خبرگزاری مهر، گروه فرهنگ: مبارزات مردم ایران علیه رژیم ستمشاهی به رهبری حضرت امام خمینی (ره) از نظر تعدد رجال مؤثر، یکی از درخشانترین فصول آزادی خواهی در تاریخ تمدن ایران زمین است. قیامی که با دادن خونهای بسیار بالاخره در ۱۲ بهمن ۱۳۵۷ به نتیجه نشست. روال منطقی این بود که درست از روز پیروزی انقلاب تاریخنگاران به روایت قیام و فتح بپردازند و رجال شهید را ثبت در تاریخ کنند، اما این اتفاق رخ نداد و نزدیک به دو دهه طول کشید تا جریان تاریخنگاری انقلاب شکل بگیرد. این میان بسیاری از رجال و شخصیتها و بسیاری از رخدادها هم یا بسیار دیر به آنها پرداخته شد و یا تاکنون حرفی از آنها به میان نیامده است.
یکی از رجالی که تا سالها نامی از او به میان نیامد، شهید حاج اسماعیل رضایی، است. او از سرسپردگان نهضت سید قائد امام خمینی (ره) بود و روز ۱۱ آبان ۱۳۴۲ به جرم همین سرسپردگی به همراه طیب حاج رضایی اعدام شد. متأسفانه شخصیت این شهید برجسته و کارهای درخشانش در نهضت و همچنین برنامههای اصلاحی اجتماعیاش هنوز به درستی معرفی نشده است. بهار امسال (۱۳۹۹) مؤسسه فرهنگی و هنری و انتشارات مرکز اسناد انقلاب اسلامی در طرح «تاریخ انقلاب اسلامی به زبان ساده» کتابی درباره این شهید بزرگوار منتشر کرده است.
کتاب «حاج اسماعیل» نام دارد و به قلم محمد جعفربگلو است و با شمارگان هزار نسخه، ۱۷۳ صفحه و بهای ۱۸ هزار تومان روانه کتابفروشیها شده است. به مناسبت انتشار این کتاب نشستی در خبرگزاری مهر و با حضور قاسم تبریزی، عزت شاهی، محمد جعفر بگلو، نویسنده کتاب و علی اکبر رضایی، فرزند شهید حاج اسماعیل رضایی برگزار شد. قسمت نخست این گزارش را که به مساله رجالنویسی تاریخ انقلاب اختصاص داشت از اینجا بخوانید و در ادامه با قسمت دوم این گزارش همراه شوید.
*صحبت از الگو شدن شهید حاج اسماعیل رضایی شد. چرا ایشان یک رجل برجسته و در مسیر حق است؟
قاسم تبریزی: زمانی که میخواستند حاج اسماعیل رضایی را اعدام کنند، کاغذ و قلمی خواست تا وصیتنامهاش را بنویسد. میزان بدهکاریها و طلبهایش را نوشت. ذهنش شب قبل از اعدام آنقدر آزاد بود که مفصل نوشت. آدم در ترس و وحشت ذهنش کار نمیکند. مضافاً این را میداند که فردای قیامت هم باید پاسخگو باشد. بنابراین تجلی ایمان و معرفت را میتوان در شب پیش از اعدام حاج اسماعیل دید. حتی نوشته که ماشینم را نیز بفروشید و پولش را به این سه نفر بدهید. این برای یک آدم مبارز و کسانی که میخواهند به جهاد بروند، میتواند الگو باشد. به قول اقبال لاهوری «نشان مرد مؤمن با تو گفتم / که چون مرگش رسد خندان بمیرد» اسماعیل رضایی به همین حال شهید شد.
عزت شاهی: شهید حاج اسماعیل رضایی و شهید طیب رضایی، کارشان در حد اعدام نبود. نه تروری داشتند و نه اسلحهای و نه آدم کشته بودند و نه مخالفت علنی با شاه داشتند
شهدای ما همه اینگونه بودهاند. وظیفه مورخ هم ارائه الگوست. به تعبیر استاد محمدرضا حکیمی در کتاب «کلام جاودانه» که درباره نهج البلاغه است نوشته است: ما برای تربیت نسل جوان به دو مؤلفه نیاز داریم، یکی آرمان است و دیگری الگو. آرمان در قرآن و نهج البلاغه و سیره ائمه است و الگو نیز همین شخصیتها هستند. اگر ما آرمان و الگو را دادیم جوان خود را خواهد ساخت. اینجا رمان، قصه، فیلمنامه، نمایشنامه و تاریخنگاری میتواند این را به جوانان بدهد. همانگونه که زندگی امثال مسعود رجوی، تراب حقشناس و محمدرضا و رضاخان پهلوی هم عبرت است.
