حجت الاسلام همام حمودی نوشته است که حاج قاسم پژوهشگری متواضع بود و همیشه سخنان خود را مستند به روایت‌های تاریخی صحیح می‌کرد. همیشه در خط مقدم نبرد حضور داشت و خانه‌اش مدرسه شهدا بود.

خبرگزاری مهر، گروه فرهنگ و اندیشه: چندی پیش و به مناسبت نخستین سالگرد شهادت سردار سپهبد شهید حاج قاسم سلیمانی، کتاب «سردار بزرگ» تهیه و تنظیم شده از سوی رایزنی فرهنگی جمهوری اسلامی ایران در عراق توسط مؤسسه بین‌المللی الهدی وابسته به سازمان فرهنگ و ارتباطات اسلامی با شمارگان یک هزار نسخه و ۱۰۸ صفحه منتشر شد.

این کتاب، مجموعه‌ای است از مقالات تألیفی توسط شخصیت‌های عراقی که در پاسخ به پرسش‌هایی پیرامون شخصیت شهید فرمانده حاج قاسم سلیمانی به رشته تحریر در آمده است. متن زیر نوشتار حجت الاسلام و المسلمین دکتر همام حمودی، رئیس مجلس اعلای اسلامی عراق است که در این کتاب منتشر شده. حجت‌الاسلام حمودی در این مطلب از خاطرات دیدارهای خود با سردار شهید نوشته است:

شاید خاطراتی که از برادر عزیز حاج قاسم سلیمانی در ذهن داریم بهترین بازگوکننده صفات و ویژگی‌های این مرد الهی باشد. انسانی که به لحاظ روحی و شخصیتی و بصیرت و شجاعت و تواضع و برادری، یگانه زمان بود. ما از شمیم روح افزای سلوک او که خالق زیباترین گل‌ها ومعطرترین عطرها و چراغ راهی جاویدان است بهره می‌بریم. این سیرت و سلوک ترسیم کننده بخشی از مکتب منحصر بفرد اوست. آنچه که بیش از همه در وجود این انسان نازنین خود نمایی می‌کند، حاضر و ناظر بودن در برابر خداوند و مراقبه در تمامی احوالات است.

آشنایی من با این برادر عزیز، به سال ۲۰۰۱ و ملاقات‌های که ایشان با شهید محراب سید محمد باقر حکیم داشتند باز می‌گردد. ادب، تواضع، شجاعت و اعتماد به نفس در او موج می‌زد و حضورشان اثر گذاری خاصی داشت.

در دیدارهای مفصلی که حجت الاسلام شهید حکیم با حاج قاسم داشتند من نیز حضور داشتم و در آنجا متوجه رفتار و شیوه منحصر به فرد ایشان در گفت‌وگو و مباحثه شدم. حاج قاسم بدون اینکه از بحث اصلی خارج شود، با توانمندی مسیر صحبت را مدیریت می‌کرد. ایشان جمع بندی جامع و کاملی از مذاکرات و صحبت‌هایی که در جلسات می‌شد، داشتند و توجهی به شخصیت گفت‌وگو کننده نمی‌کرد، بلکه به صحت و مرتبط بودن افکار و ایده‌هایی که مطرح می‌شد توجه داشت و جمع بندی دقیقی را انجام می‌داد.

دشمن برای او کاملاً شناخته شده بود و بر این اساس با واقع بینی و نه هیجان رفتار می‌کرد. او نقشه‌ها و دیدگاه‌ها و سابقه ذهنی خود را بسیار دقیق و با وظیفه شناسی بیان می‌کرد و بعد از تشریح نقطه نظرات و نقشه و تصمیم گیری، به شیر جنگاوری بدل می‌شد نشاط و جدیت و تبسم و لحن کلام و اخلاق او از ابتدای جلسه تا انتها به یک منوال بود، حتی اگر جلسه چندین ساعت به طول می‌انجامید آثار خستگی و ناراحتی در چهره‌اش ظاهر نمی‌شد. او همان قاسم سلیمانی بود، خنده‌اش، نشاط‌اش، انضباطش، تواضع و جدیت‌اش همه همان بود.

