علیرضا امینی پژوهشگر و نوازنده موسیقی ایرانی در گفتگو با خبرنگار مهر از به سرانجام رسیدن پروژه ثبت ملی «طنزخوانی با موسیقی اصلی ایرانی در فهرست میراث فرهنگی ناملموس» خبر داد و گفت: این پروژه پژوهشی و اجرایی را توانستم بعد از یک تلاش بیست ساله برای ثبت ملی در فهرست میراث فرهنگی ناملموس به سرانجام برسانم.
وی افزود: خوشبختانه با پیگیریهای مداومی که در این زمینه انجام گرفت، پرونده ثبت برای امضای نهایی به دست وزیر میراث فرهنگی رسیده است.
علیرضا امینی همچنین در یادداشتی به تشریح اهمیت «ثبت ملی طنزخوانی با موسیقی اصیل ایرانی در فهرست میراث فرهنگی» پرداخته است. مشروح این یادداشت که برای انتشار در اختیار خبرگزاری مهر قرار گرفته است را در ادامه میخوانید.
خنداندن مردم «هنر» است
در نخستین تعاملات جوامع بشری از بدوی تا مدرن ابراز احساسات فرد در مقابل جامعهاش با بیان ابزارهای آوایی و صوتی آغاز میشود و در تکامل، این بروز حس برای ایجاد همدردی و تجانس با مخاطب شاعرانگی متبلور میگردد و نوع خاصی از آثار صوتی در قالب خوانش اشعاری مشخص تبدیل به گنجینهای از میراث قومی و بشری میشود که اساس و پایه پژوهشهای موسیقی بوم شناسان یا اتنوموزیکولوژیست ها خواهد بود.
گریاندن مردم برای یادآوری غم یا دردی خاص در طول تاریخ هر قوم محدود به مراسم و مناسکی خاص شده است که از روز فوت یا سالگردها شروع میشود و به یادبود فقدان اسطورهها منتج میگردد و هرگز کسی که مخاطب را میگریاند متخصص یا هنرمند یا شومن نام نمیگیرد، ولی خنداندن مردم در یک قوم یا قبیله یا طایفه در هر گردهمایی از پیش تعیین شده یا تعیین نشده مثل معرکهگیریها یا استندآپ کمدیها و یا دورهمیهای خانوادگی همیشه یک هنر محسوب شده است و چه بسیار خانوادههایی که در سفرها یا دورهمی هایشان به هم تاکید میکنند که فلان عمو یا فلان دایی باشد که خوش میگذرد.
در ایران از گذشته که ما مردمانی سادهزیست بودیم با کوچکترین دلقک بازی هنرمند یا مجری همه میخندیدیم و قهقهه میزدیم و به مرور که پرستیژهای روشنفکری نمود یافت خیلیها قهقههها را قورت دادند و به لبخندی بسنده کردند که از این جای تاریخ ما کمکم عادت کردیم راحت گریه کنیم و سخت بخندیم خنداندن هنر خاصی است که هم در فرهنگ ما و هم در فرهنگهای دیگر در طول تاریخ شاهد ظهور چهرههای خاصی بودهایم یعنی چه به شخصیت چارلی چاپلین برگردیم که با یک حرکت ناشیانه مخاطب را میخنداند و چه به شخصیت بهلول برگردیم که با یک مثل و متل و یا حاضرجوابی جمع را میخنداند، همه و همه شاخههایی از هنر طنز و کمیک اجرای صحنهای هستند که گاهی با بازی و گاهی با گویش و در نوع هنرمندانه آن با خوانش همراه میشوند.
در ایران از گذشته که ما مردمانی سادهزیست بودیم با کوچکترین دلقک بازی هنرمند یا مجری همه میخندیدیم و قهقهه میزدیم و به مرور که پرستیژهای روشنفکری نمود یافت خیلیها قهقههها را قورت دادند و به لبخندی بسنده کردند که از این جای تاریخ ما کمکم عادت کردیم راحت گریه کنیم و سخت بخندیم. خندیدن و خنداندن مردم در همه جای دنیا از سنتی تا مدرن یک هنر و تخصص است و مجری آن اگر موفق باشد هم نام بهدست میآورد هم مال.
