خبرگزاری مهر، گروه فرهنگ: مبارزات مردم ایران علیه رژیم ستمشاهی به رهبری حضرت امام خمینی (ره) از نظر تعدد رجال مؤثر، یکی از درخشانترین فصول آزادی خواهی در تاریخ تمدن ایران زمین است. قیامی که با دادن خونهای بسیار بالاخره در ۱۲ بهمن ۱۳۵۷ به نتیجه نشست. روال منطقی این بود که درست از روز پیروزی انقلاب تاریخنگاران به روایت قیام و فتح بپردازند و رجال شهید را ثبت در تاریخ کنند، اما این اتفاق رخ نداد و نزدیک به دو دهه طول کشید تا جریان تاریخنگاری انقلاب شکل بگیرد. این میان بسیاری از رجال و شخصیتها و بسیاری از رخدادها هم یا بسیار دیر به آنها پرداخته شد و یا تاکنون حرفی از آنها به میان نیامده است.
یکی از رجالی که تا سالها نامی از او به میان نیامد، شهید حاج اسماعیل رضایی، است. او از سرسپردگان نهضت سید قائد امام خمینی (ره) بود و روز ۱۱ آبان ۱۳۴۲ به جرم همین سرسپردگی به همراه طیب حاج رضایی اعدام شد. متأسفانه شخصیت این شهید برجسته و کارهای درخشانش در نهضت و همچنین برنامههای اصلاحی اجتماعیاش هنوز به درستی معرفی نشده است. بهار امسال (۱۳۹۹) مؤسسه فرهنگی و هنری و انتشارات مرکز اسناد انقلاب اسلامی در طرح «تاریخ انقلاب اسلامی به زبان ساده» کتابی درباره این شهید بزرگوار منتشر کرده است.
کتاب «حاج اسماعیل» نام دارد و به قلم محمد جعفربگلو است و با شمارگان هزار نسخه، ۱۷۳ صفحه و بهای ۱۸ هزار تومان روانه کتابفروشیها شده است. به مناسبت انتشار این کتاب نشستی در خبرگزاری مهر و با حضور قاسم تبریزی، عزت شاهی، محمد جعفر بگلو، نویسنده کتاب و علی اکبر رضایی، فرزند شهید حاج اسماعیل رضایی برگزار شد. در ادامه با نخستین قسمت از گزارش این نشست همراه شوید:
* جریان تاریخنگاری انقلاب هرچند که بسیار دیر شکل گرفت، اما تاکنون پژوهشها و کتابهای خوبی را برای آگاهی نسل جدید از تاریخ معاصر بویژه تاریخ مبارزات و قیام انقلابی مردم منتشر کرده است. با این اوصاف اما به نظر میرسد که هنوز در زمینه رجال شناسی انقلاب و شخصیتهای مؤثر هنوز راههای نرفته بسیاری وجود دارد. کما اینکه درباره شخصیت مؤثری چون شهید حاج اسماعیل رضایی پیشتر آثار چندانی منتشر نشده بود. اگر موافق باشید بحث را با همین نکته شروع کنیم که چرا هنوز در حوزه رجال انقلاب ضعف پژوهش داریم؟
عزت شاهی: یکی از دلایل این است که در ایران گروههای سیاسی و مبارزاتی به صورت منسجم و دائمی عمل نمیکردند تا همه کارها در دستشان باشد. به خاطر خفقان عجیب و وحشتناکی که در کشور وجود داشت، گروهها همیشه متفرق بودند و بسیاری از مبارزان نیز همدیگر را قبول نداشتند. برخی از آنها سیاسیکار بودند، برخی مثلاً صرفاً در حد پخش اعلامیه بودند و برخی نیز از سال ۱۳۴۴ به بعد به مبارزات مسلحانه پرداختند. تا سال ۱۳۴۴ گروهها مشی مسلحانه نداشتند و طیفهایی مانند فداییان اسلام و موتلفه که برخی حرکات مسلحانه انجام دادند، کارشان در اصل تک موضعی بود. یعنی با برخی از ترورها میخواستند کاری انجام دهند و خط فکریشان ترور و حرکت مسلحانه نبود.
