کتاب «امان‌نامه» در پی محاکمه نفس است که نسبت خویش را با جبهه حق و باطل دریابد؛ عاشورا را در صحرای نینوا حبس و مختومه نمی‌کند بلکه می‌تواند آن را در تهران و کنار برج میلاد هم ببیند.

خبرگزاری مهر _‌گروه فرهنگ: یکی از آثار متاخر عاشورایی ادبیات ایران که سال گذشته منتشر شد، مجموعه‌شعر «امان‌ نامه» سروده سید اکبر میرجعفری است که غلامرضا بیات پژوهشگر و محقق درباره آن یادداشتی نوشته است.

بیات معتقد است به این‌کتاب،‌ آن‌طور که باید و شاید پرداخته نشده است. بنابراین قصد داشته در یادداشت خود، حق مطلب را درباره این اثر ادا کند.

مشروح متن یادداشت بیات درباره این‌کتاب در ادامه می‌آید:

چشم انتظار ماندن بی‌فایده است. هرچه چشم می‌چرخانی در بین رایانه و در گروه‌های کتابخوانی هم جستجو می‌کنی، چیزی درباره امان‌نامه به قلم و قریحة جناب سیداکبر میرجعفری، نوشته نشده است؛ جز همان خبر انتشار در شهریور ماه سال پیش: «تازه‌ترین اثر اکبر میرجعفری با عنوان "امان نامه" از سوی انتشارات قو همزمان با روزهای ماه محرم منتشر شد.»

مجموعه‌شعر عاشورایی «امان نامه» در قالب نامه تنظیم شده است. در حقیقت «امان‌نامه» شامل چهل نامه است و برخی از نامه‌ها پیوست دارند که این پیوست‌ها در قالب شعر مطرح می‌شوند.

«امان‌نامه» کتاب خوبی است در عرصه شعر عاشورا؛ چون شش تن از نامداران ادبیات مذهبی و عاشورایی تمام آن را خوانده‌اند و مرا در شکل‌گیری این اثر کمک کرده‌اند. شکل و شمایل کتاب بکر است، این کتاب را به‌قدری دوست دارم که گویی با تولد آن دوباره متولد شده‌ام.

امان‌نامه تنها کتاب بنده است که ظاهر آن از صفحه‌آرایی و طرح جلد منطبق با سلیقه‌ام است. شعرها قالب نامه دارند هرچند برخی نامه‌ها پیوست دارند. بخش عمده شعرها آزاد و سپید است، ولی چند نامه هم در قالب غزل هستند. نامه‌هایی که در مجموعه «امان‌نامه» آمده، خطاب به شخصیت‌های حماسه عاشورا نگاشته شده یا نامه‌هایی هستند که شخصیت‌های حماسه عاشورا به آدم‌هایی که به فرهنگ عاشورا مربوط می‌شوند، نوشته‌اند.»

 قاعده کار این است که به خودت نهیب بزنی برای معرفی و تشویق به خواندن هر کتاب، مجانست و مسانخت باید داشت و تا اهل سزاوار و لایق آن قلمرو هستند و می‌توانند نفس بزنند و قلم برانند تو قلم و زبان درکشی و سکوت پیشه کنی و چشم انتظار بمانی.

اما روزگار دارد به رنگ و شیوه‌ای پیش می‌رود که لازم نیست این آداب و ملاحظات پسندیده یا ناپسند را مراعات کنی. آن‌قدر بی‌توجهی به فرهنگ، بی‌مبالاتی به اخلاق، نامروتی در حق همصنف، بی‌قیمتی سخن و کلمه و شعر بیداد می‌کند که نه تعریف و تمجید هر پیر مشهور ادب و هنر و شعر در اقبال نفوس به فلان دفتر شعر کارگر خواهد افتاد، نه نقد تند هر منتقد ادبی از رونق فروش اثر خواهد کاست.

گفتم منتقد ادبی؛ مگر در روزمره محافل فرهنگی ما چیزی به نام نقد ادبی دارد روی می‌دهد؟ همگی فرهنگ و ادب و کلام را، و کالبد مجسم آن، کتاب، را با توطئه همگانی و متفقانه سکوت داریم تشییع می‌کنیم.

 این چند کلمه عرض شد که عذر قصور و تقصیر بگویم و اجازة معرفی کتاب بگیرم.

اصلاً این شعر می‌تواند

 شروع شود

 از کوچه؛ از خیابان

در شبی شلوغ

 که مردم می‌خوانند:

 سرخی تو از من، زردی من از تو (صفحه ۸۵)

امان‌نامه کتابی است مختصر در ۱۳۶ صفحه. دفتری است که مطالعه آن انسان را با خودش به حساب و کتاب می‌اندازد و بی‌واهمه باید گفت در هر چند سطر و جمله‌اش دلشوره و اضطراب می‌آورد. راستی چه شده که مواجهه ما با فرهنگ عاشورا و استقبال از ماه محرم این همه خوشایند و دلپذیر و خواستنی شده است؟ اگر ورود ما به محرم با این پرسش از خودمان توأم باشد که «اکنون چه می‌کنی ای دل، می‌مانی یا می‌روی؟» باز هم نفس زدن در آنات محرم و گریه بر داغ التیام‌ناپذیر حسین علیه‌السلام، برایمان لذت و خوشایندی خواهد داشت یا از نزدیک شدن محرم ترس‌ولرزها و دلهره‌هایی از جنس ترس‌های آزمون و امتحان هم به سراغمان می‌آید؟

