خبرگزاری مهر- گروه هنر- محمد صابری: این یک گفتگوی بکر نیست، اما بهشدت تازه است. مرسوم این است که پس از درگذشت چهرهای شاخص و تأثیرگذار، رسانهها در راستای تکریم و بزرگداشت، دست به انتشار گفتگوهایی «منتشرنشده» بزنند، اما آنچه اینجا میخوانید گفتگویی است پیشتر منتشرشده که حالا و همزمان با سومین روز غروب یکی از استوانههای سینمای ایران، بهفاصله نزدیک به یک دهه از اولین نوبت انتشار، آن را بازنشر میکنیم.
تابستان سال ۹۰ بود که برای تدوین پروندهای با موضوع «نقد» در یکی از هفتهنامههای سراسری، گزینههای مختلف را فهرست کردیم و از میان آنها یکی از ایدهالترینها «اکبر عالمی» بود. چهرهای که میدانستیم جنجالی نیست و قرار نبود همچون یک «ستاره» آذینبند روی جلد مجله شود، اما وقتی سراغش رفتیم، پرسیدیم و پاسخ شنیدیم، حاصلش نه یک گفتگوی ژورنالیستی و اصطلاحاً جنجالی که یک کلاس درس مکتوب و جامع درباره «نقد» شد. با نظر سردبیر تصویر اکبر عالمی زینتبخش جلد آن شماره شد و از همانزمان نسخهای از گفتگو راهی آرشیو شخصیام شد تا گاهبهگاه به آن مراجعه کنم و بخوانم و با خود مرور کنم آنچه آن روز «استاد» با ما به اشتراک گذاشت.
وداع با اکبر عالمی و خاموشی ابدی این بهتعبیر ابراهیم حاتمیکیا «استاد همیشه سینمای ایران»، حالا بهانهای برای بازنشر این گفتگو شده است؛ گفتگویی که باید بخوانید تا متوجه اهمیت و تازگیاش آن هم نزدیک به یک دهه پس از نخستین انتشارش شوید.
مریم قاضیزاده خبرنگاری که این گفتگو را در تیرماه سال ۹۰ سامان داد و برای انتشار در هفتهنامه پنجره آماده کرد، در مقدمه آن برای انتشار نوشت: از اولینبار که در دهه ۶۰ برنامه «هنر هفتم» روی آنتن رفت تا به امروز که انواع و اقسام برنامههای نقدمحور در تلویزیون پخش میشود، زمان زیادی میگذرد زمانی که ردپای آن را میتوان در چین و چروک چهره اکبر عالمی دید. همان مجری توانای «هنر هفتم» که به گفته خودش ۳۷ سال به تدریس در موضوعات مختلف هنر سینما و عکاسی پرداختهاست. به بهانه آسیبشناسی نقد هنری در تلویزیون استاد عالمی فرصتی در اختیارمان قرار داد تا درباره نقد صحیح و مولفههای منتقد سالم سوال کنیم و پاسخ بشنویم. گفتگوی زیر ماحصل این گفتوشنود است که چند ساعتی به طول انجامید.
* برای اینکه بتوانیم راجع به موضوع گفتگویمان جامعتر صحبت کنیم بد نیست قبل از هر چیز تعریفی از نقد داشته باشیم.
واژه نقد ترجمه واژه «Criticism» و «Critic» به معنای منتقد است. این واژهها از ریشه لاتین Kritikos گرفته شده که از عهد پریکلیس به کار میرفته است. اگر در فرهنگ لغات لاروس یا آکسفورد نگاهی به این کلمه بیندازید در مقابل این دو کلمه به کلمهای برمیخوریم که تکلیف ما را درباره نقد و منتقد کاملاً مشخص میکند. در مقابل این دو کلمه نوشته شده «Judje» و «Judjment» و این یعنی منتقد داور است. داور کیست؟ داور سایهای از پروردگار است؛ در مرتبت پایین، در جامعه و حسهای خودمان، تعریف داور و قاضی را جستجو میکنیم و آرامآرام به این نتیجه میرسیم که قاضی کسی است که باید دانا و مسلط به امور دور و اطرافش باشد. قاضی کسی است که عادل و بیطرف است و کسی است که نه تنها دچار احساسات شخصی نمیشود بلکه میتواند آنها را مهار کند. رفتهرفته وقتی جلو میرویم میبینیم که منتقد تا چه اندازه مقام و مرتبت والایی دارد.
