به گزارش خبرنگار مهر این روزها کرونا از همراهان مهم زندگی آدمها شده است. همه چیز با کرونا شکل دیگری گرفته است و رنگ و بویی دیگر؛ شش ماه از حضور پررنگ این مهمان وارداتی گذاشته است و سبک زندگی جدیدی در تمام جهان جا افتاده است. کرونا تازگی خود را از دست داده اما همچنان اضطراب اولیه را دارد. آمار مبتلایان و فوتیها؛ همچنان اعداد و ارقام ترسناکی هستند و خبر مبتلا شدن اطرافیان، دوباره ترس را به جان آدمی میاندازد. مردم از کرونا خسته و بیطاقت شدند و اضطراب و ترس همراه این بیماری منحوس؛ بعضاً منجر به دلزدگی و ناآرامی شده است.
در این میان اما اقشار متعددی هنوز به قوت روز اول درگیر مبارزه با کرونا هستند. پزشکان، پرستاران و کادر درمان در صف اول مبارزه تنها نیستند. خبرنگاران هم از اقشاری هستند که پا به پای کادر درمان در این بحران حضور دارند تا مردم را به صورت مستقیم از جریانات پزشکی و بهداشتی مطلع کنند و این روزهای سخت را روایت کنند.
نه تنها در بحران کرونا، بلکه در تمام اتفاقات، بلایای طبیعی و بحرانهای دیگر، خبرنگاران اولین کسانی هستند که در میدان حضور دارند. خبرنگاران کسانی هستند که اخبار درگیریها را روایت میکنند ولی خبری از خودشان نیست. عکاسانی که جانشان قمار میکنند و روزانه صدها تصویر از آنچه در جامعه میگذرد را به ما نشان میدهند اما تصویری از خودشان ثبت نکرده اند.
تجربهی خبرنگاران در مواجهه با چنین پدیدهای که هر چندصد سال یکبار اتفاق میافتد بسیار ارزشمند است. دشواریها و رنجهای آنان در تاریخ نمیماند، مگر آین که آنها را به سخن وا داریم. به همین ترتیب به بهانهی روز خبرنگار به گفت و گو با چند تن از خبرنگاران و عکاسی پرداختیم که با کرونا تن به تن جنگیدند و در بیمارستانها حاضر شدند تا روایت دقیق و بی واسطهای از آنچه به کادر درمان و بیماران میگذرد داشته باشند. روایت آنها را بیواسطه از زبان خودشان بخوانید.
اولینهایی که بدون ماسک به بیمارستان رفتند
محمد رضازاده- خبرگزاری فارس
من اولین بار دوم یا سوم اسفند ماه بود که با کرونا مواجه شدم. ما جز اولین خبرنگارانی بودیم که به بیمارستان رفتیم. برای تهیه گزارش به بیمارستان امام خمینی رفتیم. بچههای گروه فیلم ما حاضر نشدند برای فیلمبرداری بیایند و ما با یک سه پایه و موبایل فیلمبرداری کردیم. در ابتدا برای حضور در بیمارستان حتی گان و شیلد هم نبود و ما حتی به زور ماسک پیدا کردیم. من یک مقداری ترس داشتم اما یکی از پزشکان با قدرت به من گفت که کرونا ترس ندارد. اما وقتی برای ضبط گزارش، گوشی را که به بیماران نزدیک میکردم دلهره داشتم.
پا به پای کرونا
بعد از آن من خیلی جاها رفتم. اول از همه بیمارستان امام خمینی بخش ICU که یک مستند کوتاه از آنجا ساختیم. از اورژانس بیمارستان بقیه الله هم گزارشی تهیه کردم. پس از آن آزمایشگاه ویروس شناسی دانشگاه تهران رفتیم که خیلی گزارش خوبی بود و تلوزیون هم چندین بار پخش کرد. بعد از آن به یک مأموریت با بچههای اورژانس رفتم و بیمار جابجا کردم. خیلی شرایط بدی بود. زمانی که پشت آمبولانس بودیم حس خفگی داشتیم. از آنجا به قم رفتیم و وضعیت آنها را بررسی کردیم. با طلبههای جهادی که آمده بودند صحبت کردیم. خیلی سفر جالبی بود. زندگی ساده ی این طلبهها برایم عجیب بود. آنجا به من ثابت شد ساده زیستی اینها شعار نیست. زن و شوهرهای جهادی بودند که آنجا به صورت شیفتی کار میکردند.، روزها اقلام توزیع میکردند و بعد از ظهرها در بیمارستان شیفت بودند. حتی از شهرستانهای دیگر هم نیروهای جهادی به قم آمده بودند.
