خبرگزاری مهر، گروه استانها - سال ۱۳۱۴ یعنی درست ۸۴ سال پیش بود که خداوند به حاج موسی موسوی از اهالی متدین روستای حسینآباد از توابع شهرستان میامی امروزی، فرزندی پسر عطا کرد که نامش را سیدکاظم گذاشتند ماه شوال داشت به پایان میرسید و سرمای زمستان داشت به شب عید سال نو پیوند میخورد.
سیدکاظم تا ۱۴ سالگی درس مکتبی را فرا گرفت آن هم نزد پدربزرگ خودش که از علمای زمان خود در منطقه میامی محسوب میشد در برخی منابع نام او را سیدعلی ذکر کردهاند اما اطلاعاتی چندان از او در دست نیست. کاظم نوجوان اما نشان داد دارای هوش خوبی است و به توصیه عمو و دیگر نزدیکان از ۱۳ سالگی به جواد بارگاه امام رضا (ع) در مشهد مقدس نقلمکان کرد تا بتواند درس طلبگی را بخواند همان چیزی که پدر نیز به آن راغب بود اما دوری از پسر نیز برای پدر آسان نبود بنابراین مقرر شد تا نزد عموی خود بماند اینگونه دل پدر نیز گواه آرامش میداد.
طلبگی در مشهد معلمی در تهران
سیدکاظم از سال ۱۳۲۷ تا ۱۳۳۶ در مشهد مقدس ماند و درس خواند و لباس روحانیت را به تن دید و در همان حوالی حوزه علمیه مشهد و حتی روستای محل سکونت خود و شهر میامی اسمی برای خود دست و پا کرده بود مردم دیگر سیدکاظم را میشناختند روحانی ترکهای که بازتاب فعالیتهایش به همه جا رسیده بود او همچنین زانوی تلمذ نزد اساتیدی چون حاج شیخ هاشم قزوینی و حاج آقا بزرگ اشرفی زده بود و یکی از طلاب خوب آن دوران محسوب میشد.
وقت آن بود که تحولی دیگر در زندگی سیدکاظم رقم بخورد او آهنگ رفتن به پایتخت کرد و تدریس در مدرسه علوی نخستین شغل مستقل او به عنوان یک طلبه محسوب میشد. تهران خیلی زود خانه سوم سیدکاظم بعد از میامی و مشهد شد. سال ۳۶ در حالی برای او آغاز شد که خود را به عنوان یک معلم در تهران میدید او همچنین با دختر عموی خود نیز ازدواج کرد و حالا نقش همسری را هم به دیگر نقشهایش افزوده میدید. او همچنین به پیشنهاد مرحوم روزبه مدیر سابق مدرسه علوی و از فرهیختگان زمان خود، تحصیل در دانشگاه را نیز امتحان کرد زیرا آشنایی خوبی با زبان عربی داشت.
سیدکاظم که خود مدرس مدرسه علوی بود به دانشجوی رشته ادبیات عرب دانشگاه تهران نیز بدل شد و توانست بعد از دو سال فوقلیسانس خود را در این رشته دریافت کند حالا دیگر او به یک استاد به تمام معنی بدل میشد که در تألیف کتابهای عربی به دیگران کمک میکرد. ورود به عرصه آموزش و پرورش موضوعی بود که سیدکاظم به آن علاقه داشت زیرا شرایط مدارس در دوران طاغوت را مناسب نمیدید.
درس خواندن و درس دادن همزمان با مبارزات انقلابی
در سال ۱۳۵۰ مدرسه راهنمایی دخترانه روشنگر و پس از آن دبیرستان روشنگر را تأسیس کرده و در برنامهریزیهای پرورشی، آموزشی و اجرایی مربوط به مدرسه ونیز تربیت معلمان و سایر مسئولان مدرسه نقش به سزایی داشت.
او همچنین مبارزات انقلابی را نیز انجام میداد و در کنارش هرگز از درس خواندن و درس دادن فروگذار نکرد. انقلاب که پیروز شد با جدیت بیشتر وارد عرصه آموزش و پرورش شد او حالا دیگر عضو خانواده بزرگ آموزش و پرورشی بود که به دستور اما قرار بود موردبازنگری قرار گرفته و در حقیقت طاغوت زدایی شود. همین امر انگیزه سیدکاظم را برای خدمت به جوانان این مرز و بوم بیشتر میکرد سیدکاظم حالا در کنار نقشهایی مانند معلم، دانشجو، طلبه و روحانی و همسری، حالا نقش پدر بودن را نیز تجربه کرده بود و همین امر نیز احساس مسئولیت او را نسبت به آینده فرزندان انقلاب بیشتر میکرد.
عضویت حزب جمهوری اسلامی
بعد از پیروزی انقلاب عضو حزب جمهوریاسلامی در تهران شد و هرچند مبارزات خود را از سال ۴۲ با انتشار اعلامیهها و سخنرانیها و ارتباط کلامی با مردم آغاز کرده بود اما احساس مسئولیت پس از پیروزی انقلاب اسلامی، ویژگی بارز وی بود.
نمایندگی امام در وزارت آموزش و پرورش اولین سمتی بود که سیدکاظم بعد از پیروزی انقلاب اسلامی کسب کرد او حالا دیگر فردی شناختهشده در سیستم آموزشی کشور بود و در سال ۵۸ نقش آفرینی ویژهای در زمینه ساختار جدید آموزش و پرورش ایران اسلامی داشت. او حالا ۴۴ ساله بود و از مقلدان سرسخت امام خمینی (ره) محسوب میشد. علاقه او به امام بی حد و حصر بود و همواره خود را سرباز این انقلاب میدانست.
