به گزارش خبرنگار مهر، محمد جمالی پژوهشگر حوزۀ فیزیک بنیادی، فلسفۀ علم و طب سنتی از پژوهشگاه دانشهای بنیادی (IPM) در یادداشتی به نقد و بررسی مصاحبه اخیر حجت الاسلام رسول جعفریان استاد تاریخ دانشگاه تهران درباره طب سنتی پرداخته است که در ادامه با هم میخوانیم:
اخیراً گفتگویی از جناب آقای دکتر رسول جعفریان با عنوان «همۀ طب سنتی، اندازه آزمایش پاستور ارزش ندارد» را در سایت خبرآنلاین خواندم. لازم دانستم نکاتی را متذکر شوم. جناب دکتر جعفریان از حوزویان بسیار پرتلاشی هستند که در حوزۀ تاریخ اسلام کارهای ارزنده ای بجا گذاشته اند. لیکن در گفتگوی اخیرشان، دچار خطاها و سوءبرداشت هایی شده اند که میتواند خواننده را دچار اشتباه کند. همانطور که خود ایشان اشاره داشته اند، نامبرده هیچ گونه تخصصی در طب جدید و طب سنتی ندارند و مدعی هستند که از حوزۀ معرفت شناسی و روش شناسی به آنها مینگرند. چند ایراد اصلی به بیانات ایشان وارد است، ابتدا آنها را فهرست وار مطرح میکنم و در ادامه به توضیح بیشتر میپردازم:
۱. ایشان بین سه مقولۀ طب سنتی، طب اسلامی (با قرائت آقای تبریزیان)، علوم اسلامی و دینی و علوم بومی، خلط نموده اند و در جاهای مختلفی از این گفتگو گریزی به هر سه داشته اند و البته همه را با یک چوب زده اند.
۲. با توجه به این اظهارات این طور میتوان گفت که ایشان از تحولات دو دهۀ اخیر غرب بی اطلاع هستند و این عدم آگاهی موجب سوء برداشتهایی شده است.
۳. همچنین ایشان دانش کافی از فلسفۀ علم غرب نداشته اند و این باعث سو ءبرداشت هایی از علم شده است.
۴. ایشان در چند مورد میان علم و تکنولوژی (فناوری) دچار خلط مبحث شده اند که منجر به سوءتحلیل هایی شده است.
۵. ایشان با توجه به مدعای خود، به دلیل عدم احاطه به طب سنتی و طب جدید، در هر دوی آنها دچار اشتباهات معرفتی و علمی شده اند و البته تا یک احاطۀ نسبی نسبت به علمی پیدا نشود نمیتوان بدرستی به تحلیلهای معرفت شناختی راجع به آن پرداخت.
۶. مهمترین اندیشۀ ایشان همان است که در سطور آخر به آن اشاره دارند، یعنی جدایی علم و دین: علم مسیر خود را دارد و دین هم مسیر خود را. این اندیشه ناشی از عدم دانش کافی در مورد علم و فلسفۀ آن است، که ریشه در دوران مشروطه دارد و متأسفانه هنوز هم گریبان گیر ماست.
به نظر میرسد منظور ایشان از طب سنتی بیشتر طب اسلامی با رویکردهای منسوب به آقای تبریزیان است که به درستی نقدهای بسیار جدی، هم از منظر علمی و هم از منظر کلامی بر آن وارد است. طب سنتی فاصلۀ بسیار زیادی با این رویکرد دارد. طب سنتی که حتی دستاوردها و پیشرفتهایی نسبت به طب قدیم نیز داشته است، در برخی امور با طب جدید دارای اشتراکات و در برخی امور دارای مبانی غیر تجربی متفاوت است. به زبان دیگر، طب جدید بر پایۀ مبانی فلسفی و متافیزیکی ای است که قابل اثبات یا رد تجربی نیستند؛ طب سنتی نیز بر پایۀ مبانی متافیزیکی خاص خود است و بر این اساس این دو از منظر تجربی ارجحیتی نسبت به هم ندارند.