زمانی که من معاون شهید محراب بودم و موضوع آمریکا و دخالت‌هایش در عراق را دنبال می‌کردم، در جلسه‌ای آقای شمخانی وزیر دفاع و سید حکیم حضور داشتند و درباره سال‌های پیش از سال ۲۰۰۳ و حمله آمریکا به عراق دیدگاه‌هایی مطرح می‌شد. ما با هم در مسیر محل جلسه بودیم که من به ایشان گفتم «آمریکایی‌ها از شما و نقشی که در جلسات ویژه دارید صحبت می‌کنند» تصور می‌کردم که این حرف باعث تعجبش می‌شود و توجه‌اش را جلب می‌کند. اما دیدم اصلاً اعتنایی ندارد. واقعاً از آمریکایی‌ها بدش می‌آمد. در دیدارها و گفت‌وگوهای مکرر دیدم که ایشان مثل رهبر معظم انقلاب آیت الله خامنه‌ای به آمریکایی‌ها اعتماد ندارند و ارزشی برای‌شان قائل نیستند. زمانی که شهید سلیمانی مواضع و اقدامات آمریکایی‌ها را بیان می‌کرد، با شجاعت و بینش کامل از خباثت و کینه توزی آنها حرف می‌زد.

دشمن برای او کاملاً شناخته شده بود و بر این اساس با واقع بینی و نه هیجان رفتار می‌کرد. او نقشه‌ها و دیدگاه‌ها و سابقه ذهنی خود را بسیار دقیق و با وظیفه شناسی بیان می‌کرد و بعد از تشریح نقطه نظرات و نقشه و تصمیم گیری، به شیر جنگاوری بدل می‌شد که شجاع و بی باک و مدبر و هوشمند به مبارزه با دشمن می‌پردازد. دشمنی که علیرغم به رخ کشیدن امکانات و تسلیحات، او میزان خباثت و کینه و مکر و بزدلی‌اش را دریافته بود. در طول نزدیک به نیم قرن مبارزه و حضور در میادین نبرد در ایران و عراق و لبنان و غزه و یمن و افغانستان و یمن و شبه جزیره عربی، به خوبی آموخته بود که چگونه جلوی دشمن بایستد.

از نظر من او یکی از فرماندهان امام زمان (عج) بود که نزد نایب او مقام معظم رهبری مشغول به خدمت بود. هنگامی که از مأموریت‌های سپاه قدس و نیروهای آن در سراسر سرزمین‌های اسلامی صحبت می‌کرد، بیشتر سعی می‌کردم سکوت کنم و حرف‌هایش را بشنوم. زمانی که از من می‌خواست برایش طلب شهادت کنم، می‌گفتم تو از جانب صاحب الزمان (عج) محفوظ شده‌ای. فردی مانند تو با این تجربه و شناخت از زمانه و شرایط و اوضاع دشمن، شهادتش نزد امام زمان (عج) به ودیعه گذاشته شده است.

به این موضوع برگردیم که درباره اوضاع منطقه و حوادث و رخدادها و تشریح مواضع آمریکا در منطقه و دیدگاه‌های رهبر معظم انقلاب و اقدامات رژیم صهیونیستی و نقشه‌های این رژیم خبیث در لبنان و الجزیره و سوریه از او زیاد سوال می‌پرسیدم و به شدت علاقه‌مند به شنیدن پاسخ‌های او بودم. صحبت‌های ما صرفاً به موضوعات امنیتی و نظامی محدود نبود، بلکه دیدگاه‌های سیاسی و اجتماعی او نیز عمیق بود. در موضوعات اقتصادی حاج قاسم یک فرمانده آگاه و مطلع بود و به زیر و بم اوضاع جهان اشراف داشت.

