خبرگزاری مهر، گروه فرهنگ: طبری در جلد چهارم «تاریخ طبری»، احمدبن ابی یعقوب بن جعفربن وَهْب بن واضح یعقوبی در «تاریخ یعقوبی»، آیتالله شیخ علی نمازی شاهرودی در «مُسْتَدرَک سَفینَةُ الْبِحار»، شیخ عباس قمی در دو کتاب «تَتمّةُ الْمُنْتَهی فی وَقایع اَیّام الْخُلَفاء» و «فیْضُ العَلام فی عَمَل الشُّهور و وَقایعِ الْاَیّام» و شیخ عبدالحسین نیشابوری در «تقویم شیعه» روایت کردهاند که در روز سوم ربیع الاول سال ۶۴ هجری به دستور یزید بن معاویه بن ابیسفیان خانه کعبه با منجنیق تخریب شد. این فاجعه یازده روز پیش از هلاکت یزید به وقوع پیوست.
خانه کعبه پس از قدرت گرفتن سیاسی مسلمانان از هرگونه تعرضی مصون مانده بود. پیش از آن در تاریخ ثبت است که ابرهه در لشکرکشی معروفش قصد تعرض به خانه خدا و بنای ساخته شده توسط خلیلالله را داشت که ناکام ماند و به جزای اعمالش رسید. در دوران نکبت زمامداری یزید او برای دفع عبدالله بن زبیر دستور به تخریب خانه خدا را داد.
ماجرا از این قرار است که پس از واقعه حره و جنایتهایی که مسلم بن عقبه در مدینهالنبی انجام داد، فرمان حرکت به سوی مکه و دفع فتنه ابن زبیر توسط یزید صادر شد. مسلم سپاه را به طرف مکه حرکت داد، اما پیش از آنکه به حرم امن الهی برسد جان به مالک دوزخ تسلیم کرد. پس از او زمامداری سپاه بر عهده حصین بن نمیر سکونی که از جانیان کربلا بود و بجز دخالت در ریختن خون اهل بیت در واقعه حره نیز نقش داشت، زمامداری لشکر کفر را بر عهده گرفت.
منابع تاریخی روایت کردهاند که سوم ربیع الاول سالروز تخریب بیتالله الحرام به سال ۶۴ هجری به دستور یزید بن معاویه است
آنها پس از رسیدن به مکه، مردم مکه مقاومت کردند و چند روزی جنگ درگرفت، تا اینکه لشکر شام بلندیهای مکه را تصرف کرده و در محلی که مشرف به بیتالله حرام و خانههای مردم بود منجنیقهایشان را راه اندازی کردند. آنها با منجنیق، پیوسته سنگ و نفت بر مکه و مسجد میافکندند و پارچههایی از پنبه و کتان به نفت آلوده میساختند و بر خانه خدا میانداختند و آنها را آتش میزدند تا آنکه کعبه سوخت و بنای آن منهدم شد. همانطور که اشاره شد خداوند فرمان دهنده این جنایت را به جزایی سخت در این دنیا عقوبت کرد و به فاصله اندکی در حادثهای یزید جان به مالک دوزخ تسلیم کرد.
یزید بن معاویه در طول زمامداری خود بر مسلمین جنایتهای بسیاری مرتکب شد و در چه در دوره ولیعهدی و چه در دوران خلافت هیچگاه در ظاهر هم به شرعیات پایبند نبود. بر اساس منابع تربیت او نیز در محیط اسلامی صورت نگرفت و اگر نبود خلف وعده و خباثت معاویه در پیمان و عهدنامهاش با سبط نبی حضرت امام مجتبی (ع) هیچگاه شخصیتی چون یزید به خلافت مسلمین نمیرسید. شخصیت معاویه از بسیاری جهات در تاریخ اسلام ضعیف است. اسلام او و پدرش ابوسفیان نیز از روی اجبار صورت گرفت و آنها از جمله شخصیتهایی هستند که به «مؤلفة قلوبهم» مشهورند.