نکته دیگر این است که اکثر گروهها پس از دستگیری اعضای مؤثر، منقرض میشدند و کار ادامه پیدا نمیکرد و گروه بعدی هم که روی کار میآمد، با مبارزان گروه قبلی کاری نداشت و مشی آنها را ادامه نمیداد. شاید تنها گروههایی که انسجام بیشتری داشتند مجاهدین خلق (منافقان) و چریکهای فدایی خلق بودند. که مقداری انسجام بیشتری داشت، مجاهدین خلق (منافقان) بود. آنها در زمینه نوشتن درباره برنامههای گروه و ثبت رخدادها نیز فعالتر بودند. گروههای دیگر بیشتر مقطعی بودند و دنبال نوشتن هم نمیرفتند. همانطور که اشاره کردم دیگر پس از دستگیری اعضا گروه منقرض شده و سازمانشان از هم میپاشید و دیگر دنباله کار گرفته نمیشد. یکی از دلایلی که پس از رخداد ۱۵ خرداد جوانها به سمت کار مسلحانه کشیده شدند، این بود که دیگر کار سیاسی انجام نمیشد. میتوان گفت که پس از تبعید امام خمینی به ترکیه و نجف مبارزه در ایران تمام شد، چرا که رهبری قیام در کشور نبود و کسی هم حاضر نبود کاری انجام دهد.
عدهای از آقایان هم زمان امام کارهایی انجام داده و باالاجبار اعلامیه و بیانیهای را امضا میکردند، بیشتر به اصطلاح در رو در رو بایستی بود. شرایط مملکت به گونهای بود که تعدادی از همراهان امام در قم، همراهیشان اعتقادی نبود، امام از آنها میخواست که امضا کنند و آنها هم در معذورات اخلاقی گیر کرده و امضا میکردند. برخی حتی پس از امضا با ساواک تماس گرفته و میگفتند که ما در رو در رو بایستی امضا کردیم و شما حواستان باشد. به همین دلیل هم برخی از اعلامیه پیش از منتشر شدن ضبط میشد و دارندهاش دستگیر. جو آنقدر خفقانی بود که اگر چاپخانهای اعلامیه را چاپ میکرد و لو میرفت، ساواک و شهربانی دستگاه چاپ را میبردند و مصادره میکردند و صاحب چاپخانه نیز زندانی میشد تا دیگر کسی جرأت این کار را در خود نبیند.
به همین دلیل هم کسانی که دستگیر با اعدام میشدند، پشتشان خالی میشد و دیگر کسی حاضر نبود کار آنها را ادامه دهد. همچنین منیت هم زیاد بود و بسیاری از اشخاص صرفاً خود و حزب و گروهشان را قبول داشتند و دیگران و حزبهای دیگری را رد میکردند و مسیرشان را باطل میدانستند. به همین دلیل هیچگاه اشخاص از اعضای گروهها و جریانهای دیگر دفاع نمیکردند. این میان هیچ تارخنگار و تاریخ نویسی هم نبود که بیاید و کار گروهها را بررسی کند.
* چرا طیفهای چپ و مارکسیست فعالیتشان در زمینه نوشتن بیشتر بود؟ زمانی که گروههای مذهبی خود را کنار کشیده بودند، طیفهای مارکسیست تا توانستند درباره خود نوشتند و به معرفی خود اقدام کردند. حتی در دو سال ابتدایی پس از پیروزی انقلاب بازهم این مکتوبات چپها بود که منتشر میشد و گروههای مذهبی کماکان از نوشتن درباره خود ابا داشتند.
عزت شاهی: گروههای چپ پس از حزب توده و خیانت آنها دیگر اعلام موضع نمیکردند و روش کتمان عقاید خود را پیش گرفته بودند. تا سالهای ۴۹ و ۵۰ اعلامیههای گروههای چپ بدون اسم و بدون امضا بود. بیشتر آنها هم سیاسی کار بودند و کار مسلحانه به صورت قوی نداشتند. همه آنها هم روشنفکر بودند و بسیاریشان نویسنده و اهل تئاتر. بنابراین به دنبال این کارها میرفتند. اما در طیفهای مذهبی وضعیت اینگونه نبود. میان مذهبیها ما شخصیتهای تئاتری و نویسنده خیلی کم داشتیم.
