خبرگزاری مهر، گروه دین و اندیشه _ علی بهرامی: اینکه آیا امکان اطلاق واژه «اسلامی» به فلسفه و به وجود آوردن ترکیب «فلسفه اسلامی»، یعنی فلسفهای که دارای خصلتی اسلامی است، وجود دارد یا خیر، هنوز هم محل بحث است اگر چه با عبور از پیچ و خم بسیاری از بحثهای ظاهراً علمی اما جانب دارانه و غرب محورانه، کفه ترازوی امکان استفاده از ترکیب مفهومی «فلسفه اسلامی» سنگینتر شده است و اساساً نفی فلسفه اسلامی دیگر به راحتی امکان پذیر نیست.
در میان بحثهای فلسفه اسلامی، فلسفه سیاسی اسلامی نیز چند دهه است که رخ نمایانده و در کشورهای اسلامی و غربی مورد توجه قرار دارد. توجه به فلسفه سیاسی اسلامی در غرب، محور و کانون اصلی کتاب «فلسفه سیاسی اسلامی در غرب» نوشته محسن رضوانی است.
این پژوهشگر در کتاب مذکور کوشیده است تا توجه غربیها را به فلسفه سیاسی اسلامی دسته بندی کند. دسته بندی متون، کاری است متفاوت از جریان شناسی، چنانچه اولی خصلت علمی و پژوهشی دارد و دومی، بررسیهای سطحیتر و ممزوج با ذوقیات و سلایق نویسنده تعیین کننده نهایی است. سابقه دسته بندی علمی در سنت فلسفه اسلامی با کتابهایی چون «احصاء العلوم» بیشتر به ذهن تقریب میشود.
مشخصات کتاب
کتاب «فلسفه سیاسی اسلامی» نوشته محسن رضوانی، دانشیار و عضو هیئت علمی مؤسسه آموزشی و پژوهشی امام خمینی (ره) است. این کتاب در قطع وزیری و در سال ۱۳۹۳ در ۳۲۰ صفحه توسط انتشارات مؤسسه آموزشی و پژوهشی امام خمینی (ره) در نوبت چاپ اول، با در شمارگان هزار نسخه، منتشر شده است.
کتاب «فلسفه سیاسی اسلامی در غرب» در سال ۱۳۹۳ برگزیده کتاب سال حوزه شده و مبنای نگارش آن، رساله نویسنده در دوره دکتری است که با راهنمایی «محمد لگنهاوسن» در مؤسسه آموزشی و پژوهشی امام خمینی (ره) دفاع شده است.
سازماندهی کتاب:
بخش مقدمه
بخش مقدمه کتاب «فلسفه سیاسی اسلامی در غرب» صرفاً مدخلی برای ورود به بحث اصلی کتاب نیست بلکه یکی از اصلیترین و راهبردیترین نقاط، برای فهم کلیت اثر است. نویسنده در گام نخست از مقدمه اش به مرور تاریخ توجه غربیها به فلسفه اسلامی میپردازد و پس از آن، مخاطب را به آغاز مطالعات غربیها بر روی فلسفه سیاسی اسلامی در دهههای اخیر توجه میدهد و بیان میدارد که اگر چه غربیها از قرن سیزدهم میلادی وجوه مختلف اندیشههای اسلامی را مورد بررسی و واکاوی قرار داده اند اما توجه به وجوه سیاسی در فلسفه اسلامی، اندکی بیش از نیم قرن نیست که آغاز شده است.
نویسنده در گام دوم مقدمه، با تأکید بر تنوع رهیافتها و سویه های مواجهه غربیها با فلسفه سیاسی اسلامی، آن را در چهار رهیافت منحصر میکند. فصول بعدی کتاب، بررسی متون نویسندگان ذیل این دسته بندی است. این چهار رهیافت عبارتند از: رهیافت تاریخی، رهیافت تفسیری، رهیافت انتقادی و رهیافت توصیفی. گام سوم از بخش مقدمه به تعریف مفاهیم اختصاص دارد و مفاهیمی چون «فلسفه سیاسی» با تأکید بر تمایز آن با «نظریه سیاسی»، «فلسفه سیاسی اسلامی» با تاکید بر نمایندگانی چون فارابی و ارتباط دوسویه اش با «آموزه های افلاطونی» و «آموزه های اسلامی»، همچنین مفهومی چون «غرب و اندیشمندان غربی»، برای مخاطب کتاب تعریف میشوند.