بدون شک طب با انسان سرو کار دارد و انسان دارای ساحتهای مختلفی است، از جمله اینکه دارای بدن و روان است. عدم توجه به ساحت روان، منجر به عدم تضمین سلامت انسان است. بدون شک نمیتوان سلامت جسم و روان و اثرگذاری این دو بر هم را در مسئلۀ سلامت نادیده گرفت. البته تحقیقات و تحولات اخیر در پزشکی تأییدی بر این موضوع است و امروز در بسیاری از دانشگاههای معتبر جهان این تحقیقات در حیطۀ علم جدید در حال انجام است و دانشکدههای مبتنی بر طب قدیم نیز در حوزههای بالینی در سراسر جهان برپا شده اند و سالانه مقالات علمی بسیاری در این حوزه در مجلات معتبر پزشکی در جهان به چاپ میرسد.
در گفتگوی جناب دکتر جعفریان، اگرچه تفاوتی میان طب سنتی در عصر حاضر و تحقیقات بهروز آن با طب قدیم گذاشته نشده است، ولی حتی نسبت به دستاوردهای بدیع طب قدیم هم کم لطفی صورت گرفته و این حاکی از عدم اطلاع ایشان از این حوزه است. در اینجا صرفاً به چند مورد جزئی اشاره میکنم و البته مشت نمونۀ خروار است:
(الف) در مبحث شناخت مغز و کارکرد آن در یک مقالۀ مورخ ۲۰۰۷ در مجلۀ بسیار معتبر Brain Research Review میخوانیم که اولین بار، نسبت دادن کارکردهای ذهنی به نواحی ای از مغز، توسط ابن سینا صورت گرفت و این مهم، بعد از حدود ۸۰۰ سال توسط علم جدید بررسی شد(EC Azmitia, 2007). در تأیید این مطلب میتوان به کتاب «تاریخچۀ علوم اعصاب» نوشته رئیس و استاد علوم اعصاب دانشگاه استرالیا رجوع نمود (Bennett,2007)، (Bennett, 2008&Hacker).
آیا چنین کشف بزرگی واقعاً صرفاً یک سری حدسیات و فرضیات بوده است؟ فکر میکنم این عبارت از ابن سینا برای ما اتمام حجت باشد که میگوید: بینایی مربوط به عقب چشم و میانۀ مغز نیست، بلکه مربوط به عقب مغز است، زیرا که هر وقت به آنجا آسیب رسد بینایی از میان میرود. همچنین وقتی او در باب مکان حافظه در مغز سخن میگوید علت آن را این میداند که وقتی آن ناحیه را تخریب کنی حافظه دچار آسیب میشود. آیا این همان علم تجربی نیست؟ چه فرقی از لحاظ معرفت شناختی میان این نوع استدلال و استدلالهای مدرن آن وجود دارد؟!(Jamali & Golshani, 2019)
(ب) مگر میشود فردی علم تشریح ابن سینا در قانون و شفا را بخواند و متحیر نگردد؛ از دقت و قدرت و سطح علم پزشکی او دربارۀ تعداد ماهیچهها، تعداد و تنوع اعصاب، محل ورود و خروج آنها و بسیاری از امور دیگر که جای بازکردن آنها در این مقاله نیست. ولی آنچه از لحاظ معرفت شناسی -با توجه به ادعای جناب جعفریان- مهم است، این جمله از ابن سینا در قانون است: «همچنین طبیب باید اندامها و وظایف آنها را بوسیلۀ تشریح و حس بشناسد…» (ابن سینا-الف، ۱۰۳۷-۹۸۰)
آیا چنین مواردی حدسیات و فرضیات است؟ جناب دکتر جعفریان به این مسأله توجه ندارند که فعالیتهای امثال ابن سینا محل رجوع علما و دانشمندان در طی قرنهای متمادی بوده و حتی در عصر حاضر نیز میباشد.
