به گزارش خبرگزاری مهر، متن زیر یادداشتی است که حجت الاسلام مهدی مسائلی درباره تأملی تاریخی در مقتل العباس (ع) نوشته است:
گاهی روضههای عاشورایی با گزارشهای تاریخی همسانی ندارند. البته اشکالی به روضهخوانی متداول نیست و من خود بارها با چنین روضههایی بر مصائب عاشوراییان اشک ریختهام، ولی در جایش باید تاریخِ مستند عاشورا نیز بررسی شود.(پس گزارشی که در ادامه میآید نفیِ روضهخوانی متداول درباره حضرت عباس (ع) نیست.)
درباره نحوه شهادت حضرت عباس (ع) دو گزارش وجود دارد.
گزارش اول که در کتابهای متقدم تاریخی و روایی آمده است حکایت از آن دارد که پس از شهادت اصحاب امام حسین (ع)، آن حضرت به همراه برادرشان عباس به میدان رفتند. در این میان تشنگی بر امام غلبه کرد و ایشان به سمت فرات حرکت کرد. اما لشگر دشمن راه را بر امام بستند و مانع رسیدن آن حضرت به آب شدند. سپس میان امام حسین (ع) و حضرت عباس فاصله افکندند و حضرت عباس را به شهادت رساندند. در این روایت سخنی از رسیدن حضرت عباس (ع) به فرات و ننوشیدن آب و گرفتن مشک از دست قطع شده مطرح نشده است. (شیخ مفید، ارشاد، ج ۲، ص ۱۰۹ طبرسی، اعلامالوری، ص ۲۴۸)
حکایت فوق اگرچه در منابع متقدم و معتبر تاریخی و علمای شیعه آمده است ولی به واسطه اعراض روضهخوانان معروفیتی ندارد. اما حکایت دوم درباره شهادت ایشان همان روضه معروف است که در آن آمده است که حضرت عباس جهت اذن میدان به نزد امام آمد ولی ایشان از برادرش خواست که برای کودکانی که العطش العطش میگفتند: آب بیاورد، حضرت عباس چهار هزار محافظ نهر را کنار میزند و هشتاد نفر را میکشد، وارد نهر میشود ولی به یاد تشنگی امام آب نمینوشد. در برگشت محاصره میشود و دستهایش قطع شده و به شهادت میرسد. منبع این روایت کتاب «المُنْتَخَب فی جَمْعِ المَراثی وَ الْخُطَب» نوشته فَخْرُالدّین طُریحی از علمای قرن یازدهم است. منتخب طریحی کتاب معتبری نیست و این روایت را نیز بدون سند و منبع نقل میکند، ولی بهخاطر محتوای حزنانگیز آن، روضه حضرت عباس (ع) تنها با همین حکایت خوانده میشود و این نقل نزد مردم قطعی تلقی میشود.
مرحوم علامه شعرانی در ترجمه کتاب نفسالمهموم پس از ترجمه حکایت اول و دوم درباره شهادت عباس، به نقد حکایت دوم میپردازد و مینویسد: «مترجم گوید: اینکه از قول حضرت سیدالشهدا روایت کرده است: اگر تو بروی لشکر من پراکنده میشود دلالت دارد که به میدان رفتن حضرت ابیالفضل وقتی بود که اغلب اصحاب کشته نشده بودند و این برخلاف روایت همه اهل سیر و اخبار است و حق این است که وقتی عباس رفت و کشته شد لشکری باقی نمانده بود؛ و قاتل او را در این روایت نوفل ازرق گفته است با آنکه موافق روایات صحیحه حکیم بن طُفیل و زید بن رقاد است و این روایت از جهتی مانند دامادی حضرت قاسم است برای اینکه در کتب تواریخ معتبره که در دست ماست هیچ یک از این دو قصه مذکور نیست جز اینکه دامادی حضرت قاسم را ملاحسین کاشفی ذکر کرده است و او مردی عالم و متتبع بود و روایت آب آوردن حضرت عباس را مجلسی از یکی از تألیفات اصحاب که نمیشناسیم نقل فرموده است.
فرق بین دو قصه این است که: مورخین معتبر چیزی مخالف و متضاد با دامادی او نقل نکرده اند غایت اینکه ساکت ماندهاند اما مطالب مخالف با این حکایت حضرت عباس (ع) بسیار نقل کردهاند چنانکه گذشت از شیخ مفید و ابوالفرج و ابومخنف و طبری و ابوحنیفه دینوری گوید: از حسین (ع) جدا نمیشد و تا آخر با او بود جهاد میکرد تا لشکر اعداء قهرا او را جدا کردند.
چنانکه جمع بین روایات معتبره مورخین و این روایت نهایت تکلف دارد، مگر اینکه بگوییم چون کاشفی سنی بوده است باید روایت او مردود باشد و این مرد مجهول شیعی بوده است و او صحیح گفته است و ما پیش از این گفتیم همه علما در مقتل از اهل سنت روایت کردهاند و این اخبار که در ارشاد و لهوف و مناقب ابن شهر آشوب و غیر آن میبینیم همه منقول از مدائنی و زبیر بن بکار و طبری و ابن اثیر و امثال آنهاست و اگر از ابی مخنف و هشام بن محمد بن سائب که شیعی بودند چیزی نقل کنند باز غالباً اینها از اهل سنت بلکه از لشکریان ابن سعد که در کربلا بودند نقل کردهاند و اگر باید روایات اهل سنت را ترک کرد باید اکثر اخبار مقاتل را ترک کرد بلکه باید تواریخ و تفاسیر و غزوات و سیر را دور انداخت، حتی تفسیر مجمعالبیان و تبیان را که غالباً منقول از اهلسنت است و اگر میتوان آنها را نقل کرد دامادی حضرت قاسم را که ملاحسین کاشفی نقل کرده است نیز میتوان نقل کرد و حق آن است که علمای ما در غیر فقه و احکام اخبار اهلسنت را نیز روایت میکردند و بر آنها اعتماد مینمودند بلکه در فقه نیز گاهی به قرائن روایت اهل سنت را ترجیح میدادند.» (دمعالسجوم: ترجمه کتاب نفس المهموم شیخ عباس قمی، مترجم: ابوالحسن شعرانی، ص ۲۸۸)