به گزارش خبرنگار مهر، شیوع ویروس کرونا و تعطیلی فعالیتهای تئاتری به بهانه حفظ سلامت مخاطبان و هنرمندان تئاتر و کمتر شدن آمار ابتلاء به این ویروس، هنرمندان تئاتر را با یک واقعیت انکارناپذیر مواجه کرده که وقتی حرفه شما به عنوان یک شغل تعریفی در سطح جامعه و سیاستگذاری تصمیمگیرندگان نداشته باشد، کرونا بهانهای میشود برای نادیده گرفته شدن بیشتر.
حمیدرضا نعیمی نمایشنامهنویس، بازیگر و کارگردان تئاتر طی یادداشتی که در اختیار گروه هنر خبرگزاری مهر قرار داد، به نکاتی در خصوص وضعیت فعلی هنرمندان تئاتر و چرایی آن پرداخت.
در یادداشت نعیمی با عنوان «اگر ویروس کرونا نبود، ما اکنون چه حال و روزی داشتیم؟» چنین آمده است:
یکسال، پیش از این را به یاد میآورم، کرونا نبود اما بیکاری و فقر و اعتیاد و طلاق و قتل و دزدی و فحشاء و اختلاس بود؛ مثلِ همهجای دنیا. کرونا نبود، اما میزانِ سرانه مطالعه در ایران و تیراژ کتاب اسفبار بود، این بار نه مثلِ همه جای دنیا. آمال و آرزوی یک انتشارات، فروش هزار نسخه از یک کتاب بود. کرونا نبود، اجاره مسکن و ارزاقِ عمومی اما بالا بود. کرونا نبود، اما تئاتر بود … آیا یکسال، پیش از این واقعاً تئاتر بود؟
نمایشهای «چشم به راهِ میرغضب»، «آقای اشمیت کیه؟»، «آبی مایل به صورتی»، «قهوهقجری»، «مرد بالشتی»، «لانچر ۵»، «صدای آهسته برف»، «آشپزخانه»، «صد در صد»، «شاهماهی»، «فرشته تاریخ»، «شپش»، «کریمولوژی»، «رؤیای نیمه شب تابستان» و «دریاچه قو» و… آثارِ دیگری که روی صحنه رفتند و تماشاگرانِ زیادی هم آنها را دیدند، اگر دلیلی بر وجود تئاتر نیستند، پس چه هستند؟
عزیزانِ منتقدی که کاری نمیکنند، و همواره مثلِ خدایان اُلمپ از بالا به فرودستانِ تئاتر نگاه میکنند به گونهای میگویند مگر ما تئاتر هم داریم؟ که باید از این بزرگان پرسید: بهتر نیست بفرمائید مگر ما تا به حال تئاتر هم داشتهایم؟ اگر تئاتر داشتهایم و به این حال و روز افتادهایم، پس بهتر است بگوییم ما هیچگاه تئاتر نداشتهایم عزیزانِ منتقدی که کاری نمیکنند، و همواره مثلِ خدایان اُلمپ از بالا به فرودستانِ تئاتر نگاه میکنند به گونهای میگویند مگر ما تئاتر هم داریم؟ که باید از این بزرگان پرسید: بهتر نیست بفرمائید مگر ما تا به حال تئاتر هم داشتهایم؟ اگر تئاتر داشتهایم و به این حال و روز افتادهایم، پس بهتر است بگوییم ما هیچگاه تئاتر نداشتهایم. مگر میشود در یک مملکت، در هزاره سوم، همه چیز تا این حد سیر نزولی و قهقرایی داشته باشد؟
کشورِ ما از دوران پهلویها صاحب مقولهای به اسم تئاتر شد: مکانی که برای ورود به آنجا پول داد و نشست و نمایش دید. چه یک نمایشِ سرگرمکننده و ساده، چه اثری ارزشمند و متعالی در فرم و محتوا… اگر برای این شاخه هنری از ابتدا بهصورت ریشهای، کارشناسی، مدون و قانونی فکر شده بود، بیشک نسلهای بعد با وجود تغییر رژیم نمیبایست تا این حد دچار سردرگمی و حیرانی میشدند.