در «سیره ابن هشام» نقل شده که پس از فتح مکه، پیامبر مکرم اسلام (ص) به همراه لشکریان خود برای مقابله با قبیله هوازن که با همکاری قبایل دیگر از جمله ثقیف، بر علیه اسلام تدارک نبرد دیده بودند، راهی وادی حنین شد. مسلمانان با مدد الهی در این نبرد پیروز شدند و بیشترین غنیمت را از این جنگ به دست آوردند. پیامبر در تقسیم غنایم، به اشراف و بزرگانی که تازه مسلمان شده بودند و مشرکانی که به حضرت کمک کرده بودند، بیش از دیگران عطا فرمود؛ تا سبب جلب خاطر ایشان و قبیله و فامیلشان شود و بدین وسیله دلهای ایشان را به دست آوَرَد. از جمله ایشان میتوان به ابوسفیان بن حرب، معاویة بن ابوسفیان، حکیم بن حزام، حارث بن حارث بن کلدة، حارث بن هشام، سهیل بن عمرو، حویطب بن عبدالعزی، علاء بن جاریة، عیینة بن حصن، اقرع بن حابس، مالک بن عوف و صفوان بن امیه اشاره کرد که به هر کدامشان ۱۰۰ شتر و به مخرمة بن نوفل، عمیر بن وهب جمحی، هشام بن عمرو، سعید بن یربوع، عدی بن قیس، و عباس بن مرداس کمتر از ۱۰۰ شتر داد.
نقد به معاویه را برنمیتابند
برخی تفکرات میان مسلمانان این است که معاویه و پدرش ابوسفیان چون زمانه رسول الله را درک کرده و مصاحبت جناب ایشان (ص) را داشتهاند پس صحابی رسول خدا محسوب شده و بر ما روا نیست که به آنها نقد وارد سازیم. پژوهشهایی نیز درباره این شخصیت تاریخی انجام شده که همگی آنها با حسن نیت به او نگریستهاند. یکی از متاخرترین این پژوهشها کتابی است با عنوان «معاویه بن ابی سفیان: شاگرد مکتب نبوت و کاتب وحی» نوشته عبدالقدوس راجی، پژوهشگر افغانستانی است که در مدارس وهابی تحصیل کرده است. عجیب آن است که نویسنده پس از اسم معاویه بن ابیسفیان، رضی الله عنهما را آورده است، یعنی خداوند از معاویه و ابوسفیان راضی باشد.
برخی تفکرات میان مسلمانان این است که معاویه و پدرش ابوسفیان چون زمانه رسول الله را درک کرده و مصاحبت جناب ایشان (ص) را داشتهاند پس صحابی رسول خدا محسوب شده و بر ما روا نیست که به آنها نقد وارد سازیم نویسنده خود در این کتاب به روایتی اشاره کرده که بر مبنای آن معاویه حجاب صحابه است. به عبارتی یعنی نباید نقدها به معاویه را برتافت، چرا که اگر نقد به او را بپذیریم باید نقد به باقی صحابه را هم بپذیریم و یعنی از دید این طیف نقد به معاویه با آن همه مشکلاتی که برای اسلام پدید آورد و آن همه بدعتها که گذاشت، جایز نیست و خط قرمز است، چرا که نقد او مقدمه نقد شخصیتهای دیگری است که شاید عظمتشان از معاویه بیشتر باشد. (حتی اگر این را هم بپذیریم، معلوم نیست چرا نویسنده برای ابوسفیان با آن همه شرارتها و ظلمها که به پیامبر و مسلمانان وارد کرد، احترام قائل است؟! همسر ابوسفیان یعنی مادر معاویه هم که شخصیت مشهوری است که فرمان قتل حضرت حمزه سیدالشهدا به توسط او صادر شد و همو بود که ماجرای مثله کردن پیکر حضرت حمزه را پیش آورد.)
