آرای ملکیان رفته رفته به سمت تباین و متنافی‌الجزاء بودن دینداری و مدرنیته حرکت می‌کنند که با قبول چنین تباینی طرح روشنفکری دینی که بر اساس اشتراکاتی میان این دو است، بی‌معنا می‌شود.

به گزارش خبرنگار مهر،  جلسه نقد و بررسی آرای ملکیان در باب نسبت دین و مدرنیته شب جمعه در محل جهاد دانشگاهی مشهد برگزار شد و دکتر سروش دباغ، استاد فلسفه اخلاق و از منتقدین آرای اخیر مصطفی ملکیان در این جلسه به نقد 2 گزاره عنوان شده ار سوی ملکیان در باب دینداری و مدرنیته نشست.

وی با اشاره به چهار رابطه «عموم و خصوص من الوجه، عموم و خصوص مطلق، تساوی و تباین» میان دین و تجدد عنوان داشت : استاد ملکیان رفته رفته آرایی را طرح می‌کنند که مبتنی بر تباین این دو مقوله است، یعنی دینداری متوقف به گزاره ای و مدرنیته نیز قوامش به گزاره ای است که این 2 گزاره در مولفه‌ها هیچ اشتراکی با یکدیگر ندارند.

وی سپس با بیان این مطلب که «نمی خواهم در باب معنویت یا مدرنیته سخن بگویم» ادامه داد: من در اینجا تنها می خواهم این 2 گزاره فوق را که مبتنی بر متوقف کردن دینداری در تعبد و مدرنیته در استدلال گرایی است نقد کنم.

وی با اشاره به 2 نگاه پسینی (معطوف به تاریخ و تجربه) و پیشینی (انتزاعی، مفهومی و فلسفی) ملکیان به دین و مدرنیته گفت: در مورد گزاره اول ایشان که مبتنی بر متوقف بودن دینداری به تعبد است اگر این گزاره را حکمی فلسفی و بدون توجه به تاریخ دین در نظر بگیریم، ناگزیر این گزاره باید در برابر آزمایشهای فلسفی تاب بیاورد.

وی با بیان این مطلب که «ضرورت» و «امکان» 2 اساس هر تحلیل مفهومی است، تصریح کرد: یکی از آزمایشهای فلسفی، آزمایش جهانهای ممکن است، یعنی طراح یک گزاره فلسفی باید مدعی باشد که گزاره یا تحلیل اش در هر جهانی که بتوان تصور نمود صادق است.

وی با بیان این مطلب که منظور از جهانهای ممکن، جهانهایی که الزاما بالفعل باشند نیست، خاطر نشان کرد: آیا به راستی هیچ جهانی را نمی توان تصور نمود که در آن دیندارانی باشند که متعبد نیستند؟

وی افزود: از استاد ملکیان باید پرسید که قوام دینداری تعبد است یعنی چه؟ اگر منظور صدور حکمی فلسفی است که من حق دارم آن را در محک آزمایشهای فلسفی بگذارم که می بینیم این گزاره مانند 4=2+2 نیست که در هر جهان قابل تصوری برقرار باشد.

وی در بخش دیگری از سخنان خود گفت: البته ممکن است بگویند که گزاره دینداری متوقف بر تعبد است، از سنخ آرمانی نیست و مبتنی بر کاوشی تاریخی و تجربی (پسینی) است که در این صورت باید به تعاریف ارائه شده از دین توسط دینداران نگاهی داشت و بررسی کرد که آیا به راستی مراد همه آنها از گوهر دین تعبد بوده است و اگر نبوده چه عاملی باعث شده که استاد، تعبد را ارجح از دیگر تعاریف، جوهر دین بدانند.