گرچه در تاریخ ادبیات ما ایرانیان شعر طنز و طنازی قلم بسیار کهن است ولی از حدود ۱۵۰ سال پیش که میتوان به سنت شفاهی آثار موسیقی دار و ریتم محور موجود در اسناد مکتوب و مضبوط اشاره کرد همیشه از میان پردههای نمایشی طنز تا ترانههای طنز در عامیانهترین سطوح اجتماعی بین مردم ما طرفدار داشته است و در کافهها و گذرها و مهمانیهای اعیان و اشراف و حتی طبقه متوسط نیز دستهجات مطرب یک میان پرده خوان داشتهاند و شاهد بودیم که کمکم انتقال صحنههای نمایش به یک مهمانی و مخلوط کردن چند بازیگر در یک نفر در یک اجرای کوچکتر نقش سیاه را در میان پردههای نمایشی ما در تهران قدیم بهوجود آورد.
متاسفانه از این لحظه همان گونه که حرکات آیینی سنتی ایران کهن، که برگرفته از حرکات نمادین اقوام ایرانی بود به واسطه اکسسوارهایی مانند ریتمهای کشدار و نقطه دار افراطی، از بین رفت؛ به همان نسبت ترانههای فاخر طربانگیز و طنز عامیانه ما نیز دستخوش عناصری مانند: هجو و هزل و نیش و کنایه شد تا مردم بتوانند متلکهای اجتماعی و اقتصادی و سیاسی و غریزی خود را در بین این آثار بشنوند و این سوپاپ تخلیه فشار به مذاق بانیان هنر اجتماعی نیز خوش آمد و گاهی سر نخ را شل کردند تا فشار از مردم برداشته شود و گاهی سفت کشیدند تا آن متلکها به جاهای باریک نکشد. ولی این نوع از آثار طنز که در نسل دوم بر اثر تحولات اجتماعی شبه مدرن شایع شده بود هرگز ربطی به هنر اصیل طنزخوانی فاخر و اصیل موسیقی ایرانی نداشت.
این نوع نگاه به طنز عامیانه یکی از اصلیترین لایههای تبادل فرهنگی بین مردم و هنر اصیل بود که از دورهای حوالی ۱۳۳۰ با شیوع جریانهای کاذب روشنفکری هنرمندان کلاسیک ما با آلوده شدن به عنصر ریا در بیان و اجرا خود را برای ارائه این گونه آثار بیش از اندازه متشخص میدیدند و نوعی از موسیقی را به مردم نشان دادند که همین نمایش دوگانه کمکم آغاز مراحل تحلیل رژیم شنوایی موسیقی ایرانی در گوش مردم شد که در دهههای ۱۳۶۰ ما موسیقیدانان این کمرنگ شدن موسیقی ایرانی را به گردن واقعه انقلاب فرهنگی و انقلاب سال ۵۷ گذاشتیم در حالی که خود ما موسیقیدانان توان تفسیر موسیقی درست را برای مجریان فرهنگی نسل انقلاب نداشتیم چون از ابتدا ترسیدیم باور کنیم وظیفه ما طرب است و باید برای خلق لحظات شاد احساسی برای مردممان تلاش کنیم.
با ثبت ملی هنر طنزخوانی با موسیقی اصیل ایرانی امید من این است که هنرمندان دست به دست هم بدهند و برای مردم و زندگی روزمره مردم کار بسازیم، کارهایی که مردم دوستشان داشته باشند و حفظشان کنند حد فاصل سالهای ۱۲۹۰ تا ۱۳۴۰ بالغ بر ۲۰۰ اثر طنز اجتماعی خوب ساخته شد که همگی مبتنی بر موسیقی اصیل ایرانی ناب بودند و اشعار عامیانه و اجتماعی خوبی داشتند که بزرگانی همچون جواد بدیع زاده – اسماعیل مهرتاش – ابوالحسن صبا – پرویز خطیبی – غلامرضا روحانی – نورالله همایون و… بسیاری دیگر در این مسیر تلاش کردند و علاوه بر خلق آثاری کلاسیک و ناب در موسیقی ایران که هنوز هم لنگهای ندارد! آثاری برای طنز اجتماعی ساختند که هم مفرح بود هم انتقال فرهنگی داشت و مهمتر اینکه از مخاطب چه خاص و چه عام دلبری میکرد. این آثار علاوه بر انتقال عنصر موسیقی اصیل ایرانی از محفوظات و دانش موسیقیدان به محفل مردم کوچه و بازار میتوانست زمزمههای شیرینی در زندگی مردم باشد تا سختیهای زندگی روزمره بگذرد و جمعخوانی این آثار محافل خانوادگی ایرانیها را شاد کند و الفت قلوب باشد.
طنز خوانی به عنوان یک میراث فرهنگی ناملموس جای بحث زیادی داشت که از سال ۱۳۸۰ همزمان با پروژه پژوهشیام درباره پاپیولاریته در موسیقی سنتی ایران و ضربی خوانیها، که همه میدانند حدود ۲۰۰ قطعه ضربی و رنگ را با سرودن شعر روی آنها تبدیل به ترانه و تصنیف کردم، روی بحث طنزخوانی در موسیقی اصیل ایرانی متمرکز شدم و بالغ بر ۳۰۰ اثر طنز در تاریخ موسیقی ایران جمعآوری کردم.
