به گزارش خبرگزاری مهر، اندونزی پرجمعیتترین کشور مسلمان نشین میباشد که در حوزه جنوب شرق آسیا قرار گرفته است. این کشور در جنوب دریای چین و اقیانوس آرام و در شمال اقیانوس هند واقع شده است.
در اندونزی دویست زبان محلی و بیش از ۳۸۰ لهجه وجود دارد و به همین تعداد اقوام در آن زندگی میکنند. بر اساس قانون اساسی (اصل ۳۰۶) زبان اندونزیایی به عنوان زبان رسمی کشور شناخته میشود و سایر زبانها و لهجهها غیر رسمی بوده به زبانهای محلی از آنها یاد میشود. مهمترین این زبانها آچهای، باتاکی، سوندانی، جاوهای، ساساکی، دایاکی، تتوم، منارهاز، تورچا، سرامیز و هالماهراسی میباشد.
ورود اسلام
مجمع الجزایر اندونزی به ویژه جاوه از قدیمیترین مناطق مسکونی جهان به شمار میرود. تقریباً سیصد هزار سال قبل و حتی پیش از دوره حجر و اختراع ادوات و آلات جنگی، در جاوه زندگی انسانی ثبت شده است. اسناد تاریخی از روابط مردم ساکن در جزایر اندونزی با چینیها حکایت میکند که به عصر مسیحیت باز میگردد. با این حال بیشترین تأثیر فرهنگی در ادوار بعد توسط ساکنان شبه قاره هند صورت گرفت. مردم هند با برقراری روابط تجاری و مهاجرت، فرهنگ آن سرزمین را تحت تأثیر ادیان و باورهای هندوئیزم، بودیزم و سایر فرقههای موجود در هند قرار دادند به طوری که مهمترین مجسمههای بودا را در اندونزی میتوان یافت تا شبه قاره.
درباره تاریخ ورود اسلام به اندونزی اسناد روشن و قابل اعتمادی وجود ندارد. برخی آن را مربوط به قرن چهارم هجری دانستهاند هر چند تردیدی نیست که دست کم انتشار وسیع آن در قرن چهارم به وقوع پیوست در حالی که شماری تنها به گسترش سراسری و رشد سریع آن اشاره کرده و نوشتهاند:
«اسلام در قرن پانزدهم میلادی با سرعت در سراسر اندونزی گسترش و رواج آغاز یافت. دین جدید از جانب مغرب به جزایر رسید. بنا بر این مورخین امروزی توجه خود را به آن معبر بزرگ تجارت و بازرگانی آسیا یعنی تنگههای بین سوماترا و قاره آسیا معطوف میدارند.»
اسلام در قرن پانزدهم در منطقه مالاکا نه تنها به سرعت نشر یافت و قلوب مردم آن سرزمین را به سوی خود جلب کرد، بلکه به قدرت نزدیک شد. بنا بر اسناد موجود، حکمران مالاکا که در سال ۱۴۱۹ ق از چین بازدید کرده است یک فرد مسلمان به نام محمد اسکندرشاه بوده است. هر چند مشخص نیست که وی از بقایای شاهان محلی منطقه بوده که قبول اسلام نموده است یا یکی از مسلمانانی بوده که توفیق حاکمیت بر آن جزیره را به دست آورده و جانشین سلسله حاکم غیر مسلمان پیشین گردیده است.
ورود فرهنگی و مسالمتآمیز
درباره حضور آغازین اسلام در اندونزی و روند گسترش آن اسناد چندانی وجود ندارد. با این حال در ورود مسالمتآمیز اسلام در این سرزمین تردیدی نیست و عمدتاً توسط بازرگانان مسلمان و رفت و آمدهای تجاری بین اندونزی و مناطق مسلمان نشین آسیا به ویژه شبه قاره هند و اطراف آن صورت گرفته است.
پژوهشگران، تأکید دارند که بر خلاف مبلغان مسیحی، این بازرگانان مسلمان هیچ گونه سازمان یافتگی لازم جهت تبلیغ آئین اسلام و ترویج آن در بین ساکنان جزایر اندونزی نداشتند در حالی که همزمان آنان، گروههای تبشیری مسیحیان مشغول فعالیت بوده به ترویج آئین خود اشتغال داشتند. البته در برابر نفوذ اسلام، توفیقی نصیبشان نشد در نتیجه به جای اقامت و تداوم فعالیت، فرار را برقرار ترجیح دادند:
«میتوان این عقیده را که دین جدید بر اثر فعالیتهای تبلیغی به آسیای جنوب شرقی رسیده است به کناری نهاد. نفس کلمه «تبلیغی» گمراه کننده است. تا سالهای اخیر تعالیم پیغمبر هرگز به وسیله فعالیتهای تبلیغی و تبشیری سازمان یافته ترویج نشده بود. پیروان او «جامعة متشکل» را تشکیل نداده و طبقه روحانی سازمان یافتهای ندارند… در بعضی موارد گرویدن به اسلام ناشی از اعتقاد و در بعضی موارد حاصل محرکهای دیگر و غیرمذهبی بوده است. بی شک بازرگانانی که از گجرات به اندونزی میآمدند برای ترویج دین خود نمیآمدند».