عزت شاهی: کسانی که دستگیر با اعدام میشدند، پشتشان خالی میشد و دیگر کسی حاضر نبود کار آنها را ادامه دهد. همچنین منیت هم زیاد بود و بسیاری از اشخاص صرفاً خود و حزب و گروهشان را قبول داشتند و دیگران و حزبهای دیگری را رد میکردند و مسیرشان را باطل میدانستند. به همین دلیل هیچگاه اشخاص از اعضای گروهها و جریانهای دیگر دفاع نمیکردند
اصولاً چپها پس از قضیه سیاهکل بود که توانستند نام خود را مطرح کنند. پیش از آن نامی نداشتند. چریکهای فدایی خلق و مجاهدین خلق (منافقان) پس از دستگیری و زندان شدن اعضا بود که اسم روی خود گذاشتند. پیشت اسمی نداشتند. مجاهدین خلق که به اسم بچههای نهضت معروف بودند، چرا که سرانشان مثل حنیف نژاد، سعید محسن و بدیع زادگان از نهضت آزادی جدا شده بودند. سال ۵۰ بود که این دو طیف در زندان اسمی به خود گرفتند و استراتژیشان را تعیین کردند. همانطور که اشاره کردم اکثر اعضای این طیفها هم روشنفکر بودند و هم کارشان نویسندگی بود به همین دلیل تا میتوانستند درباره خود نوشتند. آنها از همدیگر نیز به شدت دفاع میکردند.
از میان مذهبیها آقای موسوی گرمارودی مدتی زندانی شد. البته او اهل مبارزه هم نبود، در حاشیه کاری کرده بود و او را به زندان آورده بودند و وضعیت خوبی هم در زندان نداشت. چپها پس از انقلاب هم چون نتوانستند کاری را دست بگیرند، به فعالیتهای سیاسی روی آوردند و توانستند مطالب گذشته و رخدادها را تجزیه و تحلیل کنند و نظراتشان را درباره آدمها بنویسند. حتی برخی از آدمها برای برخی دیگر هم مطلب مینوشتند. من به نام شما مطلب مینوشتم. اخیراً مطلبی به دستم رسید و آن را مطالعه کردم که عنوان «نوشتههای زندان تقی شهرام» را با خود داشت. یعنی شهرام در زندان جمهوری اسلامی چیزی حدود ۳۰۰ صفحه مطلب نوشته و بیرون داده بود.
این برای من بسیار عجیب بود. جو زندان شهرام طوری که نبود که برای نوشتن و بیرون دادن کاغذ آزادی داشته باشد. او در ترور شریف واقفی مؤثر بود و زندان بانان از او متنفر بودند. نوشتههایش طوری است که انگار نه انگار که انفرادی و نگهبان و… در کار بوده است. انگار کویت بوده و هرچه خواسته نوشته و بیرون داده است. سلول او را مدام عوض میکردند و مدام هم بازرسی میشد و مراقبت از او بسیار زیاد بود. در این مطالب اشاره شده که اینها نوشتههایی است که شهرام از زندان بیرون داده است و اشاره هم نشده که این نوشتهها چگونه از زندان بیرون آمده است؟ اما به نظرم مطالبی که به نام نوشتههای زندان او مشهور شده در اصل نوشته تراب حق شناس است. ۳۰۰ تا ۴۰۰ صفحه مطلب نوشته به نام تقی شهرام.