وقتی بنی صدر آن طور عصیان کرد و گفت که من مجلس را قبول ندارم، قانون را قبول ندارم و… امام خمینی (ره) فرمود: هیتلر و رضاخان هم از اول دیکتاتور نبودند. قدم به قدم دیکتاتور شدند و آنها عبرتند. چرا سیدحسن تقی زاده با آن سواد زیادش مزدور غرب میشود؟ چرا کسروی به انحطاط کشیده میشود؟ در جهان دو خط بیشتر وجود ندارد. یا حق یا باطل. وسط ندارد. وسط بحران و حیرت و سرگشتگی است.
عزت شاهی: شهید حاج اسماعیل رضایی و شهید طیب رضایی، کارشان در حد اعدام نبود. نه تروری داشتند و نه اسلحهای و نه آدم کشته بودند و نه مخالفت علنی با شاه داشتند. میتوان گفت که ارزش اعدام این دو شخصیت بسیار بیشتر از ارزش اعدام دیگران بود، چرا که دیگران برای کار کرده اعدام شدند، اما این دو برای کار نکرده.
میخواستند شرایطی را فراهم کنند تا از حرفها و سخنان شهید حاج اسماعیل و شهید طیب بر علیه امام خمینی (ره) استفاده کنند. میخواستند در بازجوییها از این دو نوشته و اعترافی بگیرند مبنی بر اینکه ما از آیتالله خمینی پول گرفتیم و این بلوا را راه انداختیم. هدف این بود که بر اساس سخنان این دو اتهامی به امام خمینی (ره) وارد کنند که او برای بلوا به این دو پول داده و خود یعنی امام خمینی (ره) پولها را از جمال عبدالناصر گرفته است. اما حاج اسماعیل رضایی و طیب حاج رضایی به خاطر اینکه حاضر نشدند اتهامی بیپایه و اساس به امام خمینی (ره) وارد آید، اعدام شدند. اینطور که شنیدم به طیب حاج رضایی گفتند که حکم تو اعدام است مگر اینکه علیه آقای خمینی شهادت دهی؟ در پاسخ گفت که من هرکاری که خواستم را انجام دادهام و نمیخواهم آخر عمری به اولاد پیغمبر تهمت ناروا ببندم. اگر رژیم این دو را آزاد میکرد هم پیشنهاداتشان مبنی بر بستن اتهام به امام خمینی (ره) لو میرفت، بنابراین اعدامشان کردند و گرنه کارهای آنها بر اساس منطق آن رژیم نهایتاً پنج یا ۱۰ سال حبس داشت. این دو شهید به راحتی میتوانستند از امام خمینی اعلام برائت و در پروژه تهمت سازی رژیم گذشته به ایشان شرکت کنند و از اعدام خلاصی یابند، اما اینکار را نکردند چون زندگی پس از آن دیگر هیچ ارزشی برایشان نداشت. حاج اسماعیل و طیب با نپذیرفتن این پروژه بهشت را برای خود خریدند.
علی اکبر رضایی: طیب در دادگاه اولیه این جرم را پذیرفته و اقرار کرده بود که پول را حاج اسماعیل رضایی از امام خمینی (ره) گرفته تا در کشور اغتشاش ایجاد کند. این سناریویی بود که ساواک نوشت، اما با پایمردی حاج اسماعیل رضایی نتوانست آن را اجرا کند. در دادگاه به او گفتند که طیب چنین اعترافی کرده است. ایشان گفت من مینویسم که اگر من پول به طیب داده باشم، اعدامم کنید. مینویسد و امضا میکند. در دادگاه دوم یا تجدید نظر که تیمسار امین زاده رئیس دادگاه بوده این دو به اعدام محکوم میشوند.