به نظر میرسد جناب دکتر جعفریان میان علم پزشکی، تبحر پزشکی و فناوری پزشکی نیز دچار خلط مبحث شده اند. بله پزشکی جدید در بسیاری از تکنولوژیها پیشرفت نموده است و این پیشرفت منجر به تقویت کارهای حرفه ای پزشکی شده است؛ ولی این به معنای زیر سوال بردن علوم قدیم نیست. اولاً طب سنتی نیز میتواند از این تکنولوژیها بهره ببرد که میبرد؛ ولی اگر قرار است طب قدیم را بسنجیم آن را باید در زمان خودش بسنجیم. بگذارید با یک مثال در باب درمان دندان مبحث را باز کنم. ابن سینا در مورد درد دندان میگوید: آن، یا مربوط به خرابی لثه است یا دندان و یا ریشۀ دندان. بعد درمان هریک را باز میکند. در مورد درمان ریشه یکی از راهها را این میداند که با دریلی ظریف، دندان را سوراخ کرده و با داغ کردن، ریشۀ آنرا بسوزانید (ابن سینا-ب، ۹۸۰-۱۰۳۷). سوال من این است که آیا میان طب جدید و طب قدیم به لحاظ ساختاری و اساسی تفاوتی میبینید؟ و آیا واقعاً طب قدیم، در حدَ تواناییهای آن زمان، بر پایه کارهای بالینی و داده محور نبوده است؟!
در مثالی دیگر، ابن سینا در جراحی جمجمه و مغز، با ظرافت تمام از مهندسی اَرّۀ مخصوصی سخن میگوید که باید چگونه باشد که در حین کار به پوستۀ روی مغز آسیب نرساند و آنرا پاره نکند! آیا این ها را میتوان انکار کرد؟!
متأسفانه جناب دکتر جعفریان با گره زدن نام آقای تبریزیان به طب اسلامی و پیوند آن با علم اسلامی، مقولۀ علم بومی و علم دینی را نیز زیر سوال میبرند و این ناشی از عدم شناخت علم جدید است. هر علمی، چنان که در فلسفۀ علم معاصر تبیین شده است، حاوی پیش فرضهای متافیزیکی و غیر تجربی است که آن میتواند از یک فلسفۀ مادی و یا الهی وام گرفته شده باشد. در فلسفه علم ثابت شده است که علم در بستر فرهنگ و اجتماعات انسانی شکل میگیرد و آنها در شکل گیری، جهت رشد، نوع سوالات و پاسخها مؤثرند. فلسفۀ علم نشان داده است که علم، عاری از متافیزیک نیست و همیشه ما دچار عدم تعین قطعی نظریهها هستیم، یعنی همواره مجموعهای از نظریات علمی وجود دارند که گرچه از مبانی متعددی اخذ شده اند ولی کلیه نتایج و دادههای تجربی را توضیح میدهند. در انتخاب بین این نظریهها، دادههای تجربی کفایت نمیکند و ما مجبوریم دست به دامان متافیزیک شویم؛ زیرا برای کار علمی و ادامۀ راه و اتصال آن به صنعت مجبور به انتخاب هستیم. پس در مقام نظریه پردازی، داوری، برداشت از دادههای تجربی، جریان علم و غیره، ما علم سکولار و علم دینی داریم. علاوه بر این، علم، حاوی فرهنگ است و با خودش فرهنگ را منتقل میکند، یعنی علم مقولهای خنثی نبوده و نیست، و این را نمیتوان نادیده گرفت.