* با توجه به این تفسیر خاستگاه نقد هنری را در کجا میتوان جستجو کرد؟
وقتی راجع به نقد صحبت میکنیم بهتر است به خیلی عقب برگردیم. به زمان سقراط و ارسطو و افلاطون، به یونان باستان. در یونان باستان نقد ریشه در فلسفه داشت و بعد بلافاصله وارد ادبیات شد و امروز هم به حوزه سینما که یکی از تأثیرگذارترین هنرهای عصر جدید است وارد شده است. اما نقد هنری با آغاز دوران هنر مدرن تعریف جدیدی پیدا کرد که همزمان بود با سال ۱۹۴۰ که تقریباً ۱۰ سال از فراگیر شدن سینمای ناطق میگذشت. در همین سال بود که تلویزیون به عنوان رقیب سینما به خانههای مردم در اروپا و آمریکا راه پیدا کرد وقتی سینما برای خود رقیبی مثل تلویزیون را احساس کرد به تکاپو افتاد تا پرده عریض را درست کند و به موازات آن در ۱۹۵۰ صدای استریو وارد سینما شد.
خودمحوری یکی از خصوصیات شیطانی است که ذاتاً در انسانها وجود دارد؛ برخی بر آن مسلط میشوند و برخی دیگر اسیر آن. در هر حال منتقد باید از خودمحوری اجتناب کند تا در دام قضاوت نادرست گرفتار نشود در همین دوره بود که ادبیات نقش بسیار مهم خود را در زمینه ارتقا سینما ایفا کرد. از دهه ۱۹۵۰ بود که منتقدان سینمایی برای ترغیب تماشاگران شروع به نوشتن نقد سینمایی کردند تا حس کنجکاوی مخاطبان را بر انگیخته و آنها برای رفتن به سالنهای سینما تشویق کنند. در کنار اینها در کتاب فیهمافیه مولانا درباره نقد مطالب ارزندهای نوشته شدهاست. مجتبی مینوی مردی که ادبیات معاصر ایران به اندیشه تفکر و خرد او بسیار مدیون است، در کتاب «نقد حال» درباره شیوه نقد و رعایت چارچوب انضباط علمی در زمینه نقد مطالب بسیار جالب نوشته است.
* برای رسیدن به این مراتب که در بالا ذکر کردید چه نکاتی را باید در نظر داشت تا در نهایت نه صرفاً به یک منتقد که یک الگو برای اصلاح بدل شد؟
انسانهای یک جامعه بهطور کلی به سه گروه تقسیم میشوند. انسانهای خوشبین، بدبین و واقعگرا. منتقدان باید تمرین کنند و با پالایش نفس خود را به گروه انسانهای واقعگرا نزدیک کنند، اما تمام اینها شرط لازم است، شرط کافی نیست. دانش، جهانبینی، صداقت، شرافت و بیطرفی در داوری جزو شروط یا وجوه یک منتقد است که باید به آنها پایبند باشد. داور یا منتقد باید دارای چند خصوصیت بارز باشد. اول پاکی و تقوا. دوم دانایی و احاطه کامل بر موضوعات مختلف و به موازات آن بیطرفی و سوم رعایت چارچوب عدل و انصاف.