فصل اول (تاریخ و صورت بندی)
فصل نخست کتاب، بسط مقدمه است و خود مقدمهای است بر آغاز تحلیل چهار رهیافت مذکور. در این فصل، دو مبحث تاریخ و صورتبندی مطالعه فلسفه سیاسی اسلامی در غرب، مورد بررسی نویسنده است. در مبحث و بخش «تاریخ» این فصل، خواننده با بسیاری از محققان و پژوهشگران غربی آشنا میشود که هر کدام به فراخور سبک و نوع رهیافت شأن به فلسفه سیاسی اسلامی پرداخته اند و درباره جایگاه نویسنده و متن مربوطه اش اطلاعاتی به مخاطب داده میشود.
بدین ترتیب دایره پژوهشی که کتاب مبتنی و استوار بر آن است به دقت و با جزئیات روشنی برای خواننده اثر، مشخص میشود. پس از این داده هاست که صورت بندی، با اولویت فهم منطق روند تاریخی توجه غربیها به فلسفه سیاسی اسلامی، تشریح میگردد. نویسنده با اشارهای به برخی از دسته بندیهای غربی، دسته بندی خویش را در چهار رهیافت شامل: رهیافت تاریخی «که اصالتی برای فلسفه سیاسی اسلامی قائل نیست»، رهیافت تفسیری «که برای فلسفه سیاسی اسلامی اصالت قائل است»، رهیافت انتقادی «که با نقد رهیافت تفسیری، به دنبال تبیین جدیدی از فلسفه اسلامی است» و رهیافت توصیفی «که بدون اتخاذ موضعی خاص، به توصیف فلسفه سیاسی اسلامی می پردازد» (رضوانی، ۱۳۹۳: ۴۵-۴۴) بیان میکند.
فصل دوم (مطالعه تاریخی فلسفه سیاسی اسلامی)
در فصل دوم، اولین رهیافت با عنوان «رهیافت تاریخی»، نخست توصیف و تحلیل میشود و سپس مورد نقد قرار میگیرد. اساساً بررسی و مطالعه هر چهار رهیافت به همین شکل و مدل تحقیقی پیش میروند. متنها و نوسندگان بارز هر رهیافت توسط نویسنده معرفی و توصیف میشوند و سپس مورد تحلیل قرار میگیرند و در نهایت آن رهیافت به نقد کشیده میشود.
در این فصل، متون محققانی چون «تی. جی. دبور»، «ریچارد والزر»، «اروین روزنتال» و «دانیل فرانک» مورد بحث و بررسی قرار گرفته است. نویسنده پس از بررسی متون این محققان، معتقد است که رهیافت تاریخی، اساساً اصالتی برای فلسفه سیاسی اسلامی قائل نیست و محققان و نویسندگان در رهیافت تاریخی همواره به دنبال این مطلب هستند که بدانند فیلسوفان سیاسی اسلامی چه تأثیری از فیلسوفان سقراطی (سقراط، افلاطون و ارسطو) گرفته اند.
همچنین در رهیافت تاریخی توانایی درک ارتباط میان آموزههای سقراطی و آموزههای اسلامی وجود ندارد و از نظر نویسنده، از همین روست که این رهیافت می کوشد تا فلسفه سیاسی اسلامی را تحت تأثیر آموزههای یونانی جلوه دهد. نویسندگان و محققان این رهیافت در پی آن اند که نشان دهند فلسفه سیاسی اسلامی مفاهیم جدیدی (در نسبت با فلسفه یونانی) ارائه نکرده است بلکه در بهترین حالت توانسته تفسیری بالنسبه درست از فلسفه سقراطی (افلاطون و ارسطو) ارائه دهد.
نکته حائز اهمیت این است که «درست بودن» این تفسیر در رهیافت تاریخی، همانا همخوانی آن با فهم مدرن از متون افلاطون و ارسطو تلقی میگردد. نویسنده بیان میدارد که محققان این رهیافت بدون توجه به متون یونانی، نتایج خویش را در وضعیت فلسفه سیاسی اسلامی، به زمینه و زمانه محوری حاکم بر اندیشه شأن حوالت میدهند و از رجوع دقیق و محققانه به متون پرهیز میکنند، چرا که زمینه محوری و زمانه محوری آنها، گویی پیش از هر رجوعی، نتایج را روشن ساخته است.
