جوانانی که به تیم چلسی می آیند باید برای رسیدن به هدفی بزرگ سختی های زیادی را تحمل کنند که مهمترین آن رقابت با بزرگانی است که از سوی باشگاه و با نظر سرمربی جذب می‌شوند.

به گزارش خبرگزاری مهر، رفتن به سمت «تیمو ورنر» و «حکیم زیاش» نباید پروژه جوانان چلسی را عقب بیندازند، بلکه باید آن را بهبود بخشند. «تامی آبراهام»، «میسون مونت» و «کالوم هادسون - اودی» در زمان فرانک لمپارد چهره شدند. اما آنها هیچ دلیلی برای ترسیدن از ورودهای جدید چلسی که تازه محرومیت نقل و انتقالاتش به پایان رسیده است، ندارند.

مدتی بعد از اوج گرفتن شایعات پیوستن «تیمو ورنر» به چلسی، حکیم زیاش، که از ماه‌ها قبل قرارداد خود را امضا کرده بود، به زودی وارد چلسی می‌شود. خیلی ناگهانی، جا در خط حمله تیم فرانک لمپارد تنگ‌تر به نظر رسید و نجواهای بدشگون کم کم آغاز می‌شود؛ آیا این پایان جنبش جوانان در استمفورد بریج است؟

نه، زیرا کنار هم گذاشتن دسته‌ای از بازیکنان در کنار هم، به خودی خود، کاهنده است. آنچه در آینده اتفاق می‌افتد بستگی به نحوه پاسخ‌های جداگانه آن بازیکنان دارد. پاسخ‌های آنها با اطمینان نشان خواهد داد که آیا می‌توانند در دنیایی که به صورت مصنوعی توسط ممنوعیت نقل و انتقالاتی محافظت نمی‌شوند، جان سالم به در ببرند.

اما ابتدا یک شفاف سازی؛ این یک دوربرگردان نیست. این همان کاری است که چلسی باید انجام دهد. در حالی که امضای قرارداد با «زیاش» باعث ایجاد اختلافات تندی در مورد تعهدات باشگاه به نسل بعدی بازیکنان انگلیس شد (غرزدن ها مطمئناً با قطعی شدن انتقال ورنر تارتر هم خواهد شد)؛ باشگاهی که اولین وظیفه اش این است که در لیگ برتر به رقابت با غول‌ها بپردازد.

در حالت ایده آل، این امر می‌تواند با فراهم آوردن بستر مناسبی برای بازیکنان در حال رشد، امکان رشد و پختگی آنها را ایجاد کند و سپس آنها را به طور مستمر در کنار ستاره‌ها تجربه کسب کنند تا بهتر رشد کنند. اما در واقعیت فوتبال انگلیس، هرچه در لیگ کمتر هزینه شود، رویکرد موفق تری اتخاذ شده است. فوتبال انگلیس در اسارت این نقل قول قرار دارد که می‌گوید صرف هزینه‌های سنگین در پست‌های کلیدی پیش شرط موفقیت است.

اما آیا این رویکرد در طولانی مدت درستی است؟ احتمالاً نه، اما نقل و انتقالات بزرگ به طور معمول واضح‌تر به چشم می آیند، شوک‌های ذاتی تری برای عملکرد هستند و در حالی که بعضی اوقات با پرداخت‌های مالیات سر وقت همراه می‌شوند. این یک نگرانی ثانویه در پشت الزامات هر ساله لیگ است. این سوال که آیا این از نظر ایدئولوژیک درست است، سوال بی ربط است؛ قدرتمندترین باشگاههای کشور اینگونه فکر می‌کنند، بنابراین، چلسی هم باید همساز باشد.

گذشته از همه این ها، در لندن هیچ کس نیازی نمی بیند که به دور دست نگاه کند تا دریابد برای کسانی که این کار را نکردند، چه اتفاقی می‌افتد. تاتنهام معتقد بزرگی به ثبات در لیگ برتر و بهبود با تکیه بر سرمایه‌های داخلی بود اما با این وضع، متأسفانه، این برهه از تاریخ، احتمالاً آنها را به یک داستان هشدار دهنده تبدیل خواهد کرد. اگر حداقل در برخی بخش‌ها از خارج از کشور مکمل‌هایی وارد نکنید، خیلی زود از باشگاه‌هایی که این کار را انجام می‌دهند، عقب می‌مانید. ببینید که اسپرز در مقایسه با لیورپول، منچستریونایتد یا حتی لسترسیتی در چه وضعیتی قرار دارد. مثل آن‌ها ثابت می‌کند که هزینه کردن برای داشتن توانایی قرار گرفتن و ماندن در رده‌های بالا غیر قابل بحث است.

مسئله هشدار دهنده در چلسی نیز این است که درها به روی بازیکنانی مانند میسون مونت، تامی آبراهام و کالوم هادسون-اودی بسته شوند. مطمئناً آن‌ها برای جایگاه خود با رقابت شدیدتری روبرو می‌شوند اما خود این امر بخش مهمی از پیشرفت آن‌ها است. بازیکن جوان باید متکی به خود باشد. داشتن یک سرمربی حامی مهم است اما مشروعیتی وجود دارد که از بالا رفتن یک تیم کاملاً مجهز به سمت صدر جدول به دست می‌آید و این فرصتی است که به زودی به آن‌ها پیشنهاد می‌شود.

برای مونت، ابراهام و هادسون-اودی، هدف این است که در یک تیم واقعاً عالی ادغام شوند و هراسناک وجود ورودهای جدید (بازیکنانی مانند زیاش و ورنر- و هر کس دیگری باشگاه که به دنبال آن باشد) است که البته برای این روند رفتن به سمت صدر ضروری هستند.

