به گزارش خبرنگار مهر، رورتی با حمله به این نظریه که ما اگر قرار است سوژه های عقلانی باشیم باید محدودیتهای هنجاری جهان بر نظام باورهایمان را بپذیریم، انتقاد شدیدی از علم به ویژه علوم طبیعی به عنوان نقطه عطف اصلی آن به عمل می آورد.
وی اغلب به دو نوع کلی از انتقاد گرایی اشاره کرده است و نخست تاکید می کند که علم سعی دارد به ما این حقیقت را بگوید که چگونه اشیاء این امکان را برای ما بوجود می آورند که در چارچوب باورهایمان در جهان گرفتار شویم.
نیروی محرک و غیر شهودی رفتار رورتی در باب عقلانیت وعلم بر حسب اخلاق محاوره ای انکار ناپذیر است. تشخیص این نکته مهم است که رورتی منکر استفاده خوب از مفاهیمی مانند حقیقت، دانش یا عینیت نیست بلکه وی اشاره می کند که استفاده های معمول از این مفاهیم همیشه به خاطر اشاره به ویژگی های خاص مربوط به زمینه های مختلف کاربرد آنهاست.
خلاصه رورتی اشاره می کند که ما به سادگی یک مفهوم از واقعیت عینی نداریم که موفقیت مجموعه ای از هنجارها را تبیین کند یا موفقیت مجموعه ای از استانداردها در مقابل دیگر استانداردها را توجیه کند. این شاید در رویه رورتی در باب مفهوم حقیقت به وضوح روشن باشد. در ارتباط با حقیقت، استراتژی فلسفی رورتی در طول سه دهه گذشته تغییر کرده است. تا سال 1982 وی هنوز برای محاسبه دیدگاهش درباره حقیقت از طریق بررسی تعریف مشهور ویلیام جیمز بر حسب آنچه که در راه عقیده خوب است، تلاش می کرد. اما بعد از آن به زودی رورتی به هرگونه نظریه در باب حقیقت مشکوک می شود، و به دنبال آن با راهنمایی دیویدسون آشکارا تمامی تلاشها برای توضیح مفهوم حقیقت بر حسب مفاهیم دیگر را رد می کند.
دیدگاه رورتی درباره اهمیت مفهوم حقیقت نخستین بار در بخش "دیویدسون، پراگماتیسم و حقیقت" در مقاله "عینیت، نسبیت گرایی و حقیقت" ارائه شد. اصطلاحات اخیر در ابتدای دو سخنرانی رورتی درباره اسپینوزا در دانشگاه آمستردام در سال 1997، با نام "آیا عشق به حقیقت مطلوب است؟" ، و در مقاله "آیا حقیقت هدف تحقیق است؟" بیان شد.
رویکرد رورتی نسبت به مفهوم حقیقت زیاد نقد شده است . در واقع اینکه نه مفهوم حقیقت و نه مفاهیم مربوط به عینیت و واقعیت قادر به توضیح یا مشروعیت بخشیدن به اقدامات استنباطی ، نیستند، ذات محاوره گرایی یا رفتارگرایی معرفت شناختی رورتی است.
فرهنگ عملگرا مرکزیت دادن به رفتارگرایی معرفت شناختی از منظر رورتی به این معناست که ما بیش از از این نمی توانیم اقتدار علم را بر حسب ادعاهای هستی شناختی تعبیر و تفسیر کنیم. رورتی علیرغم مخالفت خیلی ها با این امر قصد تضعیف اقتدار علم را ندارد، در واقع یک ویژگی غالب فرهنگ پسا متافیزیکی و پسا معرفت شناختی رورتی، یک ناتورالیسم مطلق داروینی است.
رورتی به رادیکالیسم و اندیشه های سیاسی که مدعی کشف دلایل پنهان و نظام مند بی عدالتی و استثمارگری هستند و بر این مبنا از دگرگونیهای فراگیر برای درست کردن اوضاع دفاع می کنند بدگمان است. وظیفه روشنفکر در رابطه با عدالت اجتماعی و پیراستن نظریه اجتماعی نیست بلکه وظیفه او به شیوه ای اخلاقی حساس کردن ما نسبت به رنج دیگران و تهذیب تعمیق و گسترش توانایی ما در هم حسی با دیگران و اندیشیدن در احوال ایشان همچون احوال خودمان است.
از نظر رورتی لیبرالیسم اصلاح گرا با تعهد بر گسترش هر چه بیشتر آزادیهای دموکراتیک در همبستگی های سیاسی پیشامدی تاریخی است که هرگز اساس فلسفی نداشته و نیازمند چنین پایه و اساسی هم نیست. به رسمیت شناختن پیشامد این ارزشها و واژگانی که با آن بیان می شوند، با حفظ همان تعهدات اساسی و اخلاقی روش و رفتار مسخره آمیز لیبرال است. سخره گران لیبرال قادرند خودآگاهی خود از پیشامد واژگان ارزش گذارانه را با تعهد به کاستن رنج دیگران و تعهد به مبارزه با ظلم و بیداد بیامیزند.
آنها ادعای خود را به جای استدلالات غامض از طریق باز توصیف شرایط به پیش می برند. تفاوت میان گفتمان استدلال و بازتوصیف همان تفاوت میان احکام منطقی و واژگان هاست. شاید تغییر عقاید نتیجه استدلالی متقاعد کننده باشد ، اما تغییر در آنچه ما در مقام گزینه های جالب توجه ارزش صدق درک می کنیم تنها نتیجه دستیابی به واژگان جدید است.
اغلب این تمایز را به غلط چنین تفسیر می کنند که برخی حوزه های مراوده و تعامل را یا برخی حوزه های رفتاری را باید از ارزشگذاری اخلاقی یا سیاسی یا اجتماعی جدا کرد. تمایزی که رورتی میان حوزه خصوصی و حوزه عمومی قائل می شود از کوششهای سنتی برای مشخص کردن محدوده ای این چنین و تعیین این امر که ما در کلام جنبه های زندگی مان موظف به پاسخگویی به دیگران هستیم کاملا جداست. در عوض این تمایز به واژگان نظری مربوط می شود . بنابراین استدلال رورتی "ما باید نیاز به خود آفرینی و نیاز به همبستگی بشری را به طور یکسان معتبر بشماریم اگر چه این نیازها برای همیشه قیاس ناپذیر و کنگ باقی بمانند.
از نظر رورتی ما باید از یک سو واژگان را برای شور و مشورت درباره خیرعمومی و ترتیبات اجتماعی و سیاسی به کار گیریم و از سوی دیگر واژگان را به مثابه ابزاری متمایز به منظور تحقق شخصی، خود آفرینی و نیل به استعدادها و امکانات خویش گسترش دهیم و بیافرینیم.