به گزارش خبرنگار مهر، کتاب «مجنون در جزیره» نوشته مهرداد علیجانی بهتازگی توسط انتشارات فرشتگان فردا به چاپ چهارم رسیده است.
اینکتاب بهقلم برادرزاده معلمِ شهید محمدرضا علیخانی از شهدای شهر دماوند نوشته شده که سال ۶۲ در عملیات خیبر و جزیره مجنون به شهادت رسید. متن کتاب دربرگیرنده داستانها یا روایات مستندی از زندگی اینشهید است. اینروایات ۴۰ روایت یا حکایت از دوستان و آشنایان شهید علیخانی را با اینعناوین در بر میگیرد:
مجنوننامه، زنگ اول، بوسیدن روی ماه، پایان کودکی، بزرگمرد کوچک، پروانهای در مه، نیمه گمشده، مجنوننامه، پیشتازان فتح، راه افتخار، مردی از جنس بلور، ۱- خودسازی، ۲- نماز، ۳- مسواکزدن، ۴- امر به معروف، مجنوننامه، قارچ سمی، عصر روز دهم، مردی شبیه باران، پل آزادی، تله روباه، هشت و نیم شب، مجنوننامه، همه با هم، دوئل، بهار در پاییز، روزهای زندگی، میم مثل مادر، مجنوننامه، حکایت عاشقی، عشق بدون مرز، پرچمدار، مردی که زیاد میدانست، پیکنیک در میدان جنگ، معراجیها، خانه در انتظار، مجنوننامه، نجاتیافتگان، پاداش سکوت، آری چنین بود، هدف سخت، ماجرای نیمروز، مجنوننامه، آوای غریب، عشق من شهر من، مجنوننامه، بوی پیراهن یوسف، پرواز روح، حماسه مجنون، مجنوننامه، آخرین مهلت، مجنوننامه.
عناوین خاطرات اینکتاب، با توجه به فیلمهای سینمایی انتخاب شده و بینشان قطعاتی با عنوان «مجنوننامه» قرار داده شده که به نظم و شعر هستند. اینکتاب همچنین پیش از بخش تصاویر، ۸ ضمیمه هم در بخش ضمائم دارد که عبارتاند از:
مصاحبه با آیتالله سید کاظم نورمفیدی، بخشی از فرمایشات حجتالاسلام حاجعلیاکبری شهریورماه ۱۳۹۸، بخشی از فرمایشات سردار محمدیفرد تاسوعای حسینی ۱۳۹۷، بخشی از فرمایشات دکتر محمود صفری مردادماه ۱۳۹۸، خاطراتی از جناب آقای مصطفی ملکی دوست شهید، فرمایشات آقای هادی رهنمافر، دلنوشتهای تقدیم به رفیق و یار قدیمی شهید محمدرضا علیجانی.
در قسمتی از اینکتاب میخوانیم:
چهارده اسفندماه ۱۳۵۹ فرا رسید و بعد از اینکه از مدرسه به خانه بازگشتم، محمدرضا را دیدم که لبخند بر لب، در یک دست جعبه شیرینی و در دست دیگر، دفترچه بیمه مادر را داشت. من و جواد و حسین هم کلی ذوق کردیم و بهش تبریک گفتیم. بعد از اینکه ناهار خوردیم گفت:
_ ادریس میای با هم بریم دماوند تا دفترچه رو بدم؟!
آنقدر برایم عزیز بود که خستگی کاملا از تنم خارج شد و گفتم: چرا که نه... باعث افتخاره رفیق.
حدود ساعت ۲ بعد از ظهر به سمت دماوند راه افتادیم و وقتی به مقصد رسیدیم، مستقیم به سمت خانه پدری او رفتیم. هرچه در زدیم کسی در را باز نمیکرد!!!
بعد از دقایقی دل من طوری لرزید که انگار در آن رخت میشستند و فقط خدا میداند در دل محمدرضا چه خبر بود! آرام و قرار نداشت و چیزی نمیگفت. یک قدم به سمت راست خانه میرفت و دو قدم به سمت مخالف...
چاپ چهارم اینکتاب با ۲۰۲ صفحه، شمارگان ۵۰۰ نسخه و قیمت ۳۸ هزار تومان منتشر شده است.