خبرگزاری مهر، گروه فرهنگ و اندیشه- سارا فرجی: این روزها که تمام دنیا مشغول سرو کله زدن با ویروس کرونا و تبعات آن هستند، ما شاهد پدیدهای هستیم با عنوان «اینفودمی»؛ به این معنا که افراد با حجم زیادی از اطلاعات مواجه میشوند که دیگر این اطلاعات کارکرد اطلاع رسانی ندارد بلکه به نوعی کارکرد برعکس هم دارد به عبارت دیگر حجم ز یاد اطلاعات به جایی افزایش دانایی، افراد را گیج میکند و در نهایت دستشان از اطلاعات و دانایی خالی است و در صحت و سقم اطلاعات شک میکنند و به اصطلاح نمیدانند چی درست است چی غلط. یکی از فیلسوفانی که در خصوص این پدیده و مسئله روزمرگی سخن گفته و آثار متعددی نوشته است، مارتین هیدگر فیلسوف آلمانی است که در کتاب معروفش با عنوان «هستی و زمان» به موضوع سقوط و یا غوطه ور شدن در روزمرگی پرداخته است و این موضوع به نوعی با بحث اینفودمی و مواجه با حجم وسیع اطلاعات که در ابتدای بحث به آن اشاره کردیم مطرح مرتبط است؛ به همین بهانه گفتگویی با علی سنایی عضو هئیت علمی دانشگاه سمنان و نویسنده و مترجم آثار متعدد فلسفی انجام دادیم که در ادامه میخوانید؛
سقوط یا غوطه ور شدن در روزمرّگی
وی سخنانش را با تعریف مختصری از اینفودمی آغاز کرد و گفت: از جمله مباحثی که در رابطه با ادبیات رسانه مطرح میشود، پدیده اینفودمی است. اینفودمی به معنای مواجهه با حجم وسیع اطلاعات در شبکههای متنوع مجازی است به طوری که کاربر در تشخیص صحت و سقم این دادهها سردرگم میشود. در ایام کرونا بیشتر از پیش ضرورت بررسی این پدیده خودش را نشان میدهد. این روزها ما با اطلاعات بسیار زیادی درباره پیشگیری یا درمان کرونا روبرو میشویم و هر کس بنا به تجارب خود یا حتی با انگیزه انتشار سخنان بی پایه و رواج شایعات، در این عرصه ورود مییابد. در این مجال از منظر برخی از وجوه تفکر هیدگر در کتاب هستی و زمان، به این موضوع میپردازیم. یکی از محورهای اندیشه هیدگر بحث درباره سقوط یا غوطه ور شدن در روزمرّگی است. به طور کلی دو امکان پیش روی دازاین هست: یک امکان این است که هستی خودینه اش را برگزیند و امکان دیگر این است که تابع کسان یا تعبیرشدگی عمومی شود. برای تبیین هستی خودینه دازاین لازم است که قدری درباره فرایند «فهمیدن» سخن بگوئیم.
سنایی افزود: هیدگر با بسیاری از فلاسفه پیشین موافق است که بین هستی و اندیشه همبستگی و تلازم وجود دارد ولی برخلاف دکارت معتقد است که در تحلیل اگزیستانسیال، اندیشه وجهی از هستی است. درواقع دکارت یقینی ترین گزاره را «من میاندیشم پس هستم» میداند ولی به نظر هیدگر دازاین قبل از اینکه رویکرد مفهومی یا تئوریک به اشیا داشته باشد، درک پیشامفهومی از جهان و پدیدههای دردستی دارد. موضع گیری دکارت مستلزم این است که سوژه در ابتدا به عنوان یک هویت منزوی، فاقد جهان باشد و بعد به دنبال شناخت فرادستی از اشیا برآید و به همین منظور دست به مقوله سازی و مفهوم سازی بزند. ولی به نظر هیدگر آنچه مقوم ذاتی دازاین میباشد، در-جهان-هستن است یعنی دازاین از ابتدا خود را در جهانی از دلمشغولی ها یا هستنده های دردستی مییابد و با آنها تلاقی میکند. بر همین اساس دازاین درک پیشینی از جهان دارد و این تلقی از امر پیشینی را نباید با آنچه در سنت معرفت شناختی دکارتی- کانتی مطح است، خلط کرد. در اینجا امر پیشینی، یک ایده یا تصور انتزاعی نیست بلکه به معنای گشودگی پیشامفهومی جهان به عنوان مجموعهای از ابزارها، اشیا، روابط و… است. بر همین اساس فهمیدن به معنای انکشاف و گشودگی است. به نظر هیدگر وقتی که دازاین امکانهای وجودی خویش را بر پدیده یا رویدادی فرا میافکند، آن امر برای او گشودگی مییابد. امکانهای وجودی دازاین در زمره دارایی و مایملک او نیست یعنی نمیتوان گفت همانطور که شخص x صاحب یک ماشین است، او دارای امکان وجودی خاصی نیز هست. درواقع دازاین چیزی جز امکانهای وجودی خویش نیست. به همین خاطر است که هر کس از چشم انداز خود جهان را درک میکند یا نحوه گشودگی اشیا برای او متفاوت از دیگری است. هر چقدر که دازاین در مسیر فراافکندن امکانات وجودی خود بر هستنده های دردستی و دل مشغولانه اش بیشتر پیش روی و فعالیت کند، برای خودش هم گشودگی بیشتری خواهد یافت. از این جهت میتوان تعبیر جدیدی از خودآگاهی یا خود-فهمی در اندیشه هیدگر یافت.
