بخش‌هایی که از وابستگی به ساختارهای وابسته قبل از انقلاب خود را آزاد کرده رشدآفرین و امیدآفرین شده و هر حرکتی که وابسته به گذشته و با امید به تمدن مدرن باقی مانده آثار سو خودرانشان داده است.

به گزارش خبرنگار مهر، متن زیر یادداشتی است از سیدسعید زاهد زاهدانی استاد جامعه شناسی دانشگاه شیراز که در ادامه از نظر شما می‌گذرد؛

قبل از انقلاب اسلامی کشور ما جزئی از نظام جهانی به حساب می‌آمد. نظامی که بعد از جنگ جهانی دوم، با طراحیِ طراحان و برنامه ریزان آمریکایی مدیریت می‌شد. برای ما هم، همچون دیگر کشورهای جهان سوم، نقشی در نظر گرفته شده بود و ما هم با کرنش و طیب خاطر آن را اجرا می‌کردیم.

در زمینه آموزش عالی کار ما تربیت نیروی انسانی نخبه برای بازار کار نظام جهانی بود. در این نظام مسلماً سهم آمریکا در اولویت قرار داشت. از این رو دانشگاه‌های وابسته در کشور تأسیس یا برنامه ریزی شد. هر یک از دانشگاه‌های مهم وابسته به یکی از دانشگاه‌های آمریکایی بود و برنامه و کتاب و حتی در برخی، مثل دانشگاه پهلوی سابق، استاد خود را هم از همان دانشگاه مادر تأمین می‌کرد. معدودی از دانشگاه‌های کشور هم وابسته به دانشگاه‌های اروپایی بودند. اساتید حتی حق کم و اضافه کردن مطلبی به مطالب کلاسی نداشتند. یکی از دوستان ما می‌گفت برای اضافه کردن یک فصل به برنامه درسی خود مجبور به مسافرت به آمریکا و به تصویب دانشگاه مادر رساندن آن فصل شدم. به یاد دارم که در طول دوره تحصیل لیسانس حدود ۹۰ درصد اساتید ما آمریکایی بودند. رسماً نامه‌ای از دانشگاه وقت، دریافت کردم مبنی بر این که ۸۰ در صد از مطالب به زبان انگلیسی ارائه شده است. در مورد امتحانات هم همین رویه انگلیسی وجود داشت.

این دانشگاه‌های وابسته فاقد تحصیلات تکمیلی بودند و برای ادامه تحصیل لازم بود حتماً به آمریکا و درصد نادری به اروپا و دیگر کشورها مانند هند و پاکستان و … برویم. اگر هم مانند دانشگاه شیراز رشته دکترای برق داشت برای تربیت نیروی انسانی لازم برای صنایع الکترونیک آمریکایی بود. فارغ التحصیلان برای اشتغال در نظام اقتصاد جهانی تربیت می‌شدند و در شرکت‌هایی که عمدتاً با سرمایه گذاری خارجی در ایران تأسیس شده بود به کار مشغول می‌شدند. در واقع هدف از تأسیس این دانشگاه‌ها تربیت تکنسین نه عالم، برای بازار کار بود. از این رو تأکید اصلی بر رشته‌های با ماهیت تکنیکی مانند مهندسی و پزشکی بود. طبیعی است که استاندارد آموزش همان استاندارد جهانی با ملاحظاتی بود که گفته شد و توجه به توازن تعداد دانش آموخته و بازار کار هم می‌شد.

در ضمن اگر کسی از بین نخبه‌های ملت که با کنکور گزینش می‌شدند، توان ادامه تحصیل داشت عمدتاً باید به آمریکا برود. او در صورت داشتن استعداد جذب بازار کار همان جا می‌شد. تسهیلات ویزای کار و گرفتن گرین کارت، این کار را برای اقامت آسان می‌کرد و هنوز هم می‌کند.

