خبرگزاری مهر، گروه دین و اندیشه _ محمد فرضی پوریان*: یکی از بحثهای مطرح در این روزها بحث صلح امام حسن مجتبی (علیهالسلام) با معاویه بن ابوسفیان است که توسط رئیس جمهور مطرح شده و تلاش کردهاند که این صلح را دال بر مذاکره بگیرند و بگویند مصلحت کشور اقتضا میکند که با دشمنان مذاکره کنیم و از تحریم و فشار رهایی یابیم.
اما برای تحلیل مساله بهتر است به صلح امام و شرایط و ویژگیهای زمان ایشان نگاهی گذرا داشته باشیم. بعد از شهادت امیرالمومنین (علیهالسلام) فرزند ارشدش امام حسن مجتبی (علیهالسلام) به عنوان امام دوم شیعیان، خلیفه وقت شد، حضرت در حال سامان دادن به کشور بود که خبر رسید معاویه در حال تدارک سپاه و جنگ با حضرت است و به سمت عراق حرکت کرده است، ایشان نیز نیروها را تدارک دیده و به محلی در نزدیکی کوفه و در مسیر شام به نام «نخیله» اعزام کرد. سپاه حضرت متشکل از شیعیان، خوارج، منافقین داخلی، افراد سودجو و دنیا طلب بود که به هیچ وجه سپاهی منسجم و هماهنگ نبود.
از طرفی چون مردم جنگهای زیای مثل جنگ با ایران، جنگ جمل، صفین و نهروان را پشت سر گذاشته بودند، از جنگ خسته شده و تمایلی به جنگیدن نداشتند، آنان بیشتر دنبال بهانهای برای فرار یا صلح بودند و هنگامیکه معاویه آنها را به سوی خود دعوت میکرد و وعده میداد، به راحتی به سپاه او ملحق میشدند.
حضرت ابتدا مردم را برای جنگ با معاویه فرا خواند و همه بیعت کردند، سپس فرمود به نخیله بروید، اما وقتی خود حضرت آمدند، اکثر افرادی که بیعت کرده بودند را در آنجا ندید. سپس مردی از قبیله «کنده» به نام «حکم» را با چهار هزار نفر به انبار فرستاد تا با معاویه مقابله کند، اما معاویه با پانصدهزار درهم او را خرید و از امام حسن (علیهالسلام) جدا کرد، او با دویست نفر از قبیله خود فرار کرد و به معاویه پیوست، حضرت شخص دیگری از قبیله «مراد» را با چهار نفر دیگر به انبار فرستاد که او نیز فریب سکههای معاویه را خورد و به او پیوست.
بعد از این جریان حضرت به محلی به نام «دیر عبدالرحمن» رفت. حدود چهل هزار سواره و پیاده در آنجا جمع شدند. حضرت دوازده هزار نفر را به فرماندهی عبید الله بن عباس به جنگ با معاویه فرستاد، اما او نیز فریب معاویه را خورد و شبانه خود را به سپاه معاویه رساند و امام خویش را تنها گذاشت. سپاه حضرت از هم متفرق شد و همه گریختند و به سمت معاویه تمایل پیدا کردند و تنها عده معدودی از شیعیان خاص ایشان مانده بودند و حتی نقل شده گروهی از درون سپاه خود حضرت، به خیمه ایشان هجوم برده و قصد کشتن حضرت را داشتند و حتی ران حضرت را نیز مجروح کردند. لذا حضرت با همان مقدار اندک از شیعیان با وفای خود به مدائن رفتند و آنجا مداوا شدند و در نهایت حضرت مجبور به صلح شد .[۱]
با این شرایط است که امام حسن مجتبی (علیهالسلام) با معاویه صلح میکند، حتی حضرت خود در مورد انگیزههای صلح میفرمایند: «اگر یارانی داشتم که در جنگ با دشمنان خدا با من همکاری میکردند هرگز خلافت را به معاویه واگذار نمیکردم، زیرا خلافت بر بنیامیه حرام است ».[۲]
اما باید از رئیس جمهور سوال کنیم کدام یک از این شرایط پیش آمده که دم از صلح میزند، آیا نیروهای انقلابی یا سپاه یا نیروی انتظامی که حافظ امنیت کشور هستند، فرار کرده و کشور را به دشمن سپردهاند؟ کدام یک از سرداران دلیر ما به دشمن ملحق شدهاند، مگر این ملت هشت سال تمام در مقابل دشمن تا دندان مسلح و تمام دنیا ایستادگی نکرد، مگر این مردم برای حفظ دین و شرفشان شرایط بسیار سخت جنگ را تحمل نکردند؟ چرا ایشان از صلح دم میزند.
ممکن است کسی سوال کند چرا امام حسن مجتبی (علیهالسلام) مانند برادر رشید خود امام حسین (علیهالسلام) نجنگید تا شهید شود، امام حسین (علیهالسلام) تنها با ۷۲ نفر با سپاه ۳۰ هزار نفری جنگید. امام حسن (علیهالسلام) بدون شک یارانش از ۷۲ نفر بیشتر بود، چرا نجنگید تا شهید شود؟ حتماً صلح مصلحت داشته و الان هم کشور ما به صلح و مذاکره نیاز دارد پس بهترین تصمیم در این شرایط صلح است.