طنزخوانی در موسیقی اصیل ایرانی و تاثیر اجتماعی آن با شماره ثبت ۲۰۲۲ به تاریخ شانزدهم دی ماه سال جاری در فهرست معرف میراث فرهنگی ناملموس ملی ایران ثبت شد و امیدوارم در اولین امکان اجرای صحنهای بعد از این دوران سخت که همه منتظر لطف خداوند برای رفع بلا هستیم بتوانم برای همه ایران و ایرانیها هر جا که هستند نمونههای هنر طنز خوانی با موسیقی اصیل ایرانی را اجرا کنم و بتوانم این هنر برای جامعه ایرانی زنده و پویا حفظ کنم.
به عنوان یک موسیقیدان که گنجینه عظیمی از آثار آرشیوی را تجزیه و تحلیل نمودهام به جرئت به مردم میگویم آنچه ما در صحنه کنسرتها و محصولات صوتیمان به شما تحویل دادیم در محافل خصوصی خودمان مصرفکنندهاش نبودیم و بابت این تجویز بیدلیل و به رخ کشیدن هنر خاصی که فقط خودمان میفهمیدیم باید از مردم عذرخواهی کنیم احساس من این است که در این سالها ما هنرمندان موسیقی آثاری را برای مردم اجرا کردهایم که برای خودمان خوب بوده است نه آنها و متاسفانه به احساس مردم سخت گرفتهایم به همین دلیل مردم ما به نوع سادهتری از موسیقی اجتماعی پناه بردهاند. من به عنوان یک موسیقیدان که گنجینه عظیمی از آثار آرشیوی را تجزیه و تحلیل نمودهام و زیاد موسیقی شنیدهام و حفظم به جرئت به مردم میگویم آنچه ما در صحنه کنسرتها و محصولات صوتیمان به شما تحویل دادیم در محافل خصوصی خودمان مصرفکنندهاش نبودیم و بابت این تجویز بیدلیل و به رخ کشیدن هنر خاصی که فقط خودمان میفهمیدیم باید از مردم عذرخواهی کنیم.
مردم ما نیاز به موسیقیهای ایرانی ناب و روان دارند و به همین دلیل است که هنوز آثار دورانهای گذشته موسیقی ما طرفدار دارد ولی از مجموعه تولیدات چهل سال موسیقی در واحد موسیقی رادیو و تلویزیون و حتی شرکتهای تولید موسیقی و نیز آثار خود ما موسیقیدانان، کمتر از ۱۰ درصد امکان بازپخش و مقبولیت عام دارند و اگر امروز موسیقی اصیل ایرانی اقتصادی متزلزل دارد مقصر ما هنرمندان هستیم که برای مهم جلوه دادن و پرستیژهای روشنفکر مآبانه آثاری ساختیم که کسی آنها را دوست ندارد.
با ثبت ملی هنر طنزخوانی با موسیقی اصیل ایرانی امید من این است که هنرمندان دست به دست هم بدهند و برای مردم و زندگی روزمره مردم کار بسازیم، کارهایی که مردم دوستشان داشته باشند و حفظشان کنند و بدیعزاده بزرگ اگر اثر جاودانه «شد خزان» را ساخت، «داد از کرایه خونه» را هم ساخت. باور کنیم طنز عامیانه ساختن و خواندن و زدن ترانههای طنز عامیانه و برای مردم موسیقی ساختن یک هنر ناب است و هرگز فکر نکنیم کار معمولی و سطح پایین میکنیم. اگر توانستیم یک «زالکه زالزالکه نوبر باغ ون که» بسازیم که بعد از قریب به ۱۰۰ سال هنوز مردم آن را میخوانند این هنر است.
عنوان مجموعه نمایشهای «خانوم آغا» را خلق کردم تا به طور مستمر ترانههای طنز تهران قدیم و ایران و ایرانیها را برای مردمم اجرا کنم و این ثبت را به همه ایرانیهای اهل دل و اهل هنر شادباش میگویم.
طنز قرار نیست همیشه بخنداند گاهی از درک یک حقیقت وجدان و شعور ما میخندد و اگر با درک یک موضوع لبخند زدیم این یک طنزخوانی موفق است و باید در طنزخوانی ها زندگی و حقایق روزمره آن را به تصویر بکشیم تا مردم ما را بخوانند و به یاد ما بخندند.»