لازم به ذکر و توجه است که این برنامه‌ها عمدتاً از دهه‌ی ۳۰ و ۴۰ به بعد تنظیم شد و اگر رقم مهاجرت نخبگان قبل از آن و یا اوایل آن صفر است و یا بعد از آن به تدریج افزایش می‌یابد به همین خاطر است. فقط در نظر داشته باشیم که چون برنامه ریزی از یک جا بود و همه ی امور از آمریکا یا توسط مشاورین آمریکایی اداره می‌شد توازن در تعداد دانش آموخته و نیاز بازار کار بر قرار بود.

انقلاب اسلامی با شعار استقلال، آزادی، جمهوری اسلامی توانست شاه و نظام شاهنشاهی را که به عنوان کارگزار صدیقی برای آمریکا و نظام استکبار جهانی عمل می‌کرد، سرنگون کند. نظام جدید با سرلوحه قرار دادن مکتب اسلام، رسیدن به آرمان‌های خود را با قوت در پیش گرفت. هرگاه دشمن سخت شد، مردم ایران سرسختی بیشتری از خود نشان دادند و تا به امروز، بیش از چهل سال است که مبارزه‌ بی امان در همه بخش‌های سیاسی، فرهنگی و اقتصادی را با استکبار جهانی به پیش برده است. در مورد آموزش عالی هم، هر سه شعار استقلال، آزادی و جمهوری اسلامی راهنمای حرکت قرار گرفت.

شورای عالی انقلاب فرهنگی، به دستور حضرت امام (ره)، متولی حراست و برنامه ریزی برای رسیدن به این سه آرمان در دانشگاه‌ها شد. برای مستقل شدن دانشگاه‌ها، وابستگی به دانشگاه‌های آمریکا و دیگر کشورها کنار گذاشته شد و در گام اول کار تدوین برنامه‌های مستقل درسی در گروه‌های آموزشی و البته زیر نظر کمیته‌های زیر نظر شورای عالی انقلاب فرهنگی، آغاز گشت. در همین راستا، به تدریج به همت اساتید همین دانشگاه‌ها، دوره‌های تحصیلات تکمیلی رو به رشد گذاشت. برای مثال در دانشگاه شیراز که فقط یک دوره دکترا برق و الکترونیک وجود داشت، به تدریج تقریباً همه رشته‌ها به تأسیس دوره دکترا مبادرت ورزیدند، چون دیگر قرار نبود نقشی از نظام جهانی برای دانشگاه‌ها در نظر گرفته شود، نیازهای درون کشور برای برنامه ریزی ها مورد توجه قرار گرفت.

در دهه اول بعد از انقلاب، وقتی سرکشی از تبعیت از نظام جهانی مشاهده شد، صدام مأمور تنبیه ملت ایران شد. مردم ایران و رهبرانش با تمام وجود جنگ تحمیلی را بدون شکست، اداره کردند. در این جریان دانشگاه‌ها عمدتاً نقش تأمین نیروی انسانی را برای جبهه‌ها بازی کردند و به تدریج، با وجود تحریم‌های صورت گرفته، نقش تخصصی دانشگاه هم به میدان آمد. در ادامه این مأموریت جدید، ماشین دفاعی ملت ایران با کمک عناصر دانشگاهی و متخصصین، به گونه‌ای پیش رفت که امروز دانش و صنایع نظامی جمهوری اسلامی ایران بزرگترین قدرت‌های جهانی را به چالش کشیده است.

با خروج شرکت‌های خارجی از ایران و با آغاز تحریم‌ها، نظام اقتصادی ایران دچار دگرگونی شد. دیگر بازار کار برای دانش آموختگان دانشگاهی مانند قبل فراهم نبود. در سال‌های اولیه رفتن به خارج و جذب نظام جهانی شدنِ افراد تحصیل کرده هم مطلوب نمی‌نمود. از این رو ضمن این که بازار کار مختل شده بود، روند مهاجرت نخبگان به خارج هم کندتر از گذشته گشت. مگر آن عناصر دانشگاهی که بدون وابستگی به غرب نمی‌توانستند تنفس کنند که به تدریج ایران را ترک کردند.