برای یک سرمشق و الگو، آنها فقط باید به دوران حرفه ای سرمربی شأن نگاه کنند. وقتی فرانک لمپارد در سال ۲۰۰۱ وارد چلسی شد، هیچ کس انتظار نداشت که روزی رکورد گلزنی بابی تامبلینگ (Bobby Tambling) را بشکند. در وستهام به لمپارد فقط به عنوان یک بازیکن خوب نگاه می‌شد و اطرافیان او نهایتاً فکر می‌کردند او روزی جذب یک تیم بزرگ شود و این توقعات لزوماً شامل ۱۰۶ بازی ملی برای انگلستان، یک لیگ قهرمانان و سه عنوان لیگ برتر نبود.

چلسی در بازی نقل و انتقالات آن زمان، برای امضا قرارداد با لمپارد با آستون ویلا و لیدز یونایتد در جنگ بود، نه منچستریونایتد، آرسنال یا یوونتوس. و به نظر می‌رسید که لمپارد این حقارت و تردید در مورد مبلغ صرف شده برای خود (۱۱ میلیون پوند) را با روشی پرانرژی و مولد تحمل کرد. شنیدن صحبت‌های درباره او در مورد اوایل دوره او آموزنده است، به ویژه وقتی که چگونگی پاسخ دادن به بازیکنانی مانند جانفرانکو زولا و مارسل را توضیح می‌دهد. یا اینکه چگونه نسبت به بسیاری بازیکنان دیگری که شاید به این باشگاه ملحق شوند، واکنش نشان می‌داد.

امانوئل پیی در همان تابستان که به استمفورد بریج رسید، یک قهرمان جام جهانی و یک قهرمان جام ملت‌های اروپا بود. دو سال بعد، خوان سباستین ورون، کلود ماکلله و الکسی اسمرتین با باشگاه قرارداد امضا کردند. تیاگو سال بعد، مایکل اسین سال بعد تر از آن آمد. در طول سال‌های حضور لمپارد در قلب میانه میدان چلسی بازیکنان بزرگ دیگری آمدند و رفتند از جمله، دکو، بالاک، جو کول و غیره.

آیا در آن زمان یک محیط چالش برانگیزتر از استمفورد بریج برای یک بازیکن جوان وجود داشت؟ این بی رحمانه به نظر می‌رسید، به ویژه پس از ورود رومن آبراموویچ، وقتی هر دوازده ماه ستاره دیگری از کهکشان بازی از راه می‌رسید. این کاملاً پروژه کهکشان فلورنتینو پرز نبود، اما برای کسی مانند لمپارد جوان (با صورت تپل کوچک و موهای کوتاه) ممکن بود به راحتی در درخشش خیره کننده ستاره‌ها محو شود.

اما او محو نشد. فراتر از یک نکته خاص، او برای چلسی به یک مهره بنیادی تبدیل شد و برای هر ورودی جدید یک روئین تن شکست ناپذیر شد. اما او در معرض رقابت زیادی از جانب بازیکنان بزرگ‌تر و با نام و نشان قرار گرفت، با نتایج خوشایندی که بارها و بارها از آن چالش‌ها برای او به بار می‌نشست. همواره بازیکنانی که به دنبال گرفتن جای او بودند و در نهایت او یکی از بهترین بازیکنان تاریخ این باشگاه شدو آن‌ها رفتند.
او فقط توانایی‌های موجود خود را پالایش نکرد بلکه توانایی‌های جدیدی را به داشته‌های اضافه کرد و راه‌های مختلفی را برای تکمیل بازیکنان کنار خود پیدا کرد. او در هوا عالی شد. این تمایل را برای اضافه شدن دیرهنگام به محوطه جریمه کامل کرد. او همچنین وزن خود را کم کرد و بسیار فیت تر شد و به بازیکنی بسیار پویاتر از آنچه در وست هام بود تبدیل شد.

آیا این سرنوشت او بود؟ شاید. درست است که لمپارد عطش نادری برای ارتقا خود داشت و این انگیزش بی نظیر مدت‌ها قبل از ورود به چلسی به صورت سحرآمیزی به او اعطا شده بود. داستان‌های او پس از غروب افسانه‌ای در چادول هیث به سرعت و به تنهایی، می‌دویدند. به او گفته بودند که به اندازه کافی سریع نیست و لمپارد سعی کرد به سبک واقعی خود بر این نقص غلبه کند، تا اینکه آرزو کند بازیکن سریع‌تری باشد.

با این وجود، بی انصافی است که وانمود کنیم اوضاع و احوال باشگاهی که به آن پیوسته است و مسئولیت‌هایی که از او خواسته شده است، حداقل تا حدودی عامل ارتقا بی نظیر او نبوده است. و با استفاده از این قضیه (اثرگذاری باشگاه) به عنوان مرجع، به راحتی می‌توان حدس زد که این نظریه قابل تعمیم به این نسل فعلی چلسی نیز هست. این بازیکنان به اندازه کافی خوب هستند که می‌توانند با بهترین‌ها رقابت کنند، بنابراین دادن فرصتی برای انجام این کار به آن‌ها (و از بین بردن این عقیده که وضعیت ویژه و محافظت شده ای دارند) در واقع باید به نفع آنها باشد و سود بلند مدتی برای باشگاه به همراه داشته باشد. اگر آنها می‌خواهند برای همیشه بخشی از تیمی باشند که لیگ برتر می‌برد، باید در معرض سخت‌ترین واقعیت‌های آن قرار بگیرند.
-------------------------
علی پشابادی