مترجم کتاب «فلسفه و دین از افلاطون تا پست مدرنیسم» ادامه داد: در سنت معرفت شناسی دکارت، خودآگاهی به معنای آگاهی از آگاهی است یعنی آگاهی مرتبه دوم یا فرادست درباره مرتبه نخست آن تأمل میکند. سوژه دکارتی میتواند فارغ از جهان پیرامون، از طریق درون نگری خودش را درک کند و هر چه در نسبت با جهان انزوای بیشتری داشته باشد، به درک کاملتری از خویش میرسد. به نظر هیدگر دازاین به عنوان هستن توانستن، تمامیت ناپذیر است یعنی نمیتوان نقطهای را در نظر گرفت که دازاین با رسیدن به آن احساس بسندگی و کامل شدن کند. دازاین همواره نه –هنوز خویش است و با مرگ به عنوان نهاییترین امکان، ناتمام میماند. بر همین اساس فعالیت او برای فهمیدن یا گشودگی هستنده های دردستی تا زمانی که نمرده است، تداوم دارد و کیفیت خودفهمی او به میزان گشودگی دلمشغولانه اش در بستر زمان بستگی پیدا میکند. اگر از ادبیات فلسفه ذهن برای تبیین این موضوع استفاده کنیم، میتوان گفت که آگاهی فعالیت درون-ماندگار و فروبسته سوژه نیست بلکه حیث ارتباطی دارد. همین حیث ارتباطی است که در ذات دازاین به عنوان در-جهان-هستن حضور دارد.
دازاین تنها موجودی است که از هستی میپرسد
سنایی تصریح کرد: حال که عنصر فهمیدن در اندیشه هیدگر را در مقایسه با معرفت شناسی دکارت تبیین کردیم، باید به پدیده سقوط یا روزمرّگی اشاره کنیم. لازم به ذکر است که دکارت وقتی مفهوم سقوط را به کار میبرد، اصلاً قصد داوری ارزشی ندارد. او داوری ارزشی یا قضاوت درباره خوب یا بد بودن امور را مربوط به سطح اُنتیک میداند. این در حالی است که او نمیخواهد هیچ هنجاری را مفروض بگیرد یا به شیوه فرادستی درباره پدیدهها سخن بگوید. قصد هیدگر این است که به شیوه نخستینی و بنیادین درباره سقوط یا روزمرّگی سخن بگوید. به نظر هیدگر برای فهم هستی باید از دازاین به عنوان در-جهان-هستن- توانستن آغاز کنیم. دازاین تنها موجودی است که از هستی میپرسد و این نشان میدهد که او نسبتی خاص با هستی دارد. نقطه عزیمت تحلیل پدیدارشناختی دازاین پرداختن به آن چیزی است که دازاین غالباً و در وهله اول هست. تعبیر غالباً و در وهله اول، عبارت تکرارشونده کتاب هستی و زمان است. آنچه دازاین در وهله اول و غالباً هست، تبعیت از کسان است. تبیعت از کسان یعنی طبق تعبیرشدگیهای عمومی همه چیز فهمیده و تفسیر شود. اینکه دازاین در وهله اول مطابق با هنجارهای عمومی میاندیشد و رفتار می-کند، به خاطر پرتابشدگی و افکنده شدن ناخواسته او در جهان است. به هر حال دازاین بی آنکه خواسته باشد در جهانی از زبان، فرهنگ، اشیا و روابط پرتاب و شیوههای زیستن او از قبل تعیین شده است. مرجع ضمیر کسان مشخص نیست. وقتی که کسی در فضای مجازی با خبری درباره درمان خانگی کرونا مواجه میشود و این خبر را برای دیگران هم ارسال میکند، در پاسخ به اینکه منبع این خبر کجاست یا چه کسی گفته است، تنها پاسخ این است: میگویند. اگر این مکالمه ادامه یابد نامعلوم بودن مرجع سخن آشکار میشود. بنابراین کسان همواره نامعلوم است ولی از چنان تأثیر و نفوذی بر اذهان برخوردار است که دازاین همواره در سیطره آن است. کسی که اطلاعات و دادههای خود را صرفاً از فضای مجازی میگیرد و درگیر اینفودمی است، در وضعیت سقوط است. در ادامه ساخت اگزیستانسیال یا مؤلفههای سازنده سقوط را در اندیشه هیدگر بیان میکنیم. هیدگر سه وجه یا مشخصه اصلی برای سقوط بر میشمرد که عبارتند از: پرگویی، کنجکاوی و ایهام.