او صرفاً یک فرمانده نظامی موفق نبود. نکته جالب اینکه حاج قاسم از پاسخ به سؤال‌ها خسته نمی‌شد بلکه با کمال گرمی و محبت استقبال می‌کرد. حاج قاسم مثل استاد رفتار نمی‌کرد که بخواهد برای علم آموزان سخنرانی کند و با اینکه از اطلاعات محرمانه زیادی خبر داشت شأنی برای خود قائل نبود و رفتاری پرطمطراق نداشت. شما اصلاً مرزی با این انسان احساس نمی‌کردید و حصاری میان خود و شما قائل نمی‌شد. به همین دلیل ملاقات با او را مغتنم می‌دانستم و از هر فرصتی بعد از حوادث مختلف جهانی برای دیدار مجدد با او استفاده می‌کردم تا دید خود نسبت به رخدادها و اتفاقات را تصحیح کنم.

همچنین به پیش بینی دقیق‌تری از آینده دست یابم. جالب این بود که اگر در موضوع و بحثی با او اختلاف داشتید ناراحت نمی‌شد و یا اینکه بخواهد خودش را دست بالابگیرد و نظرش را تحمیل کند، بلکه گفت‌وگو می‌کرد و گاهی هم می‌پذیرفت. از آن قشنگ‌تر اینکه وقتی می‌خواست اوضاع و شرایط را بفهمد، نقش یک منشی یا دانش آموز یا محقق را برای خود قائل می‌شد تا نظرات شما را بفهمد و حواسش را چنان به نوشتن می‌داد که چیزی از حرف‌های شما از قلمش نیفتد. سراپا گوش می‌شد و هیچ ایده و نظر و پیشنهاد و اطلاعاتی زیر دستش رد نمی‌شد. متوجه می‌شدید که دنبال نظر و تجربه شماست.

گاهی هم مثل یک مرید و طلبه از شما می‌خواست که در فرصت دیگری گفت‌وگو ادامه یابد. حقیقتاً حاج قاسم در همه احوال اخلاق مداری را رعایت می‌کرد و وظایف و جایگاه خود را می‌دانست. به عنوان یک فرمانده میدان، شجاع و جدی بود. در صفوف مقدم جنگ حضور پیدا می‌کرد و شوری به جان رزمندگان می‌انداخت. او یک مدیر و برنامه‌ریز موفق بود. زمانی که نقشه را باز می‌کرد و پیکان را برای توضیح نقشه حمله و ابتکار عمل به دست می‌گرفت، هر سؤالی که می‌کردید پاسخ می‌داد. او یک فرمانده سیاسی مطلع به حوادث و برنامه‌ریز بود. بحث‌هایی که ارائه می‌داد علمی و مبتنی بر واقع گرایی بود. او هر تهدیدی را به فرصت و یک عامل انگیزه بخش تبدیل می‌کرد تا روحیه‌ها را بالا ببرد.

در تحقیق و پرسش از شرایط و مشکلات و مسائل، یک پژوهشگر متواضع، دقیق، امین و مورد اعتماد بود که به منبع اطلاعات و گوینده سخن احترام می‌گذاشت. او حق استاد و شاگرد و حق سوال کننده و پاسخ دهنده و حق نصیحت کننده و نصحیت پذیرنده را می‌دانست و به این حقوق که معلم آن امام زین العابدین علیه السلام بوده‌اند پایبند بود.

در سلام کردن به رزمندگان و در آغوش گرفتن آنها و بوسیدن پیشانی شأن، روش خاص خودش را داشت و این کارها باعث محبت و جلب اعتماد می‌شد. در بوسیدن و سلام و در آغوش کشیدنش، صداقت و خلوص موج می‌زد. جوری رابطه برقرار می‌کرد که شما کاملاً احساس خودمانی بودن می‌کردید. من همیشه پیشانی او را بوسه می‌زدم. چون در اولین دیدار مشترک‌مان با مقام معظم رهبری، ایشان پیشانی شهید سلیمانی را بوسیدند و جای بوسه رهبر سهم من بود. این موضوع به امری متعارف میان ما بدل شده بود، او پیشانی مرا می‌بوسید و صبر می‌کرد تا من یک طرف پیشانی‌اش را ببوسم.