نویسنده فوق در ادامه از فعالیتهای تبیشری مبلغان مسیحیت همزمان گسترش اسلام خبر میدهد که به ناکامی منجر شد و بعد از چندی منطقه را ترک نمودند و نتوانستند حتی موج گسترده اسلام گرایی مردم اندونزی را با همه سازمان یافتگی، تجربه کاری و دانش لازم که داشتند، بگیرند.
در مجموع این نشان میدهد که حوزه اسلامی جنوب شرق آسیا از جمله پرجمعیتترین کشور مسلمان جهان، به گونه فرهنگی و مسالمتآمیز به آئین نجات بخش اسلام رو آورده و با استقبال گسترده از آن در سدههای اخیر بدان حضور سراسری و اکثری بخشیدند.
اسلام از طریق سوماترا وارد اندونزی شد و سپس به جاوه رسید. تصرف ملاکا به وسیله پرتغالیها در ۱۵۱۱ م باعث شد تا بازرگانان مسلمان در سراسر جزایر جنوب شرق آسیا پراکنده گردند و اسلام گردد. به گفته معروف «عدو شود سبب خیر اگر خدا خواهد». اسلام در مناطقی که کمتر تحت تأثیر تمدن هندو متحول شده بود بیشتر نفوذ پیدا کرد، مثل سواحل مرکزی و شمالی جاوه، بائتن در غرب جاوه، آچه، مینانگکابو در شمال و غرب سوماترا.
دماک اولین شهر جاوه بود که به اسلام روی آورد (۱۴۷۷ م) و بعد از آن شهر سیربون (۱۴۸۰) در سال ۱۴۸۷ شاهزادگان مسلمان باقی مانده امپراتوری ماجاپاهیت را مورد حمله قرار دادند و آن را در آخر قرن پانزدهم نابود ساختند و در نتیجه آن بیست پادشاهی مسلمان در سراسر مجمع الجزایر به وجود آمد. با افتتاح کانال سوئز و مشرف شدن اندونزیاییها به مکه، اسلام به طور اصولی وارد این کشور گردید. حجاج اندونزیایی با فراگیری راه و روش زندگی مسلمانان و فهم ملموس فرهنگ و آداب اسلامی، دچار تحول مثبت و نگرش روشن گردیدند و این تجربه و درک را به عنوان سوغات فرهنگی به کشورشان انتقال دادند و منشأ آثار مثبت و رویکرد بهتر مردم به اسلام گردیدند. البته حجاج مزبور نیز در این باب فعال برخورد نموده با برگزاری سمینارهای مختلف توانستند در باورها و گرایشهای مناطق مختلف به ویژه برای رهبران دینی، اصلاحات و اطلاع رسانی عمده داشته باشند. به نظر برخی از نویسندگان، این حجاج از دانش اسلامی نیز بهرهمند بودند و بخشی از عالمان دینی و روحانیون مسلمان اندونزی را تشکیل میدادند:
«به علاوه رفتن به زیارت خانه خدا و سفرهای فراوان به عربستان برای مطالعه علوم دینی، مسلمانان ماله اندونزیایی را با تعالیم اصلاح طلبان آشنا ساخت، درک هویت اسلامی آنان را بالا برد و آنان را از مخالفت همه مسلمانان جهان با استعمار اروپا آگاه ساخت. حجاج در بازگشت متعهد به بهبود و تقویت حیات مذهبی مسلمانان میشدند و آرزو میکردند برادران دینیشان بتوانند از گمراهی به راه راست هدایت شوند و نیز به خود مختاری سیاسی متعهد میشدند».
این گزارشها نشان میدهد که در قرن بیستم و در شرایطی که تصور میشد پیشرفت اسلام در جهان در اثر نفوذ روزافزون فرهنگ لیبرال دموکراسی غرب از سویی و پیشروی مهار گسیخته مارکسیسم از سوی دیگر به چالش خوانده شده، مردم جنوب شرقی آسیا خود را از دام فرهنگهای بومی محلی و اندیشهها و آداب چینی و هندی رهانده و تقریباً بی توجه به مکاتب و فلسفههای غربی، به معنویت و اسلام، اقبال گسترده نشان میدادند.