* عجیب این است که برخی از روحانیون پیش از انقلاب سمپات این گروهها شده بودند؟
عزت شاهی: بله. روحانیون و مذهبیها چون کار مسلحانه نمیکردند، به جای اینکه به این طیفها خط مشی بدهند، خودشان سمپات آنها شدند. شخصیتهایی چون آیتالله طالقانی و هاشمی رفسنجانی، سمپات چپها بودند. البته این بیشتر به خاطر نفاق چپها بود. آنها حاضر نبودند تفکر خودشان را به آقایان بگویند و با تقیه حرف میزدند. روحانیون هم هیچگاه نپرسیدند که شما نسبت به فلسفه اسلام چه فکر می٬کنید و حکومتی که میخواهید تشکیل دهید چه مختصاتی دارد؟ بعدها متوجه شدند که در دفاع از این طیفها چه کلاهی سرشان رفته است.
در جلسهای با حضرت آیت الله خامنهای صحبت میکردیم ایشان گفتند که از طریق عزت سحابی و برخی دیگر با مجاهدین مثل احمد رضایی و… ارتباط داشتند. آنها از این طریق مطالب و کتابهایی را به من (یعنی آیتالله خامنهای) رساندند مثل «شناخت»، «راه انبیا» و… و نظر خواستند. من همان زمان به آنها گفتم که این چیزها چیست که نوشتهاید؟ این مطالب اشتباه است و ما یک عمر است که داریم با این روش مبارزه میکنیم و حال شما دارید اینها را به عنوان اسلام معرفی میکنید؟ آنها پاسخ دادند که ما نگفتیم که همه اسلام را بلدیم. تا اینجا را آمدهایم و از این به بعد شما ایرادات را به ما بگویید تا آنها را در چاپهای بعدی اصلاح کنیم. رهبری گفتند که ما نوشته داده و ایرادات را گفتیم اما هیچگاه از آنها استفاده نکردند.
به عقیده من نفاق منافقین از بدو تأسیس عیان بوده است. آنها میدانستند که جامعه ما اسلامی است و روحانیت هم حضور دارد و مؤثر است. بنابراین اگر این روحانیت بفهمد که فکر و ایدئولوژی ما چیست، ممکن است هیچگاه با ما همکاری نکند.
* بهمن بازرگانی هم در کتاب خاطرات خود اشاره کرده که نخستین کسی که دستور داد متون مارکسیستی برای اعضای گروه ترجمه شود شخص حنیف نژاد بوده است.
عزت شاهی: بله درست است. تا یادم نرفته این نکته را هم بگویم که تا سال ۴۲ زندانها اکثراً چند ماهه بود و خیلی که میخواستند اشخاص را نگه دارند نهایتاً تا دو سال بود. بنابراین افراد آمادگی داشتند که تا نهایت دو سال را زندانی بکشند و آمادگی حبسهای ۱۰ تا ۱۵ ساله یا حبس ابد و اعدام را نداشتند. وقتی مشی مسلحانه هم پیش گرفته شد باز نهایت زندانها تا پنج سال بود. اما وقتی رژیم فهمید که با پنج سال کار درست نمیشود و مبارزان متنبه نمیشوند، تشدید مجازات کرد. این میان حتی بند «ملیکشها» هم بوجود آمد و کسانی را که زندانشان تمام میشد رها نمیکردند.
* به موضوع اصلی مورد بحث برگردیم. دلایل دیگر ضعف رجال شناسی چیست؟ چرا با وجود تاکید بر علم الرجال در تاریخ تمدن اسلامی در زمینه رجال انقلاب تا سالها کار مؤثری صورت نگرفت؟
قاسم تبریزی: در اسلام نخستین رشتهای که گسترش پیدا کرد، تاریخ بود با تکیه بر احادیث، جنگها و روش پیامبر. این تاکید بر تاریخ الهام گرفته از قرآن بود. در قرآن هم قصههای پیامبران و شخصیتهای مؤثر مطرح شده است. در خود علم تاریخ نیز نخستین موضوع رجال شناسی بود و بعد علم درایه.