اینها از خصوصیات مهم منتقدان در شاخههای مختلف هنری است. اما منتقد مختصات دیگری هم دارد که آن «تزکیه نفس» است. کسی که بر جایگاه نقد مینشیند باید مثل کسی که بر مسند قضاوت نشسته، تزکیه نفس کرده باشد. تزکیه نفس به این معنا که هیچ گاه نباید خودمحوری رفتار منتقد را تحت شعاع قرار دهد، چرا که خودمحوری یکی از خصوصیات شیطانی است که ذاتاً در انسانها وجود دارد. برخی بر آن مسلط میشوند و برخی دیگر اسیر آن. در هر حال منتقد باید از خودمحوری اجتناب کند تا در دام قضاوت نادرست گرفتار نشود.
اگر افراد خودمحور سر از عرصه نقد در بیاورند، با قدرت کلام و قلم خود میتوانند آدمهایی را که بعدها باید هنرمندان سرشناس و بنامی شوند را در همان ابتدای کار دچار سرخوردگی و وازدگی کنند تا از ادامه راه منصرف شوند. منتقد خوب نباید تنها سواد سینمایی و سواد تخصصی در رشتههای مختلف داشته باشد، بلکه باید قبل از همه خودش و روحش را پاک کرده باشد و بعد بر مسند نقد بنشیند.
* یکی از بزرگترین اشتباهاتی که چه منتقدان و چه نقدشوندگان درباره نقد میکنند این است که عموماً به نقد به چشم یک حمله غرضورزانه نگاه میکنند. چگونه میتوان این نوع نگاه را به سمت مطلوب تغییر داد؟
نقد، به معنای نفی نیست، اما به این معنی هم نیست که ما یک اثر هنری یا پدیده اجتماعی را یکسره ستایش و تحسین کنیم. هر وقت یک جامعه استوار و پویا را مورد تجزیه و تحلیل قرار میدهیم، باید به میزان رشد هنری آن جامعه نگاه کنیم و در کنار آن ببینیم آیا این رشد هنری که به منصه ظهور رسیده تنها هنرمندان در بهوجود آمدن آن موثر بوده یا عوامل دیگر هم موثرند و وقتی دقیقتر نگاه میکنیم، سایه یک مدیر را پشت سر این پیشرفت میبینیم.
من میتوانم به استادم، پدرم یا دوستم بگویم که با تو مخالف هستم اما حتی این مخالفت هم به معنی دشمنی نیست. ما نقد نمیکنیم که با کسی دشمنی کرده باشیم بلکه نقد را برای اصلاح امور انجام میدهیم. برای نقدپذیر شدن باید از خودمان شروع کنیم بیشک هرگاه در جامعهای پویا با رشد هنری مواجه بودهایم، مدیران هنری و منتقدان شایسته در آن جامعه حضور داشتهاند. مدیری خوب است که بستری از زایندگی و بالندگی را برای هنرمند فراهم کرده و بستری را به وجود آورده تا هنرمند توانسته اثر خود را پدید آورد. این اثر میتواند اجتماعی یا غیر هنری هم باشد برای مثال شکوفایی در اقتصاد یا پیشرفت در یک کارخانه فولاد هم شامل این قضیه میشود. در کنار یک مدیر خوب، جامعه پویا به منتقد خوب هم نیاز دارد. وقتی میگوییم منتقد باید یادمان باشد جامعهای منتقد خوب را پرورش میدهد که روحیه نقدپذیری داشته باشد. اگر نقدپذیر باشیم میتوانیم نقد خوب را بشنویم.