یک خاطره تلخ دارم و ان هم این بود که یکی از مادران مسن اقلام بهداشتی نیاز داشت ولی هرچه به خانوادهاش زنگ میزدند کسی جواب نمیداد، حتی آدرس را هم اشتباهی داده بودند و مادرشان را ترک کرده بودند. البته صحنههای شیرین زیادی هم دیدم. خیلیها صبح تا شب پشت در بیمارستان منتظر عزیزانشان میماندند و یا نیروهای جهادی بیماران را لب پنجره میبردند تا از آنجا خانوادشان را ببینند.
ما به غسالخانههای قم هم رفتیم. آنجا اولین جایی بود که طلاب جهادی اموات کرونایی را غسل میدادند در صورتی که با شهرداری مشکلاتی داشتند. حتی لباسهای حفاظتی را هم خودشان میخریدند. در آن مقطع زمانی روزی ده تا پانزده نفر را غسل میدادند.
پیک نیک با کرونا
از عجیبترین چیزهایی که دیدم این بود که در حوالی ورامین، امکانات غسل نداشتند و اموات را تیمم میکردند. خانوادههای این فوتیها با فاصله عزاداری میکردند. آرامگاه اینها هم در فضای سبزی بود. در همان فضای سبز قبرستان خانوادهای بودند که پیک نیک آمده بودند!
رسانههایی که بهتر است باشند
همکاری روابط عمومی بعضی از بیمارستانها خوب بود اما در قم ما اذیت شدیم. یک روز فقط برای رایزنی و مجوز گرفتن درگیر بودیم که کارمان انجام نشد و به تهران برگشتیم و در نهایت هم به ما مجوز ورود ندادند و ما در حیاط بیمارستان گفتگو کردیم. برای ورود به غسالخانههای قم هم به ما مجوز ندادند و ما در محیط غسالخانه با چندتا از طلبهها مصاحبه کردیم. این در حالی بود که در آن بازه زمانی هجمهها به قم زیاد بود و اگر به رسانهها اجازه ورود و شفاف سازی میدادند، خیلی بهتر بود. اما در تهران خیلی مشکل نداشتیم چون ما خبرنگار تهران بودیم، ارتباطات راحت بود اما کلاً کار در شهرستانها برای ما سختتر بود.
کارگروه کرونا
ما یک کارگروه کرونا داشتیم، من تنها نبودم. چهار پنج نفر بودیم که گزارش میدانی میرفتیم. کار ما نسبت به بقیه یک مقداری سختتر بود چون ما خبرنگاران متخصص این حوزه هستیم و وظیفه پوشش اخبار هم به عهده ما بودد و موظف بودیم که اخبار از دستمان در نرود. علاوه بر آن یکی از بخشهای دشوار خبرنگاری در کرونا امید بخشیدن به مردم است و ما باید حواسمان به این بحث هم میبود.
خبرنگار سلامت بیمه نیست
مهمترین خواسته صنفی ما بیمه خبرنگاری است. ما واقعاً با تمام وجود در همه بحرانها هستیم ولی از طرف رسانه خودمان حمایت آنچنانی نمیشویم. من شخصاً در این ۵ سالی که خبرنگار سلامت فارس هستم نشده از کسی برای خودم خدمت دریافت کنم. برای تست رایگان هم از من دعوت نشده. حتی به ما ماسک هم ندادند.خواسته صنفی ما حداقل حمایت است. وزارت ارشاد برای دلگرمی هم که شده یک پک سلامت یا یک ماسک به ما ندانند.
خبرنگاری شغل نیست، عشق است
گلایه مالی خیلی ندارم چون رسانه ما برای چندتا از گزارشهای خوبم تشویقی داد. اما در کل حقوق خبرنگار خیلی پایین است و همه این را میدانند که حقوق خبرنگاران نسبت به بقیه مشاغل دولتی خیلی کمتر است. خبرنگاری بیش از اینکه شغل باشد، عشق است.
ساعت ۱۴، ساعت مرگ
در آخر هم تلخترین لحظههای ما خبرنگاران ساعت ۱۴ است که آمار کرونایی ها را اعلام میکنند، میتوان غم را در چهره بچهها دید که دعا میکنند آمار فوتیها کمتر شده باشد.