از خلقیات نیکوی این عبد صالح خدا در تعاملش با دیگران این بود که خصوصیات طرف مقابل را بشناسد و سعی کند این خصوصیات را مراعات کند. مثلاً اینکه فلانی چه غذایی دوست دارد؛ وقتی دیدنش می‌رفتند همان را آماده می‌کرد. فلانی رژیم غذایی دارد پس غذای مناسبش را تهیه می‌کرد. آن یکی ملاقات در فضای باز را می‌پسندد، پس ملاقاتش را در فضای باز انجام می‌داد. خود من به شدت گرمایی هستم و حتی در زمستان هم حرارت داخلی بدنم بالاست. حاج قاسم کاملاً برعکس من بود و حتی در تابستان هم احساس سرما می‌کرد. آن قدر به من محبت داشت که در ملاقات‌هایمان حتماً بخاری را خاموش می‌کرد. این خصلت و مرام او بود که در ملاقات، خواسته شما را برآورده کند.

مرید عاشق

حاج قاسم اصلاً از رابطه خاصش با رهبر انقلاب حرف نمی‌زد. در دیدارهایی که با رهبر معظم انقلاب انجام می‌شد دنبال جایی در میان جمع می‌گشت. خاص بودنش در دیدار با رهبر، به در آغوش گرفتن و بوسه‌ای که حضرت آقا می‌زد باز می‌گشت. در چهره و وجنات رهبر شادی و محبت مشهود بود. حاج قاسم هم دست حضرت آقا را می‌بوسید و از آن تبرک می‌گرفت و سعی‌اش این بود که دست آقا را بر روی صورت خود بکشد. این رفتار عمق محبت و اخلاص و اعتماد و احترام متقابل را بازگو می‌کرد. وقتی در نحوه برخورد حاج قاسم با حضرت آقا ریز می‌شویم، درس‌های مهمی را یاد می‌گیریم.

حاج قاسم منویات، توصیه‌ها و دیدگاه‌ها و مواضع و تحلیل‌های رهبری را دقیق ثبت می‌کرد. سخن حضرت آقا برای او یک منبع الهام بود و حاج قاسم در کلام و اوامر خود از آن استفاده می‌کرد. به جد دنبال این بود این صحبت‌ها را عملی کند. صحبت رهبر معظم انقلاب برای او صرف یک خطابه و یا سخن حماسی نبود، بلکه تکیف و خط مشی بود که نباید از آن منحرف شد. با تمام همت سعی می‌کرد حرف آقا را عینیت بخشد. این ویژگی به ما یاد داد که چه نگاهی به نظرات و صحبت‌های مقام معظم رهبری داشته باشیم. او واقعاً عاشق رهبر و شیفته اطاعت از او بود.

در تحقیق و پرسش از شرایط و مشکلات و مسائل، یک پژوهشگر متواضع، دقیق، امین و مورد اعتماد بود که به منبع اطلاعات و گوینده سخن احترام می‌گذاشت. او حق استاد و شاگرد و حق سوال کننده و پاسخ دهنده و حق نصیحت کننده و نصحیت پذیرنده را می‌دانست خشم و ناراحتی او هم مظهری دیگر از زیبایی بود. حاج قاسم در بیان و ادبیات و رفتار خود با طرف مقابل نهایت احترام را قائل می‌شد، در عین حال نسبت به مبانی اسلامی خود و ولایی بودن و منافع جمهوری اسلامی ایران جدی بود. در نقد دیگران و ابراز اشتباه و انحراف طرف دیگران صراحت لهجه داشت و مشفقانه هشدارش را می‌داد. اگر در موضعی نیاز به تهدید بود، او با شدت و هیبت عمل می‌کرد. وعده‌هایش را عملی می‌کرد چه در بخشش و چه در توبیخ. آری رفتار او یادآور اخلاق اولیا الله و جمال صفات خدا بود.