* فکر میکنید جامعه ما به این پذیرش رسیدهاست؟
ما باید قبل از هر چیز به این باور برسیم که نقد عیبجویی نیست و در ضمن جامعه هم باید ظرفیت بالایی برای نقدپذیری داشته باشد. حافظ در یکی از غزلهایش گفته است: «نقدها را بود آیا که عیاری گیرند؟ / تا همه صومعهداران پی کاری گیرند؟» با کمی تامل در این بیت میتوانیم بفهمیم که در زمان حافظ هم روحیه نقدپذیری در جامعه وجود نداشته است. تا حالا این سوال را از خود کردهاید که آیا نقد به معنای دشمنی است؟ یا اینکه نقد به معنای مخالفت است؟
من میتوانم به استادم، پدرم یا دوستم بگویم که با تو مخالف هستم اما حتی این مخالفت هم به معنی دشمنی نیست. ما نقد نمیکنیم که با کسی دشمنی کرده باشیم بلکه نقد را برای اصلاح امور انجام میدهیم. برای نقدپذیر شدن باید از خودمان شروع کنیم و با نقد خود، نقد کردن را یاد بگیریم. اینکه من یا شما یا هر کس دیگری که دور و برمان میبینیم بتوانند خودشان را نقد کرده و نقاط ضعف و قوتشان را مورد تجزیه و تحلیل قرار دهند، نخستین گام در جهت بالندگی و پویندگی جامعه را برداشتهایم.
* خب البته صرفاً روحیه نقدپذیری هم کافی نیست. نقد هم اگر اصولی نباشد بهطور حتم مفید نیست و مخاطب را از خود میراند و در ضمن کمکی هم به هنر کشور نخواهد کرد. اینطور نیست؟
حکیم ابوالقاسم فردوسی در ۱۰۲۰ سال پیش با شناخت از آدمیان گفته است: «تو عیب کسان هیچ گونه مجوی / که عیب آورد بر تو بر عیبگوی / / چو عیب تن خویش داند کسی / ز عیب کسان بر نگوید بسی» گاهی اوقات وقتی نقد میکنیم در ورطه خودپسندی گرفتار میشویم و فکر میکنیم گل بیعیب خداوند ما هستیم. گاهی اوقات منتقدان میتوانند با ناشیگری استعدادهای بینهایت تحسینبرانگیز را زیر پای شتابزدگی خود له کنند. به نظرم منتقد باید به خودش بیاید و یادش باشد که آنچه در ته ظرف رسوب میکند نشان از هنر ظریف و شکنندهای دارد که با تمام محدودیتهای مالی و سیاسی و اجتماعی، توانسته راه درستی را پیش برود و باید خیلی مراقب باشیم تا با بیاحتیاطی باعث ضربه زدن به آن نشویم.
در هالیوود و بالیوود هم شبه هنرمندانی وجود دارند که فیلمسازی میکنند و منتقدان هم آنها را میشناسند و دستشان را رو میکنند. در چنین فضایی وقتی چنین افرادی وجود دارند، نمیتوان توقع داشت که در سینمای ایران به موارد این چنینی برنخوریم. اما اینجا کار منتقدان است که باید با نقد صحیح این شبه هنرمندان را از هنرمندان واقعی تشخیص داده و دست آنها را رو کنند کدامیک از ما بیعیب هستیم؟ همه ما ایراداتی داریم و به طبع آن سینمایی که افرادش را ما تشکیل میدهیم نیز دارای ایراداتی است. چه کسی میتواند ادعا کند که این عیب فقط در سینمای ایران است؟ از آن مهمتر چه کسی میتواند ادعا کند که در هالیوود یا بالیوود عیب و ایرادی وجود ندارد؟ در آنجا هم کارگردانهای بیتجربه و ناشی وجود دارند. شبه هنرمندانی وجود دارند که فیلمسازی میکنند و منتقدان هم آنها را میشناسند و دستشان را رو میکنند. در چنین فضایی وقتی چنین افرادی وجود دارند، نمیتوان توقع داشت که در سینمای ایران به موارد این چنینی برنخوریم. اما اینجا کار منتقدان است که باید با نقد صحیح این شبه هنرمندان را از هنرمندان واقعی تشخیص داده و دست آنها را رو کنند تا سینمای ما به سمت جلو حرکت کند.
