شاید از عمده‌ترین نگرانی‌های پنهان غرب ناکامی پیکر متورم تکنولوژی و دانش متورم‌تر از آن در مواجهه با کوید ۱۹ باشد که طلیعه‌ای برای افول هژمونی سنتی غرب و نسخ لیبرالیسم است.

به گزارش خبرگزاری مهر، سی و نهمین شماره فصلنامه علمی «تاریخ فلسفه» به مدیرمسئولی آیت الله سیدمحمد خامنه ای، صاحب امتیازی انجمن علمی تاریخ فلسفه و سردبیری حسین کلباسی توسط انتشارات بنیاد حکمت اسلامی صدرا چاپ و روانه بازار نشر شد.

کلباسی در سرمقاله این نشریه، درباره لزومِ درس گرفتنِ درس و عبرت از بیماری همه گیر و جهانشمول کرونا یادداشتی نگاشته است که در ادامه از نظر شما می‌گذرد:

کمتر کسی گمان می‌برد که با گذشت دو دهه از آغاز هزارۀ سوم میلادی و با وجود قدرت کنونی بشر در شناسایی و مهار تهدیدهای زیستی و اجتماعی، پدیده‌ای بتواند زندگی را نه در بخشی از جوامع، بلکه در سراسر کره زمین مختل و حتی فلج سازد. آری! ویروس کرونا که طبق اعلام بهداشت جهانی فقط چند گرم آن برای نابودی کل انسان‌ها کافی است، قدرت ویرانی ده‌ها و صدها سلاح کشتار جمعی و هسته‌ای را به چالش کشانده و مهم‌تر از آن، دهها پرسش اساسی را در ابعاد مختلف حیاتی فراروی ما گشوده است.

از زمرۀ مهمترین این پرسش‌ها، تردید جدی در قدرت افسانه‌ای علم و فناوری عالم معاصر است. پرسش این است که اگر کرونا می‌تواند برق‌آسا همه کشورها، از جمله قدرت‌های صنعتی و اقتصادی دنیا را درگیر کرده و به زانو درآورد و به هیچکس از ساکنان زاغه‌های هند و بنگلادش گرفته تا ساکنان خانۀ نخست‌وزیری انگلستان و کارکنان کاخ ریاست جمهوری آمریکا رحم نکند، آیا بشر در مقابل تهدید و حملۀ دیگری از این دست، تاب و توان ایستادگی دارد و می‌تواند به اتکای قدرت تکنیکی، جلوی نابودی خویش را بگیرد؟

این پرسش به معنای بازخوانی ماهیت تکنولوژی، سرشت دانش جدید و قدرت ناشی از آن در دنیای مدرن است. امروز از لزوم گرفتن درس‌ها و عبرت‌های ناشی از این بیماری، بسیار سخن گفته می‌شود و به همین سبب شاید زمان مناسبی است برای تعاطی جدی تر میان اهل فلسفه در مشارکت فکری در این مقولات و گشودن افق‌هایی نو برای ترسیم آینده‌ای غیر از آنچه غربی‌ها با عنوان «پایان تاریخ» به عالمیان دیکته کردند.

اکنون و با گذشت مدت زیادی از آغاز شیوع سراسری این ویروس، هزاران بولتن و مقاله و پژوهش میدانی متوجه پاسخ به همین پرسش شده و چنانکه می‌دانیم بشر همچنان به پاسخی معین دست نیافته است؛ واکسن و دارویی قطعی به دست نیامده و در حال حاضر، صاحبان بزرگ ثروت و قدرت و سلاح، یعنی آمریکا و اروپا، بیش از دیگر مناطق جهان با آن دست و پنجه نرم می‌کنند.

تازه این اول ماجراست و جهان از پیامدها و نتایج آشکار و نهان این پدیده، سخت نگران است، زیرا شدت و عمق حادثه چنان است که برخی از برآمدن نظم و صورت دیگری از مناسبات و معادلات جهانی سخن میگویند. نگاهی به برخی نوشته‌ها و اظهارنظرها می‌تواند این نگرانی‌ها را بازتاب دهد، از جمله اینکه: جهان پس از کرونا چگونه جهانی است و با کدامین نظم رقم می‌خورد؟

شاید از عمده‌ترین نگرانی‌های پنهان غرب همین باشد که ناکامی پیکر متورم تکنولوژی و دانش متورم‌تر از آن در مواجهه با کوید ۱۹، طلیعه‌ای است برای افول هژمونی سنتی غرب و نسخ لیبرالیسم و دموکراسی خداگریز و ضدانسانی که زمانی وعده‌های پوشالی و افسانه‌ای آن گوش عالمیان، به ویژه ملل محروم را پر کرده بود و بیچاره مردمانی که به سراب جامعۀ آرمانی و شهر خیالی لیبرالیسم اروپایی و اخیراً، امریکایی دلخوش بودند و تقدیر خود را به واسطۀ حاکمان بیگانه‌پرست ضعیف و زبون خود به نیست‌انگاری رو به گسترش مدرنیته گره زده بودند.

به راستی آیا این دسته از حاکمان، از خود نمی‌پرسند چرا باید برای پیوستن به اتحادیه‌ای که از همۀ زمان‌ها ضعیف‌تر و بی خاصیت‌تر شده و اکنون که عضو دانه‌درشت آن (انگلستان) با سماجت از آن فاصله گرفته و راه خود را جدا می‌کند، این همه اشتیاق ورزید؟ مگر در افق آینده آن بجز تاریکی چیزی می‌بینند؟ چرا باید ملت خود را در این مسیر این چنین خوار و خفیف سازند؟ این ملت‌ها همان‌هایی هستند که در راه رسیدن به اتوپیای رؤیایی و رو به زوال مغربی، پیوسته در دریا ناپدید می‌شوند و آنهایی هم که قدم به خشکی می‌گذارند، راهی اردوگاه‌های پناهجویان می‌شوند؛ جایی که آنان را نه حتی شهروند درجۀ دوم، بلکه موجوداتی همواره فرودست و شاید همانند اسلاف یونانی شأن، بربر و غیرمتمدن می‌شمارند! دیدن تصاویر مراکز و اماکن توریستی و تاریخی پرطرفدار در اروپا و سایر نقاط عالم که امروز در اطراف آنها پرنده هم پر نمی‌زند، برای اهل خرد و معنا، پیام‌های زنده و سازنده‌ای در همۀ ساحت‌های فرهنگی و معنوی دارد.

آری! امروز، به سیاق حیرت بشر در برابر این پدیده مرموز که نمی‌دانیم از کجا و چگونه و از کدامین دروازه به حیاط و حیات ما راه یافته است و بنا بر برخی پیش بینی‌ها، قرار هم نیست بدین زودی از این خانه خارج شود، بازخوانی بسیاری از ساحت‌های فکری، اجتماعی، فرهنگی و سیاسی انسان مدرن ضرورت می‌یابد. آگاهی از راهی که در پیش است، مستلزم آگاهی از راهی است که طی شده و گزافه نیست که گفته شود اهل فلسفه در این طریق می‌توانند روشنایی افزون‌تری ببخشایند.