با مختل شدن بازار کار و با جذب جوانان به جبهه‌های جنگ، برخی چنین استدلال کردند که با افزایش ظرفیت دانشگاه‌ها می‌توانیم نخبگان کشور را در داخل به تحصیل مشغول کنیم تا هم در جبهه‌ها تلف نشوند و هم فشار بیکاری کم شود. هر چند اندیشه غالب این بود و است که شهادت در راه خدا اتلاف نفس نیست، بلکه احیای آن است، اما کسانی که بیشتر عملگرا و معتقد به این فکر بودند، علیرغم مخالفت‌هایی که وجود داشت، حتی به تأسیس و گسترش بی‌رویه دانشگاه آزاد مبادرت کردند و اجازه تأسیس دانشگاه‌های دولتی را هم تسهیل نمودند. به این ترتیب سطح جمعیت بیکار کشور که تا آن زمان دیپلم بود به لیسانس که دیگر به آن دوره کارشناسی می‌گفتند، ارتقا یافت.

لازم بود در بازار کار هم تغییراتی ایجاد شود تا تربیت شدگان دانشگاهی تأمین شغلی پیدا کنند اما متأسفانه در بخش‌های مولد اقتصادی چنین نشد. تنها راه اشتغال باز شده دانشگاه‌های تازه تأسیس بود که به جذب دانش آموختگان کارشناسی ارشد و در سال‌های بعد دکترا مبادرت کردند، اما نیروهای کارشناسی همچنان با بحران بی کاری مواجه بودند.

با سرریز شدن نیروهای دانش آموخته دانشگاهی از نیاز بازار کار داخلی، به تدریج ایده مهاجرت به خارج از کشور قبح خود را از دست داد و به یکباره این مهاجرت‌ها روند رو به رشد خود را یافت. در درجه اول کسانی که متقاعد به مهاجرت شدند جمعیت بی کار با مدرک کارشناسی بودند. البته با به وجود آمدن موج مهاجرت‌ها، دامنه آن به دیگرانی که حتی مدرک کارشناسی هم نداشتند کشیده شد.

با افزایش دانش آموختگان سطوح تحصیلات تکمیلی و با اشباع تدریجی پست‌های آموزشی دانشگاه‌ها، حلقه گزینش‌ها تنگ‌تر شد. اولین شاخصی که برای این گزینش‌ها در نظر گرفته می‌شد تبحر در تخصص مورد نظر بود، اما به علت بالا بودن سطح هوش ایرانی و تلاش دانشجویان برای کسب مهارت تخصصی بالاتر، به تدریج این شاخص به سطح گزینش‌های اخلاقی و دینی کشیده شد و به تدریج جا برای کسانی که از سوابق دینی کمتری برخوردار بودند و مثلاً سابقه حضور در جبهه و یا از این قبیل را نداشتند، تنگ شد که این امر متأسفانه تبلیغی منفی برای قشرِ متدینِ زحمت کش و فداکار و رنج دیده و رزمنده نیز شد. به این ترتیب اولین فشار بر افرادی که سابقه‌ای برای اثبات بر حقِ دیانت و یا وفاداریِ به نظام جمهوری اسلامی خود نداشتند، بن بست اشتغال در داخل و در نتیجه تردید و در بسیاری ترجیح به رفتن بود، حتی در میان کسانی که می‌توانستند به نحوی سابقه وفاداری به نظام را در مورد خود اثبات کنند، ترس و یا اجتناب از تهمت رانت خواری، آنان را وادار به تصمیم به مهاجرت کرد.

به این گونه بود که مهاجرت نخبگان شدت گرفت و مهاجرت بعد از دوره کارشناسی ارشد از شدت بیشتری برخوردار گشت، زیرا تحصیل دوره دکترا در غرب، تضمین کننده کسب شغل در آن دیار هم بود.

با رشد بی رویه تحصیلات دانشگاهی بازار کار برای دانش آموختگان، عمدتاً خود دانشگاه‌ها بود که آن هم بعد از مدتی به حد اشباع رسید. با تغییر نیافتن بازار کار برای دانش آموختگانِ دانشگاهی در دیگر بخش‌ها، این امر موجب افزایش مهاجرت‌ها بعد از سطح کارشناسی، در سطح کارشناسی ارشد و در ادامه مهاجرت نخبگان، در سطوح بالاتر شد. این مهاجرت‌ها از پشتیبانی فرهنگی هم برخوردار شد که در این یادداشت به اجمال به این جنبه از آن می‌پردازیم.