*حلالیتی که طیب از حاج اسماعیل پیش از اعدام و تیرباران میطلبد بابت همین اعتراف است؟
علی اکبر رضایی: بله. این دو شخصیت در دو دادگاه محاکمه شدند. در دادگاه اولیه که برای ۱۳ نفر از اعضای زندانی رخداد ۱۵ خرداد حکم اعدام بریده شد، طیب گفته و نوشته بود که پول به توسط حاج اسماعیل رضایی از امام خمینی (ره) گرفته شده و او آن را در اختیار من (طیب حاج رضایی) گذاشته تا عدهای اوباش و چماق به دست استخدام کنم. وقتی پدر من را به دادگاه آوردند به او تفهیم کردند که طیب اعتراف کرده که شما از امام خمینی (ره) پول گرفتهاید. پدرم در جواب میگوید که: «من از حاج آقا روحالله پول گرفتهام؟ من همیشه به حاج آقا روحالله پول میدادم.» و این درست است. پدرم نماینده رسمی حضرت امام بودند و همیشه وجوهات را میدان میوه و تره بار جمع آوری کرده و خدمت ایشان میبردند. هر شب جمعه پدرم با شریک خود یعنی حاج علی برقی به قم رفته و خدمت حضرت امام (ره) میرسیدند.
حاج علی برقی پس از شهادت حاج اسماعیل روایت کرده که برای نخستین بار به من گفت بیا برویم قم؟ و من نمیدانستم قصد دیدار چه کسی را دارد؟ وقتی نزدیک منزل حضرت امام (ره) رسیدیم من عین بید لرزیدم و به اسماعیل گفتم: ما را به لانه زنبور آوردهای؟ ما را میگیرند و پدرمان را در میآورند. که حاج اسماعیل به او جواب میدهد: نترس و تو بشین در ماشین تا من بروم و برگردم. پدرم هم رفت و وجوهات را تقدیم کرد و با بقچهای در بغل که ظاهراً پر از اعلامیه بوده برگشت.
حاج اسماعیل رضایی اولین مبتکر مسکن مهر در ایران بود. خانههای ارزان قیمتی با کمک شریکشان حاج علی برقی ساختند و توسط چند خانمی که برای ایشان کار میکردند، خانمهای روسپی را شناسایی کرده و این مسکنها را به شرط ادامه ندادن شغل قبلی در اختیارشان میگذاشتند قاسم تبریزی: ظاهراً در پرونده ساواک ایشان اشاره شده که همان بقچهای را فرزند شهید رضایی اکنون اشاره کردند، حاوی پولهایی بوده که از شهید از امام گرفته برای ایجاد اغتشاش در کشور، یعنی همان پولهایی که با توجه به سناریو ساواک، از جمال عبدالناصر به ایران رسیده است.
سرلشگر منوچهر هاشمی کتابی دارد به نام «داوری». او نوشته است که وقتی که من به اداره کل هشتم آمدم، پرونده را دیدم و متوجه شدم که اصلاً آن شخصی را که اشاره میکنند از مصر به ایران آمده برای دادن پول، وجود حقیقی ندارد. هاشمی نوشته که به همین خاطر نزد پاکروان رفتم به این مساله اشاره کردم و او گفت که شما این مساله را مسکوت بگذارید.
*به عبارتی رژیم پهلوی برای بدنام کردن نهضت امام و قیام ۱۵ خرداد، قصد داشت از حاج اسماعیل رضایی و طیب حاج رضایی بهره ببرد؟
قاسم تبریزی: بله. رژیم فکر میکرد که اگر از بین میدانیها و طیفهای مشابه آنها استفاده کند، میتواند اتهاماتی چون ارتجاعی بودن و… را به طیفهای مذهبی بچسباند. جبهه ملی هم اهمیتی برای فکر و عقیده مذهبیها قائل نبود و آنها را مرتجع میدانست. کمونیستها و مارکسیستها هم که اساساً دین را قبول نداشتند. یعنی رژیم میخواست بگوید که معترضان به انقلاب سفید و… اراذل و اوباش بودند. شاه هم خباثت و خریت و حماقت کرد و گفت که مردم معترض برای دو تومان پول که آن مصری با خود به ایران آورده به خیابانها آمدهاند. حتی ساواک به رسانهها میگوید که این مطلب شاه را چاپ نکنند، چرا که حتی اگر راست باشد هم نشان دهنده وضعیت نابهنجار اقتصادی در ایران است و مردمی که حاضرند به خاطر ۲۵ ریال پول جان خود را هم از دست بدهند.