بله ما هم موافقیم که قرآن و حدیث دائرة المعارف علم نیستند و کار علمی باید عمدتاً با ابزار خاص خودش (تجربه و نظریه پردازی) صورت گیرد، ولی در مقام جمع بندیها مفروضات متافیزیکی وارد میشوند. به همین دلیل در حوزۀ جهان اتمی بین دو فیزیکدان تراز اول قرن بیستم (اینشتین و بور)، اختلاف نظر بود، و این اختلاف به تفاوت مبانی فلسفی آنها برمیگشت. ما قائلیم که دین الهی، مبانی معرفت شناسی و هستی شناسی علم (یعنی جهان بینی) را به ما میدهد و علمی که در این چارچوب به وجود آید، علم دینی محسوب میشود. در مقابل، علمی که در بستر غیرتوحیدی ایجاد شده باشد، ناقص است و منجر به سعادت بشر نمیشود. شما بین این همه مکاتب مختلف در پزشکی که در مقام تجربه، همگی پاسخ گو هستند، کدام مکتب را برمیگزینید؟ بین این همه مکاتب اقتصادی کدامیک را؟ جناب دکتر جعفریان جنابعالی فرموده اید که اساس طب جدید، شیمی است. این از مواردی است که نشان میدهد ایشان علم جدید را نمیشناسند، در حالی که در مورد آن گزارههای قطعی هستی شناختی و معرفت شناختی صادر میکنند. اما خوب است که بدانند اساس شیمی، فیزیک است و الان دقیقترین نظریۀ فیزیکی از لحاظ تأیید تجربی مکانیک کوانتومی است. آیا میدانید الان بیش از ۱۴ قرائت از نظریۀ کوانتوم داریم که همگی در سطح تجربه بدیل یکدیگر ولی دارای مبانی متافیزیکی متفاوت هستند؟
رجوعی به تحولات علمی در دهههای اخیر نشان میدهد که ما در بسیاری از مبانی فکری علمی با چالشهای عظیمی روبرو شده ایم که از پاسخ به آنها عاجزیم. همچنین افکار جدید و غنی ای را که در غرب در حال رویش بوده است نادیده گرفته ایم. همچنین در برخی از حوزههای اساسی فیزیک، منتظر انقلاب هستیم. بسیاری از افکار جدید یادآور همان مبانی فکری قدیم است که جناب دکتر جعفریان آن را طرد میکنند، مثل بحثهای مربوط به علوم فراماتریالیستی، بالاخص در حوزههای روانشناسی، علوم شناختی و پزشکی و بسیاری از مباحث دیگر که در این مقاله فرصت بازکردن آنها نیست. ما در آستانۀ تحولات بزرگی در علم در سطح جهان هستیم، ولی متأسفانه در ایران هنوز از لحاظ معرفت شناسیِ علمی در قرن ۱۹ زندگی میکنیم!!!
جناب دکتر جعفریان در مقالۀ خود فرموده اند: «در میان ما هم این سالها، علم بیشتر در نظامی گری رشد کرده است.» این نشان میدهد که ما هنوز تفاوت علم و تکنولوژی را درست نمیشناسیم. بله ما در حوزۀ تکنولوژیهای نظامی پیشرفتهای خوبی داشته ایم، (هر چند که همچنان با تراز مطلوب فاصله داریم) اما نه در حوزۀ علم! این خلط، آنجا مهم است که وقتی علم و فناوری یکی انگاشته شد میگوئیم علم، غربی و شرقی ندارد!
مهمترین نقد وارد به مصاحبه جناب دکتر جعفریان، مسئلۀ تمایز علم و دین است. ایشان میگویند: «به نظرم شرایط باید به گونهای باشد که روشن باشد، بدون هیچ ابهام، که حوزه دین مشخص است و علم راه خودش را میرود.... این که عدهای راه بیفتند و چندین دهه است راه افتاده اند و علم را غربی و شرقی کرده و میکنند، این مشکلی است که روشفکرانی مثل نصر و دیگران برای ما درست کردند..... اگر روحانیت، طبیب معنوی مردم است و منابع خودش را دارد، پزشک طبیب مادی و مستقل است و کارش هیچ ارتباطی با منابع طب روحانی و دینی که برای ترویج تقوا در زندگی است، ندارد.»