فصل سوم (مطالعه تفسیری فلسفه سیاسی اسلامی)
فصل سوم با عنوان «مطالعه تفسیری فلسفه سیاسی اسلامی» متون و آرای محققانی چون، لئو اشتراوس، هانری کربن، محسن مهدی، چارلز باتروث، میریام گالستون و جاشوار پرنز مد نظر محقق است. نویسنده با دقیق دانستن این رهیافت مطالعاتی در غرب بر آرا و شیوه نگرش محققانی چون اشتراوس و مهدی تاکید می ورزد و معتقد است که این رهیافت توانسته است برداشت درستی از فلسفه سیاسی اسلامی داشته باشد و بین آموزههای سقراطی و آموزههای اسلامی نسبت صحیحی برقرار سازد تا در پرتو این نسبت صحیح به فهم درستی از سازمان مفاهیمی فلسفه سیاسی اسلامی دست یابد. در این فصل بر درک عمیق اشتراوس از تمایز میان فلسفه سیاسی اسلامی و فلسفه سیاسی مسیحی تاکید شده است، همین مسئله توانسته فهم فلسفه سیاسی اسلامی را در افق فکری اشتراوس وسیعتر کند.
به عبارتی دیگر با فلسفه سیاسی اسلامی در ساحت مستقل از فلسفه سیاسی مسیحی برخورد میشود، این استقلال و عدم قراردادن مفاهیم اسلامی ذیل مفاهیم مسیحی یکی از نکات کلیدی فهم فلسفه سیاسی اسلامی نزد محققان رهیافت تفسیری است. در نظر نویسنده، محققان این رهیافت با تکیه بر متون اصلی فیلسوفان اسلامی توانسته اند تا از چنبره زمینه محوری و زمانه محوری رهیافت تاریخی بیرون روند و متن محوری را شیوه بنیادین تحقیق خود قرار دهند و بر این اساس به موفقیتهایی در فهم فلسفه اسلامی نائل گردند.
البته نویسنده ضمن تأیید این رهیافت مطالعاتی در غرب نسبت به فلسفه سیاسی اسلامی معتقد است که محققان این حوزه خود را در فارابی و در ادامه تا پایان حیات ابن رشد محدود کرده اند در حالی که فلسفه سیاسی اسلامی دایره بزرگتری دارد و این محققان بدان توجه نکرده اند، لذا محدودیت دایره بررسی و تحقیق، محققان رهیافت تفسیری اصلی ترین نقد نویسنده به این رهیافت مطالعاتی است.
فصل چهارم (مطالعه انتقادی فلسفه سیاسی اسلامی)
در فصل چهارم آرا و متون «الیور لیمن» و «دیمیتری گوتاس» مورد بررسی قرار گرفته است. نویسنده بیان میدارد که رهیافت انتقادی هویت خویش را از نقد رهیافت تفسیری به دست میآورد و خصوصاً بر نقدهای گوتاس بر اشتراوس و محسن مهدی اشکالهایی را وارد میکند. مراجعه نکردن دو محقق بررسی شده در رهیافت انتقادی به متون اصلی فلسفه اسلامی، یکی از اساسیترین انتقاداتی است که بر آنها وارد است.
نویسنده بیان میکند که لیمن و گوتاس تلاشی برای مواجهه دقیق و علمی با متون فلسفه سیاسی اسلامی نکرده اند و در جایی گوتاس در نقد اشتراوس نه تنها به خود اشترواس ارجاع نمیدهد بلکه لیمن را ملاک قرار داده است. نویسنده از این نظر اشکالات بسیار زیادی به لیمن و گوتاس وارد میکند
به طوری که به نظر میرسد لیمن و گوتاس برداشت درستی از انتساب پنهان نگاری از سوی اشتراوس به فیلسوفان سیاسی اسلامی ندارند چرا که پنهان نگاری را فقط در سویه «تعقیب و تهدید» نگریسته اند و دو سویه دیگر مد نظر اشتراوس، شامل «وظیفه سیاسی» و «آموزش فلسفی» را نادیده انگاشته اند.
از دیگر ایرادات نویسنده کتاب «فلسفه سیاسی اسلامی در غرب» عدم توانایی در درک رابطه آموزههای اسلامی و فلسفه سقراطی است، امری که موجب شده تا فلسفه سیاسی در نظر این دو محقق به معیار زبانی تنزل پیدا کند و هم چنین فلسفه سیاسی اسلامی با علوم سیاسی و جامعه شناسی سیاسی، خلط گردد.