بعد از دوران دفاع مقدس که با منطقِ شهادت طلبی و اسلام ناب به پیروزی رسید، حرکت استقلالی جامعه در زمینه‌ی فرهنگ و اقتصاد آنگونه که مورد خواست و شایسته ی مردم فداکار و انقلابی ایران بود پیش نرفت. هشدارهای رهبری در مورد تهاجم فرهنگی که با شدت و لقب‌هایی مانند شبیخون، غارت و ناتو فرهنگی ابراز شد، خط مشی مجریان امور را تغییر نداد.

منطقِ فرهنگِ تمدن مدرن مبتنی بر سکولاریسم و انسان‌گرایی بود. این نوع طرز تفکر، موجب خردگرایی بی قید و شرط و رفاه طلبی در آن تمدن شده است. همین رویکرد متأسفانه وجهه همت مجریان جمهوری اسلامی قرار گرفت. این رویکرد، در غرب تولیدات فکری دانشگاهی را به جای رسالت الهی قرار داده است. به عبارت دیگر سکولاریسم از داخل حوزه‌های علمی مسیحیت و به بهانه پروتستانیزم، رونق گرفت و به خردگرایی تجربی و تبدیل حوزه‌های دینی به مراکز دانشگاهی منتهی شد.

در ایران بعد از جنگ، هرچند توده‌های مردم و خواصِ انقلابی، منطق عقلِ متعبد و زندگی بدون اسراف و تبذیر را داشتند، اما اراده‌ای که کشور را اداره می‌کرد رویکرد دانشگاهی (بدون قید اسلامی) و تجمل خواهی در پیش گرفت. همان اراده‌ مبتنی بر گسترش تحصیلات دانشگاهی، که در یادداشت قبل گفته شد دانشگاه آزاد را راه انداخته بود، تجمل خواهی را در اداره امور کشور نیز ترغیب کرد.

با افزایش جمعیت تحصیل کرده دانشگاهیِ با علوم تجربی در سراسر کشور، به جای حاکم شدن منطق اسلامیِ مردم انقلابی، در اجراییات، ابتدا رویکرد جبران عقب افتادگی‌ها از تمدن مدرن، بعد از آن گفتگو با تمدن مدرن و سپس، مهندسی تمدن مدرن با اخلاق دوری از تجملات و در نهایت تسلیم در مقابل تمدن مدرن، پی گرفته شد.

در سیر این حرکت که در دوران دولتهای مختلف پیش رفت، تمدن مدرن و زندگی به سبک آن، همه جانبه تبلیغ شد. هرچند مقام معظم رهبری هشدارهای جنبش نرم افزاری، نظریه پردازی، نقد و مناظره، کرسی‌های آزاداندیشی و در نهایت سبک زندگی اسلامی و راه کارهای رسیدن به آن را به زبان‌های مختلف دادند اما دستگاه‌های فرهنگی کار خودشان را کردند. تا این اواخر که صریحاً هشدار سند ۲۰۳۰ داده شد اما در عمل همان اجرایی شد.

با این رویکرد فرهنگی غالب در اجراییات، در ذهن نوع دانش آموختگان در همه سطوح، دستاوردهای تمدن مدرن ایده آل ترسیم شد. تنها عیب تمدن مدرن اخلاقیات آن تصور گردید که با گسترش فساد در کشور، آن هم نقطه‌ قوت برای غرب تلقی شد. این استحاله فرهنگی در محیط‌های فرهنگی و آموزشی رسمی، با برخی اقتباس‌ها از دانشگاه، تا حدی به حوزه‌های علمیه هم سرایت کرد.

بدین ترتیب بود که برای عده‌ زیادی مهاجرت به غرب و زندگی در آن دیار فرار از سیاهی‌ها تصور شد. تا جایی که گفته سید جمال در نزدیک به دویست سال قبل گوش شنوا پیدا کرد، به این مضمون که در غرب اسلام دیدم اما مسلمان ندیدم و در ایران یا ممالک اسلامی مسلمان دیدم، اما از اسلام خبری نبود، البته لازم به ذکر است که در این میان نقش برنامه‌ریزی‌های بیگانگان، از طریق رسانه‌های از همه نوع، نعنا داغی بود که بر سو مدیریت‌ها و سیاست‌های داخلی ریخته شد.

