خبرگزاری مهر، گروه فرهنگ: چهاردهم صفر به شهادت منابع تاریخی سالروز شهادت محمد بن ابیبکر، فرماندار حضرت امیرالمومنین امام علی بن ابیطالب (ع) در مصر است. منابعی چون «مُسْتَدرَک سَفینَةُ الْبِحار» اثر آیتالله شیخ علی نمازی شاهرودی، «قلائد النحور فی وقایع الایام و الشهور» اثر مرحوم آیت الله ذبیح الله محلاتی، «تقویم شیعه» اثر شیخ عبدالحسین نیشابوری و… روایت کردهاند که روز ۱۴ صفر سال ۳۸ هجری قمری، محمد بن ابوبکر به دستور معاویه و عمروعاص در سن ۲۸ سالگی و هنگام استانداری مصر به شهادت رسید.
منابع مورد اشاره و همچنین جلد سی و سوم بحارالانوار و جلد یازدهم الغدیر روایت کردهاند که او را پس از شهادت در شکم حمار مردهای گذاشته و سوزاندند. محل شهادت او در مصر به نام کوم شریک مشهور است. قبر منسوب به او از مابقی بدن سوخته آن بزرگوار و این صحابی مخلص حضرت امیر (ع) است.
محمد بن ابوبکر که بود؟
محمد بن ابیبکر، فرزند خلیفه اول بود اما از یاران مشهور و خاص حضرت امیرالمومنین امام علی بن ابیطالب (ع) به شمار میرفت. او در سال دهم هجری یعنی زمان حجةالوداع پیغمبر به دنیا آمد. پس از فوت ابوبکر، مادر محمد یعنی اسماً بنت عمیس به ازدواج امیرالمومنین (ع) درآمد، بنابراین محمد بن ابوبکر در خانه حضرت امیر (ع) بزرگ شد. اسماً بنت عمیس ابتدا همسر جعفر بن ابیطالب (جعفر طیار) بود که پس از شهادت جعفر در جنگ موته به ازدواج ابوبکر درآمد.
برای محمد بن ابوبکر سوال پیش آمد که با آن دسته از اقلیتهای دینی که اهل کتاب نیستند و بر مبنای اندیشه اسلامی کافر به حساب میآیند چه باید کرد؟ تکلیف اهل کتاب که به خدای واحد ایمان دارند که مشخص است، اما تکلیف کافران و ستاره پرستان چیست؟ او در جنگ جمل همراه حضرت بود، اما پس از این جنگ، امیرالمومنین استاندار وقت مصر یعنی قیس بن سعد بن عباده خزرجی را عزل و محمدبن ابوبکر را جایگزین او کرد. او در دوران زمامداری خود در مصر، با مسائل و پدیدههایی مواجه شد که ضرورت داشت دستورات فقهی و شرعی آنها را از مولای خود بپرسد و همین پرسشها از حضرت امیر (ع) باعث شد تا یکی از مشهورترین منابع حقوق بشر امروزه در دستان ما باشد.
عهدنامه محمد بن ابوبکر
پاسخهای حضرت به محمدبن ابیبکر به عهدنامه محمدبن ابیبکر مشهور شد و همانطور که اشاره شد این عهدنامه از مهمترین منابع در زمینه حقوق بشر، آزادی عقیده و آزادی اندیشه در تفکر و اندیشه اسلامی و شیعی است. همچنین باید اشاره کرد که این عهدنامه یکی از مهمترین منابع درباره شیوه زمامداری و آئین فرمانروایی حضرت امیر (ع) است.
بنا به پژوهشهای حجتالاسلام والمسلمین علی اکبر ذاکری، منبع اصلی که نامه محمد بن ابی بکر و پاسخ حضرت (ع) را روایت کرده «الغارات» ابراهیم بن محمد ثقفی است. «امالی» شیخ مفید هم از جمله منابع مهمی است که در آن بخشی از این عهدنامه ضبط شده است. ابن ابی شیبه در «المصنف» این نامه را در دو مورد با یک سند دیگر نقل کرده است. شیخ حر عاملی در «وسایل الشیعة فی تحصیل مسائل الشریعة» این خبر را از «الغارات» گزارش کرده و آورده است و بالطبع محدث نوری در «مُستَدرَکُ الوَسائل و مُستَنبَطُ المَسائل» نیز به این نامهها اشاره کرده است. بخشهایی از عهدنامه نیز در «تحف العقول» ابن شعبه حرانی روایت شده است.