دباغ  با اشاره به آرای دینداران و متفکرین دینی متقدم و متاخر در ادامه افزود: متفکری مانند «جان هیک» حقیقت محوری یا خدامحوری را گوهر دینداری می داند، عرفا «حیرت» را جوهر دین تلقی می کنند، البته ممکن است برخی از متفکرین شاید چون فقها یا متکلمین در جمهور دینداران چنین تقلی ای از دین داشته باشند که تعبد جوهره دین است اما چرا باید نظر این عده را بر نظر دیگران ترجیح داد و به حکمی کلی رسید، سوالی است که بی جواب مانده است.

او تاکید کرد: اگر استاد ملکیان هم قائل به این بودند که مدرنیته بدیل سنت است، به این معنا که وجود دارد در مدرنیته مولفه هایی که در سنت هست و البته وجود دارد مولفه هایی که در سنت نیست، این دیگر بحث برانگیز نبود اما مساله اینجا است که ایشان دینداری را متوقف بر تعبد می دانند که این قابل نقد در مقام فلسفی و بر اساس آرای متفکرین، سوال برانگیز و غیر جامع در بعد تاریخی است.

وی در بخش دیگری از سخنان خود به بحث در مورد گزاره «استدلال پذیری رکن رکین مدرنیته است» پرداخت و با اشاره به قابل نقد بودن این گزاره در ابعاد تاریخی اظهار داشت: افرادی چون آنتونی گیدنز، صنعتی شدن و بازار آزاد را رکن رکین مدرنیته می دانند و متفکرینی پس از جنگ های جهانی قائل به متوقف بودن مدرنیته در ستیزه جویی شدند، صاحب نظران جهان سومی استعمار را محور مدرنیته خوانده اند و بسیاری عقل ابزاری هابرماس را جوهر مدرنیته دانسته اند و به هر حال در این زمینه نیز آرای متفاوتی وجود دارد که معلوم نیست با این همه به چه دلیلی استاد ملکیان از میان همه این گزاره ها استدلال ورزی را جوهر مدرنیته دانسته اند.

دباغ  افزود: پس اگر تجربی به این گزاره نگاه کنیم، سوال اینجاست که چرا باید آرای افرادی چون گیدنز را فرو گذارد و استدلال‌ورزی را گوهر مدرنیته خواند؟ و چرا باید بی توجه به سوسیالیسم و لیبرالیسم که هر دو مکاتبی در جهان مدرن هستند، استدلال ورزی را جوهر مدرنیته دانست؟

سروش دباغ که در جمع علاقه مندان در مشهد سخن می گفت سپس ادامه داد: اما اگر بگوییم که گزاره متوقف بودن مدرنیته به استدلال ورزی فلسفی و مفهومی (پیشینی) است، باز این سوال پیش می آید که آیا واقعا نمی توان جهانی را متصور بود که در آن مدرنیته متوقف به استدلال ورزی نباشد؟

وی با تاکید بر رسیدن به جهانی ممکن در نقض این گزاره گفت: پس با عنایت به دلایل اقامه شده، به رغم ممکن بودن، این گزاره موجه نیست و البته شاید استاد ملکیان باید در این زمینه یک صورت بندی دیگر ارائه کنند.

وی در پایان سخنان خود با اشاره به اینکه بحثهای ملکیان بیشتر روان شناختی است تا فلسفی، در مورد تاکیدات وی در باب کاهش رنج انسان نیز بیان داشت: این بحثها همان جدال کارل پوپر در برابر کسانی است که از بیشینه کردن لذت در زندگی می‌گفتند و پوپر در برابر آنها از کاهش رنج می گفت و نمی دانم که چرا استاد در اظهار نظرهای خود اشاره ای به پوپر ندارند و شاید هم دارند و من ندیده ام.

دکتر سروش دباغ پس از پایان یافتن سخنان خود به پرسش های حاضرین پاسخ گفت

وی  در پاسخ به نقد یکی از حضار به این خاطر که نوع سخن وی باب گفتگو را می بندد، ضمن بیان مطلب فوق افزود: اتفاقا من می گویم که ما نیاز به گفتگو داریم و باید با نگاهی به تاریخ ادیان تضارب آرا را در پیش گیریم اما کسی که تنها درک خود از مفهومی را درست بداند راه را بر گفتگو سد کرده است.