شاید بی ارتباط نباشد که بگوییم ناگفته نویسنده از نقد و تحلیل رهیافت انتقادی در نهایت نشان دادن این مطلب است که رهیافت انتقادی کوششی است محققانه برای احیای رهیافت تاریخی. به عبارتی دیگر رهیافت انتقادی رویه و سویه دیگری از رهیافت تاریخی است که هویت خویش را از مواجهه با محققان و پژوهشگران رهیافت تفسیری میگیرد و به نوعی بازتفسیری است بر رهیافت تاریخی.
فصل پنجم (مطالعه توصیفی فلسفه سیاسی اسلامی)
در فصل پنجم، آرا و متون محققانی چون ان لمبتون، هانس دایبر، آنتونی بلک، پاتریشیا کرون و نلی لحود مورد توجه و بررسی مؤلف است. از نظر نویسنده محققان این رهیافت بدون اتخاذ موضع مشخصی مباحث فلسفه سیاسی اسلامی را توصیف میکنند البته این توصیف مبتنی بر منابع دست اول و متون اصلی فیلسوفان سیاسی اسلامی نیست بلکه تکیه و تاکید در این رهیافت بر منابع دست دوم است و همین مسئله موجب بروز مشکلاتی در این رهیافت میشود. در میان محققان رهیافت توصیفی هیچ کدام مشخصاً یا به طور خاص به دنبال فهم فلسفه سیاسی اسلامی نرفته است بلکه عموماً نوشتههای حوزه این رهیافت به فلسفه سیاسی اسلامی ذیل مطالب دیگری پرداخته اند.
نویسنده کتاب به وضع خاص متون محققین رهیافت توصیفی انتقاد دارد و معتقد است که این رهیافت با اغتشاش نظری و روشی و همچنین عدم تمایز میان فلسفه سیاسی و نظریه سیاسی مواجه است. از نظر نویسنده کتاب «فلسفه سیاسی اسلامی در غرب»، این رهیافت به دلیل نداشتن ثبات روشی و مبنای دقیق و همچنین عدم استفاده از منابع دست اول همزمان از هر سه رهیافت قبلی متأثر است و مخاطب را دچار سردرگمی میکند.
فصل ششم (جمع بندی و نتیجه گیری)
مؤلف در فصل ششم به چهار نکته اشاره دارد. نکاتی که جمعاً نتیجه گیری و جمع بندی کتاب را شامل میشوند و مسئله اصلی در هر کدام از این نکات، کلید واژه «فهم» است.
۱- فهم فلسفه سیاسی اسلامی میسر نمیشود مگر اینکه فلسفه سیاسی یونانی (سقراطی) به درستی فهم شود. زیرا آنها نه در زمانه خویش و نه در دوران مدرن کنونی به درستی فهم نشده اند زیرا تصور رایج از آنها در غرب، مشرکانه و ملحدانه است و مسیر اندیشه آنها صرفاً از راه عقل عبور میکند.
همچنین نزد فیلسوفان اسلامی، آنها فیلسوفانی الهی هستند که علاوه بر عقل از اشراق هم بهره می برده اند. نویسنده تصویر دیگر را برای فهم بهتر فلسفه سیاسی یونانی ذکر میکند و آن تصویر سقراط نبی است. پذیرش هر یک از تصاویر سه گانه وضعیت و شرایط فهم فلسفه سیاسی یونانی را تغییر میدهد. در پذیرش تصویر نخست فهم رابطه فلسفه سیاسی یونانی و فلسفه سیاسی اسلامی ناممکن میشود و ایراد اصلی سه رهیافت تاریخی، انتقادی و توصیفی پذیرش تصویر نخست است. اما کسانی که در تصویر دوم فیلسوفان سقراطی را متأله یافته اند در فهم فلسفه سیاسی اسلامی ناتوان نخواهند بود که از جمله آنها محققان رهیافت تفسیری است. «در صورتی که تصویر سوم، یعنی سقراط نبی اتخاذ شود، فضای جدیدی ایجاد خواهد شد که نه تنها به آسانی میتواند مسائل میان دو فلسفه یونانی و اسلامی را پاسخ دهد، بلکه میتواند افقهای تازه ای برای مطالعه فلسفه و فلسفه سیاسی ارائه دهد (رضوانی، ۱۳۹۳: ۲۴۸).