پژوهشهای حجتالاسلام ذاکری درباره این عهدنامه در قالب کتاب «تقوا و سیاست: عهدنامه محمد بن ابی بکر استاندار مصر» به مخاطبان عرضه شد. این کتاب برای نخستین بار دسال ۱۳۸۰ با شمارگان سه هزار نسخه، ۶۵ صفحه و بهای ۳۲۰ تومان از سوی انتشارات بوستان کتاب منتشر شد. دومین و آخرین چاپ این کتاب نیز سال ۱۳۹۳ با شمارگان تنها ۷۰۰ نسخه و بهای سه هزار تومان در دسترس مخاطبان قرار گرفت.
چرا عهدنامه نوشته شد؟
پس از رحلت پیامبر مکرم اسلام (ص) و هنگام زمامداری خلفا، مساله فتوحات و گسترش تمدن اسلامی پیش آمد. سپاه اسلام پس از فتح هر سرزمینی، قراردادهایی را برای ادامه سلطه سیاسی و اقتصادی خود بر آن منطقه، میان خلیفه و بومیان که بیشتر از اهل کتاب بودند، مینوشت. معمولاً نیز بومیان عمل کرده و جزیه میپرداختند و به حکم حاکمی که از طرف پایتخت انتخاب میشد گردن مینهادند. در این حالت آنها آزاد بودند که به دستورات دینی خودشان عمل کنند و اجباری برای پذیرش اسلام نداشتند.
در کنار بومیان اهل کتاب معمولاً اقلیتهای دینی غیررسمی و غیرابراهیمی هم بودند. یعنی پیروان ادیانی که از نظر فقه اسلامی اهل کتاب محسوب نمیشدند. در همان دوران زمامداری امیرالمومنین امام علی بن ابیطالب (ع)، مصر موطن صائبیها هم بود. برای زمامداران حضرت امیر (ع) این جای سوال و محل پرسش بود که حاکم اسلامی باید چه رفتاری برای پیروان این ادیان پیشه کند؟ پس از شهادت حضرت (ع) و بویژه در دورانهای زمامداری بنی امیه و بنی عباس که دیگر عمل به دستورات شرعی چندان جدی گرفته نمیشد چنین سوالاتی نیز برای حاکمان پیش نیامد.
بنابراین برای محمد بن ابوبکر سوال پیش آمد که با آن دسته از اقلیتهای دینی که اهل کتاب نیستند و بر مبنای اندیشه اسلامی کافر به حساب میآیند چه باید کرد؟ تکلیف اهل کتاب که به خدای واحد ایمان دارند که مشخص است، اما تکلیف کافران و ستاره پرستان چیست؟ آیا باید با آنها جنگید و آنها را مجبور به پذیرش اسلامی کرد؟ آیا اگر اسلام را نپذیرفتند باید آنها را از دم تیغ گذراند؟
درسهای امیرالمومنین به حکمرانان: آزادی عقیده از واجبات است
امیرالمومنین (ع) در پاسخ به محمد بن ابوبکر در عهدنامه مسائلی را بیان میکند که درسهای مهمی برای تمامی حکمرانان در طول تاریخ است. این درسها در عهدنامه مالک اشتر نیز ادامه پیدا میکنند. پاسخ فقهی حضرت (ع) به محمد بن ابوبکر چنین است که اگر اقلیت غیراهل کتاب پیشتر مسلمان بوده و بعداً دین خود را تغییر دادند که حکمشان ارتداد و اعدام است. اما اگر از پیش این را داشته باید آزاد باشند تا هرچه میخواهند بپرستند.
البته این منافاتی با گفتوگوهای دینی و تبلیغ اسلام به روش صحیح و به روش پیغمبر نیست. به عبارتی امیرالمومنین (ع) به استاندار خود فرمود که نباید غیراهل کتاب را به پذیرش اسلام مجبور کرد. حتی از این نکته حضرت (ع) میتوان عدم دخالت در احوالات شخصی مردمان را نیز استخراج کرد و حقوق آنها را نیز حاکم جامعه اسلامی باید بپردازد. این آزادی اندیشه و عقیده که حضرت به آن دستور داده معمولاً میان فقها چه شیعه و چه سنی سابقه چندانی نداشته است.
پاسخ حضرت و دستورات ایشان در عهدنامه نشان میدهد که حضرت روش قرآن و روش پیامبر مکرم اسلام (ص) را در حکمرانی در پیش داشته است و سنت خلفای پیشیناش را. آیات قرآن نیز بر عدم اجبار در پذیرش اسلام تاکید کردهاند. اجبار به تغییر دین منافات دارد با کرامت ذاتی که خداوند برای نوع بشر در نظر گرفته است.
