به گزارش خبرنگار مهر، ساعت 10:30 صبح حوالی خیابان وزراء در دفتر یک حقوقدان با زندی قرار داشتم. از پریناز هاشمی دستیار زندی شنیده بودم مستند جدید او هم مثل "عصر جمعه" به موضوع آزار جنسی می پردازد. با دیدن تابلو "دفتر حقوقی ... و همکاران" پیاده شدم. به محل قرار که رسیدم فیلمبرداری هنوز شروع نشده بود. پس از سلام و احوالپرسی به طرف میزی بزرگ هدایت شدم که قرار بود زندی با بهمن کشاورز گفتگو کند.
رو به روی میز روی یک صندلی رویا کریمی مجد، محقق، پژوهشگر و روزنامه نگار نشسته بود. وی در این سکانس نقش یک پرسشگر را ایفا می کند. پشت سر وی کاناپه بزرگی قرار داشت که روی آن نغمه ثمینی، هاشمی و زندی نشسته بودند و کمی آنطرفتر کنار علی ملکی تصویربردار فیلم امیرحسین رسولی صدابردار روی صندلی کنار میز نشسته بود.
بهمن کشاورز از پروندههای کودکآزاری میگوید
پس از چند دقیقه کشاورز به پرونده اصغر بروجردی معروف به اصغر قاتل اشاره کرد و پرونده این متجاوز را از تمام زوایا مورد بررسی قرار داد و بدون اینکه گوشه ای از پرونده را پنهان کند به راحتی جلو دوربین به این شرح واقعه پرداخت. بعد از گرفتن بخش هایی از این سکانس گروه کمی استراحت می کند. به گفته ثمینی دکور این دفتر به نوعی تنظیم شده که هر موکلی در بدو ورود فکر می کند حق با اوست.
صحبت های کشاورز با کریمی مجد ادامه پیدا می کند و این بار با اشاره به بیجه آغاز می شود. متجاوزی که چند سال پیش به سزای اعمال ننگین خود رسید. زندی با دقت زیاد به همراه دستیارش روند کار را از مونیتور کنار دوربین دنبال می کند. نوار تصویربرداری تمام می شود و در این فاصله که قرار است از نواری دیگر برای ادامه کار استفاده شود، زندی با اشتیاق به کشاورز می گوید دوست ندارد به سئوال آخر برسند.
صحبت ها ادامه پیدا می کند. کریمی مجد با اطلاعات خوبی که دارد به فضای گفتگوها کمک می کند. وی که چند سال است درباره معضلات اجتماعی فعالیت می کند، می گوید: "یکی از دلایلی که باعث شد من در این کار با زندی همکاری کنم شکستن تابو مردانه در جامعه بود. البته در این راه نخواستم تابوشکن باشم. اما احساس کردم این همراهی و همکاری در فیلم و شکل گیری این فضا می تواند فضا را کمی شفاف تر کند."
پس از یک ساعت ضبط مداوم، این سکانس در دفتر حقوقدان به پایان می رسد. گروه از کشاورز می خواهند پسرش نیز که هم اکنون پرونده ای با همین شکل و سیاق را دنبال می کند با آنها همکاری کند و وی نیز برای هماهنگی به آنها قول می دهد. در حین گفتگوهای زندی، کریمی و کشاورز، هاشمی به همراه دیگر عوامل گروه دکوراسیون دفتر را به شکل اولیه خود برمی گردانند.
در میان راهی که به دفتر زندی ختم می شود از او درباره ساخت این مستند پرسیدم. وی توضیح داد: "خرداد 85 همراه نغمه ثمینی برای نگارش "شنبه ای که گذشت" با روانشناسان و حقوقدانان متعددی در این ارتباط صحبت کردیم. زمان بازنویسی فیلمنامه احساس کردیم به موردهای واقعی نیاز داریم. "شنبه ای که گذشت" نیز درباره آزار جنسی یک پسربچه در بستر خانواده است."
وی درباره ساخت مستند "موقت" گفت: "زمانی که بازنویسی فیلمنامه "شنبه ای که گذشت" را انجام می دادیم، تحقیقات خود را در زمینه پدوفیلی گسترده تر پیگیری کردیم. همین زمان احساس کردم بهتر است این تحقیقات را به صورت تصویری ادامه دهیم. به همین دلیل ساخت این پروژه مستند شکل گرفت. خوشبختانه مرکز گسترش سینمای مستند و تجربی نیز در این زمینه با ما همکاری کرد. به طوری که پروسه صدور مجوز و ساخت مستند "موقت" در چند ساعت در مرکز شکل گرفت."
