به گزارش خبرگزاری مهر، روزنامه ایران نوشت: «حاج قاسم بارها به ما میگفت عکسی از ما بگیرید که آن طرف به درد ما بخورد. و موقعی که شهید میشود تنها عکسی که از او میماند دستی است که انگشتر به دست دارد. شهید صیاد شیرازی هم اینگونه بود. وقتی درجه سرلشکریاش را گرفت گفت: دعا کنید خدا به ما درجهای بدهد که آن طرف به درد ما بخورد و درست بعد از این دعا ۸ روز بعد به درجه شهادت نائل شد.»
داستان عکس گرفتن از شهدا قصهای گسترده دارد. از آن راز و رمزهای ناگفتنی که هیچ کس جز اهل دل نمیتواند آن را مکاشفه کند. همچون عکس دست حاج قاسم سلیمانی که جاسم غضبانپور از آن رازگشایی میکند. جاسم غضبانپور عکاس خرمشهری که با رزمندگان بسیاری زیسته، با آنها در یک کلاس و مدرسه درس خوانده شاهد بسیاری از تصاویر و صحنههای جنگ بوده است. وقتی پای حرفهایش مینشینی خود را جنگزدهای معرفی میکند که هنوز با شهدای جنگ حشر و نشر دارد و حال و هوای جبههها در سر دارد: «سالی چند بار به خرمشهر میروم جایی که ۱۸ ماه در اسارت عراقیها بود. اغراق نکردهام اگر بگویم جنگ در شهر وکاشانه من هنوز هست.»
او دهه اول محرم در خرمشهر بوده است: «هر بار به آنجا میروم یاد شهیدان بهروز و تقی و ابراهیم قاطعی و بقیه شهدا میافتم. ازجلوی مدرسه ابتدایی شرافت که رد میشوم یاد دهها شهید این دبستان میافتم، عکسی از کلاس سوم ابتدایی خودم دارم که در وسط حیاط همین مدرسه گرفته شده و چندین نفر از همکلاسیهایم به شهادت رسیدند. از جلوی مدرسه راهنمایی دریابد رسایی که گذشتم، یاد آن شب وحشتناک افتادم. آن شب بچهها بعد از نبرد سخت روزانه در آنجا مشغول استراحت بودند و محلشان توسط ستون پنجم دشمن لو رفت ودشمن مدرسه را به خمپاره بست. مدرسه دو طبقه داشت و بچهها در درگیری ۴۵ روزه جنگ به آنجا پناه برده بودند، اما آن شب خیلیها شهید و مجروح شدند.» خاطرات آن سالها همواره با غضبانپور است: «وقتی از روی پل رد میشوم بیاختیار نگاهم به محل دبیرستان بازرگانی میافتد، دبیرستان جهان آرا، بهروز مرادی، عسکری و… مدرسه الفتح یا دبیرستان بازرگانی. غضبانپور که همکلاسی شهید محمد جهان آرا بوده است و با شهدای بسیاری درس خوانده انتظار دارد که یادمان شهدا با عکسهایشان باید زنده نگه داشته شود: «من دبیرستان بازرگانی درس خواندم با محمد جهان آرا و بهروز مرادی و صدها شهید دیگر همکلاس بودم. حداقل این بود که یک تابلو آنجا نصب میکردند و عکس شهدا را میگذاشتند. خروجی آن دبیرستان مردان بزرگی همچون بحرالعلومها و سالمیها، محمد جهان آراها و... بود. بچههایی که ۴۵ روز با دست خالی مقاومت کردند و خیلیهاشان شهید شدند. من هنوز در جنگم و با فکر جنگ از خواب بیدار میشوم. من هنوز با آنها حشر و نشر دارم و برایم عزیزند.»