*در کتاب درباره خانهسازی شهید حاج اسماعیل رضایی برای نیازمندان هم اشاره شده است. این کار بسیار عظیم بود و شاید بتوان ایده آن را با برخی از ایدههای امروزی مثل مسکن مهر هم مقایسه کرد.
علی اکبر رضایی: ایشان در خیابان منصور که اکنون به خیابان شهید حاج اسماعیل رضایی تغییر نام پیدا کرده، یازده هزار متر زمین از خانمی به اسم وفا خریداری کرد. حاج اسماعیل رضایی اولین مبتکر مسکن مهر در ایران بود. خانههای ارزان قیمتی با کمک شریکشان حاج علی برقی ساختند و توسط چند خانمی که برای ایشان کار میکردند، خانمهای روسپی را شناسایی کرده و این مسکنها را به شرط ادامه ندادن شغل قبلی در اختیارشان میگذاشتند. همینطور حاج اسماعیل باعث ازدواج این خانمها هم شدند. در کنار این ساختمانها مسجدی ساختند به نام مسجد نبوی.
*از نظر پژوهش اسنادی کتاب چگونه است؟ حجم عمدهای از مطالب به گفتوگو با نزدیکان از جمله داماد خانواده مستند میشود. اعتبارسنجی این سخنان توسط مورخ را چگونه ارزیابی میکنید؟
قاسم تبریزی: ویژگی کتاب در مستند نوشته شدن آن است. فقط در صفحه ۱۲۲ کتاب درباره اخوان المسلمین حرفی زده شده و روایتی درج شده که بدون سند است. باقی مطالب کتاب سندهای مفصل کتبی و شفاهی دارد. پژوهشگر از اسناد تا جایی که توانسته و در اختیارش بوده استفاده کرده است.
کتاب درباره شخصیتی است که به گواه خاص و عام منزه، متدین و سلیم النفس بود. مرحوم آیتالله مهدوی کنی وقتی وصیتنامه شهید حاج اسماعیل رضایی را مطالعه کرد، گفت: چیزی که ایشان نوشته در حد یک عالم حوزوی و… است. به طور کل تواتر روایتها درباره ایشان از سلامت نفس و خدمت و خدمات حکایت دارند.
کتاب «حاج اسماعیل» از اصطلاحات و مفاهیم ثقیل مبراست، بنابراین فهمش برای نسل جدید به سادگی صورت میگیرد. قلم نویسنده هم توانمند است و به خوبی توانسته مقدس، مسیر اسلام و انقلاب اسلامی و راه امام را روشن کند. بسیاری از اشخاص بودند از جمله همین شهید طیب حاج رضایی که ابتدا اهل اسلام و دین نبوده و جاوید شاه میگفتند اما بعدها متحول شدند. این میان اما شهید حاج اسماعیل رضایی چهره خاصی به شمار میرفت. او از ابتدا اهل مطالعه و اهل منبر بود. او مقامات معنوی و درونی داشت.
انقلاب اسلامی ایران را هیچ کسی، یا هیچ حزب و سازمان و جمعیتی نمیتواند بگوید که به تنهایی به سرانجامش رسانده است. همه مردم در پیروزی آن شرکت داشتند. پس ارائه این الگوها برای نسل امروز بسیار سازنده خواهد بود. یک تاجر امروزی با وجود این کتاب دیگر نمیتواند بگوید که من هیچ الگویی نداشتم. شهید حاج اسماعیل رضایی با وجودیکه در نوجوانی در فقر بود، اما ثروت بسیاری کسب کرد و به این ثروت وابسته هم نشد. او میتوانست پیشنهاد ساواک را بپذیرد و خود را خلاص کند و بعد با ثروتش از مملکت خارج شود، اما اینکار را نکرد. به همین دلیل هم میگویم که این شهید میتواند الگویی برای همه طیفهای جامعه باشد.