تحلیل پرگویی از منظر هیدگر
این استاد دانشگاه بیان کرد: هیدگر برای اینکه پرگویی را تحلیل کند، ابتدا به نحوه ساخته شدن شایعات که پرگویی از آن تغذیه میکند- میپردازد. شایعه زمانی شکل میگیرد که یک گفته یا سخن، از هدف اصلی خود یعنی بازنمایی مصادیق بیرونی بازماند. وقتی گفته به ما هو گفته اهمیت یافت، از ریشه اصلی خود یعنی بیان کردن یا اظهار کردن هستنده دردستی فاصله میگیرد و بی ریشه و بی سکنا میگردد. وقتی که سخن از یک شخص به شخص دیگر منتقل می-شود، هر چه این انتقال بیشتر صورت گیرد بی مأوایی و بی سکنایی آن بیشتر خواهد شد. پرگویی یعنی دامن زدن به سخنانی که بیریشه هستند و دازاین آنها را به دنبال گشودگی هستنده های دل مشغولانه دردستی، بیان نکرده است. البته پرگویی فقط در گفتار رخ نمیدهد بلکه در نوشتار هم میتوان از آن سراغ گرفت. پرگویی در نوشتار ناشی از سرسری خواندن است. هر گاه مطلبی را سرسری میخوانیم و سپس سرسری درباره آن مینویسیم، دچار پرگویی در نوشتار میشویم. وجه اگزیستانسیال دوم سقوط، کنجکاوی است. در روزگار ما عطش اطلاع یافتن از اخبار و اطلاعات گوناگون، زیاد شده است. اساساً صفحات تلگرام و واتس اپ به گونهای طراحی شده است که کاربر به گروهها یا کانالهای مختلفی دسترسی دارد و مدام از اطلاعات مختلف و متنوع سیاسی، اقتصادی، پزشکی، دینی و… مطلع میشود. چشم کاربر از یک داده به داده دیگر دیگر انتقال مییابد و این کنجکاوی سیری ناپذیر او را راضی میکند. کنجکاوی ریشه در تنوع طلبی دازاین دارد. دازاین تا زمانی که در سقوط روزمرّگی است، از موضوعی به موضوع دیگر سرک میکشد و اینگونه بر احساس بی خانمانی خود غلبه میکند. کنجکاوی موجب میشود که دازاین از تعمق و تأمل درباره یک موضوع واحد امتناع ورزد و همین امر اطلاعات او را سطحی و کم مایه میکند. درواقع کنجکاوی آدمی را از فهمیدن به معنای هیدگری کلمه یعنی انکشاف یا گشودگی هستنده های دل مشغولانه دردستی باز میدارد. به نظر هیدگر فایده کنجکاوی برای دازاین سقوط یافته ساختن جهانی ظاهراً ایمن در بطن اضطراب وجودی است.
وی با اشاره به اینکه یکی از مهمترین یافت حالهای دازاین که موجب گشودگی جهان برای او میشود، یافت حال(Mood) اضطراب است گفت: اضطراب برخلاف ترس فاقد موضوع است و ریشه در پرتابشدگی و افکندگی ناخواسته او در جهان دارد. اضطراب در اثر مواجهه با جهان به ماهو جهان شکل میگیرد. اضطراب در معنای اگزیستانسیال میتواند ما را به هستن اصیل خویش سوق دهد زیرا در مییابیم که هستن رو به سوی مرگ هستیم و با توجه به تناهی و محدودیت وجودی خویش، باید انتخابی خودینه داشته باشیم و طرحی بی بدیل در هستی درافکنیم. همانطور که مرگ، خودیترین امکان ما است و هر کس به تنهایی مرگ خویش را تجربه میکند، دازاین اصیل باید به تنهایی بار هستی خویش را به دوش بکشد و صرف-نظر از راههایی که کسان تعیین کرده اند، امکانات منحصر به فرد خویش را بر جهان دل مشغولیهایش فراافکند تا گشودگی و انکشافی از هستی که اختصاص به او دارد، حاصل شود.
