خبرگزاری مهر، گروه فرهنگ و اندیشه؛ رضا شاعری: حجتالاسلام والمسلمین اصغر عسکری نماینده ولی فقیه در لشکر ۴۱ ثارالله و سپاه تهران بزرگ را در کارنامه مدیریتی خود دارد. وی رفاقتی ۴۰ ساله با سردار دلها داشته که این دوستی تا شهادت حاج قاسم پایدار بوده است. در این گفت و گو با خطیب جمعه شهرستان رفسنجان همراه شدیم تا برایمان بخشی از وجوه برجسته شخصیت ذوابعاد سپهبد شهید حاج قاسم سلیمانی را برایمان به تصویر درآورد.
دنبال دیده شدن نبود
میل به دیده شدن در همه انسانها وجود دارد. اما چگونه میشود انسانهایی در این مسیر نه تنها دیده شدن را بلکه از خود گذشتگی را مشق میکنند. عسکری بر این باور است که جنبههای شخصیتی و مختلف عملکرد شهید عزیز سلیمانی برای انسانهایی که خود را انقلابی میدانند یا در راستای سیر و سلوک قرار دارند، میتواند الگو و نمونه خوبی باشد. الگویی که به تعبیر جامع و بسیار ارزشمند رهبر حکیم انقلاب مکتب قاسم سلیمانی نام دارد. این شهید والامقام به عنوان یک انسان تربیت شده در مکتب اسلام و امام خمینی و انقلاب از سجایای اخلاقی فوقالعادهای برخوردار بود. یکی از این جلوههای اخلاقی، تواضع فوقالعاده شهید سلیمانی بود. سردار دلها هرگز به دنبال نام و نشان نبود. معتقد بود باید به گونهای عمل کنیم که دنبال دیده شدن نباشیم. شهید سلیمانی به هیچ وجه دنبال دیده شدن کار و عملکردش در اجتماع نبود. از نمونه بارز این عملکرد هم این است که شهید عزیز وصیت کرد روی سنگ مزارم بنویسند، سرباز قاسم سلیمانی، و تاکید کرد نام و نشان و منصب و درجهاش بر روی سنگ مزار قید نشود. هرگز به دنبال دیده شدن در چشم مردم نبود. بلکه به دنبال این بود که در نزد خداوند دیده شود و خداوند دید و خوب هم دید.
رستاخیز مردمی
تواضع بخش دیگری شخصیت شهید سلیمانی است. برای خطیب جمعه شهرستان رفسنجان تواضع شهید سلیمانی نسبت به مردم و مخصوصاً نسبت به علما حائز اهمیت بود.«یک بار حاج قاسم مراسمی در منزلشان گرفته بودند، یکی از علمای کرمان که از روحانیون جا افتاده و فاضل اما بی منصب کرمانی بود وارد مجلس شد. روحانیای که از قضا امام جمعه یا دادستان و… نبود. هنگام خداحافظی مشاهده کردم که شهید سلیمانی با پای برهنه این عالم را از حیاط خانه تا کوچه و خیابان اصلی مشایعت کرد. شما چند نفر سراغ دارید که این مقدار تواضع به خرج دهد؟ برخی میگویند شهید سلیمانی چه کاری کرد که این تشییع پیکر برایش صورت گرفت. خب باید توجه داشته باشیم، شهید سلیمانی کارهایی میکرد که هر کس آن را انجام نمیداد. همین رفتارها باعث شد تا قیامت و رستاخیز مردمی در تشییع پیکرش رخ داد. دویست سال دیگر اگر بخواهند از ایثارگریهای فردی به نام قاسم سلیمانی در متون تاریخی روایت کنند، از مردمانی یاد میشود که به عشق سرداری که جانش را برای امنیتشان نثار کرده بود در ازدحام جمعیت جان دادند. از جلوههای شخصیتی و ایمانی این شهید والامقام توجه به مردم بود. مردم را به ما هو مردم دوست میداشت. نه به خاطر جناح، خط سیاسی و انقلابیگریشان، بلکه انسان زن و مرد و کوچک همه را به عنوان انسان دوست میداشت.»
