مشهد ـ همسران جانبازان را می توان فرشته های گمنام دفاع مقدس نامید؛ آن هایی که عهد و قرارشان، خدمت به مجاهدان راه خدا بود و آنچه سختی بود را با تاسی از حضرت زینب (س) به زیبایی تعبیر می کنند.

خبرگزاری مهر - گروه استان‌ها: دفاع مقدس ما هر روز و هر لحظه اش تابلویی از ایثار و فداکاری‌هایی بود که به آن روزها ختم نشد و بعد از پایان جنگ نیز این رشادت‌ها در جبهه‌ای دیگر خودنمایی کرد.

همسران جانبازان را می‌توان فرشته‌های گمنام دفاع مقدس نامید؛ آن‌هایی که عهد و قرارشان را در خدمت به مجاهدان راه خدا بسته بودند و در پاسخ به اینکه سختی این سال‌ها را چگونه سپری کردید، هر آنچه سختی بوده را به تاسی از بانوی صبر حضرت زینب (س) زیبایی تعبیر می‌کنند.

فاطمه لطیف زاده در گفتگو با خبرنگار مهر گفت: همسرم سال ۶۰ در حالی که ۱۸ سال داشت، در دومین اعزام خود به جنگ و در عملیات رمضان از ناحیه نخاع آسیب دید و به درجه جانبازی رسید.

ازدواج بعد از جانبازی همسر

همسر جانباز ابوالفضل لطیف زاده با بیان اینکه متولد سال ۴۱ است، گفت: سال ۶۰ قبل از اینکه همسرم جانباز شود، نامزد کرده و در سال ۶۵ نیز ازدواج کردیم. من و همسرم هر دو دامغانی بودیم. ایشان بعد از مجروحیت به بیمارستانی در مشهد منتقل شده و بعد از آن، چهار سال در آسایشگاهی در مشهد بودند و من در دامغان زندگی می‌کردم.

وی با اشاره به اینکه خطبه عقدمان در حرم امام رضا (ع) خوانده شد و بعد هم مراسم کوچکی در منزل گرفتیم، افزود: در ابتدا فکر می‌کردم که زندگی با یک جانباز ۷۰ درصد سخت است اما با آغاز زندگی احساس سختی نکردم زیرا کاری که برای رضای خدا باشد، سختی‌هایش حس نمی‌شود.

هر زندگی سختی‌ها و شیرینی‌های خاص خود را دارد و من نیز با خدا معامله کردم؛ وقتی چنین معامله‌ای می‌کنی دیگر سختی‌ها دیده نمی‌شود لطیف زاده که صاحب یک پسر و دو دختر است، پرستاری از یک جانباز را وظیفه خود عنوان کرد و گفت: هر زندگی سختی و شیرینی‌های خاص خود را دارد و من نیز با خدا معامله کردم و وقتی چنین معامله‌ای می‌کنی، دیگر سختی‌ها دیده نمی‌شود.

وی بیان کرد: همسرم در این ۳۷ سال بعد از مجروحیت هیچ وقت نشده که بگوید ای کاش نمی‌رفتم درحالی که وجودش در این چند سال آب شده است؛ او و همرزمانش سختی را به جان خودشان خریدند و من هم همین احساس را داشتم و با همین نگاه روزهای سخت را سپری کردیم.

وی با بیان اینکه تحمل سختی برای خدا موجب عنایت خاص پروردگار می‌شود، اظهار کرد: همسران جانبازان پا به پای جانباز سختی‌ها را دیده و جسمشان ذره ذره تحلیل رفت اما من اگر به گذشته برگردم، باز هم همین راه را انتخاب می‌کنم.

همچنین سکینه دایی نیز در گفتگو با خبرنگار مهر با بیان اینکه متولد سال ۴۱ هستم و سال ۶۶ ازدواج کردیم، گفت: همسرم با شهید کاوه در کردستان همراه بودند. ایشان در سال ۶۱ مجروح شد، با اصابت دو تیر هم قطع نخاع شده و هم یکی از کلیه‌هایش را از دست داد.

