روان‌شناسی اسلامی به دنبال آن است که با مطالعه دقیق منابع اسلامی، ابعاد روان‌شناختی آنها را کشف و ایده‌هایی برای دانش روان‌شناسی استخراج کند تا با طی مراحل خود به نظریه های علمی تبدیل شوند.

به گزارش خبرنگار مهر، حجت‌الاسلام والمسلمین عباس پسندیده دانشیار دانشگاه قرآن و حدیث یادداشتی درباره مناسبات اسلام و روانشناسی نوشته است که در ادامه از نظر شما می‌گذرد:

اینکه آیا روان‌شناسی اسلامی داریم یا نه، اختلافی است که دست‌کم پس از انقلاب اسلامی رونق گرفت؛ موضوعی که بیشتر اختلاف‌نما است تا اختلاف واقعی. کسانی که معتقدند روان‌شناسی اسلامی نداریم دلیلشان این است که اولاً، روان‌شناسی اسلامی، در حال حاضر دانشی مدون و کلاسیک نیست، و آنچه داریم مجموعه‌ای از آیات و روایات پراکنده است؛ و ثانیاً، در همه موضوعات و مسائلی که روان‌شناسی کلاسیک سخن دارد، اسلام سخنی برای گفتن ندارد.

در مقابل، کسانی که معتقدند روان‌شناسی اسلامی داریم منظورشان این است که قابلیت نوعی دانش روان‌شناختی در منابع اسلامی وجود دارد. هر دو درست می‌گویند. مراد از روان‌شناسی اسلامی، وجود دانشی مدون در زمان حال نیست، بلکه مراد حرکت در مسیری است که می‌تواند به تدوین این دانش منتهی شود.

مراد از روان‌شناسی اسلامی، وجود دانشی مدون در زمان حال نیست، بلکه مراد حرکت در مسیری است که می‌تواند به تدوین این دانش منتهی شود

از سوی دیگر، روان‌شناسی، هرچند از دهه دوم قرن بیستم در تعارض با دین قرار گرفت، اما همانند دوره نخست خود، بار دیگر از نیمه دوم قرن بیستم به دین روی آورد و با نگاه مثبت به آن نگریست و از آن بهره گرفت. مثلاً پارگامنت معتقد است می‌توان سبک‌های مقابله‌ای را از مذهب نیز فرا گرفت. در این دوره، گذشته از ورود آموزه‌های دینی به روان‌شناسی، مسئله روان‌شناسی فرهنگی نیز مطرح می‌شود که معتقد است نمی‌توان روان‌شناسی برآمده از فرهنگی خاص را بر دیگر فرهنگ‌ها تعمیم داد.

از این‌رو مشاوره و روان‌درمانی مبتنی بر فرهنگ جایگاه خاص خود را پیدا می‌کند. کتاب دین و معنویت در روان‌درمانی و مشاوره نوشته ثور یوهانسن و روان‌درمانی و مشاوره با مسلمانان نوشته مروان دُوَیری نمونه‌هایی از این رویکرد هستند. به‌علاوه، برخی نشریات مانند نشریه بین‌المللی روان‌شناسی دین، بهداشت روانی، دین و فرهنگ، و نشریه بهداشت روانی مسلمانان، با عناوین خود بر ضرورت توجه به ادیان و فرهنگ‌های دیگر تأکید می‌کنند و اینکه روان‌شناسی دین و معنویت دیگر نمی‌تواند مختص آمریکای شمالی باشد.

به‌ویژه با ظهور انسان‌گراها و رویکرد مثبت‌گرا در روان‌شناسی، بیش از پیش، اموری که در دین فضیلت شمرده می‌شد، محل توجه قرار گرفت. امروزه، گذشته از تأکید بر نقش کلی دین، آموزه‌های دینی نیز، که روزگاری فقط موعظه محسوب می‌شدند، وارد مباحث روان‌شناختی شده‌اند! گذشت، قدردانی، قناعت و موضوعاتی از این دست، اکنون به مداخلات روان‌شناختی راه یافته‌اند.