وی درباره نحوه ساخت افزود: "ما در این مستند به دو بخش فضاهای اجتماعی شامل نماهای خیابانی مانند پاکدشت، دروازه غار، میدان شوش، پارک های بازی بچه ها مانند ساعی، ملت و ... گفتگو درباره این مشکل با کارشناسان، حقوقدانان و روانشناسان می پردازیم." صحبت هایمان به اینجا که رسید مشتاق شدم یک روز دیگر همراه گروه به فضاهای خیابانی بروم. زندی نیز قبول کرد که در اولین فرصت برای حضور من هماهنگی لازم را انجام دهد.
یکی دیگر از روزهای ابتدایی خرداد ماه با گروه برای گرفتن صحنه های خیابانی راهی یکی از محله های جنوب شهر تهران شدیم. قرار بود همگی ساعت 9:30 صبح در ایستگاه مترو میدان شوش یکدیگر را ببینیم. وقتی نزدیک بچه ها شدم، چند نفر نسبت به چند روز قبل به گروه اضافه شده بودند. یکی دلارام علی مددکار اجتماعی، دیگری نونا زندی مدیر هماهنگی های پروژه و یکی امیر نوروزی مدیر تولید.
با راهنمایی های دلارام علی که زمانی در خانه کودک این منطقه کار می کرد به سمت خیابان هایی حرکت کردیم که محل اصلی قرار گرفتن دوربین بود. از پارکی گذشتیم که فیلم "ستاره است" فریدون جیرانی در آن فیلمبرداری شده بود. دو معتاد حدودا 30 ساله در این پارک به راحتی در حال رفت و آمد بودند.
در یکی از کوچه های محله با نظر مونا زندی قرار شد تصویری از نماهای خانه ها به همراه صحبت های دلارام گرفته شود. دوربین داخل کوچه قرار گرفت و کم کم اطراف آن شلوغ شد. از بچه تا بزرگ ابتدای کوچه ایستاده بودند و همگی از یکدیگر می پرسیدند که اینها برای چه آمده اند. دلارام با حرکت زندی وارد کوچه شد. اواسط کوچه جوی کوچی بود که به جای آب روان در آن بیشتر آشغال و زباله دیده می شد. مردی سمج که به نظر می رسید معتاد است، می خواست نقشی کوتاه فیلم بازی کند.
زندی و ملکی (تصویربردار) در یک طرف و خانم مددکار در طرف دیگر جوی درباره مشکلات محله صحبت می کنند. وقتی به انتهای کوچه می رسیم، دخترها و پسرها پشت دوربین ایستاده اند و برایشان جالب است که اینجا جلو دوربین چه چیزی هایی گفته می شود. وقتی به چهره آنها نگاه می کنم به یاد حرف های دلارام می افتم که در طول راه برایمان از آزار جنسی کودکان می گفت و معتقد بود این موضوعات در برخی مناطق قبح خود را از دست داده است.
پسربچه ای به ما نزدیک می شود، حدود 13 سال سن دارد اما فقر را به راحتی می توانستی در نوع پوشش او ببینی. کفش هایی که به پا داشت چند شماره برایش بزرگ بود. کوله پشتی که بر دوشش بود مال بچه های هفت هشت ساله بود. از این همه تفاوت از یک محله تا محله دیگر شهر تعجب می کردی. زمانی که خانواده اهمیت ندهند کودکشان چگونه با چه سر و شکل و لباسی به مدرسه می رود، حتما اگر اتفاقی نظیر کودک آزاری نیز برایشان رخ دهد آنها متوجه نخواهند شد.
عوامل مستند "موقت" در حال گفتگو با یکی از بچههای جنوب شهر
دلارام به کودکان کار اشاره می کند که در این محله ها زیاد دیده می شود. او در این ارتباط می گوید: "در این محله ها به دلیل فقر مالی اصولا بچه ها در سنین پائین جذب کار می شوند. به همین دلیل آزار جنسی بچه ها نیز بیشتر دیده می شود. به طور مثال ما با چند مورد در کارگاهها مواجه شدیم."