رجال به کسانی میگویند که وجودشان چه مثبت و چه منفی منشأ تحول باشد و عدم وجودشان خلائی را ایجاد کند. فرقی هم نمیکند که این اشخاص زن باشند یا مرد؟ جنسیت اینجا معنایی ندارد. آنچه مهم است نقش آنهاست. بنابراین رجال نویسی در تمدن اسلامی و تاریخ تفکر اسلامی رشد کرد. بعدها علم درایه یا حدیث شناسی و موضوع شناسی پیش آمد. در رجال شناسی بررسی میکنند که شخصیتی که روایتی را ارائه کرده کیست؟ مشرک است یا مؤمن؟ حتی در این علم تا اینجا پیش رفتند که دورههای زندگی اشخاص را مورد بررسی قرار دادند. مثلاً اشاره کردهاند که احادیث روایت شده توسط فلان شخص تا ۴۰ سالگیاش معتبرند. اما احادیثی که از چهل سالگی به بعد روایت کرده اعتباری ندارند چون او در این سالها مثلاً دچار بیماری روحی شده است. این علوم تا قرن یازدهم د جامعه اسلامی رشد شد و بعدها تقسیم بندی هم شد مثلاً رجال فیلسوف، رجال عارف و رجال فقیه را طبقه بندی کردند و حتی طبقه بندی موضوعی هم شد و متون زیادی در این عرصهها تولید شدند.
شهید مطهری اشاه کرد که از قرن یازدهم به بعد متأسفانه تاریخ در حوزههای علم ضعیف شد و علم رجال و درایه فقط به محدثین اختصاص پیدا کرد. بنابراین ما یک دوره تنزل یا رکود علم تاریخ را در حوزههای علمیه داشتیم و این معضل تا قرن دوازدهم و اوایل قرن سیزدهم ادامه پیدا میکند.
خلأ تاریخ نگاری و تاریخ نویسی ابعاد دیگری هم دارد. بسیاری از علمای ما به دلیل تقوا، دین و معنویت و دوری از ریا یا زندگینامه خود را نمینوشتند و یا حداکثر به دو یا سه صفحه اکتفا میکردند. بنابراین این ننوشتن وجهی اعتقادی داشت و علما به این موضوع نگاه نمیکردند که این نگارش زندگینامه برای جامعه الگو و سرمشق است و در زمینه انتقال تجربیات مفید. بنابراین هرچند نیت علما خالص بود اما این به جامعه ما آسیب وارد کرد.
اما در قرن سیزدهم با توجه به تهاجمی که از طرف مراکز شرقشناسی، ایرانشناسی و اسلام شناسی غرب نسبت به اسلام آغاز و انجام شد و فرق ضالهای چون وهابیت پدید آمد، هشیاری در جامعه ما بالا رفت. آن مراکز به دلیل همان خلائی که مطرح کردم، مدام تبلیغ میکردند که شیعه تاریخ و عالم و دانشمند ندارد. امثال جرجی زیدان و نویسندگان غربی به این موضوع بسیار پرداختند. به همین دلیل شخصیتهای برجستهای چون علامه امینی، علامه سید شرف الدین عاملی، علامه سید محسن امین، علامه سید حسن صدر کاظمینی، شیخ آقا بزرگ تهرانی، فعالیتهای نوشتاری زیادی انجام دادند. حتی غربیها گفتند که شیعه فرهنگنامه هم ندارد که شیخ آقا بزرگ تهرانی مجموعه ۳۳ جلدی «الذریعه الی تصانیف الشیعه» را کار و در آن آثار فلسفی، عرفانی، اخلاقی و… را معرفی کرد. در ادامه هم «طبقات الشیعه» را در علم رجال کار کردند.
از دوران مشروطه به بعد به دلیل استبداد و اختناق امکان کار برای علمای ما پیدا نشد. دوره پهلوی این اختناق ابعاد وسیعتری پیدا کرد. حتی اجازه نوشتن کتاب درباره شیخ فضل الله نوری هم صادر نمیشد. در مورد حیدر عمو اوغلی که یک سوسیال دموکرات بود کتاب مینوشتند و پژوهش میکردند، اما کتاب درباره شیخ فضل الله زمانی اجازه چاپ پیدا میکرد که علیهاش باشد. امثال اسماعیل رائین و فردیون آدمیت بسیار در ذم علما نوشتند.