این قبیل مسائل نشان می‌دهد که روان‌شناسی با سپری‌کردن دوره‌های مختلف، به قابلیتی دست یافته است که اکنون بهتر می‌تواند برخی ابعاد روان‌شناختی آموزه‌های دین، و البته نه همه آن، را درک کند. دین و آموزه‌های دینی، تغییری نکرده‌اند؛ آنچه تغییر کرده، دانش روان‌شناسی است. آموزه‌های دینی در موضوع انسان و تحلیل رفتارها و فرآیندهای روانی او، و همچنین در پرورش انسان‌های سرآمد و فرهیخته، به مثابه منابعی غنی هستند که کشف و استفاده از آنها نیازمند دانش پیشرفته و رشد علمی است. امروزه روان‌شناسی علاوه بر رشد بسیار خوب در روش و فنون روان‌درمانی، به رشد معرفتی نیز دست یافته که بر اساس آن می‌تواند این بخش از قابلیت‌ها و ظرفیت‌های دین را نیز درک کند و از آن بهره ببَرَد. اینجا است که روان‌شناسی مبتنی بر معارف اسلامی معنا پیدا می‌کند.

روان‌شناسی مبتنی بر دین و فرهنگ بومی، نه سخن ما، بلکه سخن پیروان دیگر ادیان و مکاتب نیز هست. مثلاً در مسیحیت، جیمز استالکر کتاب روان‌شناسی مسیحی و اریک جانسون کتاب مبانی مراقبت روح: طرحی برای روان شناسی مسیحی را نوشته‌اند. در یهودیت، سیمور هافمن کتاب روان‌درمانی و یهودیت و آرون رابین‌ویتز کتاب یهودیت و روان‌شناسی: رویکرد تعاملی را نگاشته‌اند. در بودیسم نیز کالوپاهانا کتاب اصول روان‌شناسی بودایی را نوشته است و پیکرینگ در کتاب منابع تجربه، حدود ده مقاله درباره روان‌شناسی بودایی آورده است.

پرسش اساسی این است که جایگاه اسلام در این حوزه کجاست؟

اسلام، به عنوان یکی از غنی‌ترین ادیان و اصیل‌ترین آنها، در این موضوع جایگاهی ویژه دارد؛ به‌ویژه مذهب تشیع، که چندین هزار آیه و روایت درباره ابعاد مختلف انسان دارد که می‌تواند منبعی فوق‌العاده برای تحلیل رفتارها و فرآیندهای روانی انسان و نیز پرورش انسان‌های فرهیخته باشد. از این‌رو است که می‌بینیم تحقیقات روان‌شناختی، معمولاً با یک یا چند آیه یا روایت سازگاری دارند و پژوهشگران و استادان، به تطبیق این دو با یکدیگر روی می‌آورند؛ پدیده‌ای که هرچند اشکال روش‌شناختی دارد، اما شایع شده است.

هر چند من وارد چالش اسم نمی‌شوم، اما آنچه روان‌شناسی اسلامی خوانده می‌شود به دنبال آن است که با مطالعه دقیق و علمی منابع اسلامی (قرآن و حدیث)، ابعاد روان‌شناختی آنها را کشف و ایده‌هایی برای دانش روان‌شناسی استخراج کند تا با طی مراحل خود، به نظریه‌های علمی تبدیل شوند. این چیزی است که از آن به «تئوریزه‌کردن» معارف دینی در برابر «اسلامیزه‌کردن» روان‌شناسی یاد می‌کنیم.

آنچه روان‌شناسی اسلامی خوانده می‌شود به دنبال آن است که با مطالعه دقیق و علمی منابع اسلامی (قرآن و حدیث)، ابعاد روان‌شناختی آنها را کشف و ایده‌هایی برای دانش روان‌شناسی استخراج کند تا با طی مراحل خود، به نظریه‌های علمی تبدیل شوند

آنچه روان‌شناسی اسلامی خوانده می‌شود، هرچند تحقیقات تجربی را محور قرار نمی‌دهد تا آنها را با معارف دین تأیید کند، با این حال، حتماً به آنها توجه می‌کند تا نسبت آنها با معارف دین مشخص شود؛ این نسبت گاه تطابق کامل است، گاه تعارض کامل و گاه ممکن است در بخش‌هایی هماهنگ باشد و در بخش‌هایی متفاوت؛ یا سکوت کرده باشد.