زندی درباره خانواده های این کودکان و واکنش های آنان به چنین اتفاقی پرس و جو می کند. علی در جواب می گوید: "بعضی از خانواده ها نیز متوجه می شوند. ولی عکس العمل نشان نمی دهند. اما همین اتفاق ها در سال های بعد موجب انتقام آنها می شود." پسربچه ها با دوچرخه بعضی نیز پیاده از جلو دوربین عبور می کنند، اما زندی معتقد است عبور این بچه ها از جلو دوربین به فضای تصاویر گرفته شده بیشتر کمک می کند.
زندی با بچه هایی که پشت دوربین ایستاده اند صحبت می کند. یکی از آنها می گوید تا به حال چنین چیزی نشنیده و فکر نمی کند در محله آنها آزار جنسی وجود داشته باشد. اما پسری 12 ساله سوار بر دوچرخه می گوید شنیده و دیده که این اتفاق برای بچه ها می افتد. پسر همراه گروه حرکت می کند تا در قسمت دیگری از این محله با آنها به گفتگو بپردازد. به کوچه بن بست بسیار تنگ می رسیم. زندی به همراه تصویربردار و صدابردار وارد کوچه می شوند. هاشمی می گوید بهتر است همه داخل کوچه نرویم تا پسربچه به گروه اعتماد کند و داستانش را بگوید.
بعد از گذشت لحظه ای با اشاره هاشمی وارد کوچه می شوم. از انتهای کوچه از خانه ای قدیمی زن جلو دوربین قرار می گیرد. او که از مشکلات محله در عذاب است به راحتی جلو دوربین صحبت می کند و بچه نیز گهگاهی حرف های زن را تائید می کنند. پسر 12 ساله از آزار مردان به کودکان پنج تا 10 ساله می گوید. زن به همراه پسربچه از خانه ای صحبت می کنند که رفت و آمدهای مشکوک در آن دیده می شود و از دور خانه را به ما نشان می دهند.
در خانه ای که اهالی محل از آن صحبت می کنند باز است و ما به راحتی همراه گروه وارد آنجا می شویم. جالب است آنها حتی از قرار گرفن جلو دوربین نیز ترسی ندارند. وقتی وارد حیاط کوچک خانه شدیم یاد خانه هایی افتادم که از قدیم معروف بود به خانه قمر خانوم ... خانه ای که هر اتاق آن به اعضا یک خانواده اجاره داده شده، خانه ای که آشپزخانه مشترک دارد، خانه ای که دستشویی و حیاط مشترک دارد.
در وسط حیاط پوست میوه ریخته بود و در گوشه ای دو جوجه مریض خوابیده بودند. اینجا در این فضای نامرتب و کثیف حیوانات مریض می شوند چه برسد به انسان! کنار پله های حیاط اتاق کوچکی قرار داشت که در آن چند مرد مجرد زندگی می کردند. ساعت از 12 گذشته بود، آما آنها بدون آنکه دنبال کار بروند به راحتی درون اتاق ها کنار یکدیگر خوابیده بودند. از یک اتاق دیگر که انتهای حیاط بود زنی همراه دو دختر بیرون آمد. هرگز نمی توانستی تصور کنی این دختران زیبا و کوچک چگونه کنار این پسرهای جوان با امنیت و آرامش در حیاط بازی می کنند. از تصور هر اتفاقی بدنت به لرزه می افتد.
زن جلو دوربین به راحتی قرار می گیرد و از تجاوز به دختری کوچک در محل می گوید. از اینکه این حرف را جلو دختر کوچکش بیان می کند واهمه ای ندارد. به اعتقاد دلارام قبح این قضایا جلو این افراد از بین رفته است. روی درهای اتاق ها نوشته شده "لطفا بدون اجازه وارد نشوید همسایه محترم". زندی از زن همسایه درباره این نوشته ها سئوال می کند. او می گوید: "این را بچه های من با ماژیک نوشته اند." دختر کوچکش در میان صحبت های مادرش می پرد و در ادامه می گوید: "اینجا سابقا بدون آنکه در بزنند یک موقع وارد اتاق می شدند. من و خواهرم این را نوشتیم که آنها شاید رعایت کنند."
