ادبیات عرصه‌ای است پهناور که در آن شخصیت‌هایی با ذهنیت‌ها، نظام‌های ارزشی، ویژگی‌های عقلانی و طراوت‌های هنری تخیلی می‌آیند و می‌روند.

به گزارش خبرنگار مهر، نادره جلالی، مدیر پژوهش‌های راهبردی انجمن آثار و مفاخر فرهنگی به مناسبت چهلمین روز درگذشت زهرا استادزاده یادداشتی را به نگارش درآورده است که در ادامه می‌آید:

ادبیات عرصه‌ای است پهناور که در آن شخصیت‌هایی با ذهنیت‌ها، نظام‌های ارزشی، ویژگی‌های عقلانی و طراوت‌های هنری تخیلی می‌آیند و می‌روند. آنها می‌گویند و مخاطبان می‌شنوند و نتیجه‌ی این گفت و شنود محصولی نوین برای زندگی آدمی تولید می‌کند. استادزاده یکی از آنان بود که کووید ۱۹ او را از ما گرفت. ادیبی پژوهشگر که ذوق ایجاد هنجارهای مؤثر در جامعه در وجودش متبلور بود و به لحاظ چنین تبلوری به ایجاد روابط اجتماعی می‌پرداخت که از سویی رنگ و بویی ملی داشت و از سویی دیگر، نشان‌دهنده‌ی غیرتمندی او در زندگی اجتماعی‌اش با رنگ ملی است. جهان اندیشه‌ی او محدود به دانستن عروض و قافیه نبود بلکه می‌کوشید از عروض و قافیه به سوی نشانه و معنا پرواز کند و یافته‌های ادبی‌اش به قول لوسین گلدمن «فقط اسیر شکل و ساختار نباشد» بلکه به دنبال شکل و ساختار، توانایی ارائه‌ی معنای زندگی انسان را نیز داشته باشد. از این‌رو باید گفت استادزاده به ادبیات با دو مفهوم توجه داشت: یکی آن را ساختاری و هنری می‌پنداشت زیرا مقید بود بدنه‌ی ادبیات می‌بایست محفوظ بماند، سپس در این بدنه‌ی ادبیات مفهوم زندگی را قرار می‌داد تا با بررسی این مفاهیم آن نگاهِ گلدمنی به نوشته‌ی ادبی یعنی فهم معنا را محقق سازد. او برای تحقق این ماجرا از ابزاری تحت عنوان آموزش زبان فارسی استفاده می‌کرد چراکه در مطالعات تاریخی در نظام آموزش و پرورش به معنای عام، بخشی از آموزش ابزاری است و بخشی دیگر آموزش معنایی و او هر دو عنصر را توأمان درک و به آن توجه می‌کرد. بنابراین باید گفت استادزاده با توجه به عواملی که عرصه‌ی دانش ادبیات فارسی را از سطح زیبایی‌شناسانه ارتقا داده و به سطح زندگی می‌رساند، شخصیتی هنجارآفرین است و به خوبی این مفهوم جامعه‌شناسی ادبیات را سامان می‌دهد که «کنش (ذهنی و عملی) ادبی هنری رابطه دیالکتیکی (متقابل و مؤثر) با زندگی اجتماعی دارد». او زندگی را فرایند جامعه‌پذیری انسان‌های جامعه در نظر می‌گیرد و در این فرایند جامعه‌پذیری به صورت عاشقانه از مفهوم آموزش ادبی استفاده می‌کند. درواقع او با گزینش و اعزام استادان منتخب به کرسی‌های زبان‌آموزی ایران در خارج از کشور می‌کوشد چراغ زبان و ادبیات فارسی را که سوسو می‌زند روشن نگه دارد و از سوی دیگر نیز بستر آموزش زبان و ادبیات فارسی را فراهم آورد تا بتواند مسئله جدی و عمیق بودن شاخص‌های زندگی را برای مخاطبان غیر فارسی‌زبان نهادی کند تا با آموختن درس‌هایی تحت عنوان سرمایه‌ی اجتماعی، سرمایه‌ی فرهنگی، هویت، خودیابی و خودسازی آشنا شوند.