هدف از این نوشتار نقد این کتاب نیست، چرا که پژوهشی است ضعیف است با سلسله منابع اسنادی پراشکال. عمده ارجاعات کتاب نیز حتی نه به منابع مهم اهل سنت که به سخنان و مکتوبات ابن تیمیه و ابن قیم جوزیه بازمیگردد و این دو شخصیت مورد نقد و طعن جمهور علمای مسلمان هستند. مطالب کتاب حتی با منابع تاریخی اسلام را نیز چندان همخوان نیست و نویسنده برای رسیدن به مقصود خود بر بسیاری از مشهورات تاریخی که ناقض نوشتارهایش هستند، سرپوش گذاشته است. بحث این مطلب نقد بخش آخر کتاب با سرفصل «استخلاف یزید» است.
نویسنده در نقد کسانی که ولیعهدی یزید توسط معاویه را نقد میکنند نوشته است: «یکی از انتقادهای دشمنان صحابه و افراد مغرض و به تقلید از آنها برخی تاریخ نویسان و عالم نماها با اعتماد به منابع بیگانه وغیرموثق بر این صحابی بزرگ وخلیفه مجاهد [یعنی معاویه] این است که: او بر خلاف روش خلفای راشدین، پس از خود پسرش یزید را جانشین و ولیعهد خود تعیین کرد.» نویسنده در فصل پیشین اشاره کرده بود که معاویه ادعای خلافت نداشت، هرچند که مستنداتی برای این مدعای خود ارائه نکرد. او در جای دیگری از همین بخش «استخلاف یزید» نوشته است که معاویه برای مصالح امت اسلام یزید را به جانشینی برگزید.
معاویه کسی است که بر دو خلیفه وقت شورید. نخست بر حضرت امیرالمومنین (ع) که بر اثر آن نگذاشت فکر امیر (ع) به اصلاح امور امت مشغول باشد. او نبرد صفین را موجب شد که بر اثر آن برخی صحابی رسول الله از جمله جناب عمار یاسر به شهادت رسیدند. همچنین به دستور مستقیم او حجر بن عدی را که به روایت ذهبی و ابن اثیر از صحابی پیغمبر مکرم اسلام بود به شهادت رساندند و عجیب آنکه کسانی که در ادامه اسم معاویه از «رضی الله عنه» استفاده میکنند برای حجر بن عدی نیز همین را به کار میبرند. مگر میشود که خدا هم از قاتل و هم از مقتول راضی باشد؟
معاویه در راستای رسیدن به خلافت و برای ناامن کردن مناطق تحت حاکمیت حضرت امیر (ع) جنایتهای زیادی را مرتکب شد از جمله فجایعی که مامور او یعنی بسر بن ارطاه آفرید. در جریان حکمیت در جنگ صفین هم وقتی عمروعاص ابوموسی اشعری را فریب داد و معاویه را به خلافت منصوب کرد، این امور مورد اعتراض معاویه واقع نشد و معاویه بر فرض نگفت که ما خلافت را نمیخواهیم و فقط برای قصاص از قاتلین خلیفه سوم لشکرکشی کردهایم. معاویه همچنین بر امام حسن (ع) شورید که به اجماع مسلمین خلیفه وقت بود و پس از آنکه امام با او حاضر به صلح شد عهدنامهای را امضا کرد و قسم خورد که جانشینی برای خود تعیین نکند و این مشهور تاریخ است و معلوم نیست چرا عبدالقدوس راجی نوشته است که معاویه ادعای خلافت نداشت.