این نامه در زمینه قضاوت میان غیرمسلمانان نیز نکات فقهی مهمی دارد. به عنوان مثال حضرت در پاسخ به پرسشی نوشته است: «در جمع مسلمانان بر مرد مسلمانی که با زن مسیحی زنا کرده، حد جاری کن و زنِ زناکار مسیحی را به مسیحیان تحویل ده تا آن گونه که میخواهند و مطابق دستورات شرعی آنهاست، درباره او قضاوت کنند.»
امیرالمومنین (ع) به استاندار خود فرمود که نباید غیراهل کتاب را به پذیرش اسلام مجبور کرد. حتی از این نکته حضرت (ع) میتوان عدم دخالت در احوالات شخصی مردمان را نیز استخراج کرد عهدنامه سرنوشت مهمی هم داشت. پس از شهادت محمدبن ابوبکر و تسخیر محل استانداری، نامه به دست عمال معاویه افتاد و عمروعاص آن را به شام ارسال کرد. معاویه وقتی از محتوای عهدنامه باخبر شد آن را سرشار از حکمت یافت. عدهای از درباریان پیشنهاد کردند که معاویه عهدنامه را بسوزاند که با سرزنش پسر ابوسفیان مواجه شدند. معاویه گفت که سوزاندن چنین دانشی حماقت است و ما نمیگوییم که این از آن ابوتراب (ع) بوده بلکه میگوییم این از آن ابوبکر است که در اختیار پسرش بوده و ما در فتوا به آن عمل میکنیم.
عجیب است که معاویه قصد عمل به محتوای این عهدنامه را داشت، اما بعدها حاکمان جوامع اسلامی این عهدنامه و همچنین محتوای عهدنامه مالک اشتر را ندیده و به آن عمل نکردند. این دو عهدنامه نمود عالی نگاه راستین اسلام به مساله حقوق بشر است. اسلام از طریق گفتوگو و کار فرهنگی رواج پیدا میکند و نه از طریق خشونت و شمشیر. همانطور که اشاره شد در کلام الله مجید نیز استفاده از خشونت برای پیشبرد اسلام به هیچ عنوان توصیه نشده است.
ماجرای شهادت محمد بن ابوبکر
پس از جنگ خونبار و طولانی صفین و جریان حکمیت، معاویه برابر وعده و قولی که به عمروعاص داده بود او را با حکم عمارت مصر، مسئول تسخیر این ناحیه کرد. درگیریهایی در مصر بوجود آمد و احتمال حمله نظامی به آنجا قوت گرفت. امیرالمومنین (ع) مالک اشتر را به مصر اعزام کرد و فرمان مشهوری نوشت که به عهدنامه مالک اشتر مشهور است، اما متاسفانه مالک پیش از رسیدن به مصر به دست مزدوران معاویه و عمروعاص مسموم شد و به شهادت رسید.
همچنین جنگ نهروان و فتنه خوارج باعث شد تا معاویه و عمروعاص خیالشان از بابت کوفه راحت باشد، چرا که امیرالمومنین درگیر نبرد با خوارج بود و فرصت تجهیز نیروی تازه برای مصر را نداشت و به همین دلیل شامیان نیروهای خود را برای فتح مصر متمرکز کردند. محمد بن ابوبکر درخواست کمک کرد اما مردم کوفه پاسخ شایستهای ندادند و هنگامی که نیرو برای یاری تجهیز شد، خبر شهادت این یار صدیق امیرالمومنین به کوفه رسید. حضرت (ع) از شهادت محمد به شدت اندوهناک و غمگین شد و درباره او سخنانی گفت که آنها را به نقل از جلد دوم کتاب «سیمای کارگزاران علی بن ابیطالب امیرالمومنین (ع)» بخوانید:
«ناشکیبایی ما بر مرگ وی به اندازه شادی آنها (معاویه و طرفدارانش) است، بی تابی من بر کشتهای – از هنگام این جنگها – به اندازه بیتابیام بر او نیست. او فرزند همسر من اسماً بود و من وی را فرزند خود میشمردم، او با من به نیکی رفتار میکرد و فرزند برادرم (جعفر) محسوب میشد. برای این است که ما اندوهگین هستیم و او را به حساب خدا میگذاریم.»