* بیشک منتقد خوب میتواند یک الگوی مناسب باشد که به نوعی اقشار مختلف جامعه را با هنر و به خصوص سینما آشتی دهد. برای رسیدن به چنین قدرت نفوذی چه میتوان کرد؟
بهطور کلی نقد به یک علم، هنر و پدیده ظریف تبدیل شدهاست. امروز در دانشگاههای معتبر دنیا این رشته در دورههای تحصیلات تکمیلی تدریس میشود و آدمهای گوناگونی در این رشته تحصیل میکنند. این موضوع اهمیت کار نقد و جایگاه منتقد را نشان میدهد به این معنا که منتقد عنصری الهامبخش است. سینماگران زیادی وجود داشتهاند که دوست داشتند یکی از آثارشان توسط ژان کوکتو مورد نقد و بررسی قرار گیرد و اگر یک جمله از دهان این فرد در رابطه با موضوعی بیرون میآمد شبیه جملات قصار توسط اطرافیانش نوشته و ثبت میشد. این نشان از اهمیت و تاثیرگذاری این فرد بر جامعه فرهنگی اطرافش دارد. منتقد خوب برای اینکه بتواند اثر گذار باشد حتی اگر میخواهد عیبجویی کند باید با استدلال عیبجویی کند تا مخاطب به این نتیجه برسد که منتقد به خوبی روی تمام نقاط ضعف یک اثر هنری دست گذاشته است.
* مرز میان این عیبجویی منتقدانه و نق زدن صرف کجاست؟
ما در فارسی داریم که «عیب او جمله بگفتی هنرش نیز بگوی.» یا سهراب سپهری در یکی از اشعارش گفته: «من ندیدم دو صنوبر با هم دشمن…» اینجا یا ما درخت صنوبر باغ نیستیم و درخت کوتوله باغیم که باید سعی کنیم قد بکشیم تا مثل بزرگان عرصههای مختلف باشیم و به موفقیتهای افراد دور و برمان حسادت نکنیم. یا اینکه تکلیفمان مشخص است. تکبر همانطور که به سراغ افراد نامی میرود، به سراغ منتقدان مشهور هم میرود و آنها هم فکر میکنند که قرار است ۷ هزار سال در این دنیا زندگی کنند در حالی که تا چشم به هم بگذاریم ۷۰ سال عمر کردهایم و تمام. اگر منتقدی جانب انصاف را رعایت کند و دچار این تکبر فریبنده نشود، هیچگاه از او شاهد نقزدن و بیخودی ایراد گرفتن نخواهیم بود. این درست نیست که ما همه آثار را مورد تهاجم قرار بدهیم؛ به دو معنا که من برتر از بقیه هستم و دوم اینکه فخر بفروشیم و یادمان برود که هر کدام از ما در هر نقطه از جهان هستی وظیفهای داریم.
وظیفه ما تغییر پیرامونمان از وضعی به وضع بهتر است. منتقد هم باید تمام هم و غم و کوشش خود را به جای خودبینی و خود محوری، صرف بهبود وضعیت هنر در کشور کند. منتقد نباید به گونهای رفتار کند که به طور خواسته یا ناخواسته هنرمندانی که روحیه بسیار لطیفی دارند را مورد هجمه نقدهای بیمورد قرار دهد چراکه نقدهای بیمورد به مرور زمان از شور و نشاط هنرمند برای تولید اثر میکاهد.