آئین اسلام، نجات بخش اندونزی از استعمار
استعمار جزایر و سرزمینهای جنوب شرق آسیا از جمله مجمع الجزایر اندونزی مانند سایر نقاط استعمار زده، تاریخ غمبار و عبرتآموز دارد و صفحه سیاهی از فرهنگ و گذشته سیاسی غرب را از سویی و مقاومتها و حماسه آفرینیهای مردم منطقه به ویژه مسلمانان را از سوی دیگر به خود اختصاص داده است.
پرتقالیها و به دنبال آن اسپانیاییها که تجربه طولانی و موفقیتآمیز در اسلام زدایی و مسلمان کشی داشتند و منطقه اسلامی اندلس را با رویکرد مذهبی و نژادی و سیاستهای گوناگون ضد بشری توانستند به طور کامل از مسلمانان تسویه کرده یا مسلمانان را به تغییر آئین و پذیرش مسیحیت وادارند. در اندونزی نیز که هنوز بخش عمده ساکنان آن را غیر مسلمانان تشکیل میدادند و اسلام در حال پیشروی بود، چنین خواب و خیالی را در سر میپروراندند. از این رو پس از آشنایی با سواحل هند و جنوب آسیا در سال ۱۵۱۱ م ناوگان خود را برای تصرف قلعه مالاکا (اندونزی) به تنگه مالاکا فرستادند و پس از مغلوب نمودن حکومت اسلامی آن جا وارد آبهای اندونزی شدند. دیری نپایید که بازرگانان هلندی اول بار در سال ۱۵۹۲ م، به اندونزی روی آوردند و تا ۱۵۹۵ م با آنجا تجارت مستقیم ادویه داشتند. دولت هلند در ۱۶۰۲ م کمپانی هند شرقی هلند را تأسیس کرد تا در مناطق واقع در مشرق دماغه امیدنیک (جنوب افریقا) و مغرب تنگه ماژلان (در جنوب آمریکای جنوبی) تجارت و حکومت کند.
چنان که اشاره شد نه تنها ورود استعمار و تکاپوهای توسعه طلبانه و غارتگرانه آن در اقبال مردم این مجمع الجزایر به اسلام خللی ایجاد نکرد بلکه مردم به تدریج دریافتند که تنها راه نجات کشور و موطنشان پذیرش اسلام و انسجام صفوفشان در سایه تعالیم آن میباشد و با پذیرش اسلام و در قالب مفاهیم آن بود که حرکت آزادی بخش و استقلالطلبانه مردم جان گرفته، پویایی لازم را به دست آورد. به همان پیمانه که استعمار به پیشروی و تعمیق سلطه خود ادامه میداد اسلام نیز به فتح قلوب مردم و بیداری و ایجاد حس مقاومت و روح حماسه دینی و ملی مردم کمک مینمود و قبل از آن که استعمار سراسر مجمع الجزایر را بگیرد تقریباً نود درصد جمعیت اندونزی مسلمان شدند.
تأسیس سازمانهای مبارز
تاریخ احزاب سیاسی و مبارز در اندونزی نیز با مبارزههای رهایی بخش و ضد استعماری آن کشور گره خورده است و مردم برای انسجام مبارزهها دست به تشکلهای اسلامی و متعدد زدند. از این لحاظ استقلال آن کشور و اخراج استعمارگران از آن، رهین رویکرد دینی و پیروی از آئین نجات بخش اسلام میباشد.
اسلام نخست این مجموعه جزایر از هم پراکنده و جدا افتاده را هویت واحد بخشید و انسجام و وحدت ملی ارزانی نمود. سپس مشتهای آنها را گره نموده به سوی استعمار هلند نشانه گرفت:
«تا اواسط قرن نوزدهم بریتانیا و هلند امپراتوری خود را در مناطق اندونزی و مالایا مستقر ساخته بودند. مسلمانان این منطقه هنوز جزئی از یک امپراتوری یا تمدن متحد را تشکیل نمیدادند. بلکه به جوامع قومی و زبانی متعدد وایالتهای فراوان تقسیم شده بودند. تنها در اواخر قرن نوزدهم بود که تسلط هلند و بریتانیا سبب بروز تحولات عمیقی در حیات سیاسی و اقتصادی شد و واکنش مسلمانان و ناسیونالیستها را نسبت به مداخله بیگانگان برانگیخت… روحانیون سنی، معلمان صوفی، نخبگان پیشین سیاسی، طبقه جدید مدیران و روشنفکران اندونزی، اصلاح طلبان مسلمان و سرانجام رهبران نظامی رادیکال همگی نسبت به آیندة جوامع اندونزی و مالایا مطالبه حقوق میکردند….»