در واقع پاسخ این سوال به شرایط آن زمان بر میگردد، در زمان امام حسن (علیهالسلام)، معاویه خلیفه است و در زمان قیام امام حسین (علیهالسلام)، یزید (لعنهاللهعلیه) خلیفه است و بین این پدر و پسر زمین تا آسمان تفاوت وجود دارد، به همین خاطر است که رفتار امام حسن و امام حسین (علیهماالسلام) نیز متفاوت میگردد. معاویه خود را مسلمان جلوه میدهد، نماز و قرآن میخواند جلسات تفسیر قرآن برگزار میکند و خود را دلسوز مردم و جامعه و اسلام نشان میدهد، لذا ظواهر را رعایت میکند اما یزید همین را هم بر نمیتابد.
تواریخ مختلف گواهی داده اند یزید (لعنه الله علیه) شخصیتی بیدین و متمایل به مسیحیت بود - چون مادرش مسیحی بود و در میان مسیحیان بزرگ شد- هیچ قید و بندی نسبت به اسلام و واجبات و محرمات آن نداشت، علناً شراب میخورد و سگ بازی میکرد و مجالس رقص و آواز تشکیل میداد و به میگساری و خوشگذرانی و… میپرداخت .[۳]
چنین شخصیتی اگر در رأس امور قرار میگرفت واقعاً اسلام و دین به خطر میافتاد، چرا که مردم به دید جانشین پیامبر (صلیاللهعلیهوآله) به او نگاه میکردند و اعمال و رفتار او را دین و اسلام تلقی میکردند، لذا امام حسین (علیهالسلام) زمانیکه یزید به عنوان خلیفه اعلام شد فرمودند: «عَلَی الْإِسْلَامِ السَّلَامُ إِذْ قَدْ بُلِیَتِ الْأُمَّةُ بِرَاعٍ مِثْلِ یَزِید: بر اسلام، سلام باد -باید فاتحه اسلام را خواند و با اسلام خدا حافظی کرد- آنگاه که والی مسلمانان کسی همچون یزید باشد ».[۴]
به همین خاطر است که رفتار امام حسن و امام حسین (علیهماالسلام) متفاوت است، اگر امام حسن (علیهالسلام) با معاویه با سپاهی اندک میجنگید، معاویه با تفسیر قرآن و جعل روایات و شاهد آوردن چند صحابی پیامبر (صلیاللهعلیهوآله)، امام حسن مجتبی (علیهالسلام) را باغی و مهدور الدم اعلام میکرد که کشتنش نه تنها جایز است، بلکه بسیار ثواب هم دارد. لذا شهادتش جز کشته شدن خودش و دیگر اهل بیت، هیچ اثری نداشت و هیچ حرکتی در جامعه ایجاد نمیکرد.
اما شهادت اباعبدالله الحسین (علیهالسلام) باعث بیداری مردم شد و همه مردم چهره واقعی یزید را مشاهده کردند و باعث رسوایی او و جدایی دین و دیانت از خلافت شد. شهادت حضرت به مردم فهماند او جانشین پیامبر (صلیاللهعلیهوآله) نیست و به ناحق در این جایگاه قرار گرفته است. به همین خاطر است که اباعبدالله الحسین (علیهالسلام) نیز در زمان معاویه حدود ۱۰ سال سکوت میکند، چون میداند قیام او سودی ندارد و به هیچ وجه حرکتی در جامعه ایجاد نمیکند.
پس علت سکوت امام حسن مجتبی (علیهالسلام) و قیام امام حسین (علیهالسلام) به طرف مقابل و دشمن روبروی آنها بر میگردد و هر دو حرکت در زمان خودش بسیار مناسب و به جا بوده و بهترین تصمیم بوده است.
اما از این صلح نمیتوان در زمان فعلی سو ء استفاده کرد و گفت میتوان با دشمن صلح کنیم و به میز مذاکره رفت، چون دشمن، همان دشمن قبلی است، هدفش نابودی اسلام و تشیع و اندیشه و فکر ماست، مذاکره با او تنها وضع را بدتر و او را قویتر میکند، در زمان حاضر هم یاران با وفایی هستند مانند سردار رشید اسلام حاج قاسم سلیمانی که از مملکت دفاع میکنند و رهبر انقلاب تنها نیست و هم شرایط، شرایط زمان معاویه نیست، همه مردم چهره آمریکا و دشمنی او با مردم ایران را میدانند، جنایات آمریکا علیه مردم ایران را میدانند، لذا صلح و مذاکره و پذیرفتن شرایط او، نهایت گمراهی است.
*: کارشناس معاونت تبلیغ حوزه علمیه قم
پینوشتها:
[۱]. مفید، محمد بن محمد، الإرشاد فی معرفة حجج الله علی العباد ۲ جلد، کنگره شیخ مفید - قم، چاپ: اول، ۱۴۱۳ ق، ج ۲، ص ۱۰-۱۴.
[۲]. شُبرَّ، سید عبدالله، جلاء العیون، قم مکتبه بصیرتی، ج ۱، ص ۳۴۶.
[۳]. برای مطالعه بیشتر لطفاً به این مطلب مراجعه کنید
[۴]. ابن طاووس، علی بن موسی، اللهوف علی قتلی الطفوف، ترجمه فهری، جهان، تهران، چاپ اول، ۱۳۴۸ ش، ص ۲۴.