صمیمیت و نوآوری به معنای استفاده از ادبیات کوچه بازاری و نامتجانس با فرهنگ نیست. چرا که چنین ادبیاتی نازلاندیشی و هتک حرمت به ساحت نقد است. لازم نیست مثل ادیبان و فلاسفه از واژههای مهجور که مردم عامیانه از آن استفاده نمیکنند استفاده کرد اما حتماً باید زبان فاخری برای بیان نقد داشته باشیم * یک منتقد خوب در زمینه توصیه برای خوراک فرهنگی به مخاطبان تا چه اندازه تاثیرگذار است؟
باید به این نکته توجه داشته باشید که به تعداد مخاطبان هر اثر هنری منتقد وجود دارد به این معنی که مخاطبان حتی اگر از اصول نقد هم بهرهای نداشته باشند، فقط از روی حس میتوانند با یک اثر ارتباط برقرار کنند، مضاف بر اینکه نیمی از پیام هر اثر هنری در نزد مخاطب است. پس اینجاست که یک موضوع بسیار مهم پیش میآید که چگونه میتوان مخاطب تربیت کرد؟ بیشک منتقدان میتوانند در ترغیب جوانان برای درک صحیح آثار برتر، نقش والایی را در جامعه بازی کنند تا جوان بهعنوان انسان انتخابگر لحظاتی را که میخواهد برای گوش کردن به موسیقی صرف کند، برای شنیدن هر اثر مهمل و بیخاصیتی تلف نکند. تربیت مخاطب میسر نیست مگر با انتشار اندیشه منتقدان و برای تربیت مخاطب باید در نقد از به کار بردن واژگان سخیف و موهن پرهیز کنیم، چرا که وقتی از این واژگان استفاده کردیم باید مطمئن باشیم که از چارچوب اخلاق نقد خارج شدهایم.
* ما متاسفانه امروزه خیلی با این مدل نقدها روبرو میشویم. نقدهایی که با به کار بردن واژههای عجیب و غریب هر روز بیشتر از دیروز منتشر میشوند. خاستگاه این نوع ادبیات کجا میتواند باشد؟
من بابت این نوع نوشتن و کلام واقعاً تاسف میخورم. منتقدان الگوی رفتار جوانان محسوب میشوند. الگویی که با نوشتن و حرف زدن درباره آثار هنری میتوانند آنقدر الهام بخش باشند که تبدیل به یک الگو شوند. بنابراین کسانی که میتوانند الگو باشند حق این را ندارند که با هر لباسی وارد جامعه شوند و از هر واژهای در گفتار و نوشتارشان استفاده کنند. نمیخواهم بگویم چنان زبان فاخری را به کار بگیرند که آن زبان بیش از اندازه تفاخر داشته باشد و نمیخواهم بگویم که زبان کتابت باید در اوج باید باشد بلکه باید حداقل اصول را در گفتن و نوشتن رعایت کند.
منتقدان به نوعی معلمان جامعه محسوب میشوند و همانطور که یک معلم در عین صمیمیت از بهترین الفاظ استفاده میکند، منتقد نیز باید بکوشد تا با ادبیاتی درست و البته عامهفهم نقدهای خود را مطرح کند. صمیمیت و نوآوری به معنای استفاده از ادبیات کوچه بازاری و نامتجانس با فرهنگ نیست. چرا که چنین ادبیاتی نازلاندیشی و هتک حرمت به ساحت نقد است. لازم نیست مثل ادیبان و فلاسفه از واژههای مهجور که مردم عامیانه از آن استفاده نمیکنند استفاده کرد اما حتماً باید زبان فاخری برای بیان نقد داشته باشیم.
صندلی نقد، قلم و زبان یک منتقد باید به گونهای باشد که در هر لحظه بتوان از آن بهعنوان یک عنصر الهام بخش استفاده کرد و بهره برد. در ایران باستان در مینوی خرد آمدهاست که علم بدون خرد علم نیست و هنر بدون علم هنر نیست. بنابراین هرکس که زیر ابرو بردارد و با دست و بدنش و اطوارهای ناخوشایند جلب توجه کند یا صدای خودش را با آواهای ناهنجار و با بهکارگیری کلمات ناهنجار متفاوت جلوه کند، این آدم جز به ترویج ابتذال و سادهاندیشی و غفلت، کار دیگری نکرده است.