پس اگر روزگاری که از آن به عنوان «دوران طلایی تئاتر ایران» اطلاق میشود یعنی دهه چهل و پنجاه را به عنوان اتفاق بزرگی بدانیم، این پرسش پیش میآید که: نتیجه و دستاورد آن دوران چیست؟ خلق تعدادی نمایشنامه؟ معرفی چهرههای مطرح در عرصه کارگردانی و بازیگری و طراحی و نقد و تدریس؟ خب ما هم بعد از انقلاب ۵۷ در نیمه دوم دهه ۷۰ جهش بزرگی را در تئاتر ایران داشتیم. افزایش تالارهای اجرا، رشد کمی و کیفی، ارتباط با هنرمندان تئاتر دنیا، اجرای آثار باشکوهِ خارجی در ایران، ترجمه و چاپ و نشر کتابهای تخصصی و… پس چرا همواره این پرسش پابرجاست که: مگر ما در ایران تئاتر هم داریم؟
نظر من این است که بله، داریم، اما نه آنگونه که دیگران دارند. تئاترِ ما در ایران چیزی شبیه همه چیزهای دیگری است که داریم. مثلاً وزارتخانه مسکن داریم، وزیر مسکن داریم، چندین معاون و دهها و صدها زیرمجموعه مدیریتی داریم اما هیچ مدیریتی را در حوزه مسکن شاهد نیستیم. هیچ کنترل و قانونی برای مدیریت بحرانِ مسکن از سوی این وزارتخانه طویل و عریض اعمال نمیشود. آژانسها و بنگاههای معاملات ملکی بیهیچ نظارتی در رشد و افزایش بیرویه قیمت مسکن و اجارهبهاء نقش دارند، سلاطین مسکن که گاه تا هزار یا دو هزار واحد مسکونی در کلانشهرها دارند باعث افزایش صددرصدی املاک میشوند و مردم ستمدیده و ستمکش را بیچارهتر میکنند.
وزارت علوم میداند که تحصیلِ فرزندان ما در طولِ دوازدهسال یعنی نابودی سرمایه عمر و پولِ این مملکت؛ اما حاضر به بازنگری در آن نیست. کدام یک از ما در طولِ دورانِ تحصیلاتِ ابتدایی و متوسطه، عاشق هنر و حرفهای شدیم که اکنون در آن مشغول به کار هستیم؟ کدام یک از ما، از آموزشِ دورانِ کودکی و نوجوانی در دروسِ عربی و انگلیسی و جبر و مثلثات و شیمی و تاریخ، چیزی در خاطر داریم؟ برای دانشجویان و فارغالتحصیلانِ ما از دانشگاهها هیچ آینده و امنیت شغلی تعریف نشده، اما در کنار دانشکده هنرهای زیبای دانشگاه تهران، دانشگاه هنر، دانشکده سینما-تئاتر، دانشکده هنر و معماریِ دانشگاه آزاد اسلامی، تربیت مدرس، دهها مراکز آموزشی غیرانتفاعی، دهها مراکز علمی-کاربردی، صدها مدرسه و مؤسسه خصوصی آموزشِ تئاتر و بازیگری و درامنویسی و… و پردیسهای روزانه و شبانه داریم. بر اساس همین نمونهها نگاه کنید به سازمانها، ادارات و مراکز دیگر...
ما اساساً ملتی سیستمپذیر نیستیم. (ژاپنیها، چینیها، کُرهایها، تایوانیها، مالزیاییها و… را ببینید) ما ملتی هستیم که بد تربیت شدهایم، به ما یاد دادهاند که ارزشهای تاریخی، فرهنگی، ادبی و هنری با ارزشی نداشتهایم و نباید به آنها فخر کنیم.
حتی میهندوستی و ایرانی بودن هم ارزش نیست. ما بسیاری از دستاوردهایمان در طول تاریخ ِکهن و معاصر را نه تنها فراموش کرده، که مکتوب نکردهایم.
این پرسش همواره پابرجاست که چرا در همان دورانِ پهلویها هنرمندان، صاحبِ شغل شناخته نشدند؟ چرا یک مجسمهساز، شاعر، رماننویس، نوازنده ساز و آهنگساز، درامنویس، کارگردان، بازیگر، طراح، منتقد تئاتر و سینما نباید تعریف شغلی داشته باشد، و از مزایای بیمه، حقوقِ ایام بیکاری و وام و تعاونی مسکن و … بهرهمند باشد؟
آیا ستادهای مدیریتِ بحران از هماکنون برای سیل، آتشسوزی جنگلها و مراتع، زلزله و… برنامه دارند و به تجهیزات مدرن مجهز هستند؟ آیا در صورت وقوع حادثهای مثلِ فاجعه ساختمانِ پلاسکو غافلگیر نشده و ناتوان عمل نمیکنند؟ باید بپذیریم که سیستم نداشتن بزرگترین نقصِ جامعه ماست. تئاتر هم از این قاعده مستثنی نیست باید بپذیریم که ویروس کرونا دستانِ خالی، ناتواناییها، خلاءها و نابسامانیهای ما را عیان کرد. نشان داد که مانند همه عرصههای دیگر، مدیرانِ ما، نه تنها برای روزگار عادی که برای روزهای بحرانی هم هیچ قدرت، مدیریت، برنامه و چشماندازی ندارند. آیا ستادهای مدیریتِ بحران از هماکنون برای سیل، آتشسوزی جنگلها و مراتع، زلزله و… برنامه دارند و به تجهیزات مدرن مجهز هستند؟ آیا در صورت وقوع حادثهای مثلِ فاجعه ساختمانِ پلاسکو غافلگیر نشده و ناتوان عمل نمیکنند؟ باید بپذیریم که سیستم نداشتن بزرگترین نقصِ جامعه ماست.