تعیین روابط معین با کنش‌گران در عرصه‌ی ادبی

استادزاده با تعیین روابط معین با کنش‌گران در عرصه‌ی ادبی یک کار نوآورانه دیگر می‌کند و آن مسلح کردن نوآموزان زبان و ادبیات فارسی به کنش خواندن برای شدن است. چراکه آنچه در قالب خواندن رخ می‌دهد چیزی به غیر از بخشی از جامعه‌پذیری نخواهد بود و با نهادی شدن عناصر فرایند جامعه‌پذیری است که گوهر سرمایه اجتماعی متبلور می‌شود و خواننده خودیاب می‌گردد. این خودیابی هدیه‌ای است که استادزاده در فرایند جامعه‌شناسی خواندن متن ادبی از طریق آموزش زبان فارسی به مخاطب خود می‌دهد. یعنی او در عرصه‌ی ادبیات برای گسترش زبان و ادبیات فارسی در جهان داخل و خارج به فرایند برنامه‌ریزی می‌پردازد و در این مسیر در نهادهایی مانند معاونت زبان فارسی و ایرانشناسی مرکز همکاری‌های علمی بین‌المللی وزارت علوم برای فارسی‌زبانان از کارشناسی برنامه‌ریزی برای آموزش این زبان شروع می‌کند و پله‌های ترقی را تا معاونت زبان فارسی در وزارت متبوع طی می‌نماید. این فعالیت استادزاده مفهوم سرمایه‌ی اجتماعی را هم برای کشور آموزش‌دهنده یعنی ایران و هم زبان‌آموزان کشورهای غیرایرانی مهیا می‌گرداند. طبیعی است آشنایی با متون ادبیات فارسی پس از آموزش و فراگیری زبان فارسی به وقوع می‌پیوندد و خواننده را هنگام آشنایی با متون نظم و نثر ایرانی با فرهنگ جامعه ایرانی نیز آشنا می‌سازد و این یکی دیگر از رفتارهای برنامه‌ریزی خلاقانه هنجارآفرین استادزاده است. این سرمایه‌ی اجتماعی از منظری دیگر به لحاظ ارتباط با آئین‌ها و معنای زندگی ایرانیان به مفهوم سرمایه‌ی فرهنگی نیز ختم می‌شود. این برنامه‌ریزی استادزاده ترکیبی از سرمایه‌ی فرهنگی به علاوه سرمایه‌ی اجتماعی را برای دستیابی مخاطب به جهان نوین زندگی ایرانی رقم می‌زند. حرکت خلاقانه و اثرگذار او به برنامه‌ریزی ختم نمی‌شود بلکه او به حیطه دیگری تحت عنوان اخلاق پژوهش در فرهنگ ایرانی نیز توجه می‌کند. او در این راستا نشان می‌دهد که ر وابط فیمابین استاد و دانشجو دچار چه تحولاتی شده و بخشی از نگرانی‌ها را از منظر فارسی‌آموزان خارجی مقیم ایران که لااقل برای دو سال در ایران حضور داشته‌اند، در قالبی روایی منعکس می‌کند.

ذهن خروشان و جستجوگر استادزاده

اما ذهن خروشان و جستجوگر استادزاده به نکات دیگری نیز معطوف شده تا آنجا که به زنان شاعر پیشکسوت معاصر ایران نیز پرداخته و در مقاله‌ایی با مقایسه‌ی سبک‌شناسانه پروین اعتصامی با ملک‌الشعرا بهار، فروغ فرخزاد با سهراب سپهری و طاهره صفارزاده با علی موسوی گرمارودی نشان می‌دهد که زنان چگونه توانسته‌اند مانند مردان ادیبِ صاحب‌نام به باروری اندیشه و ذوق ادبی خود بپردازند و به نحو مقتضی به مفاهیم سبکی و مضمونی درگیر شوند و بتوانند از ادبیات به‌عنوان ابزاری برای تراوش دانایی‌های خود بهره جویند. استادزاده هنگامی که به سروده‌های پروین نگاه می‌کند درمی‌یابد او چگونه بشریت را دعوت به حق‌شناسی و زن‌شناسی می‌نماید. از این‌رو، با ذکر نام پروین و تحلیل و مقایسه‌ی اشعار او با دیگر شاعران نشان می‌دهد که پروین در دوره‌ی اختناق که بسیاری از مردان سکوت اختیار کرده‌اند چگونه به نقد وضعیت اجتماعی می‌پردازد. یا در جای دیگر ضمن مقایسه‌ی معارف ادبی فروغ با سراینده صاحب‌نامی به نام سهراب چگونه این بانوی شاعر با عریان‌گویی خود زبان نقد اجتماعی را بر علیه دو گرایش جبر انسان‌شناختی و جبر طبقاتی جامعه به کار می‌گیرد. یا در مقاله‌ی «حجاب و عفاف از منظر شاعران معاصر زن» نشان می‌دهد که زنانی مانند عصمت ایزدی چگونه و با چه استدلالی با پدیده‌ی حجاب مخالفت می‌کنند و در مقابل از زنان فرهیخته‌ای مانند طاهره صفارزاده و سپیده کاشانی به‌عنوان موافقان پدیده حجاب یاد می‌کند. همین مقایسه نشان می‌دهد که چگونه معماری به نام استادزاده در طبقات پر پیچ و خم زندگی اجتماعی با ابزار ادبی به شکار بایدها و نبایدها می‌پردازد.