متأسفانه بعد از پایان جنگ، رویکرد اقتصادی به عوض رویکرد جهاد ِاکبر به رفاه و تجمل خواهی گرایش یافت و با توجه به ساختارهایی که با برنامه توسعه آمریکایی از سال ۱۳۲۵ در کشور طراحی شده بود، بازسازی آغاز شد.

الگوی توسعه حاکم در ایران توسط آنان، چنین طراحی شده بود که نقاط دارای امکان با سرمایه گذاری عمدتاً آمریکایی محصول تولید کند و ما به عنوان عضوی از نظام جهانی، محصول تولید شده را به بازار آن، در نظام جهانی عرضه کنیم.

دانشگاه‌ها هم تا سطح لیسانس مهندسین و مدیران لازم برای اینگونه واحدهای اقتصادی را تربیت می‌کردند. مدیریت کلان این نحوه توسعه هم از سازمان برنامه با شوراهای عالی آمریکایی اداره می‌شد.

بعد از انقلاب برای قطع وابستگی اقتصادی این الگوی توسعه زیر سوال رفت و گرفتن وام از بانک جهانی ممنوع شد و حتی روزی رئیس سازمان برنامه وقت، جلو در ورودی ایستاد و به کارکنان این سازمان تک تک گفت با حفظ حقوق، به منزل تشریف ببرید، هر وقت الگوی توسعه اسلامی طراحی شد مجدداً از شما دعوت می‌کنیم تا به سرکار بیایید. غافل از این که طراحی این الگو زمان می‌خواهد و در ثانی اولویت کشور در آن زمان اداره‌ جنگ بود. بعد از، فکر می‌کنم، دو ماه مجدداً کارکنان سازمان برنامه به کار دعوت شدند و بر همان سیاق گذشته اما با اولویت تأمین نیازهای جبهه و مسلماً بدون رهبری مشاوران آمریکایی و بدون سرمایه‌های خارجی کار ادامه یافت.

بعد از جنگ که زمان بازسازی فرا رسید با توجه به فراهم نبودن الگوی پیشرفت اسلامی، با این تصور که خود ما می‌توانیم همان الگوی توسعه آمریکایی را بدون سرمایه و مشاور آمریکایی اداره کنیم و همین موجب استقلال ما خواهد شد و عقب افتادگی از تمدن مدرن را برای ما جبران خواهد کرد، برنامه‌ریزی ها ادامه یافت. متأسفانه به صورت رسمی، همتی هم برای طراحی الگویِ استقلالیِ اسلامیِ توسعه و پیشرفت صرف نشد. غافل از این که این کار موجب بازی در زمین آمریکا خواهد شد و او تا منفعتی نداشته باشد، اجازه بهره برداری از بازار جهانی را به ما نخواهد داد.

مقایسه برنامه‌های توسعه بعد از انقلاب با برنامه‌های توسعه قبل از انقلاب به خوبی اقتباس برنامه‌ها را نشان می‌دهد. هر چند مدیریت و سرمایه‌ خارجی در کار نبوده است اما الگو و ماشینی که طراحی شده بود آب به آسیاب دشمن می‌ریخت و حتی به دشمن این امکان را می‌داد که با اعمال تحریم‌ها هم در راه تولید سنگ اندازی کند و هم بازار مصرف جهانی را از خرید محصولات ما منع کند.

به خوبی دیده ایم هر زمانی دولت‌ها خواسته اند با نظام جهانی همراهی بیشتری از خود نشان دهند وضعیت اقتصادی ما بدتر شده است. دلیل همین است که کلید الگوی توسعه ما در دست ایشان است. با نزدیک تر شدن به آنها، اثرگذاری‌شان هم بیشتر می‌شود. به این ترتیب است که در سال‌های نزدیک گذشته که دولت ما سعی در پیوستگی کامل به غرب داشته است، اقتصاد رسمی ما حالت اقتصادی ورشکسته را به خود گرفته است.