او ادامه داد: گاهی اوقات قصد ساختن دستگاهی فلسفی را داریم که در این هنگام می گوییم تلقی من از فلان مقوله اینست و به خاطر ساخت این دستگاه، معنایی بدون پیشینه را در مورد مساله ای به کار برده ام اما این کار با اینکه تنها نظر خود در موردی را صائب بدانیم و آن را بر دیگر نظرات ترجیح دهیم فرق می کند.

وی در پاسخ به این سوال که آیا نباید نگاه به دین (بطور ویژه اسلام) را معطوف به نظر منادیان دین ساخت نیز گفت: محدثین، فلاسفه، متکلمین، فقها و عرفا همگی تعابیر مختلفی در مورد گوهر دیانت ارائه کرده اند، مثلا متکلمین می گویند که پیامبر اسلام به امام علی گفته اند که راه های مختلفی برای عبادت وجود دارد، پس منادیان دین آرای مشترکی ندارند که بتوانیم حکمی کلی صادر کنیم و معلوم نیست که چرا باید نظر عده ای را بر نظر دیگران ترجیح داد.

دباغ در پاسخ به منتقدی دیگر که می گفت: «ملکیان عقلانیت (و نه استدلال ورزی) را قوام مدرنیته می داند و استدلال ورزی را نقطه برجسته عقلانیت تلقی می کند...»، تصریح کرد: البته من این نکته را ندیده ام اما با فرص درستی این نقد اگر استاد بتوانند نشان دهند که همه مولفه های مدرنیته برپای عقلانیت است شاید بتوان گزاره متوقف بودن مدرنیته به عقلانیت را پذیرفت که البته بسیار سخت است و تاکنون هم ایشان چنین نکرده اند اما در تعبیر عقلانیت هم مکاتب متعددی داریم و باز باید نشان داده شود که تمامی آن مولفه ها قابل تحویل به اقتضاء خاص عقلانیت یعنی استدلال ورزی است.

وی در پاسخ به نقدی دیگر در رابطه با اینکه ملکیان دین نهادینه شده را متوقف به تعبد می داند و نه دین را، بیان داشت: وقتی که ایشان ناظر به سنخ آرمانی سخن می گویند که دیگر دین نهادینه شده و دین نهادینه نشده تفاوتی ندارد.

وی افزود: این دین نهادینه شده هم برای من مبهم است، سقف آن تا کجا است؟ اگر مبنای آن نهادینگی تاریخی است، تا چه قرنی مورد نظر است؟ آیا کانت، لاک و یا هگل را نمی توان دیندارانی خواند که در همان تاریخ دین نهادینه شده نظرات متفاوتی را ابراز داشته اند؟

وی در جواب به این نقد که آیا می توان جهانی ممکن را تصور کرد که در آن پیامبر دینی بگوید «الف»، «ب» است و شخصی بگوید که نه، «الف»، «ب» نیست و آن شخص را بتوان دیندار هم دانست؟ نیز گفت: البته در تایید گزاره استاد ملکیان می توان آزمایشهای ذهنی بسیاری آورد اما تنها با یک آزمایش ذهنی در رد آن گزاره، کلیت بحث از بین می رود که در رد گزاره استاد می توان جهانی را متصور بود که در آن شخص دیندار بتواند همه گزاره های دینی را برای خود توجیه کند نه آنکه به خاطر سخن شخصی بپذیرد.

دکتر دباغ پیشتر در نقد آرای ملکیان مقاله‌ای در مجله‌ی مدرسه منتشر کرده بود که با نقد و نظر مواجه شد. از جمله این نقدها نقدی است که ابوالقاسم فنایی بر آن مقاله نگاشته بود.