سال ۵۹ برای سیدکاظم سالی مملو از مسئولیت و چالش بود او در آموزش و پرورش کم کم جا میافتاد و آماده پذیرش مسئولیتهای سنگینتر میشد تا در نهایت کابینه شهید رجایی تشکیل و وی به عنوان معاون پژوهشی وزارت آموزش و پرورش حکم خود را دریافت کرد. او آنچنان جایگاهی در جلسات یافته بود که شهید رجایی در رابطه با او میگوید: ما سخنان امام را گوش میدادیم و بعد منتظر میماندیم که سید موسوی با بر داشتهای خاص خود به اداره بیاید و با بازگو کردن آنها ما را به وجد بیاورد.
مسئولیت پشت مسئولیت
درباره مسئولیتهای سیدکاظم آوردهاند «دبیر دبیرستانها و استاد حوزههای علمیه، نماینده حضرت امام خمینی (ره) در آموزش و پرورش، مشاور عالی وزارت آموزش و پرورش در زمان مسئولیت شهید رجایی در این وزارتخانه، عضو دادگاه تجدید نظر اداری، عضو شورای انتخاب نشریه وزارت فرهنگ و ارشاد اسلامی، عضو شورای سازمان پژوهش و برنامهریزی آموزش و شورای سازمان نوسازی، توسعه و تجهیز مدارس در سالهای قبل از ۶۰» و این نشان میدهد که همین برهه کوتاه زمانی از انقلاب چقدر سیدکاظم فردی تلاشگر و تأثیر گذار بود.
در بخشی از زندگینامه شهید موسوی که توسط ارشاد اسلامی استان سمنان تهیهشده آمده است: «شهید رجایی چنین دربارهی روحیات کاری شهید موسوی گفته است: «… در هر یک از استانها که مشکلی داشتیم، ابتدا با ایشان مشورت میکردیم و خود ایشان داوطلب و در اندک مدتی برای رفع آن اشکال عازم سفر به آن منطقه میشد هر روز با یادداشتهای حاوی مطالب لازم و پیشنهادات مؤثر به وزارتخانه میآمد و به ما رهنمود میداد».
همراه با بهشتی و رجایی
شهید موسوی با آغاز فعالیت حزب جمهوریاسلامی با شناختی که از شهید بهشتی و دیگر بنیانگذاران آن داشت، همکاری خود را با این تشکل آغاز نمود و با حضور در جلسات، برنامههای خود را برای پیشبرد اهداف نظام ارائه میکرد. او پس از آغاز جنگ تحمیلی رژیم صدام علیه ملت ایران، بارها به جبهههای نبرد حق علیه باطل شتافت. شهید چند روز قبل از شهادتش به همراه شهید باهنر، به یکی از مناطق عملیاتی عازم شده و هنگام بازگشت چنین گفته بود: «باید همه به جبهه برویم و از آن زندهها روحیه بگیریم».
هفتم تیرماه ۶۰ آخرین روزی بود که سید کاظم از درب ساختمان مرکزی حزب جمهوریاسلامی وارد شد به طبقه بالا رفت تا در جلسه شرکت کند ساعتی بعد صدای انفجار شدید از ساختمان بیرون آمد و بعد از آن خبر شهادت شهید بهشتی و ۷۲ تن از یارانش از جمله شهید سید کاظم موسوی به دست منافقان کوردل به جهانیان مخابره شد.
سیدموسی پدر شهید درباره شهادت سیدکاظم روایتی شنیدنی دارد که آن را در سالهای دهه ۶۰ در بنیاد شهید و امور ایثارگران استان سمنان به ثبت رسانده است. وی میگوید: روز بمب گذاری در تهران بودم برای معالجه به این شهر آمده بودم همراه عروسم خبر را شنیدیم ابتدا گفتند سیدکاظم مجروح شده در بیمارستان به دنبال او رفتیم اتاق به اتاق گشتیم و او را ندیدم تا اینکه گفتند به پزشکی قانونی بروید به اتاقی سرد هدایت شدیم دو ردیف جنازه چیده شده بود. وارسی کردیم ولی سیدکاظم نبود جنازهای در ردیف سوم تنها روی تخت بود. خیلی گرد و خاکی بود. صورتش قابل رؤیت نبود. از طریق لباسش فهمیدم که سیدکاظم است. فریاد زدم: «این که پسر منه!».
ولادت در میامی رستگاری در تهران
سیدکاظم بر دستان ملت غیور و قدرشناس تهران تشییع و پیکر پاکش در قطعه ۷۲ تن بهشتزهرای تهران به خاک سپرده شد. شهیدی که تا آخرین لحظات عمر با برکتش از تلاش در راستای تعالی نظام مقدس جمهوریاسلامی بر نداشت. شهیدی که دغدغه مندی درباره انقلاب و عشق به امام خمینی (ره) دو ویژگی بارز اخلاقی او بود.
شهید حجت الاسلام سید کاظم موسوی امروز یکی از مفاخر استان سمنان است تنها شهید دیار قومس از حادثه تروریستی منافقانه هفتم تیر ماه که به شهادت شهید بهشتی و یارانش انجامید. شهدایی که رفتند تا نهال آن روز انقلاب به درختی تناور بدل شود. شهدایی که دشمنان به خیال کور و خامشان میخواستند با از میان برداشتن شأن ضربهای مهلک به انقلاب بزنند اما این نکته را منافقان نمیدانستند که این خونها خود باعث رشد انقلاب شد.