تئاتر هم از این قاعده مستثنی نیست. هر مدیری، روش مدیریتی خودش را کارآمد میداند و ترجیح میدهد به روشهای پیشین کاری نداشته باشد. هیچکس نمیپرسد در ممالک دیگر، این همه دولت و جناح سیاسی میآیند و میروند، چرا در سرنوشت فرهنگ و هنر و ادب آنجا فاجعهای رخ نمیدهد؟ رابرت دنیرو، جیم کری، مریل استریپ، الک بالدوین و دیگران به تندترین شکل رئیسجمهورشان (دونالد ترامپ) را مضحکه و نقد میکنند، اما از سوی دولت و دستگاههای امنیتیِ آنجا بازخواست نشده و یا در روندِ کاری و حرفهای آنها خللی ایجاد نمیشود، در حالیکه کوچکترین اعتراضِ صنفی ما امنیتی تلقی میشود. اگر از وزیر و معاون و وکیل پرسش کنیم، خود را ملزم به پاسخگویی روشن و شفاف نمیدانند.
یک بار برای همیشه جامعه تئاتر ایران میبایست مدیران ارشد و وزیرانِ محترم را به چالش بکشند که تا کی قرار است آینده کاری و حق حیات هنرمندان نادیده گرفته شود؟ هنرمندان تئاتر شهروندان این مملکت به حساب میآیند، اما با آنان مانند طفیلی و بیگانه برخورد میشود؟ گناه ما چیست که مسئولان با تئاتر بیگانهاند؟ از آقایان میرسلیم تا مهاجرانی، صفار هرندی، حسینی، جنتی، صالحی امیری و صالحی که مسئولیت وزارت فرهنگ و ارشاد اسلامی را به عهده داشتهاند چه تغییر و تحولِ رو به رشدی را برای تئاتر شاهد بودهایم؟ خامدستانه خواهد بود که آقایان بفرمایند در تهران شبی بیش از ۱۰۰ نمایش روی صحنه رفتهاست. که آنگاه این پرسشها پیش میآید که کدام نمایشها، با چه کیفیتی، چه تأثیری، چه حمایتی و چه میزان استقبال از سوی تماشاگران؟
بیتعارف، وزارت فرهنگ و ارشاد اسلامی، معاونت هنری و مرکز هنرهای نمایشی که نقش متولیان تئاتر را دارند غافلگیر شده و در یک سردرگمی به سر میبرند. باید از این بحران سود برد و فهمید که اگر در روزگارِ آرامتر و عادیتر برای تئاتر چشماندازی تعریف میکردیم، برنامههای مدون میداشتیم، خود را مکلف به پاسخگویی در برابر جامعه هنری میدانستیم، و باری به هر جهت کار نمیکردیم، بلکه اصولِ مدیریتِ کشورهای صاحب برنامه را با کارشناسی مشاوران خبره، الگوی مدیریتِ خود قرار میدادیم، اکنون با دهها پرسش بنیادین مواجه نبودیم که:
- وزارت فرهنگ و ارشاد اسلامی کجای ماجراست؟
- وزیر فرهنگ و ارشاد اسلامی کی هستند و چه کار میکنند؟
- معاونت هنری چه برنامه مدونی برای خروج از بحران کرونا را در دستور کار دارند؟
- بودجهی تئاتر در سال ۹۹ کجاست؟ چقدر است و صرف چه خواهد شد؟
- لزوم برگزاری جشنواره تئاتر فجر چیست؟
- تا کی هنرمندان باید از بی پشتیبانی به خاطر نبود دارو و تسهیلات و امکانات بیمه و پزشکی در عسرت و تنهایی بمیرند؟
- و …