روایت ملموس با حضور مستقیم در میدان
مهسا شمس- خبرگزاری مهر
از هنگامی که کرونا در ایران شیوع پیدا کرد در سرویس اجتماعی و سلامت فکر کردیم که برای متفاوت بودن کار رسانه در این زمینه چه باید کرد؟ من به این نتیجه رسیدم اگر وارد بیمارستان شوم و خودم سختی کار مدافعان سلامت را حس کنم و به شکل یک روایت این سختی را بنویسم درک این موضوع برای مخاطب خیلی ملموستر است. در اسفند ماه اولین بیمارستانی که رفتیم، مسیح دانشوری بود. بعد از این شنیدیم بیمارستان بقیه الله نوآوریهایی در حوزه پلاسما درمانی دارد، تصمیم گرفتیم آنجا هم سری بزنیم. قبل از آن هم من تصمیم گرفتم به غسالخانه بروم و گزارش تهیه کنم اما متاسفانه در آن بازه زمانی اموات کرونایی را در تهران نمیشستند و تیمم میدادند. پس از آنکه طلاب جهادی پای کار آمدند و غسل اموات را به عهده گرفتند، برای ورود به غسالخانه تهران هم مشکلی نداشتم. در غسالخانه اتاقهای جدایی برای اموات کرونایی تعبیه شده بود. غسالخانه زاویه دید ما را تغییر داد. پرستاران با وجود سختیهایی که کارشان دارد شاید بتوان گفت به نوعی وظیفه خود را در این روزها انجام میدهند و بابت روزهای سخت خود حقوقی هم دریافت میکنند ولی غسال داوطلب در قبال کارش حقوقی نمیگیرد و جایی دیده نمیشود. حتی ممکن است این قضیه را از دوستان و آشنایانش پنهان کند. حال و هوای غسالخانه خیلی معنوی بود.
غسالخانه، محلی برای اکرام اموات کرونایی
من خبرنگار حوزه حوادث هستم اما با این وجود هنگامی که وارد بیمارستان شدم ترسیدم و ترس تمام وجود من را فرا گرفت برخلاف غسالخانه که انگار حس صمیمی و راحتی داشتم. به نظرم غسال های جهادی افرادی هستند که دست از دنیا شستهاند. من خانمی را دیدم که فوق لیسانس شهرسازی داشت و آمده بود آنجا و غساله شده بود. در غسالخانه آنقدر فضا خوب بود که ما حس میکردیم به یک دورهمی رفتهایم. روحیهها عالی بود.
نکته جالبی که وجود داشت این بود که غسالههای جهادی بسیار با احترام با اموات کرونایی برخورد میکردند و برای هر مرحومی زیارت عاشورا یا سوره یس میخواندند.
پیروزی کاذب
حجم بیماری که کمتر شد ما به بیمارستان بقیه الله رفتیم. بخشها در حال جمع شدن بود و شرایط داشت به حالت اولیه برمیگشت. حس همه این بود که کرونا شکست داده شده. اما چند روز پیش که من باز به بیمارستان بقیه الله رفتم وضع فرق کرده بود. الان اوضاع مریضها خیلی وخیم است. کودکان هم مبتلا شده اند. بیشتر فوتیها در سنین جوانی هستند. خیلی از پرستارها خسته بودند و حتی برای مصاحبه هم نمیآمدند.
خبرنگاران ایرانی گل را زدند
من حس میکنم در هدفی که برای بازتاب کرونا داشتیم، موفق بودیم. منِ خبرنگار عذاب وجدان ندارم که بیرون گود نشسته بودم. حداقل خودم هم وارد میدان شدم. اما به نظر من رسانههای ایران در بحث کرونا گل کاشتند. خبرنگاران حوزه اجتماعی از هیچ چیزی کم نگذاشتند. من همکاران خودم، به ویژه عکاسانی را دیدم که تا پای جان ایستاده بودند. به خصوص در قیاس با خبرنگارهای خارجی، خیلی بهتر عمل کرده اند. شاید در این دوران کرونایی خبرنگاران خارجی دل نمیسوزانند. سلامت خودشان برایشان در درجه اول اهمیت است. من پیجهای خبرنگاران خارجی را که رصد میکردم میدیدم که خیلی در میدان نبودند. با قاطعیت میگویم خبرنگار ایرانی در قضیه کرونا، گل زد. اگر نهادی باشد که تجربههای مواجهه با کرونای خبرنگاران ایرانی را جمع کند، قابلیت ترجمه به زبانهای دیگر را دارد.