*در صفحه ۳۸ کتاب اشاره شده که شهید حاج اسماعیل رضایی در محضر شیخ جواد فومنی درس حوزوی میخواند. این درس حوزوی معمول طلاب است یا درس مکاسبی که در دهههای گذشته علما داشتند؟ آن دروس ممکن بود که درسی عمومی باشد و یا اینکه حتی اختصاصی برای تجار هم گذاشته شده باشد. نکته مهم این بود که در آن دوران حوزههای علمیه و علما و مراجع ارتباط وثیقتری با طیفهای مختلف داشتند و امروزه این ارتباط کمتر است. مثلاً تجار دیگر خیلی کم به دروس مکاسب علما میروند.
قاسم تبریزی: در دهههای گذشته مثلاً آیتالله شاهآبادی وقتی درس میگفت، بسیاری از بازاریان هم حاضر میشدند. بسیاری از علما هم در طول تاریخ اشاره کردهاند که اگر تاجری، مکاسب را نداند به گناه میافتد.
مرحوم آیتالله فومنی هم شخصیتی مبارز و مجاهد بزرگی بود. ایشان هم ارتباط زیادی با عامه مردم و طبقات مختلف اجتماعی داشت و در منبر مباحث فقهی را به زبان ساده بیان میکرد. کلاً وعاظ و روحانیون پیش از شروع هر مبحثی ابتدا مسائل فقهی و شرعی را مطرح کرده و به سوالات پاسخ میگفتند. همین روند باعث شده بود تا بسیاری از مردم حتی آنهایی که سواد خواندن و نوشتن نداشتند، تاریخ اسلام و زندگی پیامبر (ص) و ائمه معصومین (ع) و رسالههای مراجع را کاملاً میدانستند و از بر بودند. استمرار حضور آنها در مساجد و منابر باعث شده بود تا به این دانشها دست پیدا کنند.
علی اکبر رضایی: پدر من مرید آیتالله فومنی بود و از ایشان دروس حوزوی را فرا گرفت. البته این دروس شامل اخلاق، احکام دینی و… بوده است.
*مساله این است که شاید شخصیتی مانند حاج اسماعیل رضایی از همان درسهای حوزوی به چنان مقامی رسیده باشد. به نظر یکی از دلایلی که این روزها وضعیت اقتصادی نابهنجاری داریم و قیمت اجناس و مایحتاج ضروری مردم توسط سودجویان دچار نوسانهای شدید میشود، به دلیل همین قطع ارتباط نهاد حوزوی با تجار و دیگر طبقات اجتماعی باشد. ارتباط شهید حاج اسماعیل رضایی با روحانیت آنقدر زیاد بود که حتی سعی میکرد تا با نفوذ در دستگاههای امنیتی اطلاعاتی را که ممکن بود به کار امام و نهضت بیاید، رصد کند.
علی اکبر رضایی: وقتی کلانتری خیابان جهانپناه سابق اقدام به دستگیری شهید حاج اسماعیل میکند، ایشان با رئیس کلانتری رفاقتی پیدا میکند و خبرهای دسته اول روز را با پول از رئیس کلانتری خریداری میکرد و آنها را به اطلاع حضرت امام (ره) میرساند. پیش از سخنرانی حضرت امام در فیضیه، پدرم متوجه اطلاعاتی شده و به امام پیغام میدهد که ساواک قرار است سخنرانی شما را بهم ریخته و قصد قطع کردن برق را دارند. جالب اینجاست که بر اساس همین اطلاعات پدرم یک کامیون باتری ماشین را به قم برده و اگر برق را قطع کردند با اتصال این باتریها به مدار میکروفنها و… سخنرانی امام قطع نشود.
*حضور شهید حاج اسماعیل رضایی در جریانات اعتراضی تا دهه ۴۰ بسیار مؤثر است. اما اینکه اسناد درباره این شخصیت وجود ندارد و یا به سختی یافت میشود نکته عجیبی است. چرا سندها درباره او اندک است؟
محمد جعفربگلو: شهید حاج اسماعیل رضایی در دهه ۳۰ تحت رهبری آیتالله بروجردی با جریان بهائیت مبارزه میکرد. در جریان نهضت ملی شدن نفت نیز ایشان با آیتالله کاشانی مرتبط بود و در دهه ۴۰ نیز از چهرههای مؤثر در قیام ۱۵ خرداد است. با این اوصاف اما پیش از کتاب «حاج اسماعیل» درباره این شخصیت هیچ کتاب و هیچ پژوهشی منتشر نشده بود. به دلیل همین نداشتن پیشینه پژوهشی کار برای ما بسیار سخت شد.