در فاصله مشروطه تا پیروزی انقلاب علما متوجه ضرورت رجال نویسی شدند، اما امکان انتشار پیدا نمیکردند. آیت الله شیخ محمد شریف رازی از روحانیون شهرری کتاب دانشمندان اسلامی را نوشت اما وقتی به امام خمینی رسید به دلیل اختناق نام را اینگونه نوشت: آیت الله مجاهد، ابواحمد. ساواک البته بعداً متوجه این نام شد و کتاب را جمع آوری کرد. مرحوم حجتالاسلام دوانی بیانیه و اعلامیهها نهضت دوماهه روحانیون را منتشر کرد که خیلی زود جمع آوری شد. بنابراین در این دوران اصلاً اجازه انتشار را نمیدادند.
تبریزی: از دوران مشروطه به بعد به دلیل استبداد و اختناق امکان کار برای علمای ما پیدا نشد. دوره پهلوی این اختناق ابعاد وسیعتری پیدا کرد. حتی اجازه نوشتن کتاب درباره شیخ فضل الله نوری هم صادر نمیشد
تا اینکه با پیروزی انقلاب اسلامی ایران و همچنین توجهی که امام خمینی به تاریخ و تاریخنگاری داشت، فرصتی برای این مهم پیش آمد. امام حتی در پیامی که به مناسبت بزرگداشت شهدای تبریز دادند اشاره کردند که تاریخنگاری را شروع کنید تا دشمن این کار را شروع نکرده است.
بنابراین پس از انقلاب زمینههای برای کار فراهم آمد، اما در همین دوران حرکت گروهکها و منافقین و حزب توده و چریکهای فدایی خلق و اغتشاشاتی که درست کردند هم پیش آمد و کار معطل ماند. پس از آن هم جنگ شروع شد و ما پس از پایان جنگ تا چشممان را باز کردیم متوجه شدیم که جامعه پر از کتاب تاریخی شده است. روزنامه نگاران سلطنت طلب مثل محمود طلوعی و باقر عاقلی نوشتن را شروع کرده بودند. طلوعی تا پیش از انقلاب حتی یک کتاب هم کار نکرده بود و صرفاً در مجله خواندنیها مطلب مینوشت، اما پس از انقلاب ۸۰ کتاب به قلم او منتشر شده است. آنها کتابهای قطور مینوشتند بدون محتوای خاص اما در جهت تفکر شاهنشاهی. اگر انتقادی هم میکردند، بسیار سطحی بود و عمدی هم در کار داشتند. چون بسیاری از آنها از جمله همین طلوعی در لژهای ماسونی عضویت داشتند.
برادرم آقای عزت شاهی اشاره کردند که چپیها بیشتر اهل ادبیات و نوشتن بودند. آنها الگو را هم از نویسندگان روسی یا اروپایی گرفته بودند. در اروپا خاطره نویسی رسم بود و عموم دانشمندان و نویسندگان کتاب خاطرات داشته و دارند. برعکس ما سنت خاطره نویسی نداشتیم. بنابراین چپها الگو داشتند اما ما نداشتیم.
از سال ۱۳۵۹ ۲۶ مؤسسه تاریخنگاری در بیرون از ایران تأسیس میشود. نویسندگان چپ هم مانند حمید شوکت که از ایران خارج شدند شروع به تاریخنگاری کردند. بنابراین هجمه بسیاری نسبت به انقلاب آغاز شد. نشریاتی مانند ایراننامه و رهاورد هم که در خارج منتشر شده و حاوی مطالب تاریخی مغرضانه بودند، مخفیانه وارد ایران میشدند.
* این میان باید پروژه تاریخ شفاهی ایران را که در دانشگاه هاروارد طراحی و اجرا شد، هم در نظر گرفت.
تبریزی: بله آنها این پروژه را در هزار و سیصد و اندی مجلد طراحی کرده بودند. البته بعداً به دروغ گفتند که ۱۳۰ جلد است. دروغ دیگر آنها این بود که گفتند ما فقط ۸۰ مجلد را توانستیم به سرانجام برسانیم. این در صورتی است که پروژه به صورت کامل انجام شد اما محرمانه نگهش داشتند. حتی همین مجلداتی هم که منتشر کردند، متن مختصر است و متن اصلی نیست.