در طول مدت بعد از جنگ، دولت‌ها هر کدام با کاهش ارزش ریال در مقابل دلار توانسته اند بار سنگین هزینه‌های خود را بپردازند و در عوض موجب فقر تعداد بیشتری از مردم شوند.

اگر این راه به همین منوال ادامه پیدا کند، در بهترین حالت، ممکن است به همت قوه‌ قضائیه بتوانیم با فساد و تبعیض مبارزه کنیم اما فقر همچنان گریبان جمع بیشتری از ملت را خواهد گرفت. کارایی سیستم اقتصادی ما با الگوی لیبرال سرمایه داری که بهتر از کارایی اقتصاد آمریکا نخواهد شد. سرنوشت آن در این روزها بسیار عبرت آموز است.

آنچه تاکنون در مورد دانشگاه‌های کشور و مهاجرت نخبگان گفته شد با نگاه به سازمان‌های رسمی بود که عمدتاً تحت نظارت دولت در قوه مجریه اداره می‌شوند. قوه مجریه ای که در دوران بازسازی، با الگو قرار دادن تمدن مدرن برای جبران عقب افتادگی از مدرنیته، گفتگو با تمدن مدرن، مهندسی تمدن مدرن با نفی تجمل گرایی و جذب شدن در تمدن مدرن سیر تاریخی بیش از سی سال بعد از جنگ را طی کرده است.

همگان طعم تلخ فقر و فساد و تبعیض در سو عملکرد این سازمان‌ها، مهاجرت نخبگان، تهاجم فرهنگی، استحاله فرهنگی بخش‌هایی از جامعه و تأثیرگذاری تحریم‌ها در بخش اقتصاد را شاهد هستند، اما باید گفت در زیرپوست این روند تلخ یک جریان شیرین نیز وجود داشت و دارد که در دل ملت قهرمان و انقلابی ایران نور امید ایجاد می‌کند گه گاه خودی نشان می‌دهد و موجب دلگرمی همه کسانی می‌شود که از آن سازمان‌های رسمی مبتنی بر توسعه‌ی آمریکایی برای خود بت نساخته اند. کسانی که به تقابل تمدن‌ها عقیده دارند و به دنبال رسیدن به تمدن نوین اسلامی هستند.

اساساً انقلاب اسلامی برای مقابله با تمدن و فرهنگی به وجود آمد که علی رغم ادعای انسان گرایی به شدت استکباری و نژادپرست است. از همان ابتدای انقلاب حرکت جهاد سازندگی و بسیج مردمی از بطن جامعه انقلابی سر برآورد و موجب پیروزی در جنگ و آبادی روستاهای کشور که حدود پنجاه درصد کل جمعیت را در بر می‌گرفت، شد. این جریان به هر بخش از سازمان‌های رسمی که خورد معجزه حیات بخشی خود را هم نشان داد. اولین معجزه اش همان جنگ بود که ارتش شاهنشاهیِ در مقابل ملت را به ارتشی اسلامی - ایرانی و قوام بخش ملت و انقلاب اسلامی مبدل کرد. از دیگر موارد همان دانشگاه وابسته بود که بدون اجازه غرب آب نمی‌خورد.

دانشگاه‌های کشور به جبهه و جهاد پیوست و آن بخش‌هایی که حرکت انقلابی مردم را درک کردند، چنان درخشندگی از خود نشان دادند که مثلاً در زمینه نظامی، تمدن مدرن را به چالش کشید و دیگر پیشرفت‌ها که خواهد آمد. آبادی روستاهای کشور توسط جهاد سازندگی هم شگفت جهانیان را برانگیخت و ادغام آن در سازمان رسمی وزارت کشاورزی نتوانست همه برکت او را از آن بگیرد و به حمدالله علی رغم ناملایمات آب و هوایی در کشور، تولید محصولات کشاورزی حداقلِ نیازهای اساسی مردم کشور را تا حد زیادی برطرف می‌کند. کشوری که بخش عظیم گندم خود را قبل از انقلاب وارد می‌کرد امروز در این خصوص خودکفاست و در دیگر بخش‌ها هم نیاز حداقلی به واردات اقلام کشاورزی دارد. البته خود صنعت کشاورزی هنوز از وابستگی برخی اقلام رنج می‌برد که روند کشور به سوی خودکفایی است.

