همدان - عملیات مرصاد نام نبردی است که توسط منافقین طرح‌ریزی و اواخر جنگ ایران و عراق درگرفت و نقش طلاب همدانی در پیروزی ایران در این عملیات قابل توجه بود.

خبرگزاری مهر - گروه استان‌ها: عملیات مرصاد یکی از شگفتی‌های سال پایانی جنگ بود؛ منافقین یا همان مجاهدین ضد خلق پس از قبول قطع‌نامه از سوی جمهوری اسلامی ایران به پشتوانه رژیم بعثی صدام اقدام به اجرای عملیاتی با عنوان فروغ جاویدان کردند که تسخیر ۲۴ ساعته تهران هدف اصلی آن بود اما در تنگه چهارزبر اسلام‌آباد کرمانشاه با مقاومت مردم مواجه شده و در کمین رزمندگان اسلام افتادند که به مرصاد مشهور شد.

سردار شهید حاج حسین همدانی یکی از اولین فرماندهانی بود که به دلیل آشنایی با منطقه و استقرار لشکر انصارالحسین همدان در آن محدوده، در صحنه جنگ وارد عمل شد.

شهید همدانی در بخشی از خاطرات خود که در گنجینه تاریخ شفاهی مرکز اسناد انقلاب اسلامی ثبت و ضبط شده درباره عملیات مرصاد می‌گوید: بعد از درگیریهای سنگین جنوب در کنار جاده خرمشهر- اهواز و آرام شدن منطقه، برای یک جلسه هماهنگی به همدان آمدم، چون مقر اصلی سپاه سوم در همدان بود، صبح به شهر همدان رسیدیم و دیدم که اوضاع در داخل سپاه آشفته است. از برادر عسگری که سرپرستی سپاه همدان را برعهده داشتند، سوال کردم چه خبر است! گفت: میگویند منافقین حمله کرده و به چهارزبر رسیده‌اند، گفتم: این خبر صحیح نیست، تماس دارید، گفتند: بله با رئیس ستاد لشکر انصارالحسین برادر میرزا محمد سلگی ارتباط داشتیم.

فداکاری میرزا محمد سلگی

با سلگی تماس گرفتم و گفتم: چه خبر، ایشان هم همان خبر را داد، گفتم: خودت دیدی؟ گفت: نه برادران اطلاعات لشکر گزارش داده‌اند؛ در حالی که برادر سلگی هر دو پایش مصنوعی بود چون در فاو ترکش خورده و هر دو پایش قطع شده بود، گفتم: باید خودت بالای ارتفاعات بروی و ببینی، ایشان رفت و گزارش داد که صحیح است؛ به برادر عسگری گفتم: شما هرچه می‌توانید نیرو اعزام کنید و به بسیجیان اسلحه بدهید و با اتوبوس به سمت چهارزبر بفرستید خودم نیز با یک تویوتا وانت همراه راننده و یک برادر بسیجی به نام حسن یوسفی عازم منطقه شدیم تا به چهارزبر رسیدیم، در مسیر راه می‌دیدیم که مردم مضطرب هستند از سوی دیگر چهارزبر اردوگاه لشکر انصار در غرب کشور بود که دو سوم دیگر نیز به جنوب رفته بودند و تنها سلگی با سه گردان که آماده حرکت به جنوب بودند، مانده بود که این سه گردان را به بالای ارتفاع و سمت چپ تنگه و یال تنگه برده و مستقر کردیم، البته به خاطر آن دستوری که به سلگی داده بود و او رفته و برگشته بود که از پاهایشان خون جاری شد، واقعاً شرمنده شدم که به این برادر جانباز این دستور را دادم.

ما به اتفاق برادر احمدی مقدم به بالای ارتفاع رفتیم و آرایش نیروهای نفاق را مشاهده کردیم که آن‌ها پشت تنگه چهارزبر تا تنگه حسن‌آباد به ستون پشت سر هم هستند و قصد عبور از تنگه چهارزبر را دارند؛ با بعضی از فرماندهان گردان‌های لشکر انصار تماس گرفتیم، که آن‌ها نیز درخواست نیروهای کمکی را داشتند و می‌گفتند که به شدت زیر فشار هستیم و تعدادی شهید و مجروح داریم؛ بنده گفتم که مقاومت کنید که الان نیروی کمکی می‌رسد، ضمن اینکه هنوز نیرویی نرسیده بود، برادر بهرام مبارکی که فرمانده گردان ۱۵۴ حضرت علی‌اکبر بود به اندازه‌ای مقاومت کرد تا به شهادت رسید.

پیدا کردن کالک عملیاتی منافقین

بنده به قرارگاه آمدم که برادر شمخانی، شوشتری و صیاد شیرازی آنجا بودند، گفتند شما سریع به داخل تنگه بروید چون آن‌ها قصد دارند از تنگه عبور کنند؛ ما رفتیم و نیروهای پراکنده و گروه‌های چند نفری را داخل تنگه جمع کردیم و برادر علی‌مردان جان‌محمد مسئول پشتیبانی غرب، تعدادی کامیون مهمات موشک آر.پی.جی فرستاده بودند که آن‌ها را تقسیم کردیم.

در این زمان فشار تیپ‌های منافقین برای عبور از تنگه شروع شد؛ اولین تیپ به نام سوسن می‌خواست عبور کند، چون بی‌سیمهای آن‌ها شنود می‌شد و فارسی هم مکالمه داشتند، لذا به محض اینکه دستور می‌دادند ما برای دفاع آماده می‌شدیم.