آنچه از خاطرات شاپور بختیار در این مجموعه منتشر شده ۱۲۶ صفحه است. یعنی آدمی را که از سال ۲۴ تا ۵۷ تاریخ دارد، خاطراتش ۱۲۶ صفحه است. این دروغ است، حجم عمده آن را منتشر نکردهاند. حجم عمدهای از خاطرات شریف امامی که ماسون بود و برخی دیگر که وابستگی به آمریکا و انگلیس داشتند، نیز حذف شده است. در حقیقت آنها سعی کردند برای نسل انقلاب و بعد از انقلاب الگوسازی انجام دهند.
به موازات کار آنها پروژه تاریخ شفاهی مؤسسه مطالعات ایرانی با بودجه اشرف پهلوی و مدیریت حسین نصر و یارشاطر هم به صورت جداگانه شروع شد. آمریکاییها هم پروژه تاریخ شفاهی نیروهایی دریایی و مستشارانشان در ایران، را انجام دادند. این برای آنها کاربردی و راهبردی بود تا دوباره یک بازشناسی از ایران انجام دهند و بدانند که نقاط قوت و ضعف پهلوی برایشان چه بود تا بتوانند برای آینده برنامه ریزی کنند.
* تاریخ آغاز تاریخ نگاری انقلاب را از چه سالی میدانید؟
تبریزی: پس از پایان جنگ و از سال ۱۳۷۰ حرکت تاریخنگاری انقلاب اسلامی ایران شروع شد. این شروع همراه با این مساله بود که باید الگوی این تاریخنگاری را خودمان تهیه کنیم. برخی از مورخان از جمله مرحومان حجج الاسلام دوانی، ابوالحسنی و مرحوم حجتالاسلام روح الله حسینیان سعی کردند بر مبنای روش حوزوی جلو بیایند. مرحوم دوانی نخست مورخ در این حوزه است. بقیه شخصیتهای تاریخنگار یا حالت تهاجمی داشتند و یا حالت انفعال. برخی هم شروع به نظریه پردازی در این حوزه کردند. اما بهرحال ما در آغاز راه ضعف مبانی تئوریک و فکری داشتیم.
اکنون نیز هرچند وضعیتمان کمی بهتر شده اما کماکان این ضعف در الگو احساس میشود. ما باید راهی جدا از سبک تاریخنگاری غربی و مارکسیستی داشته باشیم و الگوی ما نیز باید مبانی اسلامیمان باشد. به هر حال توانستیم تا حدودی به این سبک دست پیدا کنیم و مؤسسات تاریخی ما البته آنهایی که در تهران بودند موفق عمل کردند. در زمینه دسترسی به اسناد و افراد سیاسی مطالعات تاریخی ما خوب بوده و آنهایی هم که خود در متن قضایا بودند، توانستند متون خوبی را بنویسند.
تبریزی: شهید حاج اسماعیل رضایی از خانوادهای فقیر بود. او در آن شعف شدید مالی چگونه توانست شخصیت و هویت خود را حفظ کند؟ اینکه چگونه معنویت در وجود این شخصیت تجلی پیدا کرد برای ما الگوست
در قم هم کار رجال نویسی علما آغاز شد، اما دو ضعف عمده را با خود داشت. نخست ضعف ادبی است. آثاری که نوشته شده از نظر ادبیات برای نسل امروز جذابیت ندارد و دوم اینکه محتوای سیاسی متون اندک است. خوشبختانه با توجه به ضرورت تاریخنویسی، علما هم از معذوریتهای خود کمی عقب نشینی کردند و متوجه شدند که نوشتن تاریخ زندگی آنها ریا نیست بلکه یک میراث فرهنگی و سرمایه فرهنگی است برای نسلهای بعدی و راهی است برای انتقال تجربه.