آنچه دلپسند بود

بعد از اینکه با تعدادی از برادران از کشورهای عراق و لبنان و ایران در مراسم درگذشت مادر حاج قاسم در کرمان شرکت کردیم، علاقه و اشتیاق بالای مردم نسبت به حاج قاسم را از نزدیک مشاهده کردم. در مراسم ختم در تهران و زمانی که در سالن انتظار فرودگاه کرمان بودیم هم، این اظهار محبت و علاقه گسترده مردی را به چشم دیدم. از شرکت کنندگان در مراسم بزرگداشت که از نیروهای حشد الشعبی عراق و گروهی هم از برادران لبنانی بودند این سوال را پرسیدم:

حاج قاسم مرجع دینی و یا اندیشمند و یا سخنران و یا فرزند رهبر و امام نیست که این قدر جمعیت در مراسم ختم مادرشان حضور پیدا کرده‌اند. حاج قاسم چه رابطه و یا خصوصیتی دارد که این خیل کثیر از مردم از طبقات و اقشار مختلف با این همه سختی و مرارت در مراسم حضور یافته‌اند؟

پاسخ‌های متعدد و مختلفی داده شد:

او خالصانه با خدا رابطه دارد.

او متواضع و خوش اخلاق است.

او خدوم و دنبال خیر رساندن به مردم است.

خلاصه پاسخ‌هایی زیادی که من به هرکدام‌شان اشکالی وارد کردم. مثلاً اینکه انسان‌های مخلص و متواضع و با اخلاق زیاد هستند، اما نسبت به هیچ کدام‌شان این جمعیت و عشق و علاقه دیده نمی‌شود. یکی از رزمندگان که در چندین نبرد ضد داعش با حاج قاسم همراه بود این ماجرا را بازگو کرد که در یکی از حملات‌مان به داعش با آتش سنگین دشمن در ابتدای جنگ مواجه شدیم. طوری که نیروهای ما به دلیل خط آتش شدید اصلاً قادر به حرکت نبودند.

توقف نیروها و یا عقب نشینی یعنی شکستِ بی برو برگرد. یک باره موتور سیکلتی را دیدیم که فردی پشت آن نشسته و جلو می‌آید و با فریاد بلند نهیب می‌زند. او حاج قاسم سلیمانی بود که از وسط آتش جنگ پیش می‌رفت. این کار او به همه روحیه و شجاعت و قدرت جان فشانی با توکل به خدا بخشید. اعتماد و ارتباط و اعتقاد ما به حاج قاسم به دلیل این رفتار اوست. حاج قاسم سلیمانی نمونه یک فرمانده واقعی و مصداقی از ایمان و شجاعت و توکل علی‌وار بود. بدین ترتیب مشخص شد علاقه مردم به این علت است که در منظر حاج قاسم، غیر خدا جایی ندارد.

در ملاقات با یکی از سیاستمداران عالی رتبه که خود اندیشمند و متفکری قابل است علت علاقه‌اش به حاج قاسم را جویا شدم. گفت او ذهن خلاق و پویا و خاطرات و تجارب بلند بالایی دارد. روایت‌هایی را مستند به تاریخ بیان می‌کند و منطق و افق دید بازی دارد. من تا به حال فرد نظامی با عقل و اندیشه و تشخیص او ندیده‌ام.

از یکی از علمای عراقی این سوال را کردم که چه چیز سردار سلیمانی موجب تعجب او شده. پاسخ داد: انسانی با این وزن و این همه دستاورد ندیده‌ام. با این سابقه در کمال تواضع و سادگی رفتار می‌کند و در عین حال خصلت‌های ویژه خود را نیز حفظ می‌کند. تواضع او از سر کوچکی نیست او سنگین و بامتانت و وقار است.

از یکی که چندان هم از ایران خوشش نمی‌آمد درباره خاطراتش با حاج قاسم سوال کردم. پاسخ داد که حاج قاسم مرد دیندار و با تقوا و به شدت مراقبت آخرتش است. یک بار به فردی سو ظن پیدا کرده بود و بعد از اینکه عکس این موضوع برایش ثابت شد، فوراً عذر خواهی و طلب بخشش کرد. معذرت خواهی‌اش با التماس و خاضعانه بود. حاج قاسم آدمی است که نمی‌خواهد در ملاقاتش با خدا، ذمه کسی بر گردنش باشد و به شدت به این موضوع توجه دارد.