آنچه روان‌شناسی اسلامی خوانده می‌شود، هرچند در مطالعه متون دینی، روش علمی پژوهش در علوم نقلی را به کار می‌بندد، اما نه‌تنها با روش‌های متقن و شناخته‌شده تجربی مخالف نیست و از آنها استفاده می‌کند، بلکه کاربست آن را ضروری می‌داند. پس از نظریه‌پردازی، تبدیل آموزه‌های دینی به فنون و ابزار روان‌شناختی، به منظور کاربردی‌کردن آموزه‌های روان‌شناختی و آماده‌کردن آنها برای استفاده روان‌شناسان و مشاوران ضرورت دارد.

آنچه روان‌شناسی اسلامی خوانده می‌شود، هرچند بهبود روان‌شناختی زندگی را به رسمیت می‌شناسد و برای آن برنامه و راهکار دارد، اما آن را هدف نهایی خود نمی‌داند. هدف نهایی روان‌شناسی اسلامی، هدف نهایی اسلام، یعنی پرورش انسان موحد و الاهی، است. جهت‌گیری آموزه‌های اسلامی، پرورش انسان‌های موحد و خدامحور است.

آنچه روان‌شناسی اسلامی خوانده می‌شود، به سطح دنیوی زندگی انسان محدود نمی‌شود و به حیات معنوی، الاهی و اخروی وی نیز توجه می‌کند. شگفت‌آور اینکه آموزه‌هایی که اسلام برای بهبود زندگی دنیوی به کار می‌گیرد، غالباً همان اموری است که حیات معنوی و اخروی وی را نیز تأمین می‌کنند؛ اموری که فرد را از منیّت، خودخواهی و مظاهر دنیوی آن جدا می‌سازد و خدایی می‌کند؛ از جمله توکل، صبر، شکر، زهد، دعا و مانند آن، که در تحقیقات جدید روان‌شناختی، فراوان به کار گرفته می‌شوند، و هرچند کارکرد آرامش‌بخشی، اضطراب‌زدایی، توانمندسازی و افزایش شادکامی و رضامندی را دارند، اما دقیقاً اموری هستند که از وی انسانی خدایی می‌سازند و حیات معنوی و اخروی وی را نیز تأمین می‌کنند.

هدف نهایی روان‌شناسی اسلامی، هدف نهایی اسلام، یعنی پرورش انسان موحد و الاهی، است. جهت‌گیری آموزه‌های اسلامی، پرورش انسان‌های موحد و خدامحور است

در آنچه روان‌شناسی اسلامی خوانده می‌شود، اصلاً نگران تأیید نشدن نتایج نیستیم؛ چرا که اصل اسلام ثابت و فهم ما از دین است که به محک تجربه در می‌آید و خطا بودن فهم ما اشکالی به تقدس دین وارد نمی‌کند (و البته ممکن است تجربه ما غلط بوده است).

از سوی دیگر، روانشناسانی که انسان را مطالعه می‌کنند، در حقیقت صنع و ساخته خدا را مطالعه می‌کنند؛ انسانی که ارزشش از خانه خدا بیشتر است. وقتی روانشناس چنین انسانی را مطالعه می‌کند و بعد اشتباه یا ناقص درمی آید، آیا به قداست ساخته خدا خدشه وارد می‌شود؟ نه. در باره متون مقدس دینی نیز همین است. فهم و تفسیر و تحلیل و تجربه ما اگر متفاوت شود، به قداست آسیبی وارد نمی‌شود به نظریه محقق خدشه وارد می‌شود. پس جای نگرانی نیست.