عکاس جنگ روزهای سختی را به یاد دارد: «دردناکترین عکسی که ازبچههای خرمشهر گرفتم عکسهای مرتضی پورحیدری، کاظمی و عیدی سه تخریبچی جنگ بودند. سه جوان یکی تازه داماد و آن یکی که اتفاقاً برگه مرخصی گرفته بود، میرفت که داماد شود و آن دیگری برادر عروس بود. کارشان این بود که مهمات عمل نکرده خرمشهر را میبردند بیابان و آنها را منهدم میکردند. ماشینشان نیسان بود. باید گلولههای عمل نکرده داخل ماشین را میبردند و منهدم میکردند. دم غروب بود در محوطه پرشین هتل با آنها میگفتیم و میخندیدم. دو سه ساعت بعد خبر شهادت هر سه را آوردند. وقتی برای منهدم کردن مهمات میرفتند ماشینشان دریک چاله و دستانداز میافتد و یک گلوله عمل میکند و منفجر میشود. دست اندازهایی که با توپ دشمن ایجاد شده بود. من هم رفتم و از گوشتهای سوخته و بدنهای تکه تکه شده آنها عکس گرفتم.»
اما این تمام عکسهای او نیست، محمد گلشن، جانبازی که پایش را از دست داد و حاج صاحب عبودزاده یک جانباز دیگر جنگ است که از او عکس گرفته است: «روزی یک گلوله توپ ۱۰۶ در دستش بود و من از او عکس گرفتم چند روز بعد همان دستش را در انفجار گلوله در لوله ۱۰۶ از دست میدهد دستی که من قبلاً از آن عکس گرفته بودم.»
جنگ برای مرز نشینان هیچگاه تمام نمیشود
مهدی منعم ۲۵ سال در کوچه پس کوچههای سردشت و مریوان بهدنبال دست و پاهای جا مانده در میادین مین بوده است.او عکاس خبری خبرگزاری جمهوری اسلامی (ایرنا) بوده که در دوران دفاع مقدس عکسهای بسیاری گرفته و منتشر کرده است. و حالا آلبوم عکسهای او بخشی از تاریخ جنگ ایران و عراق است. منعم با فروتنی میگوید: «من خیلی در رابطه با جنگ فعالیت نداشتم. من عکاس خبری ایرنا بودم و در چند عملیات مأموریت داشتم و رفتم به جبهه.» او به مناطق مختلفی رفته است: «عکسهای بسیاری گرفتم. سال ۱۳۸۵ در سوسنگرد روستای سعدون حمودی واقعهای رخ داد که من از آن عکس گرفتم. محمد وقتی با پدر و مادرش به مزرعه میرود با دوستانش مشغول توپ بازی میشود. او که میخواسته توپ پلاستیکی را شوت کند، یکدفعه با انفجار مین یک پایش را از دست میدهد. عکسی که من از محمد گرفتم او ایستاده با عصای کوچکش و به توپ بازی کودکان دیگر نگاه میکند. به سان کودکی که تمام آمال و آرزوهای کودکانهاش را ازدست داده است.» منعم جنگ را اتفاق ناخوشایندی برای تمام بشریت خواند: «جنگ چه برای ایران چه برای بوسنی و چه هر کجای این کره خاکی اتفاق بیفتد اتفاق خوبی نیست. رسانهها تأثیر زیادی در نشان دادن چهره واقعی جنگ دارند. چه در هنگام وقوع و چه بعد از آن. عکسهای من نشان میدهد که در میادین مین چه پاها و دستهایی از دست رفته است. نشان میدهد که جنگ هیچ وقت تمام نمیشود و برای کسانی که مرزنشین هستند هر روز شکل و شمایلش جدیدتر میشود.» او از جانبازان شیمیایی میگوید از آن دلاور مردانی که حالا در آرزوی یک لحظه دم و بازدم راحت هستند. منعم از بچههای زیادی عکس گرفته است که به خاطر جنایات صدام مجروح و جانباز شدهاند؛ دو کودکی که بهخاطر انفجار مین یکی دو چشمش را از دست داد و دیگری هم مشکل تنفسی پیدا کرده است. عکس زهرا سلیمان پناه یادآور سال ۱۳۸۳ در روستای پاوه سردشت است هنگامی که مشغول چیدن گیاه محلی بوده با انفجار مین صورتش آسیب جدی میبیند و دو چشمش را از دست میدهد: «زهرا با همت و تلاش زیاد به تحصیلات خود ادامه داد و موفق شد در رشته روان شناسی لیسانس بگیرد و اکنون هم تلاش میکند تا در مقطع کارشناسی ارشد درس بخواند.»