فلسفه افلاطون تنها زمانی به فهم میآید که سه رساله جمهوری، مرد سیاسی و قوانین به صورت تکمیلی مطالعه شوند، این باور که هر کدام تعدیل دیگری هستند، فهم فلسفه افلاطون و لذا فهم فلسفه سقراطی را با مشکل مواجه میکند.فلسفه سیاسی ارسطو با فلسفه سیاسی افلاطون تفاوت میکند و فلسفه سیاسی ارسطو هماهنگی چندانی با فلسفه سیاسی اسلامی ندارد لذا عدم توجه فیلسوفان اسلامی به کتاب سیاست ارسطو دلیلی بر نقص مطالعات فلسفی آنها نیست ضمن اینکه در دسترس بود کتاب اخلاق نیکوماخوس از اهمیت کتاب سیاست ارسطو نزد مسلمانان کاسته است. همچنین فیلسوفان سیاسی اسلامی را نمیتوان با نوافلاطونیان و نوارسطوئیان تفسیر کرد، زیرا نزد آنها کمترین توجهی به مباحث سیاسی و اجتماعی وجود ندارد.
۲- «در نسبت سنجی میان فلسفه سیاسی یونانی و فلسفه سیاسی اسلامی باید به آموزههای اسلامی توجه کرد. زیرا فیلسوف اسلامی با نگرش آموزههای اسلامی، سعی میکند به الگوهای مشابه در فلسفه یونانی پی ببرد» (رضوانی، ۱۳۹۳: ۲۵۲). در مطالعات فلسفه سیاسی اسلامی در غرب به این مسئله یعنی آموزههای اسلامی به عنوان حد وسط نسبت سنجی فلسفه سیاسی یونانی و فلسفه سیاسی اسلامی توجه نمیشود.
۳- نمیتوان به فهم صحیحی از فلسفه سیاسی اسلامی دست یازید بدون اینکه به فهم درستی از فلسفه و فلسفه سیاسی نائل نیامد. خلط و جایگزینی نظریه سیاسی با فلسفه سیاسی عمده اشکالی است که محققان رهیافتهای مختلف، خصوصاً رهیافتهای تاریخی، انتقادی و توصیفی را با مشکل جدی مواجه کرده است. فهم آنها از فلسفه سیاسی در درون چارچوب علمی دوران مدرن قرار دارد و این چارچوب برای فهم فلسفه و فلسفه سیاسی و در نهایت فهم فلسفه سیاسی اسلامی ناتوان است.
۴- تکیه محققان رهیافتهای تاریخی، انتقادی و توصیفی بر تفسیرها و فهمهای مدرن از فلسفه یونان و فلسفه سیاسی سقراطی از دیگر مشکلات عمده و مهم برای فهم فلسفه سیاسی اسلامی است. زیرا تا فهم درستی از فلسفه سیاسی یونانی به دست نیاید، امکان فهم فلسفه سیاسی اسلامی ناممکن است. لذا باید از فهم مدرن و تفسیر مدرن و جدید از فلسفه سیاسی یونان عبور کرد و با روش و شیوهای دیگر به متون اصلی رجوع کرد تا بنیانهای درستی برای فهم فلسفه سیاسی اسلامی به دست آید.
جایگاه کتاب در میان دیگر آثار نویسنده و آثار مشابه
از محسن رضوانی، دانشیار مؤسسه آموزشی و پژوهشی امام خمینی (ره) تا کنون دو کتاب به صورت فردی و دو کتاب نیز به صورت گروهی در حوزههای اندیشه سیاسی، خصوصاً فلسفه سیاسی منتشر شده است.
آثار انفرادی او عبارتند از:
۱- کتاب «لئو اشتراوس و فلسفه سیاسی اسلامی» توسط انتشارات مؤسسه آموزشی و پژوهشی امام خمینی (ره) در سال ۱۳۸۵ منتشر شده است. نویسنده در این کتاب کوشیده است تا رهیافت بدیع و قابل توجه اشتراوس را به فلسفه سیاسی اسلامی توضیح دهد. نویسنده تلاش دارد تا ضمن شرح «پنهان نگاری» اشتراوس، بر نوع فهم و نسبتی که او با فلسفه سیاسی اسلامی با رجوع به متنهای اصلی بر قرار میکند را شرح دهد. در حقیقت کتاب مذکور بسط و توضیح بخش اشتراوس از فصل رهیافت تفسیری کتاب «فلسفه سیاسی اسلامی در غرب» است. اجمال این بخش از کتاب او در کتاب «لئو اشتراوس» به تفصیل میرسد.