مردی معتاد که از سر و صدای ما از خواب بلند شده، از اتاق دیگر بیرون می آید. 50 ساله است. دوربین به سمت صورت او حرکت می کند. او در جواب مونا درباره علت حضورش در این منزل گفت: "من از دست زن نامردم اینجا هستم. من از خودم خانه و زندگی دارم اما ..." دلش نمی خواهد دیگر درباره زندگی اش حرف بزند. او نیز مانند اهالی دیگر محل درباه آزار جنسی به کودکان در این متطقه می گوید: "من تا به حال نشنیده ام. اینجا آدم های خوبی دارد. شاید موارد دیگری دیده شود. اما من نشنیده ام." از پنهانکاری مرد خنده ام می گیرد.
از خانه خارج می شویم. در یکی دیگر از کوچه ها با پسری جوان رو به رو می شویم که گویی در حال رفتن به محل کار است. او که متاهل است ابتدا مانند بقیه بودن چنین مشکلی در محل را کتمان می کند. اما بعد از کمی صحبت برای ما از اینکه یکی از دوستانش این کار را انجام می دهد می گوید. او معتقد است افرادی که به پسربچه ها تعرض می کنند، افراد مریضی هستند که از این کار لذت می برند و با مثالی درباره دوستش این موضوع را توضیح می دهد.
صحبت ها در این کوچه ادامه پیدا می کند. وقتی به خیابان های دیگر محله می رویم نیز همین صحبت ها ادامه دارد. بچه ای که با همراه می شود محله به محله، کوچه به کوچه، پسری 10 ساله است که در نگاه او غمی پنهان دیده می شود. به سئوال های مونا زندی جواب می دهد. گاهی هم با کشیدن آه از جواب دادن طفره می رود. دلارام معتقد است او مورد تعرض قرار گرفته و این را به راحتی می توان در پاسخ های او به زندی، نگاهش و همراهی اش با ما دید. تا نزدیکی ایستگاه مترو ما را همراهی می کند. در نگاهش نوعی ترس همراه با التماس دیده می شود، گویی می خواهد به ما بگوید چه بر سرش آمده ...
در راه برگشت از مونا زندی درباره حضورش در محله های جنوب شهر می پرسم، او معتقد است: "من نمی گویم چنین اتفاقی بالای شهر نمی افتد، اما موضوعی که من می خواهم مطرح شود اجازه دادن به بچه هاست که در این باره با خانواده هایشان صحبت کنند. قصد من نشان دادن بچه هایی که برایشان این اتفاق افتاده نیست، بلکه از نظر من این فیلم جنبه تحقیقاتی، پژوهشی، آموزشی و دیداری دارد. من می خواهم به بچه هایی و خانواده هایی بپردازم که صدمه خورده اند."
لطفاً بدون اجازه وارد نشوید همسایهی محترم!
وی که هدفش جشنواره ای کردن فیلم نیست در ادامه افزود: "من نمی خواهم به جنبه جشنواره ای بودن فیلم فکر کنم. من فکر می کنم اگر قرار است فیلم "موقت" از تلویزیون پخش نشود حداقل در مجلس یا حوزه های آموزشی دیده شود. می خواهم این اثر برای کسانی که در این حوزه فعالیت می کنند مثمر ثمر باشد. قصد من ساخت فیلمی است که چاره اندیشی کند."
زندی مستند "موقت" را اطلاع رسانی آموزشی برای خانواده ها می داند و معتقد است: "من می خواهم از این طریق به خانواده ها بگویم چگونه باید با این اتفاق ها رو به رو شوند و عکس العمل آنها درباره فرزندی که مورد تعرض قرار گرفته است چگونه باشد. به نظر من باید این حرف ها بلند گفته شود و ما نیز با صدای بلند آنها را بشنویم. چند بار هم باید بشنویم ..."
وقتی از مترو پیاده شدم، با دیدن هر پسربچه ای برای لحظه ای به بی پناهی آنها فکر می کردم. به بی پناهی که ممکن است در سایه هر بازی کودکانه موجب فریب آنها شود. گفته های مونا زندی را در ذهنم مرور می کردم که معتقد بود ما باید اینها را بلند بشنویم، چند بار بشنویم.
ــ ــ ــ ــ ــ ــ ــ ــ ــ ــ
گزارش از انسیه سادات موسوی