عبدالقدوس راجی بر خلاف مشهورات تاریخی نوشته است که معاویه ادعای خلافت نداشت، اما معلوم نمیکند که پس چرا آن همه لشکرکشیها و جنایتها را مرتکب شد. او همچنین نوشته است که معاویه برای مصالح امت اسلام! یزید را به جانشینی خود برگزید و هیچ اشارهای هم به مفاد صلحنامه او با امام مجتبی (ع) نمیکند؟
مساله مهمتر این است که نویسنده نوشته معاویه به دلیل مصالح امت اسلام یزید را به جانشینی برگزید و او برای این جانشینی به روش پیامبر و خلفا عمل کرده است. او در ادامه با سرپوش گذاشتن بر واقعه غدیر با ذکر تنها یک روایت از عایشه همسر پیامبر، مینویسد که پیامبر ابوبکر را به جانشینی برگزید و دو خلیفه اول هم دستورالعملهایی برای جانشینی داشتند. کلام او چنین است: «پس از روش پیامبر و روش دو خلیفه بزرگ استفاده میشود که بهترین شیوه زعامت در اسلام سیستم ولایتعهد و پیشنهاد خلیفه بعدی از طرف خلیفه قبلی است و این شیوه در مصلحت امت اسلامی نیز هست؛ زیرا احتمال فتنه و آشوبگری که در نتیجه خلای قدرت سیاسی به وجود میآید، از بین میرود.»
او ادامه میدهد: «در اصل این یک مسأله اجتهادی است که معاویه بخاطر مصلحت امت اسلامی این کار را انجام داد- گر چند اشتباه هم بوده باشد- او در این کار خود نه تنها مستحق ملامتی نیست، بلکه مأجور است.» بعد به روایتی از «صحیح بخاری» اشاره میکند که: «اگر حاکم، اجتهاد کند و حکمی را صادر نماید که درست باشد، دو پاداش به او میرسد. و اگر اجتهاد کند و حکمی را صادر نماید ولی در آن، دچار اشتباه شود، یک پاداش به او میرسد.»
سوال مهم این است که آیا معاویه جهت مصالح امت اسلام این کار را کرد؟ او که عهد بسته بود جانشینی برای خود تعیین نکند؟ اصولاً رسیدن او به مقام خلافت با این پیشفرض ممکن شده بود؟ بر فرض این را بپذیریم که برای جانشینی مصالح امت اسلام را مدنظر قرار داشت، چرا پسرش یزید را برای این مهم در نظر گرفت؟ شخصیتی که به قول مسعودی در «مروج الذهب» دائم الخمر بود و میمونها و سگهای زیادی داشت که لباس حریر به آنها میپوشانید و از نیم خورده آن سگها خود میخورد» مگر یکشبه به این درجات رسیده بود؟ آیا معاویه شناختی از فرزند خود نداشت؟ آیا یزید پیشتر شخصیتی علیه سلام و متظاهر به شرعیات بود و پس از خلافت به این وضعیت دچار شد؟ کدام منبع تاریخی این را نوشته است که بر مبنای آن بگوییم معاویه فریب فرزندش را خورده و خلافت را برای او خواسته تا مصالح امت اسلام رعایت شود؟
سوال دیگر این است که اگر معاویه به سنت دو خلیفه نخست عمل کرده و خواسته برای عدم فروپاشی امت اسلام جانشینی برای خود تعیین کند، چرا فرزندش را به این امر برگزید درحالی که از صحابی پیامبر و تابعین ذی نفوذ و ظاهر الصلاح حضور داشتند؟ مگر دو خلیفه اول فرزندان خود را به جانشینی برگزیدند؟ حتی عمر بن خطاب که خود شخصاً جانشینی تعیین نکرد و شورایی را به این امر گماشت. عجیب آنکه استخلاف یزید در زمان حیات معاویه نیز مشکلات سیاسی زیادی را به بار آورد و مخالفت بسیاری از شخصیتهای سیاسی را برانگیخت.
مساله این است که معاویه خوب میدانست که چه میکند. او قصد داشت مانند جاهلیت امور ریاست عرب دست بنیامیه باشد و ارزشهای اسلامی هیچ شود. همو بود که لعن و طعن امیرالمومنین امام علی (ع) جانشین و داماد پیامبر مکرم اسلام را باب کرد و فرزندش نیز بعدها راه او را در اذیت و آزار اهل بیت ادامه داد و آن جنایتها را مرتکب شد.