آثار گروهی او عبارتند از:
۱-« چشم انداز دانش سیاسی در ایران» توسط پژوهشگاه علوم و فرهنگ اسلامی در پاییز ۱۳۹۲ منتشر شده است. مقاله مطالعات فلسفه سیاسی اسلامی در غرب، عنوان بخشی است که رضوانی نویسندگی آن را بر عهده داشته است. این فصل از کتاب چکیده ای است از کتاب «فلسفه سیاسی اسلامی در غرب» و در آن تلاش میشود تا افق دید و نگاه نسبت به مطالعه فلسفه سیاسی اسلامی در غرب مورد نقد قرار گیرد.
۲-« روش شناسی در مطالعات سیاسی اسلام» توسط دانشگاه امام صادق (ع) در بهار ۱۳۸۶ منتشر شده است. مقاله روش شناسی فهم فلسفه سیاسی اسلامی بخشی از کتاب است که رضوانی نوشتن آن را بر عهده داشته است. این مقاله نیز به نوعی ارتباط بسیار وثیقی با کتاب «فلسفه سیاسی اسلامی در غرب» دارد.
به دلیل بدیع بودن کتاب «فلسفه سیاسی اسلامی در غرب» تاکنون هیچ اثر مشابهی در این حوزه به نگارش در نیامده است که بتوان مقایسه یا نسبت سنجی خاصی با آن انجام داد. این کتاب در میان آثار تألیفی رضوانی از جامعیت خاصی برخوردار است و میتوان گفت، اکثر مطالعات سیاسی این محقق به نقطه کانونی همین کتاب متصل میشود. فلسفه سیاسی اسلامی حوزهای است که اکثر دغدغه مندی و نوآوریهای این محقق را معطوف به خود کرده است.
مزایای کتاب
۱- در کوتاهترین جمله میتوان گفت کتاب «فلسفه سیاسی اسلامی در غرب» بدیع و تازه است و همین بدیع بودن یکی از برترین و اصلیترین محاسن کتاب است.
۲- تسلط نویسنده بر زبان انگلیسی و بهره گیری از منابع دست اول یکی دیگر مزایای کتاب «فلسفه سیاسی اسلامی در غرب» است. عمدتاً کتب موجود تألیفی در حوزه فلسفه سیاسی بر متون دست اول و اصل نوشتههای متفکران و محققان مورد بحث نویسندگان استوار نیستند و از این جهت که کتاب مورد بحث به متنهای دست اول توجه کرده و آنها را مبنای توصیف و تحلیل خویش قرار داده، مزیت بالایی را ایجاد کرده است.
۳- موجز نویسی و دسته بندی روشن و واضح توصیفها، تحلیلها و نتایج یکی دیگر از محاسن کتاب است. کتاب از ابتدا و خیلی شفاف هدف خود را مشخص کرده است و مسیر برای خواننده کاملاً روشن است. بلند نویسی ندارد و در هر بخش از کتاب مشخصاً معلوم است که نویسنده به دنبال چیست و چه مسیر تحقیقی را طی میکند.
معایب کتاب
۱- نحوه توزیع و معرفی کتاب به جامعه دانشگاهی کشور در حوزه تحصیلات تکمیلی و به خصوص در رشتههای «اندیشه سیاسی در اسلام» و «اندیشه سیاسی» و «فلسفه غرب» و «فلسفه اسلامی» مناسب نیست. به عبارتی دیگر پس از ۵ سال که از انتشار کتاب نوآورانه «فلسفه سیاسی اسلامی در غرب» میگذرد، جامعه مخاطب خود را نیافته است.
پیشنهاد نهایی
کتاب «فلسفه سیاسی اسلامی در غرب» برای مخاطب خاص نگاشته شده است. موضوع خاص کتاب، محتوای آن را بسیار تخصصی کرده است لذا به نظر میرسد این کتاب میتواند در گام نخست مورد توجه دانشجویان تحصیلات تکمیلی در دو رشته اندیشه سیاسی در اسلام (کارشناسی ارشد) و اندیشه سیاسی (دکتری) باشد زیرا میتواند افق مطالعاتی این دسته از دانشجویان را بیرون از دایرههای معمول و چارچوبهای کلیشهای و سیطره یافته موجود، گستردهتر کند.
همچنین این کتاب میتواند به عنوان منبع بدیعی مورد توجه و تأمل آن دسته از دانشجویان رشتههای فلسفه غرب و فلسفه اسلامی که تمایل دارند در پایان نامهها و رسالههای خود موضوعات مرتبط با فلسفه سیاسی و فلسفه سیاسی اسلامی را انتخاب کنند، قرار گیرد.