بخشی از این جریان تاریخنگاری و رجال نویسی علما به صورت گفتوگو انجام شد که مفید بود. مثلاً گفتوگوهایی با آیتالله العظمی اراکی و حجتالاسلام حجتی کرمانی و… انجام شد. بخشی هم در قالب تحقیق تاریخی صورت گرفت و مثلاً آثار مهمی درباره آیات محمدتقی خوانساری، حکیم خویی و آیتالله سید صدرالدین صدر و… تألیف و منتشر شد که متونی قوی بودند. اما همه آنها مثل کاری که آقای محمد جعفر بگلو درباره شهید حاج اسماعیل رضایی انجام داده، از نخستین آثار و متون درباره این شخصیتها به شمار میآیند و نیاز به کارهای بیشتر حس میشود.
* مبانی این جریان رجال نویسی از قرآن اخذ شده؟
تبریزی: بله. ما کلاً میتوانیم مبانی تاریخنگاری را از قران اخذ کنیم. کلام الله مجید روی شخصیتها بحث دارد. از بین ۱۲۴ هزار پیغمبر، حدود ۲۸ نفر از آنان در قرآن مطرح شدهاند و نامشان آمده است. از بین آن همه سلاطین هم چهار یا پنج پادشاه مثل فرعون، شداد و نمرد و… نامشان در قرآن به عنوان عبرت درج شده است. همه هم چه مثبت و چه منفی مؤثر بودهاند. حتی همسر فرعون هم به عنوان الگو نامش در قرآن درج شده است. پس نخستین راهبرد در تاریخنگاری الگو دادن یا عبرت گرفتن است. باید متون را طوری نوشت که مخاطبان از زندگی تقی شهرام عبرت بگیرند و شخصیتهایی مانند حاج اسماعیل رضایی و طیب حاج رضایی الگویی برای جامعه باشند.
راهبرد دوم قرآنی برای تاریخنگاری انتقال تجربه است. شهید حاج اسماعیل رضایی از خانوادهای فقیر بود. او در آن شعف شدید مالی چگونه توانست شخصیت و هویت خود را حفظ کند؟ در کنار زندگی سخت او از دوران نوجوانی یعنی یازده سالگی هم باید سرپرستی خانواده را بر عهده میگرفت و هم درس میخواند. اینکه چگونه معنویت در وجود این شخصیت تجلی پیدا کرد برای ما الگوست.
شهید حاج اسماعیل رضایی توانست در فشار شدید فقر با توکل بر خدا شخصیت خود را حفظ کرده و با توسل به حق زندگی را آغاز کند. حتی تمسخر و تهدید دیگران هم در او اثر نداشت. وقتی پا به عرصه زندگی گذاشت آنطور که در کتا «حاج اسماعیل» نوشته شده، خدا به او کمک کرد و دست و بالش از نظر اقتصادی باز شد و توانست دیگران را به خود ترجیح دهد.
نویسنده در کتاب «حاج اسماعیل» اشاره کرده که او خانهای را که برای خود تهیه دیده بود، به صاحبخانهشان در دوران کودکی داد که در آن دوران آنها را از خانه بیرون کرد اما خود بعدها دچار عسرت شد. شهید رضایی با آنکه خوبی از او ندیده بود اما دستش را گرفت. این اوج تقوا و معنویت اوست. در گشایشی که خداوند برای حاج اسماعیل رضایی پیش آورد، او به دنبال ویلا و مستغلات در داخل و خارج از کشور نرفت، به دنبال رفع زندگی و خدمت به دیگران بود. برای شهید حاج اسماعیل رضایی اصل اسلام بود، حال فرقی نمیکرد که نوع کارش چه بود؟ کمک به هیأت مذهبی بود یا ساخت خانه برای مستمندان. ساخت مسجد صاحب الزمان در برابر بهائیت باشد یا چراغانی کردن خیابان از میدان ۲۴ اسفند قدیم یا انقلاب فعلی تا اول خیابان بهبودی و شربت و شیرینی دادن به جمعیت زیاد. این اوج معنویت اوست. بنابراین شخصیت شهید حاج اسماعیل رضایی را باید به عنوان الگو به جامعه معرفی کرد.
ادامه دارد...