اما از دیگر فعالیت‌های مهم و با ارزش این بانوی نکونام تفسیر دنیای کودکان در آثار پروین دولت‌آبادی است. شاعری که خاندانش در یکصد سال گذشته به ایران‌دوستی و دانش‌دوستی شهرت داشتند و خدماتی در عرصه‌‎ی فرهنگی، اجتماعی و سیاسی کرده‌اند. شاعری که شعرهای بسیاری برای کودکان سرود و با آنکه خود هرگز فرزندی نداشت، اما مادرِ همه کودکان ایران بود و در اشعار خود به هویت کودک اهمیت می‌داد. استادزاده با توجه به اهمیت نقش این بانوی شاعر در ادبیات کودکان در مقاله‌ای تحلیلی تحت عنوان «بررسی محتوایی اشعار کودکانه‌ی پروین دولت‌آبادی بر قایق ابرها و گل بادام» مضامین آن آثار را د ر شش محور طبیعت‌گرایانه، سرگرم‌کننده و لذت‌بخش، سیاسی اجتماعی، دینی، آموزشی علمی و تربیتی اخلاقی مورد بررسی قرار داده و با نگاهی کمی نشان می‌دهد که هریک از این مضامین به چه میزان در اشعار این شاعر به کار رفته و چگونه معناهایی از زندگی کودکان را متبلور می‌سازد. او نتیجه می‌گیرد «امید» و «مهر و عاطفه» مهم‌ترین مضامینی است که در اشعار شاعر نمود دارد و شاعر چگونه طبیعت و دگرگونی فصل‌ها را در دامن طبیعت توصیف می‌کند و توجه کودک را به زیبایی‌هایی پیرامون خود جلب می‌کند.

در پایان باید گفت استادزاده ادیبی پژوهشگر، هنجارآفرین و اثرگذار در برنامه‌ریزی برای گسترش زبان و ادبیات پارسی بود که مرور یافته‌ها و اقدامات برنامه‌ریزانه او به ما نشان می‌دهد که توجه ایشان در این فرایند آموزشی به چه میزان معطوف به حراست از هویت ایرانی البته در قالب ادبیات بوده است. درواقع ما از او می‌آموزیم که آموزش زبان و ادبیات فارسی به دیگران پنجره‌ای نوین از روشنگری را برای مخاطب خواهد گشود. از سوی دیگر پرداختن به نکات مهمی چون مقایسه سبک‌شناسانه اشعار پروین، فروغ و طاهره به‌عنوان سه زن شاعر پیشکسوت معاصر با شاعران بنامی چون بهار، سپهری و گرمارودی و تحلیل اجتماعی پدیده‌ی حجاب از نظر برخی از شاعران زن معاصر موافق و مخالف آن، ورود به عرصه‌ی ادبیات کودکان و تحلیل محتوایی دو مجموعه شعر پروین دولت‌آبادی به مخاطب نشان می‌دهد که چقدر به ادبیات زنان توجه داشته و کوشیده جایگاه و نقش آنان را در این حوزه معرفی کند. بنابراین بر ذمه اهل علم و جامعه‌ی روشنگری و روشنفکری است که قدردان ارزش‌های پژوهشی استادان و پژوهشگران و خادمان فرهنگی ارزشمندی چون استادزاده در بود و نبودشان باشند.

*مرحومه زهرا استاد زاده؛ عضو هیأت علمی و رئیس اداره اعزام در معاونت گسترش زبان فارسی و ایران‌شناسی در دانشگاه‌ها و مراکز علمی خارج از کشور وزارت علوم که آذرماه ۹۹ به دلیل ابتلاء به کرونا درگذشت.