ببینید، این بیماری واگیر دار در جهان شیوع پیدا کرد، آیا قرار نیست بیماری مسری دیگری در جهان به وجود بیاید؟ این تجربیات و خاطرات ما در مواجهه با کرونا حتماً به کار بقیه خواهد آمد.
در این ماجرا خبرنگاران باحجاب، کم حجاب، اصولگرا، اصلاح طلب و … پای کار بودند. ما ایرانیها کم درد و بلا ندیده ایم، چه زمان انقلاب، چه زمان جنگ. خواسته یا ناخواسته با حس همدلی بزرگ شده ایم. این روحیه جهادی در فرهنگ ماست.
بدون بیمه و تست رایگان پا به بیمارستان میگذاریم
نکته جالب این است که من بعد از اینکه از غسالخانه و بیمارستانها آمدم احساس کردم علائم دارم. پیگیر که شدم دیدم امکانی برای تخفیف خبرنگاری و یا رایگان بودن تست برای خبرنگاران نیست و این مسئله را توئیت کردم که من علائم دارم و چرا وزارت بهداشت یا وزارت ارشاد تست رایگان برای خبرنگاری که مستقیم با کرونا مواجه شده اند یا بیمارستان رفته اند ندارد. من خبرنگاری هستم که در دل بحران بوده ام، از لحاظ روحی هم بهم ریخته ام. اما هیچ گزینهای برای سنجش سلامت من وجود ندارد.
در شرایط بحران، مثل سیل و زلزله، اولین افرادی که حضور دارند خبرنگارها هستند بعد مسئولین وارد میدان میشوند، اما جالب است بدانید که بعد از هر حادثه و بحرانی برای قدردانی از یک خبرنگار نهایتاً یک کارت هدیه در نظر گرفته میشود.
اما هیچ حمایت درمانیای از خبرنگاران نمیشوند. با این حال خبرنگاران اولین کسانی هستند که بدون در نظر گرفتن عواقب سلامت خود، وارد میدان میشوند. حرف من این نیست که رسانه من هزینههای من را پوشش میدهد یا نه، مخاطب حرف من افراد بالادستتر هستند. البته برای من اهمیت ندارد که مدیران از من قدردانی نکنند، چون من این شغل را با وجود تمام سختیهایش و با عشق قبول کرده ام.
سخت خبرنگار بپذیرید، اما به خبرنگار سخت نگیرید
یک مسئله مهم این است که به خبرنگار به عنوان همپای مسئولان نگاه شود. در جذب خبرنگار سخت بگیرند یا کارت خبرنگاری را به این سادگی به کسی ندهند، اما وقتی کسی به عنوان خبرنگار شناخته میشود، به چشم جاسوس یا مانع به او نگاه نکنند. البته من منکر این موضوع نمیشوم که افرادی در این سالها در پوشش خبرنگار کارشکنی کرده اند و این باعث بدبینی مسئولین شده است. اما اگر ما روال خبرنگار گفتنمان به افراد سختتر شود، خیلی بیشتر به خبرنگاران اطمینان میشود. الان به ادمین کانالهای زرد تلگرامی هم خبرنگار گفته میشود! اگر روند خبرنگار گفتن به افراد سخت شود ولی در عوض هماهنگی و اطلاق جایگاه راحت تر شود، خیلی بهتر است.