در سال‌های اخیر گاهی برخی شاعران با اهل بیت و به‌خصوص با سالار شهیدان زیادی صمیمی می‌شوند و خود را  از احباب می‌دانند و آزاد از مراعات آداب حس می‌کنند و چون شعر آنان را مداح می‌خواند و نامی از آنان جایی ثبت نمی‌شود، با خاطری آسوده کلمات و جملات را نابجا به کار می‎برند. به‌راحتی می‌گویند: «حواست هست نوکرت  داره پیر می‌شه؟!» به‌راحتی ضرب‌المثل عامیانه در عرف عموم مردم را با تعبیر خالی از ادب به زبان می‌آورند: «دوری و دوستی سرم نمیشه و.» آیا چون میلیون‌ها نفر امسال با این شعر گریه کرده‌اند، خلل‌های معنایی و ادب نامتناسب آن را می‌پوشاند؟

باری، برگردیم به امان‌نامه. این تعبیر در ادبیات عاشورا در بدو امر جسارت شمر ملعون را در فرستادن امان‌نامه برای فرزندان حضرت ام‌البنین، سلام‌الله علیها، به ذهن می‌آورد، اما اگر به ریشه امن و امان توجه کنیم، می‌توانیم از خود بپرسیم از سال ۶۱ هجری تا به حال چه کسانی در حیات ظاهری و باطنی خویش، به امام و اهل بیت او امان داده‌اند و چه کسانی حرمت شکسته‌اند؟ ما از کدام طایفه بوده‌ایم؟ آیا به لزوم ایمان برای اینکه امین و مؤمن باشیم و «مرآت المؤمن» شویم، پایبند بوده‌ایم؟ راه بسیار سخت و سهمگین است.

 در کتاب حدیث بندگی و دلبردگی که با آراء کلامی مؤلف آن هم‌خوانی و همراهی نداریم، در ذیل عنوان «معشوق محتشم» آمده است:

آیا حقیقت دینداری فقط منحصر به اظهار محبت و بیان شوق است یا قید و وصف دیگری هم در آن دخیل است؟ ….. در پاسخ باید گفت محبت و خوف میوه معرفت‌اند. یعنی آدمی تا کسی را نشناسد نمی‌تواند او را دوست داشته باشد. حقیقت دینداری معرفتی عاشقانه و خائفانه است. یعنی ریشه معرفت است و میوه‎ها خوف و محبت.

معرفت، هم در چهره دوستی و هم در چهره ترس و خوف ظاهر می‌شود. پس عاشق هم طربناک است و هم خوفناک. هم اهل انس است و هم اهل هیبت. معشوق او هم محبوب است و هم محتشم. عارفان گفته‌اند هیبت خداوند ناشی از جلال خداوند است و انس و لذت ناشی از جمال او. خداوند محبوبی است جلیل و جمیل…. حق این است که عشق ناشی از احساس نزدیکی و خوف ناشی از احساس دوری است. خداوند همان‌قدر که به ما نزدیک است از ما دور است و همین دوری و نزدیکی است که خوف و محبت را با هم تولید می‌کند. ... در عالم مسیحیت بر خلاف اسلام مفهوم خوف از خدا کم است. تاکید بی‌دریغ بر دوست داشتن خداوند هیچ‌گاه نباید پرده احتشام بین رب و مربوب را بدرد؛ به طوری که انسان جرئت نافرمانی پیدا کند. عشق آن حشمت را از میان برنمی‌دارد.

دفتر امان‌نامه بیشتر در پی محاکمه نفس است که نسبت خویش را با جبهه حق و باطل دریابد؛ عاشورا و نبرد دو جبهه را در صحرای نینوا حبس و مختومه نمی‌کند و با گرفتن ناصیه نشانه‌ها انسانی را که از کنار برج میلاد تهران می‌گذرد یا به جای کوفه در کافه نشسته است یا مرکبش به جای داشتن سم بر روی چهار چرخ حرکت می‌کند، به تأمل و به حضور در میدان فراخ عاشورا فرامی‌خواند:

 اصلاً سِروِ صداقت

 در فنجان سرخ دلپذیرتر بود

 یا پیاله سبز


 از پنجره کافه

 نگاه می‎کنم، می‌بینم

 دنیا چیزی برای عوض شدن ندارد.  (صفحه ۸۳)

شاعر مخاطب حضرت سیدالشهدا را تمام زبان‌های زنده دنیا دانسته است و برای آنان کلماتی فرستاده است:

نمی‌بینید؟

 هنوز آتش

هنوز از خیمه هامان دود

زبان زنده ما

 آه و دود خیمه‌های ماست. (صفحه ۹)

شاعر در سال ۶۱ هجری قصه را پایان نمی‌دهد و به‌جز اویس قرنی، حبیب بن مظاهر، و ... از معاصران ما نیز رحیم مؤذن‌زاده اردبیلی، سیدحسن حسینی، علی شریعتی مزینانی، محمود فرشچیان، محمدرضا سنگری، زهیر بن احمد توکلی و طاهره صفارزاده نامشان در این سیاهه آمده است که در این فرهنگ سرخ قلمی چرخانده‌اند یا صدایی به اهل این روزگار رسانده‌اند. دیگر  عنوان‌ها و شخصیت‌های فهرست این دفتر موجز و پرمغز را فاش نمی‌کنم؛ هر که رزقش شد، بخواند.