قبل از ازدواج از نیروهای پشتیبان جنگ بودم

همسر جانباز قطع نخاعی قاسم علیزاده که جزو پشتیبانهای زمان جنگ بوده، اظهار کرد: در آن زمان همسرم در جبهه فعالیت می‌کرد و من کارهای جهادی می‌کردم. به بیمارستان‌ها سر زده و به مجروحان کمک می‌کردیم. شال و کلاه می‌بافتیم و بسته بندی مواد خوراکی برای رزمندگان را انجام می‌دادیم.

دایی بیان کرد: البته مقدمه این اقدامات من به زمان انقلاب برمی گردد. قبل از انقلاب در تظاهرات شرکت می‌کردم و همین امر راه را برای خدمت به رزمندگان برایم باز کرد. من ۱۶ ساله بودم که برای سرکشی به خانواده رزمنده‌ها و شهدا می‌رفتیم.

دخترانی که ازدواج با مجروحان جنگی را انتخاب کردند

وی با بیان اینکه ما ۵ دختر بودیم که تصمیم گرفتیم با مجروحان جنگی ازدواج کنیم، افزود: این تصمیم آغازی شد برای ۳۴ سال زندگی با یک جانباز قطع نخاعی؛ ۳۴ سالی که می‌توانم بگویم هنوز همانطور عاشقانه مثل روزهای اول زندگی می‌کنیم و تاکنون مشکلی در زندگیمان نداشته‌ایم.

این همسر جانباز با بیان اینکه پدرم در آن شرایط موافق ازدواجم با یک جانباز نخاعی نبود، اظهار کرد: پدرم می‌گفت با جانبازی ازدواج کن که از ناحیه دست و پا مجروح شده باشد زیرا زندگی با جانباز قطع نخاعی سخت است و البته چون همسرم نمی‌توانست بچه دار شود، پدرم می‌گفت تو که بچه دوست داری، برائت سخت می‌شود ولی من تصمیمم را گرفته بودم. البته بعد از ازدواج ما، پدرم که زندگی ما را می‌دید، دیگر نه تنها مخالفت‌های اولیه را نداشت بلکه به من سفارش می‌کرد که بیش از قبل هوای همسرم را داشته باشم.

سختی ندیدم هر آنچه بود زیبایی بود

وی که معلم آموزش و پرورش است، اظهار کرد: من در این ۳۴ سال زندگی با همسرم، سختی‌ای ندیدم و هر آنچه بود زیبایی بود؛ من راه خدمت را انتخاب کرده بودم و حتی اگر شرایط همسرم سخت‌تر از وضعی که داشت می‌بود، باز هم بر سر تصمیمم در آن روزهای جوانی می‌ماندم. تنها کمبودم در زندگی بچه است که آن را هم با خدا معامله کردم. آیا غیر از این چیزی هست که آدم بخواهد با خدا معامله کند؟

حتی اگر شرایط همسرم سخت‌تر از وضعی که داشت می‌بود، باز هم بر سر تصمیمم بر ازدواج با مجروح جنگی می‌ماندم دایی با بیان اینکه چند وقتی است که همسرش دیالیز می‌شود، اظهار کرد: این روزها که برای مشکل دیالیز همسرم با او همراه هستم، با هر درد او من نیز اشک می ریزم و حتی حال خودم بد می‌شود.

وی بیان کرد: جانباز قطع نخاعی سختی‌های خاص خودش را دارد. الان ویلچرها سبک شده و ۲۵ کیلو شده، قبلاً ۷۰ کیلو بود و برای یک زن بلند کردن این وسیله سنگین، سخت است و مشکلاتی مثل دیسک گردن و کمر را به همراه دارد ولی راه ما همانی است که روزهای ایام جنگ انتخاب کرده بودیم. من که خودم این مسیر را انتخاب کردم ولی باید قدردان جانبازان و خانواده شهدا باشیم و مسیری که آنها برگزیدند را ادامه دهیم.

سال‌ها از دفاع مقدس می‌گذرد و همسران جانبازان همچنان بر عهد و پیمان خود هستند؛ گذر سال‌ها رنگ سفیدی بر موهایشان نشانده و قامتشان را خمیده کرده اما همچنان با همان عشق روزهای اولیه به همسرانشان خدمت می‌کنند.