امروز ما باید مردم را کمک کنیم
گاهی خدا میخواهد به واسطهی بندهای دست بندهی دیگر را بگیرد. به نظرم این همنشینی شهید، در دستگیری از مردم و نیازمندان بینظیر بود. حاج قاسم در زلزله بم مسئولیتی در کرمان نداشت، فرمانده سپاه قدس پاسداران انقلاب اسلامی بود، اما مدت طولانی در فرودگاه بم شب و روز باقی ماند. تا در مدیریت پروازها کمک کند و امنیت آن محوطه را تأمین کند. در جریان سیل خوزستان نیز شهید سلیمانی در میان مردم حضور یافت و گفت: در دفاع مقدس مردم ما را کمک کردند و امروز ما باید مردم را کمک کنیم. اینها جلوههای مردم داری این شهید عزیز بود. در همه زمینهها او پای کار خدمت به مردم بود. از همین رو وقتی مردم سوریه و عراق هم در فتنه داعش گرفتار شدند برای نجاتشان شتافت.
مدتی امام جمعه جیرفت بودم، شهردار وقت یکی از خیابانهای اصلی شهر را به نام «سرلشکر قاسم سلیمانی» نام گذاری کرد، حاج قاسم تماس گرفت: گفت بدتر از این نمیشد برایم کاری انجام دهید؟ گفت من تا زنده هستم از این کارها برای من نکنید.
تقید به مسائل شرعی
نسبت به بُعد ولایتمداری و تقید حاج قاسم به مسائل شرعی اگر بخواهم خاطرهای نقل کنم، باید بگویم که او مردی پاک دست بود. خاطرم هست در یکی از مأموریتها چند شکلات در کنار دنده پیکان بود که همکاران از بودجه سپاه تهیه کرده بودند. حاجی از این بابت که فرزندش یکی از این شکلاتها را خورده بود بسیار ناراحت بود و حساسیت داشت. یکی دیگر از حساسیتهای شهید در مسائل شرعی در جریان کمک به مردم سیل زده خوزستان است. شهید سلیمانی به طور مستمر با اینجانب در تماس بود. اظهار نگرانی میکرد و میگفت: باید برای مردم خرید کنیم هنوز کمکهای دولتی به خوزستان نرسیده، آیا میتوانیم از پولی که مردم برای بازسازی عتبات عالیات به ما سپردهاند، موقتاً برای امدادرسانی به اهالی خطه خوزستان خرج کنیم؟ گفتم اشکال ندارد به شرط آنکه به عنوان ضمانت شخصی خودتان یا همان «عاریه مضمونه» میتوانید خرج کنید. باید خودت شخصاً ضمانت کنی اگر دولت این پول را به شما برنگرداند، خودت موظفی آن مبلغ را به حساب بیتالمال (عتبات عالیات) برگردانی. حتی اشاره کردم که سودی هم که دولت به پولهای سپرده کوتاه مدت پرداخت میکرد، این هم باید ضمانت کنید تا آسیبی به بیتالمال و عتبات عالیات وارد نشود. شهید سلیمانی مجدداً تماس گرفت و گفت: میخواهیم برای اهالی خوزستان غذا طبخ کنیم آیا میتوانیم از همین مبلغی که در اختیارمان هست، استفاده کنیم؟ آیا میتوانیم از ابزارهایی که برای تجهیز موکب ها تأمین کردهایم، برای شان غذا درست کنیم؟ گفتم بله میشود، به این شرطی که اجاره اینها را به موکب ها برگردانید. به خاطر ارتباط چهل سالهمان مداوم با اینجانب مسائل شرعی را چک میکرد که خدای نکرده کوچکترین عمل خلاف شرعی از سوی وی رخ ندهد.
کاری که برای خداوند باشد، عیان میشود
نتایج و آثار کاری که برای خدا باشد در نظر بنده خدا بزرگ و گران میشود، رفیق دیرینهی سپهبد شهید در این باره میگوید: در یک مصاحبه تلویزیونی هم عرض کردم خداوند بسیاری از کارهایی که این شهید عزیز در اعمالش داشت و تلاش میکرد آنها را پنهان نگه دارد، را عیان کرد. حضرت امیر شبانه میرفت و یتیمان را اطعام میکرد. حضرت در پی افشا کردن و رسانهای کردن این اقدامات نبود اما کاری که برای خداوند باشد، توسط خداوند عیان میشود. در روایت هم هست که میفرماید: «یا من اظهر الجمیل و ستر القبیح» خداوند رفتارهای جمیل و زیبای خلق را به واسطه مامورینی که میفرستند عیان میکند تا کارهای خوب خلایقش آشکار شود. معتقدم شهید سلیمانی کمالاتی داشت که باید دهها سال بگذرد تا آرام آرام زمینه برای تبیین آن فراهم شود. چرا که هنوز ظرفیت مخاطبین برای شنیدن کرامات و کمالات این شهید عزیز فراهم نشده است. باور دارم که بعضی از کمالات شهید سلیمانی را نمیتوان گفت: چون هنوز ظرفیت و زمینه آن فراهم نشده است.
