فلسفه لویناس اخلاق خوانده شده است. اگر اخلاق به معنای خود قانونگذاری عقل گرایانه و آزادی، محاسبه خوشبختی (فایده گرایی) ، یا افزایش فضیلت ها باشد ، در این صورت فلسفه لونیاس علم اخلاق نیست. به ادعای لویناس وی در سال 1961 در حال تدوین "فلسفه اولی " بوده است. با وجود این ، این فلسفه اولی نه منطقه سنتی است نه متافیزیک . آن یک وصف تفسیری و پدیدار شناسی از افزایش و تکرار مواجهه رو در رو ، یا رابطه بین سوژه ای در مرکز پیشگویانه آن است. اگر تجربه پیشگویانه که حساسیت انسانی است از لحاظ مفهومی تبیین شود ، می تواند زنجیره ای از حساسیت و فایدهمندی، به عبارت دیگر احساس و عاطفه در روابط متقابلشان باشد.
این مقاله بر فلسفه لویناس تمرکز خواهد داشت تا درسهای تلمودیک وی و مقالاتش در باب یهودیت. پروژه فلسفی لویناس را میتوان ساختارگرا خواند. وی تعبیر پدیدارشناختی و هرمنوتیک تجربه زنده را در جهان پیشنهاد می کند. وی سطوحی از تجربه را مطرح می کند که توسط هوسرل و هایدگر مطرح نشده اند. این سطوح تجربه مربوط به مواجهه با جهان، با انسانهای دیگر و بازسازی درونی بودن تعریف شده از طریق حساسیت و سودمندی است.
ژاک دریدا در سال 1967 اظهار داشت که لویناس نمی خواهد قوانین یا قواعد اخلاقی را پیشنهاد کندکه این رویکرد مربوط به نوشتن اصول و هنجارهای علم اخلاق است . اصول و هنجارهای علم اخلاق در اینجا به معنای جستجوی شرایط امکان هرگونه سود و منفعت در اقدامات خوب یا در زندگی است.
در این باره می توان گفت که لویناس به هیچ وجه قصد نوشتن اصول اخلاقی را ندارد. در عوض ، وی در پی جستجوی معنای بین سوژه ای و آگاهی زنده با توجه به سه موضوع است : استعلا، هستی، و انسان دیگر است. این سه موضوع ، چارچوب مقاله زیر را تشکیل می دهد.
در راس اندیشه پخته لویناس ، وصف مواجهه با شخص دیگر نهفته است. این مواجهه نشان دهنده یک ویژگی خاص است : دیگری بدون شباهت با هرگونه نیروی جهانی بر من تاثیر می گذارد. من می بینم که انسان دیگر شبیه من است ، مانند من عمل می کند و به نظر می رسد که رئیس زندگی آگاهانه خویش است. این رویکرد پدیدار شناختی حتی اساس فلسفه ادموند هوسرل بود که افراد دیگر را در داخل چارچوبی از جهان اجتماعی مشترک قرار می داد. اما به اعتقاد لویناس، این چارچوب هوسرل فاقد عنصر اصلی زندگی بین سوژه ای است: شخصی دیگری را خطاب قرار می دهد ، مرا می خواند . این مواجهه است که لویناس آن را توصیف می کند و از جنبه های گوناگون آن را مورد بررسی قرار می دهد.
وی آن را به کاملترین شیوه ممکن برای نشان دادن یک رویداد موثر به زبان روزمره بدون تبدیل آن به یک موضوع فکری، معرفی می کند.ورای هرگونه دغدغه های فلسفی دیگر، بینش اساسی فلسفه لویناس رابطه غیر متقابل مسئولیت است. در اندیشه پخته این مسئولیت مافوق است و نسبت به آن به عنوان تجربه انسانی دارای یک بعد زمانی خاص است. وصف های پدیدارشناختی مسئولیت بین سوژه ای بر پایه تحلیل زندگی در جهان بوجود آمده اند.
اینها برای لویناس بی نظیر هستند. اینها با تحلیل هایدگر از هستی متفاوت هستند. برای لویناس، یک "من" خارج از هستی احاطه شده در آن بر اساس شیوه های آن است. آن میوه های جهان را مصرف می کند . از عناصر طبیعی لذت می برد و از آنها رنجور می شود. در آن خانه و پناهگاه درست می کند. از تعاملات اقتصادی و اجتماعی روزانه آن بهره می گیرد . با وجود این، هیچ رویدادی در جهان وی به اندازه مواجهه با شخص دیگر، مختل کننده و بر هم زننده نیست و این تجربه مواجهه با شخص دیگر است که با پاسخ به وی منجر به ایجاد دیالوگ می شود.
ریشه زبان، از نظر لویناس، همیشه پاسخ به دیگری است که همان پاسخ به دعوت وی است. در نهایت دیالوگ از طریق این پاسخ ایجاد می شود. در این باره ریشه های بین سوژه ای به عنوان فردیت زنده قرار دارد. لویناس اصطلاع بهتری برای آن دارد. مسئولیت تجربه موثر و فوری مافوق و برادری است .