در خانه

یکی از توفیقات الهی بنده این بوده که برای عرض تسلیت درگذشت مادرش همراه با همسرم به خانه‌اش رفتیم. خانه ایشان در محدوده‌ای قرار دارد که مقامات سپاه در آنجا خانه دارند. وارد اتاق پذیرایی شدیم. پسرشان حسین از ما استقبال کردند و ما منتظر آمدن خودشان بودیم. بعد از اینکه آمدند و ما به ایشان تسلیت گفتیم همسرم به اندرونی زنانه رفت.

مدرسه شهدا

بعد از عرض تسلیت و ادای وظیفه در این باب، نگاهی به اطراف اتاق پذیرایی انداختم. در و دیوار پر بود از تصاویر شهدای هم رزمش در تیپ ثارالله. همچنین تصویری از درختی بزرگ که عکس شهدای جوان و کم سن و سال در جای جای آن نصب شده بود. در گوشه دیگری هم تصاویری از رهبران کشورهای اسلامی وجود داشت که با آنها آشنا شده بود و یا همکاری کرده. همچنین تصویرش با مبارز راد مرد افغان که با حسرت از او یاد می‌کرد و اینکه تحت تأثیر شجاعت و قدرت او قرار داشته. طرف دیگر اتاق هم عکسی از شهید عماد مغنیه خود نمایی می‌کرد که آرزوی شهادت با او را داشته و بی نهایت دلبسته‌اش بود. در کنار تابلوی عماد مغنیه لباس و وسایل او و عکس‌های خودش با عماد قرار داده شده بود. کنج دیگری هم عکسش با شهید محراب آیت الله سید محمد باقر حکیم جلوه گری می‌کرد که حاج قاسم به اعتقاد و ایمان و دیندارش شهادت می‌داد.

یک بار در مورد فرزندانش و اینکه درآمدشان را از کجا می‌آورند و آیا از امتیازاتی برخوردار هستند سوال کردم که بدون تعلل و لحظه‌ای درنگ پاسخ داد در انتها بازدیدم از این تصاویر ارزشمند که هرکدام با خاطره و قصه و قرائت فاتحه‌ای برای صاحب عکس همراه بود، به حاج قاسم گفتم که اینجا اتاق پذیرایی نیست، بلکه مزار شهدا و مدرسه آنهاست. در فضایی مملو از عطر شهدا سیر کردیم و درس‌هایی از اخلاق و اخلاص و شجاعت و شهامت آنان آموختیم. او مدام هم از من درخواست می‌کرد که برای نائل شدن به مقام شهادت برایش دعا کنم. از اینکه به این مقام نرسیده بود خودش را سرزنش می‌کرد و از همه می‌خواست که برای شهادتش دعا کنند. اما ما برای او طول عمر و شهادت در رکاب امام عصر (عج) را طلب می‌کردیم.

حاج قاسم؛ اصلاً علاقه‌ای به این نداشت که درباره خودش و ویژگی‌ها و برنامه‌های روزانه و دستاوردهایش حرف بزند. اما اگر سوال می‌شد بدون تکلف و بزرگ نمایی جواب می‌داد. سعی می‌کرد بخش‌هایی را بگوید که ارزش درس گرفتن دارد. ما برنامه روزانه زندگی‌اش را از خود او نشنیدیم بلکه دیگران برایمان بازگو کرده‌اند. اینکه یک ساعت مانده به نماز صبح از خواب بیدارشده و به کتابخانه‌اش رفته و مشغول نماز و عبادت می‌شود. بعد هم به کوه می‌رود. معمولاً صبحانه و یا نهار را با مهمانان صرف می‌کند و اگر میهمان نداشته باشد، غذا را با خانواده شهدا می‌خورد.

یک روز می‌خواستم این موضوع را بدانم که آیا کلیه تصمیماتش با موافقت رهبری و یا شورای امنیت و مسئولین دیگر کشوری است. به صراحت مرز اختیاراتش در تصمیم گیری‌ها را بیان کرد.

یک بار در مورد فرزندانش و اینکه درآمدشان را از کجا می‌آورند و آیا از امتیازاتی برخوردار هستند سوال کردم که بدون تعلل و لحظه‌ای درنگ پاسخ داد.