نقطه صفر مرزی
نقطه صفر سرزمینمان مرزهایی برای مردان عاشق خداست و حاج قاسم عاشق خدا بود. نماینده اسبق ولی فقیه در لشگر ۴۱ ثارالله میگوید: در عملیات شرق کشور من مسئول نمایندگی و شهید سلیمانی فرمانده قرارگاه قدس و فرمانده لشگر ۴۱ ثارالله بود. یک روز رفتم و عرض کردم میخواهم موانع فیزیکی که در مرز برای جلوگیری از ورود کاروانهای اشرار از کشورهای افغانستان و پاکستان درست کردهاید را ببینم. بلافاصله دستور دادند و یک ماشین لندکروز مهیا شد، حاج قاسم میتوانست به یکی از فرمانده گردانها و یا یکی از معاونین اش بگوید تا منطقه را برای من توجیه کنند. اما به همراه خودش به مدت چهار ساعت در نقطه صفر مرزی، کشورهای افغانستان و پاکستان را گشت زدیم. از نزدیک همه اقداماتی که انجام داده بود را به من نشان داد. درجههای نظامیاش را برداشت و همه منطقه را مو به مو توضیح داد. به شهید سلیمانی گفتم من خجالتم می آِید شما با من توی این گرما و خاک و خل همراهید. گفت وظیفه ام همین است. باقی عناوین دیگر مهم نیست. خب کجا سراغ دارید فرمانده ارشد نظامی اینچنین تواضع داشته باشد و از نزدیک منطقه را توجیه کند.
خود شهید نیز به من گفته بود که من حواله شهادتم را گرفتهام. نحوه شهادتش را هم از خدا خواسته بود. گفته بود: اولاً از خدا خواستهام شهید شوم دوم اینکه در ایران شهید نشوم و شهادتم در خارج ایران باشد تا مبادا برادرکشی رخ دهد. در خارج از ایران نیز به دست مسلمانها و گروههای جبهه النصره و غیره به شهادت نرسم، بلکه شهادتم به دست کفار باشد.
یادم نمیرود گروههای اشرار یک شهروند چینی را اسیر گرفته بود با تدابیر نظامی و اقداماتی همچون قطع آب و برق منطقهای که اشرار در آن حضور داشتند و اختلال در سیستم آب رسانی عملیات آزادسازی گروگان چینی را بدون ریختن قطره خونی با موفقیت به سرانجام رساند. البته این اقدام را زمانی انجام داد که لطمهای به کشاورزی اهالی منطقه وارد نشود. از این نمونهها در عملکرد شهید سلیمانی بسیار زیاد است. با حداقل تلفات و هزینه عملیات میکردند و بهترین نتیجه را میگرفتند.
حاج قاسم مواظب خودت باش!
من معتقدم در همه این سالها با شهدا در ارتباط بود. تیپ دوم لشگر ما در سیرجان بود. در حال حرکت به سوی سیرجان بودیم. شهید فرمودند: دیشب «حاج یونس زنگی آبادی» که در عملیات کربلای ۵ به شهادت رسید را در خواب دیدم، سه بار خواب دیدم گفت: «حاج قاسم مواظب خودت باش.» گفتم این خواب نمیتواند خطر و تهدید جانی برای شما باشد بلکه شهدا بشارت میدهند، چون قرآن در آیه ۱۷۰ سوره آل عمران میفرماید: «و یستبشرون بالذین لم یلحقوا بهم من خلفهم الا خوف علیهم و لا یحزنون».