بعضی از برادران بسیجی در اثر شلیک پی‌درپی موشک آر.پی.جی از گوششان خون جاری بود، به دنبال فشار منافقین اولین خودرو وانت آن‌ها از تنگه عبور کرد که پشت سر آن‌ها هم خودروهای زرهی کامکاول بود که برادرها از طرف به این خودرو با رگبار مسلسل حمله کردند که در نتیجه واژگون شد.

مدارکی که از این خودرو به دست آمد، کروکی و کالک اهداف ارتش سازمان خلق بود که مسیر آن‌ها را از چارزبر به کرمانشاه سپس به همدان، سه راهی بوئین‌زهرا، کرج و میدان آزادی مشخص کرده بود…

در این میان نقش برادر ارجمند شهید صیاد شیرازی که مثل یک بسیجی هر کاری که می‌توانست انجام می‌داد، بسیار ارزشمند بود؛ با آمدن لشکرهای سپاه از جنوب از دو محور یعنی جاده پلدختر به سمت اسلام‌آباد و جاده کرمانشاه به سمت اسلام‌آباد خیلی سریع عملیات طراحی شد و سپس عملیات مرصاد به اجرا درآمد… از طرف دیگر از طریق صداوسیما اعلام شد که مردم به جبهه بشتابند، ضمن اینکه نیروهایی که در جنوب داشتیم توسط محسن رضایی تعدادی از آن یگان‌ها با هلیکوپتر به جاده اسلام‌آباد منتقل و مسیر منافقین را می‌بندند و از سمت را هم پشت تنگه حسن‌آباد را بستند و تمام منطقه محاصره شد به همین دلیل مرصاد گفته شد یعنی کمینگاه. در این محاصره قتل‌عام شدند، عناصر محدودی هم که متواری شدند توسط روستاییان طی روزهای بعدی دستگیر شدند.

نقش طلاب همدانی در عملیات مرصاد

در عملیات مرصاد اولین گروه اعزامی از همدان تعدادی از طلبه‌های حوزه همدان بودند که با لباس رزم، کلاه آهنی، یک قمقمه آب و بدون اسلحه آمده بودند و عجله داشتند که ما آن‌ها را مسلح کنیم و جلو بفرستیم هر کدام از آن‌ها را به عنوان کمک تیربارچی و کمکی یک رزمنده قرار دادیم و گفتیم بروید وقتی که یک نفر از منافقین کشته شد، اسلحه‌اش را بردارید. بعد از عملیات آمدند و گفتند که شما به ما اسلحه ندادید، ما هر کدام یک اسلحه نو، یک قطب‌نما و یک کوله‌پشتی که پر از مواد غذایی بود، به غنیمت گرفتیم و این سهم ماست. یکی از برادرها به نام حسین کبریایی که از بازاریان همدان بود کوله‌پشتی‌ها را نگاه می‌کرد که پر از کمپوت آناناس بود و کمپوت سیب و گیلاس خودمان را به آن‌ها می‌داد و کمپوت آن‌ها را می‌گرفت، می‌گفت این کمپوت‌های خارجی، خوب نیستند.

رو در روی منافقین

خاطره دیگر اینکه با یک تیم هوانیروز کرمانشاه به همراه شهید صیاد شیرازی به پرواز درآمدیم، چون بنده حتی بهتر از زادگاه خودم به منطقه آشنایی کامل داشتم و قبل از رسیدن به تنگه چهارزبر از جناح سمت چپ به دشت بین دو تنگه چهارزبر و حسن‌آباد رفتیم و کمی نزدیک شدیم.

در این زمان صیاد شیرازی به خلبان‌های کبرا دستور داد به این جمعیت و ستون متراکم شلیک کنند، اما خلبان‌ها گفتند که این‌ها مردم هستند نمی‌شود شلیک کرد؛ سپس صیاد شیرازی دستور داد که همین جا بنشینند. در حال توجیه آن بود که یک‌بار، شلیک قبضه توپ‌های ۲۳ میلیمتری به سمت ما شروع شد؛ با عجله به داخل پرنده‌ها آمده و به پرواز درآمدیم، سپس حمله را به ستون شروع کردیم که منافقین از خودروها پیاده شده و در دشت پراکنده شدند؛ این تیم چندین سورتی پرواز و عملیات انجام داد که در نتیجه تلفات زیادی به آن‌ها وارد کرد.

خوش‌خیالی جلادان شناسنامه‌دار

مورد دیگر اینکه، در داخل کوله‌پشتی زنان و مردان منافقین، شناسنامه‌هایشان بود، وقتی که از اسیران سوال کردیم که برای جنگیدن شناسنامه به همراه آورده‌اید، گفتند به ما گفته شده که سر راه شما نیروی زیادی نیست مردم به استقبال شما می‌آیند و این آخرین سفر شماست که به وطن بازمی‌گردید، لذا ما نیز شناسنامه و همه وسایل خود را به همراه آورده‌ایم.

در پاکسازی اطراف شهر اسلام‌آباد غرب در محور یک مرغداری متوجه شدیم که چندین بشکه دویست لیتری به صورت عمودی است، ما نیز یک لحظه تردید کردیم و آن‌ها را به رگبار گرفتیم، که دیدیم منافقین در داخل این بشکه مخفی شده‌اند که به محض اینکه ما رسیدیم تیراندازی کنند.