۵ میلیون از بقیه جلوتر هستیم
الان تنها امکانی که خبرنگاران دارند این است که اگر فوت کنند، رایگان در قطعه هنرمندان دفن میشوند و پنج میلیون کمتر هزینه میکنند.حقوق این شغل واقعاً کم است. خبرنگاران در بهترین حالت ۴ میلیون تومان حقوق میگیرند. میانگین حقوق کارمندان دولت ۵ میلیون است، این در حالی است که کارمندان دولت ساعت کار مشخصی دارند اما خبرنگاران تمام روز را آماده باش و در حال کار هستند. میتوانم بگویم من به غیر از وقتهایی که خواب هستم باقی روز را در حال کارکردن هستم و خودتان قضاوت کنید که آیا این رقم حقوق برای چنین ساعت کاری مناسب است یا خیر؟
کرونا، تداعی کننده رمان کوری ساراماگو
علی حدادی اصل- -خبرگزاری آنا
من از بهمن ماه با این ویروس درگیر بودم. قبل از ورود کرونا به ایران ما حدس میزدیم این ویروس به ایران می اید و با دوستان خبرنگار راجع به این موضوع صحبت میکردیم. در ابتدا خیلی برای ما ترسناک بود چون تا به حال با چنین موضوعی مواجه نشده بودیم. حدسیات من این بود که ماجر ا شبیه به رمان کوری ساراماگو یا زامبیها میشود. وقتی از سوم اسفند به طور رسمی اعلام شد که این ویروس وارد ایران شده و در شهر قم است، اضطراب در وجود همه بود، اما برخی از اهالی رسانه سعی میکردند با این قضیه کنار بیایند. یکسری از دوستان ابتدای ماجرا به واسطهی ترس یا خانوادههای مسنی که داشتند کمی عقب کشیدند، یکسری از دوستان هم خط مقدم ماجرا بودند و عکاسی کردند.
امید را عکاسی میکنم
در هر صد سال همچین اتفاقی میافتد و همه را درگیر میکند. ما هممیشه بعد از رخ دادن حادثه است که با آن رو به میشویم، فضا را درک میکنیم و دنبال آثار آن حادثه میگردیم، مثل زلزله کرمانشاه یا سیل پارسال. اما ویروس کرونا عجیب ماجرایی است. شرایط عکاسی کرونا خیلی متفاوت بود. از همان ابتدا که شروع کردیم تا به حال چند بار مدل نگاه و عکاسی من متفاوت شده. من دوست داشتم جوری عکاسی کنم که به مردم امید بدهم و تلخی ماجرا را کم کنم. بنابراین سعی میکردم در فضایی باشم که در راستای امیدبخشی عکاسی کنم. من با عکاسی از کف خیابان شروع کردم و مردمی که با این قضیه مواجه شده بودند را ثبت کردم. بعد از افرادی که برای ضدعفونی کردن معابر می امدند عکاسی کردم در همین راستا هم عکسی از من چرخید، همان عکس موتورسواری بود که پشتش ماشین ضدعفونی کننده نیروی انتظامی بود.
عکسی از علی حدادی که در رسانهها چرخید و مشهور شد
عکاسی کرونا، قبل از شیوع آن
خلی دوست داشتیم به سمت قرنطینهها و بیمارستانها برویم. اولین بیمارستانی که این موضوع را پیگیری کردیم بیمارستان مسیح دانشوری بود. من چون خبرنگار خبرگزاری آنا (دانشگاه آزاد) هستم و از طرفی دکتر ولایتی هم از مدیران دانشگاه آزاد و هم بیمارستان مسیح دانشوری است؛ راحتتر توانستیم به این امکان دسترسی پیدا کنیم. اواخر بهمن ماه به بیمارستان سر زدیم و بخش قرنطینه بیماران ریوی را عکاسی کردیم. آن زمان مشخص نبود که بیماری کرونا هست یا نه. اولین عکسی که من از یک بیمار کرونایی گرفتم در همان زمان بود. اما آن زمان بعد متوجه نبودیم که اینها همان بیماران کرونایی بودند.
نمیدانم چه حس عجیبی بود؛ اما از همان ابتدای امر من حس میکردم از این قائده مستثنی هستم. من همه جا رفتم و عکاسی کردم، چون فکر میکردم مبتلا نمیشوم. هنوز هم همچین فکری میکنم، البته پروتکلهای بهداشتی را سختگیرانه رعایت میکنم اما ترسی ندارم. تا الان هم اگر مبتلا نشدم حتماً خواست خدا بوده. بنظرم اگر از کرونا ترس نداشته باشم راحتتر میتوانم عکاسی کنم.
در موج اول کرونا، من به بیمارستان فرهیختگان و بیمارستان بوعلی رفتم و عکاسی کردم. غیر از آن اورژانس جاهای مختلفی هم رفتم و تجربههای جالبی کسب کردم. در جاهایی که من رفتم، چیزی که خیلی شایع بود، رعایت نکردن بهداشت توسط بیماران کرونایی بود. اینها بیشتر کسانی بودند که کرونا را شوخی گرفته بودند. اگر افراد از ابتدای شیوع، رعایت میکردند، این ویروس انقدر جامعه را در گیر نمیکرد.