بنابراین ما مجبور شدیم به اسناد مکتوب و شفاهی روی بیاوریم، اما متأسفانه درباره این شهید بزرگوار اسناد مکتوب هم بسیار اندک است. از همان سال ۴۲ تا به امروز هم که بیش از ۵۰ سال از شهادت حاج اسماعیل رضایی میگذرد، به طرز عجیبی نام ایشان همیشه ذیل نام شهید طیب حاج رضایی قرار گرفته است.
یکی از ضعفهایی که ما در حوزه پژوهش داریم از کمبود اسناد ناشی شده است. شاید یکی از دلایل این نکته عدم همکاری مؤسسات سندی با همدیگر باشد. بسیار شاهد بودهایم که پژوهشگران برای دسترسی به اسناد با مشکلات بسیاری مواجه شدهاند. پس از فوت حاج آقای روح الله حسینیان تلاش کردیم تا اسناد مرتبط با ایشان را از مؤسسات اسنادی جمع آوری کنیم، اما هنوز نتوانستهایم به این سندها دسترسی پیدا کنیم. درباره شهید حاج اسماعیل رضایی هم وضعیت همینگونه است. صرفاً در ذیل کتابی که مرکز بررسی اسناد تاریخی درباره طیب حاج رضایی منتشر کرده، بین ۱۰ تا ۲۰ سند هم درباره شهید حاج اسماعیل کار شده است. کتاب سندی مستقل درباره ایشان کار نشده است. ما سعی کردیم این ضعف و این سد مقابل نگارش کتاب را با استفاده از تاریخ شفاهی و خاطراتی که داماد خانواده و فرزندان از جمله حاج علی اکبر رضایی از پدرشان داشتند، برطرف کنیم. داماد شهید هم درست است که بعدها به خانواده اضافه شدند اما به واسطه پدربزرگشان یعنی مرحوم آیتالله غروی کاشانی که از علمای بزرگ بودند، اطلاعات بسیاری از حاج اسماعیل داشته و دارند. در تاریخ معاصر ما شخصیت حاج اسماعیل رضایی مورد کم لطفی قرار گرفته است. در روند پژوهش این نکته را حس کردم و برایم بسیار آزار دهنده بود.
شهید حاج اسماعیل رضایی در دهه ۳۰ تحت رهبری آیتالله بروجردی با جریان بهائیت مبارزه میکرد. در جریان نهضت ملی شدن نفت نیز ایشان با آیتالله کاشانی مرتبط بود و در دهه ۴۰ نیز از چهرههای مؤثر در قیام ۱۵ خرداد است. با این اوصاف اما پژوهشها درباره او بسیار اندک است قاسم تبریزی: احتمال دارد که شهید حاج اسماعیل رضایی در ساواک پرونده نداشته باشد. چون ساواک اگر کسی یا شخصیتی برایش سوژه میشد، پرونده را تشکیل میداد. برخی از شخصیتها مانند آیتالله طالقانی سوژه دائمی بودند، برخی سوژه مقطعی بودند و برخی دیگر اصلاً سوژه نبودند و در ارتباط با سوژهها قرار میگرفتند و ما باید پرونده سوژههای اصلی را ببینیم و درباره این اشخاص هم در آن پروندهها جستوجو کنیم. مثلاً شاید بتوان در پرونده آیتالله غروی کاشانی اسنادی را هم درباره حاج اسماعیل پیدا کرد. بنابراین ممکن است اسناد تا پیش از دستگیری ایشان را از این طریق یافت.
کاش چنین متنهایی در اختیار درامنویسان قرار بگیرد و آنها با نگارش فیلمنامه و نمایشنامه درباره این شخصیتها روند معرفیشان به عنوان یک الگو را تسریع ببخشند.