نویسنده فوق در جای دیگر تصریح میکند:
«نخستین واکنش به حاکمیت تثبیت شده هلندیها و اضمحلال طبقه اشراف، از جوامع مسلمان سر برآورد. توازن ناپایدار قدرت، زمینه را برای مخالفت مجدد نخبگان فراهم ساخت… مقاومت روستاییان به رهبری روحانیون همزمان با جنگهای جاوه در سالهای ۱۸۲۰-۱۸۳۰ م آغاز شد».
با این حال تاریخ آغاز مبارزات مسلمانان در برابر استعمار تقریباً به دو قرن قبل از این بر میگردد. در واقع استعمار در بدو ورودش در خاک اندونزی با واکنش منفی مسلمانان مواجه شد و پس از پیشروی و ایجاد جای پا و تثبیت نیز هیچ گاه نتوانست رضایت مسلمانان را به سوی خود جلب کند یا آنان را وادار به سازش و بیتفاوتی نماید. مهمترن جنگهای آزادی بخش مسلمانان تا سال ۱۶۲۹ م به رهبری آلونگ هونگوگوسامو هدایت و سازماندهی میگردید و پس از وی، سلطان عبدالفتاح ظهور کرد و نیروهای مبارز و استقلال طلب را ساماندهی و رهبری نمود.
هم چنان که مبارزات مردم مسلمان بر ضد استعمار ادامه مییافت تجارب جدید و ضرورتهای نوین مبارزاتی برای مسلمانان رونما میگردید که از جمله آن ساماندهی مبارزات و تشکل یافتگی نیروها در قالب سازمانهای منسجم و آموزش دیده و کارآزموده بود. از این رو به تدریج احزابی با اهداف، رویکرد و عناوین اسلامی در صحنه سیاسی و مبارزاتی اندونزی ظاهر گردیدند که از جمله مهمترین آنها میتوان به حزب الله و سبیل الله اشاره کرد که نقش مهمی در بیرون راندن یا دفع حضور مجدد نیروهای استعمار هلندی ایفا کردند. در سالهای بعد به خصوص سال ۱۹۴۵ م مسلمانان اندونزی حزب بزرگ و مهم «ماشومی» را تأسیس کردند و کلیه سازمانهای مهم اجتماعی و فرهنگی مسلمان در این حزب پذیرفته شدند. آنها قول دادند که ماشومی تنها حزب سیاسی برای مسلمانان باشد.
حزب مزبور تا سال ۱۹۵۲ م به عنوان یکی از دو حزب بزرگ و سراسری اندونزی شناخته میشد و حزب دیگر که گرایش ناسیونالیستی داشت نیز از لحاظ دینی ضد دین نبود و با توجه به گرایش عمومی معنوی و دینی مردم اندونزی، این حزب در واقع نسبت به دین موضع بیطرف گرفته بود.
این در حالیست که از اوایل قرن بیستم انجمنهای متعدد دینی در اندونزی جهت فعالیتهای فرهنگی و دینی که بعداً نقش مهمی در استقلال طلبی و استعمار ستیزی در اندونزی ایفا کردند شکل گرفت. از جمله آنها میتوان به تأسیس انجمن محمدیه در سال ۱۹۱۲ م و نهضت العلماء در سال ۱۹۲۴ م اشاره کرد که هدف از تأسیس آنها فعالیتهای دینی و سامان بخشی به تبلیغات اسلامی که شناساندن بهتر اسلام به مردم تشنه معارف اسلامی و شیفته معنویت بوده است.
بدین ترتیب تنها جبهههای نظامی نبود که مسلمانان اندونزی در آن فعال بوده، قدرت اصلی و ابتکار را در دست داشتند؛ «رهبران مسلمان در زمینه سیاسی نیز فعال بودند. به این علت بود که محمد روئم (Roem) از حزب «ماشومی» تقریباً در کلیه هیأتهای اعزامی اندونزی که در زمان انقلاب در مراحل مختلف پشت میز مذاکره با هلندیها قرار میگرفتند، دخالت داده شد. در ماه مارس ۱۹۴۹ وی توانست با جی. اچ. فن راین، فرستادة هلند، به توافقی برسد که این امر راه را برای بازگشت حکومت جمهوری به جوک کارتا هموار ساخت و در مورد کنفرانس میزگرد در هلند در اواخر سال ۱۹۴۹ م به انتقال حاکمیت به اندونزی منجر شد. خود روئم، رئیس هیأت اعزامی اندونزی به کنفرانس میزگرد بود».