خبرنگار، جاسوس نیست
متاسفانه من نمیدانم دوستان روابط عمومی یا افرادی که مسئول صادر کردن مجوز هستند چه احساسی به خبرنگاران دارند. خیلی از آنها اصطلاحاً این کاره نیستند و یا به عکاس به چشم جاسوس نگاه میکنند. با وجود معرفینامه ها و کارتهای رسانهای که دوستان دارند باز هم سختگیری میکنند. من برای هماهنگی یک بیمارستان یک ماه نامهنگاری کردم تا توانستم عکاسی کنم.
عکاسی که در این شرایط خطر میکند، برای لذت بردن به دل بحران نمیرود. بلکه برای به تصویر کشیدن خدمات کادر درمان و شرایط بحران خطر میکند. اما نمیدانم چرا دوستان روابط عمومیها نگاه بدی به ماجرا دارند. مثلاً برای بهشت زهرا یا آرامگاههای دیگر خیلی تلاش کردیم ولی متاسفانه هر بار با بهانهای مجوزها را رد کردند.
دورکاری به نفع همه است
من در رسانه خودم اصلاً سانسور نداشتم. یکی از دوستان من هم در همین رسانه خودمان از کودکان کرونایی گزارش تهیه کرده بود، او هم مشکل یا سانسوری نداشت. حمایت رسانه ما پشت ماست و ما شاهدیم که همه رسانهها سعی میکنند عملکرد خوبی در پوشش کرونا داشته باشند. ولی متاسفانه بعضی جاها سختگیری های نابهجا هم داشتند. مثلاً در شرایطی که همه رسانهها دورکاری میکردند خیلی از اهالی رسانه همچنان سرکار میرفتند و وارد فضای کار میشدند. من متوجه نمیشدم چرا بعضی از رسانهها مانع دورکاری میشوند در صورتی که دورکاری برای جامعه مفیدتر است و کار خبری هم با دورکاری جور در میآید.
هم سلامت خود را از دست میدهیم، هم کار را
مهمترین خواسته صنفی من به عنوان یک خبرنگار، بیمه خبرنگاری است. خیلی از رسانهها هنوز خبرنگارانشان را بیمه خبرنگاری نکردهاند که بتوانند در بازه ۲۰ تا ۲۵ سال بازنشسته شوند. خدارا شکر برای ما بیمه خبرنگاری رد میشود، اما دوستان من در خبرگزاریهای دیگر بیمه خبرنگاری نمیشوند.در این چند وقت هم برخوردهای خوبی از صاحبان رسانهها با اهالی رسانه دیدهام. مثلاً دیدهام دوستانی از اهالی رسانه را که وقتی به کرونا مبتلا شدند با اخراج مواجه شدند. این واقعاً فاجعه است که کسی هم کارش را از دست بدهد هم سلامتش را. در حالی که تمام این زحمتها را برای رسانه اش کشیده. همیشه نام رسانه در صدر نام عکاس است. البته چند نفر از دوستان من در خبرگزاری هم با این ویروس مواجه شدند و خداروشکر همه بهبود پیدا کردند و تا سلامتی کامل مرخصی گرفتند. اما این عزیزان هم بیمه تامین اجتماعی داشتند برای درمان. یکبار هم تست رایگان داشتیم و خدارا شکر در آن تست فقط یک نفر مثبت شد.گلایهای هم هست از حقوق یا اضافه کار یا هرچیزی که مربوط به دستمزد عکاسی که با سلامتیاش بازی میکند و از شرایط کرونا عکاسی میکند میشود. شرایط این خبرنگار حتماً با کسی که کار دفتری میکند متفاوت است و شرایط خیلی سختتری دارد. همین طور عکاسهایی که گزارش میگیرند و یا در بیمارستانها هستند یا در خیابانها و در معرض ابتلای مستقیم به کرونا هستند.
مسئله بعدی هم ثبات و دلگرمی است که عکاس یا خبرنگار باید داشته باشد تا اگر بیمار شد، کارش دچار مشکل نشود. اگر خبرنگار دلگرم نباشد نمیتواند به خوبی به این مبحث حساس بپردازد.
عکاسان حق التصویر و حق التحریر هم شرایط بدی دارند. این عزیزان چون روزمزد هستند اگر بیمار شوند، یک ماه درآمدی ندارند. این هم مسئله مهمی است که باید خبرگزاریها به آن بپردازند تا تکلیفش معلوم شود.
ادامه دارد....