این یادداشت نه بنای نقد دارد، نه در سزای آن بوده است؛ اما اگر مجالی بوده باشد، پیشنهاد می‌دهد به شاعر گرانمایه که از جانب شهیدان محمد ابراهیم همت، مهدی باکری، محسن حججی، قاسم سلیمانی و جز اینها، هم ‌می‌توان نامه‌ای نوشت و چه کسی سزاوارتر از کسانی که در وادی دلدادگی به سالار شهیدان علیه‌السلام سر داده باشند؟

دیگر اینکه وقتی به نامه‌ای که به نمایندگی از علی شریعتی آمده است، می‌نگریم، دو بیت می‌یابیم که در نقد و آسیب مرثیه‌خوانی نگارش شده است؛ اما به نیابت از قلم هنگفت و باشکوه شریعتی در قلمرو ادبیات عاشورا، ابیات ایجابی و حماسی و کلماتی گسترده‌تر و زیبندة عشق و ارادت آن نامور خطاب به سالار شهیدان می‌طلبید.

همچنین بعضی تسری دادن‌ها و تعمیم دادن‌ها بر گوش جان گران حس می‌شود و پسندیده به نظر نمی‌آید. ( رجوع شود به صفحه ۷۶ و ۷۷) هرچند رویکرد انتقادآمیز و هشداردهندة شاعر ذاتی است و سفارش نمی‌پذیرد، در این حوزه باید ظریف و سنجیده گام برداشت تا موجب یأس مخاطب نشود. (از طاهره صفارزاده  صفحه ۹۰)

چند اشتباه تایپی در این کتاب کم‌حجم جای افسوس دارد و امیدواریم ناشر محترم در چاپ بعدی آن بازنگری کنند. قطع نامتعارف کتاب، قلم درشت، انتخاب قالب گرافیکی دفتر مشق خطدار، شاید حس نامه‌نگاری در آن دفترها و کاغذها را متبادر کند، اما به هویت محتوایی و حرفهای جدی شاعر خدشه زده، در نگاه اول تصور می‌شود که مخاطب این‌کلمات نوجوانان بوده‌اند.

نقطه‌گذاری، دو خط تیره معترضه و علامت‌گذاری در شعر را هیچ وقت درک نمی‌کنم و قانع نمی‌شوم. اگر خواننده‌ای آن‌قدر کم‌مایه است که نتواند اجزای به‌هم‌ریخته کلام منظوم را تفکیک و حلاجی کند، همان بهتر که از خواندن شعر منصرف باشد و محروم بماند؛ گو اینکه در دفتر حاضر مکرر نیم‌فاصله و فاصلة کلمات رعایت نشده است و این در گمراهی مخاطب بیشتر دخل دارد.

در صفحه ۱۰۳ تعبیر «شعور اشیا» آمده که باید گفت همزه در شیء حرف سوم لفظ است و در جمع مکسر آن باید بماند و اشیاء نوشته شود.

در صفحه ۱۰۸ حتی بلند بودن طول مصرع صفحه‌آرای گرامی که خداوند خیرشان بدهد، به صرافت نینداخته که یک «من» در اینجا زاید افتاده. باید این می‌بود: چه حکمتی است که بر نام من خط افتاده است. ایضا تکرار اشک در صفحه ۶۸ : ستون قامت ما جای استخوان اشک است.

خوب است در ویراست تازه فهرستی از آثار عاشورایی افرادی که نامشان آمده است، و کتاب‌نامه هم در پایان درج شده باشد. در صفحات ۱۱ و ۱۵ و ۲۲ و ۲۵ و ۲۹ از کتاب حسینِ علی، درود خداوند بر او، مطلب نقل شده، اما به‌جز نام کتاب و در یک جا نام نویسنده، مشخصات کتاب‌شناختی آن موجود نیست. در صفحه ۲۹ نام این اثر هم فراموش شده است.

در هر حال غرض اصلی، نام بردن از این دفتر شعر ارزشمند بود و دعوت از منتقدان ادبی و مروجان و علاقه‌مندان ادبیات عاشورایی برای بازنمایی و تحلیل و نقد آن.

خاموش‌تر از صدایمان

برگشتیم

با اسب شکسته‌پایمان

برگشتیم


آن مرد اما

هنوز در میدان است

ما زود به خانه‌هایمان

برگشتیم!  (صفحه ۲۷)