علی اکبر رضایی: قرار است فیلمنامه درباره شخصیت حاج اسماعیل رضایی نوشته شود. پیشتر درباره طیب حاج رضایی سریالی ساخته شد که جعفر دهقان نقش ایشان را بازی میکرد، اما کار ابهامات و اشکالات زیادی داشت. مثلاً شخصیتها طوری طراحی شده بودند که انگار حاج اسماعیل رضایی نوچه طیب است، در صورتی که این نکته واقعیت نداشت.
قاسم تبریزی: اگر فیلمنامه نویسان سالم و دغدغه تاریخ و حقیقت را داشتهاند، شاید مهمترین نکتهای که باعث بروز این اشکالات میشود، نبودن منبع است. اما اکنون خود این کتاب «حاج اسماعیل» ظرفیت این را دارد که بر مبنایش رمان یا فیلمنامه یا نمایشنامهای نوشته و کار شود. جعفربگلو چون تجربه کار تحقیقاتی را داشته در جمع آوری اسناد موفق بوده است و تلاش کرده تا متنی مستند ارائه کند، اما فیلمنامه نویس اینقدر به خود زحمت نمیدهد و سعی میکند تا با تخیلش همه کمبودهای اسنادی را بپوشاند.
برای نوشتن فیلمنامهای قوی برای رخدادها و شخصیتهای تاریخی، وجود متنهای متنوع ضرورت دارد. یکی از اشکالات عمده فیلمنامه نویس در ایران عدم کار تحقیقاتی است. اگر ما ۶ کتاب تحقیقاتی خوب درباره حاج اسماعیل رضایی داشته باشیم، بهترین فیلمنامهها درباره شخصیت ایشان را نیز خواهیم داشت. درباره حضرت امیرالمومنین (ع) ما منابع متعدد و خوبی را داشتیم. به همین دلیل فیلمنامهنویسان هم با دغدغه و تعهدی که داشتند توانستند اکثر منابع را مطالعه کرده و فیلمنامه خوبی بنویسند و سریال خوبی هم از روی آن ساخته شد. اما اگر بخواهیم درباره امام محمدتقی (ع) سریال یا فیلمی سینمایی بسازیم با مشکل مواجه خواهیم شد، چرا که پژوهشهای کافی درباره این امام همام کار و منتشر نشدهاند. بنابراین نقش تاریخنگاری، رجالشناسی و جریانشناسی در ادبیات و هنر غیرقابل انکار است. توصیه من به نویسنده این کتاب یعنی محمد جعفربگلو این است که اگر میتواند تاریخ شفاهی حاج اسماعیل رضایی را هم به صورت یک کتاب مجزا کار کند.
علی اکبر رضایی: کتابی پیشتر توسط بسیج اصناف کار شده به نام «ذبیح روحالله» که خاطراتی از شهید حاج اسماعیل رضایی است. فیلمی هم درباره ایشان بارها پخش شده است. سال گذشته که بیژن حاج رضایی، فرزند طیب به رحمت خدا رفت، در مراسمش مسعود دهنمکی هم حضور داشت. او درباره طیب کتابی نوشت و قصد داشت که فیلمی هم درباره او بسازد. برای اولین بار من و ایشان همدیگر را میدیدیم و من انتقاد کردم که شما به سراغ طیب رفتید، اما حاج اسماعیل رضایی که در کنار طیب بود و طیب را متحول کرده اصلاً ندیدهاید؟ و صحبت کردیم و در نهایت قرار شد ایشان فیلمی را هم درباره حاج اسماعیل کار کند.
کتابی هم منتشر شده به نام «طیب در گذر لوطیها» نوشته سینا میرزایی. عجیب است که در این کتاب بسیاری از کارهای پدر من به طیب نسبت داده شده مثلاً وصیتنامه پدر من را به اسم طیب چاپ کردهاند، در صورتی که شهید طیب اصلاً وصیتنامه نداشت. پدر من چون اصلیتی تفرشی داشت وصیت کرده بود که توسط آقای خداوردیان مدرسهای در تفرش ساخته شود، نویسنده کتاب «طیب در گذر لوطیها» اسم آقای خداوردیان را حذف کرده و نوشته طیب به آقایی گفتند که مدرسهای در تفرش ساخته شود. این در صورتی است که طیب اهل آوج است و چه ربطی به تفرش دارد که بخواهد در آنجا مدرسهای بسازد؟