از شرایط سیاسی و احزاب و گروه‌های موجود در ایران و رقابت‌های‌شان هم سوال کردم. کاملاً بی‌طرفانه و بدون پروا پاسخ داد. اما سعی می‌کرد که از گروه‌هایی که نزدیک رهبر هستند اجتناب کند. نگاهش به ایران و محور مقاومت و شکست آمریکا و اسرائیل بود.

از رزمندگان یمنی و صبر و شجاعت و تحمل شأن لذت می‌برد. آرزوهای بزرگی برای آنها داشت. مطمئن بود که یمنی‌ها پیروز می‌شوند.

به عراق نظر خاصی داشت و معتقد بود که این کشور در یک فرصت تاریخی بی‌نظیر قرار دارد. اعتقاد داشت آمریکایی‌ها به دنبال نفوذ در عراق هستند و عراقی‌ها مسئولیت خاصی در این مرحله دارند. آنها باید تهدیدهای بی شمار پیش روی‌شان را به فرصت تبدیل کنند. پیش بینی این را می‌کرد که تنش‌ها در منطقه بالا بگیرد، به ویژه در عراق و عروج روح پاکش به سمت خدا هم از همین سرزمین عراق بود.

به محض ورود داعش به موصل در همان ساعات اولیه و مستقیم وارد این شهر شد و تمام تجربه نظامی خود را در این میدان به کار بست. او کارشناسان را به خدمت گرفت و با رزمندگان حشد الشعبی و دیگر نیروهای امنیتی عراق وارد خط مقدم جنگ شد. حاج قاسم با همه مهربان بود و به رزمندگان روحیه می‌بخشید و عزم و اراده آنان را استوار می‌کرد.

با انبوهی از اندوه و حسرت به کلمات پایانی درباره دوست، برادر، معلم می‌رسم و حرف‌هایم را با دو موضوع به پایان می‌رسانم:

یک: تشییع میلیونی این فقید عزیز که با حضور با شکوه میلیون‌ها انسان در شهرهای کاظمین و بغداد و کربلا و نجف همراه شد. همه در اندوه شهادت او اشک ریختند و محال است فراموش شود که زن و مرد و کودک و سالخورده و جوان همه یک صدا در ابراز قدردانی از او این جمله را فریاد زدند که «سپاس حاج قاسم، چیزی برای ما کم نگذاشتی.»

دو: حضرت آیت الله العظمی سید علی سیستانی مرجع عالیقدر جهان تشیع با به کار بردن تعبیر «قهرمانان نبردهای پیروزی» در حق حاج قاسم و ابومهدی المهندس، مدال عزت و افتخار ابدی را به آنها دادند. ایشان همچنین پیام تسلیتی را به امام خامنه‌ای حفظه الله ارسال کردند که حاوی مضامین بالایی در بیان جایگاه شهید سلیمانی است و مناسب دیدم که کلام پایانی خود را به آن متبرک گردانم:

بسم الله الرحمن الرحیم

انالله و اناالیه راجعون

جناب مستطاب آیةالله آقای خامنه‌ای دامت برکاته

السلام علیکم و رحمه الله و برکاته

خبر شهادت سردار عالیقدر آقای حاج قاسم سلیمانی رحمةالله‌علیه موجب تأسف و تأثر فراوان شد. نقش کم نظیر آن مرحوم در طی سالیان پیکار با عناصر داعش در عراق، و زحمات فراوانی را که در این راستا متحمل شدند فراموش ناشدنی است.

اینجانب ضایعه فقدان آن شهید والامقام را به جنابعالی و به فرزندان مکرّم و دیگر بستگان محترمشان و به همه ملت شریف ایران به‌ویژه به مردم عزیز کرمان تسلیت عرض نموده، و از خداوند منّان برای آن فقید سعید علّو درجات و برای بازماندگان صبر جمیل و اجر جزیل مسألت دارم.

ولاحول ولا قوة الا بالله العلی العظیم

سید علی الحسینی سیستانی ۸ جمادی الاول ۱۴۴۱