توضیحات مختصری را در بالا ارائه دادم و پاسخ این شبهه را دادم و برای توضیحات بیشتر خواننده را به کتاب «از علم سکولار تا علم دینی» نوشته دکتر مهدی گلشنی ارجاع میدهم. لیکن به طور خاص در مورد طب و پزشکی باید در نظر داشت که ما در مورد انسان و سلامت او صحبت میکنیم، هم در مقام پیشگیری و هم در مقام درمان. آیا انسان صرفاً بدن و جسم مادی است؟ آیا جدایی بین طبیب معنوی و طبیب مادی که ایشان مطرح کرده اند در موضوع کار این دو طبیب که انسان است، صادق است؟ آیا چنین جدایی ای بین روان و جسم انسان وجود دارد؟ روان و بدن آنچنان با یکدیگر در تعامل اند که هیچ عقل سلیمی نمیتواند اثرگذاری این دو و تنگاتنگی ارتباط شأن را نادیده بگیرد. این جدایی میان طبیب معنوی و طبیب مادی، ناشی از یک تفکر علم زده است که میراث ورود علم جدید در دوران مشروطیت است. اما این موضوع امروزه در سطح علم جهانی تقریباً حل شده و تحقیقات گسترده ای در حال انجام است.
لازم است توجه کنیم که علم، پاسخ گوی همه سوالات ما نیست و حتی پاسخ گوی برخی از سوالات مطرح در خودش نیز نمیباشد. علاوه بر این، علم در مقام انسانی با اخلاق و ارزشها عجین میگردد و همۀ این ها نیازمند چتری عام تر است که علاوه بر پاسخگویی به سوالات، به کار علمی معنی دهد. این چتر عام که ما آن را دین میدانیم در تمام مراحل کار علمی اثرگذار است و اگر فردی دین را کاملاً از علم جدا نمود، در حقیقت دین را به گوشۀ حوزهها و علم را به گوشه دانشگاه فرستاده است. اما بدون شک او این چتر را از بین نبرده است بلکه چتری غیر از دین را برگزیده است چه بداند و چه نداند. در انتها به دو نقل قول از اینشتین (بزرگترین فیزیکدان قرن بیستم) و جورج الیس (کیهان شناس برجستۀ معاصر) اکتفا میکنم: «اما علم تنها به وسیلۀ آنهایی تولید میشود که مشتاق حقیقت و شناخت هستند. این منبع احساس از ناحیۀ دین نشأت میگیرد. همچنین ایمان به اینکه قوانین معتبر در جهان هستی عقلانی هستند، یعنی برای عقل قابل درک اند، به این حوزه [دین] متعلق است. من نمیتوانم یک عالم واقعی را بدون آن ایمان عمیق تصور کنم. وضعیت را میتوان با یک استعاره بیان کرد: علم بدون دین لنگ است و دین بدون علم کور.» (Albert Einstein, 1950) «الهیات میتواند یک مبنای متافیزیکی برای علم فراهم کند.» (George Ellis,1998)
ابن جانب جناب دکتر جعفریان را به خواندن کتاب «علم به کجا میرود؟» اثر ماکس پلانک (از بزرگترین فیزیک دانان قرن بیستم)، ترجمۀ مرحوم احمد آرام حواله میدهم.
منابع:
(ابن سینا-الف، ۱۰۳۷-۹۸۰)، عبدالرحمن شرفکندی، قانون در طب، کتاب اول، فن اول، فصل دوم-در زمینههای علم طب، ۱۳۶۳
ابن سینا-ب (۱۰۳۷-۹۸۰)، عبدالرحمن شرفکندی، قانون در طب، کتاب سوم، فن هفتم-دندان، ۱۳۶۳
Azmitia,E.C. , Cajal and brain plasticity: Insights relevant to emerging concepts of mind, Brain Research Reviews, 2007
Bennett, M.R., Development of the concept of mind, Australian & New Zealand Journal of Pshichiatry, 2007.
Bennett M.R. and Hacker, P.M.S., History of cognitive neuroscience, 2008,p. 203.
Einstein ,A., Out of My Later Years (New York: Philosophical Library, 1950), p. 26.
Ellis, G., Christian Science Monitor, July 9, 1998, p. B4.
Jamali, M., Golshani ,M. , Jamal,Y., Avicenna's ideas and arguments about mind and brain interaction , Preprints. org.,2019