به آقای سلیمانی عرض کردم این گفتار شهید تحذیر است. میتواند قضایای خاص باشد و البته اشاره کردم. البته معذورم تا آن را بیان کنم. بلافاصله پس از توضیح من شهید سلیمانی تأیید کردند. در عملیات کربلای پنج حمید شفیعی به کانال ماهی زده بود. حاجی به حمید گفت: مثل جریان رفتن به تنور امام صادق و قصه شیعه تنوری عمل کنید. ما رزمندگانی میخواهیم اینچنین باشند.
قدر زر زرگر شناسد، قدر گوهر گوهری
وقتی عملیات در شرق کشور در حال انجام بود، وقت ملاقاتی با حضرت آقا گرفتم و گزارشی نسبت به فعالیتها و عملیاتهای موفقیتآمیز حاج قاسم در تأمین امنیت جنوب شرق کشور ارائه کردم. آقا فرمودند: «من از ارادتمندان حاج قاسم هستم.» شاید چنین تعبیری را برای هر کسی آقا به کار نبرده بودند.
در همان ایام هم قرار بود شهید سلیمانی جانشین فرمانده نیروی زمینی که در آن زمان آقای عزیز جعفری بود؛ بشوند. به خاطر شرایط حساس منطقه صلاح نبود ایشان فرماندهی جنوب شرق را تحویل دهند. در جلسهای با آقا عزیز مسئله را مطرح کردم. عرض کردند گردش کار شده و حضرت آقا دستور دادند و گفتند بروید پیش برادر محسن، رفتم اما موفق نشدم و گفتند آقا دستور دادند، رفتم محضر حضرت آقا، قضایای شرق کشور را توضیح دادم و عرض کردم محضرشان که مأموریت شرق کشور را سپردهاید به قرارگاه قدس و لشگر ۴۱ ثارالله، خب اگر سردار سلیمانی بیاید تهران و هر فرمانده جدیدی بخواهد بیاید فرمانده جنوب شرق شود تا به منطقه مسلط و توجیه شود ما آسیب خواهیم خورد. خسارات و تلفات ما زیاد میشود.
آقا حرفهای من را شنیدند و فرمودند آقای سلیمانی قرار است بیایند تهران، ولی چون شما صلاح نمیدانید، باشد، بمانند عملیات شرق کشور تأمین شد بعد باید بیاید تهران، بعد هم وساطت نکنید. به آقا عرض کردم الان هم از باب وساطت نیست بلکه مصلحت است. وقتی عملیات با موفقیت انجام شد، حضرت آقا شهید سلیمانی را خواستند و به فرماندهی سپاه قدس منصوبشان کردند.
بدتر از این نمیشد برایم کاری انجام دهید!
مدتی امام جمعه جیرفت بودم، شهردار وقت یکی از خیابانهای اصلی شهر را به نام «سرلشکر قاسم سلیمانی» نام گذاری کرد، حاج قاسم تماس گرفت: گفت بدتر از این نمیشد برایم کاری انجام دهید؟ گفت من تا زنده هستم از این کارها برای من نکنید. معلوم نیست عاقبتم چه شود. خیلی نگران عاقبتش بود. گفتم من حلش میکنم. در نماز جمعه برای قدرشناسی از شهردار تشکر کردم و سپس گفتم خود آقای سلیمانی راضی نیست. بعد از نماز به اتفاق شهردار و دیگر مسئولین آن تابلو را از آن خیابان پایین آوردیم.
حواله شهادتم را گرفتهام
هر روز منتظر شنیدن خبر شهادتش بودم. خود شهید نیز به من گفته بود که من حواله شهادتم را گرفتهام. نحوه شهادتش را هم از خدا خواسته بود. گفته بود: اولاً از خدا خواستهام شهید شوم دوم اینکه در ایران شهید نشوم و شهادتم در خارج ایران باشد تا مبادا برادرکشی رخ دهد. در خارج از ایران نیز به دست مسلمانها و گروههای جبهه النصره و غیره به شهادت نرسم، بلکه شهادتم به دست کفار باشد. سرانجام نیز به دست آمریکاییها صبح جمعه ۱۳ دی ماه به شهادت رسیدند. خانواده شهید سلیمانی هر عملیات و حوادث سختی که در پیش داشت حتماً برای حاج قاسم قربانی داشتند و من آن را انجام میدادم. اما این سفر مأموریتی دیپلماتیک بود، از لبنان برای دیدار با مسئولین دولتی عراق جلسه داشتند که صبح همان روز به شهادت رسید.