به طور کلی هشدارهای مقام معظم رهبری که نتوانست در ساختار صلب سازمان‌های رسمی تأثیر مورد انتظار داشته باشد، در دل متدینین جهادی و انقلابی آثار خود را به جا گذاشت. در هر بخش از فرهنگ و اقتصاد، در پی رهنمودهای رهبری چشمه‌هایی هر چند اغلب بی سر و صدا، جوشید و امید آفرین شد.

پیشرفت‌های نظامی زیر نظر رهبری آن گونه رشد از خود نشان داده که ایران را به مرز ایمنی از تهدید بیگانگان رسانده است. شرکت‌های دانش بنیان که به شکستن مرزهای دانش موجود نزدیک شده اند نوید استقلال و خودکفایی در صنعت می‌دهند. حرکت کارآفرینی، یعنی جدا شدن از سازمان‌های رسمی و چشم از دست دولت برگرفتن و روی پای امکانات داخلی ایستادن در حال ثمر دادن است. به طور کلی هر جا سیاست‌های اقتصاد مقاومتی جدی گرفته شد اقتصاد امیدآفرین شد و هر جا به این برنامه پشت شد و سیاست‌های توسعه وابسته پی گیری شد ناامیدی را دامن زد. در همه این حرکت‌ها رد پای دانشگاهِ انقلابیِ اسلامی، یعنی آن بخش از دانشگاه که دل در گرو تمدن سازی جدید داد، مشاهده می‌شود.

نوآوری‌های علمی، نظریه پردازی‌ها، احساس استقلال و خودباوری، شجاعت در ابراز نظر که علی رغم جوسازی‌ها به خصوص در فضای مجازی بی حد و حصر وجود دارد، موجب باز شدن دریچه‌های جدیدی به روی اندیشمندان و ملت ایران شد. هرچند تیراژ کتاب و فرهنگ کتاب خوانی مطلوب نیست اما تعداد عنوان‌های چاپ و نشر یافته در کشور هر ساله نشان می‌دهد که حداقل کسانی هستند که دارای ایده‌ی مستقل برای تألیف کتابند.

از بنیادی‌ترین کارها حرکت الگوی اسلامی - ایرانی پیشرفت است. حتی مقام معظم رهبری توصیه نمودند که به جای کلمه توسعه از واژه پیشرفت استفاده شود تا مرز انقلاب از برنامه‌های توسعه‌ی آمریکایی به خوبی قابل تمییز باشد. امروز همه فکرهای انقلابیِ بی سر و صدا که همگی پیرو مکتب سلیمانی هستند، در حال تنظیم کلیات الگوی اسلامی-ایرانی پیشرفت اند تا بر اساس آن، ان شاءالله حرکت اجتماعی ملت انقلابی ایران را مستقل از برنامه ریزی‌های غربی به پیش برند و شعار استقلال، آزادی، جمهوری اسلامی را روز به روز بیش از دیروز محقق نمایند. ان شاءالله.

به طور کلی می‌توان گفت آن بخش‌هایی از جامعه که با اشاره امامین انقلاب، از وابستگی به ساختارهای وابسته محصولِ قبل از انقلاب، خود را آزاد کرده اند، رشدآفرین و امیدآفرین شده اند و هر حرکتی که وابسته به گذشته و با امید به تمدن مدرن باقی مانده، آثار سو خود را نشان داده است.

امروز جامعه ما خاکستری به نظر می‌رسد و باید با دقت نور را از ظلمت بازشناخت. به طور کلی هر جا بت تمدن مدرن شکسته شده، نور تجلی یافته است. امروز دانشگاه‌های ما در حال سیر به سمتی هستند تا به قله دانش‌ها دست یابند و با شکستن مرزهای دانش، نوآفرینی‌های خود را به جهان عرضه نمایند. در آن مرحله است که می‌توانیم بگوییم طلیعه تمدن نوین اسلامی خود را نشان داده است.