برخورد اصیل و غیر اصیل با پدیده کرونا چیست؟
سنایی اضافه کرد: وقتی که دازاین برای اجتناب یا طفره رفتن از این اضطراب وجودی، به کنجکاوی روی میآورد جهانی ظاهراً ایمن برای خویش میسازد. ثمره این وضعیت آرامش کاذب، اعتماد به نفس و بیگانه سازی است. در اجتماع زیاد میبینیم که افراد با ذکر اطلاعات پراکنده و بی اساس خود، چگونه اظهار فضل میکنند و از اعتماد به نفس کاذب برخوردار میشوند. هر کس به دنبال این است که در معلومات فروشی گوی سبقت را از دیگری برباید. بیگانه-سازی به این معنا است که دازاین از هستن خودینه و اصیل خود دور میشود. وجه اگزیستانسیال سوم سقوط، ایهام است. منظور از ایهام این است که دازاین در مرحله سقوط گمان میکند که همه چیز را به راستی فهمیده است و هر آنچه درباره موضوعی لازم است گفته شود، بیان شده است. این امر موجب ایجاد توهم دانایی در افراد میشود یعنی حتی امر بر خود فرد مشتبه میشود که همه چیز را درباره جوانب موضوع میداند. پرگویی و کنجکاوی مجال این را نمیدهند که هر مطلبی که بیان میشود، تازگی و اصالت داشته باشد. برای تبیین این نکته مثالی میآوریم: فرض کنید در محفلی شما در حوزه تخصصی خود سخنی میگوئید. حاضرین در جلسه بر اساس اطلاعات رسانهای خود، ادعا میکنند که گزاره شما حاوی هیچ نکته بدیعی نیست. هر چه شما سعی میکنید که فضایی برای بیان انکشاف پدیده مورد نظر در ساحت دل مشغولیهای خویش بیابید، عرصه را بر خویش تنگتر خواهید یافت. این وضعیت همان ایهام است و موجب میشود که دازاین فهمنده علی رغم درک عمیقی که از موضوع دارد، سکوت کند و امکانات نهفته در بحث ناگشوده باقی بماند. هیدگر با -یکدیگر هستن- کسان را نوعی استراق سمع دزدکی میداند زیرا هر کس مراقب است که دیگری چه نوع جهت گیری دارد تا در همان راستا سخن بگوید. درواقع زیر نقاب برای یکدیگر بودن، علیه یکدیگر بودن است. در چنین فضایی گفتگو در فضای آزاد و واقعی شکل نمیگیرد. به تعبیر اِروین یالوم، گاه در ظاهر دو نفر در حال صحبت کردن هستند ولی در اصل چندین شبح میان آنها پرسه میزند. هر کدام تصوری از خویش دارند و تصوری از شخص مقابل و همچنین هر کدام ذهنش درگیر این است که دیگری درباره او چگونه میاندیشد. در چنین وضعیتی هیچ کدام دیگری را چنانکه هست نمیبیند و خود را برای او گشوده نمیسازد. این وضعیت انسانی است که بیشتر اطلاعات خود را از فضای سایبری میگیرد و فرصت تأمل درباره این داده ها را پیدا نمیکند.
این نویسنده و پژوهشگر فلسفه در پایان گفت: با توجه به اینکه کرونا بیشتر از قبل ما را با شبکههای ارتباط جمعی مشغول میسازد، به همان میزان بیشتر با سقوط و وجوه اگزیستانسیال آن (پرگویی، کنجکاوی و ایهام) مواجه هستیم. البته همانطور که گفتیم سقوط روزمرّگی موجب ایمن سازی جهان دلمشغولی ها میشود و دازاین از این طریق، اضطراب را به ترس تبدیل میکند. اضطراب فاقد موضوع است ولی ترس موضوع مشخص دارد. اضطراب ریشه در پرتاب شدگی دازاین و بی خانمانی او دارد و به خاطر مواجهه با جهان به ما هو جهان حاصل میشود ولی با تبدیل شدن به ترس، قلب ماهیت میگردد. سؤالی که در اینجا مطرح میشود این است که آیا به نظر شما مطالعه اخبار مرگ و میر ناشی از کرونا و سایر خبرهای ناگوار موجب ترس است یا ما را به اضطراب وجودی سوق میدهد؟ با توجه به آنچه گفتیم، برخورد اصیل و غیر اصیل با پدیده کرونا چیست؟