فیاض انوش گفت: بی‌تفاوتی، در درجه‌ اول مسئولیت تاریخی عالمان تاریخ را به حاشیه می‌راند و از تأثیرگذاری آنان در صحنه‌ی اجتماع به نحو زایدالوصفی می‌کاهد.

به گزارش خبرگزاری مهر، مدتی پیش نشست «علوم تاریخی و مسئولیت اجتماعی» به صورت آنلاین برگزار شد و در آن ابوالحسن فیاض‌انوش، ابوالفضل رضوی، مرتضی نورایی و علیرضا ملایی‌توانی سخنرانی کردند. در ادامه چکیده‌ای از سخنرانی هرکدام این کارشناسان می‌آید:

علم تاریخ و مسئولیت تاریخی ما، ابوالحسن فیاض‌انوش دانشیار گروه تاریخ و ایران شناسی دانشگاه اصفهان و عضو گروه تاریخ شورای بررسی متون و کتب علوم انسانی

قصد من از این بحث ارائه یک ایده هست که در دو محور اصلی علم تاریخ و مسئولیت تاریخی به این موارد می‌پردازم؛ مورخ در دو عرصه به فعالیت می‌پردازد، صفحه علم (وظایف آکادمیک) و صحنه اجتماع (مسئولیت‌های تاریخی) اکثر کسانی که در حوزه مطالعات تاریخی مشغول فعالیت‌اند (استادان، دانشجویان و پژوهشگران) و برای فعالیت‌های خود (تدریس یا تحقیق) شأن آکادمیک قائل‌اند غالباً از یک میثاق نانوشته اما عموماً پذیرفته‌شده تبعیت می‌کنند؛ «بی‌طرفی». از این‌منظر رکن اصلی برای اتصاف صفت علمی به فعالیت این افراد پای‌بندی به بی‌طرفی است. یعنی مفهوم علم تقلیل می‌شود که براساس آن دانش تاریخ با عینیت و بی‌طرفی به پدیده‌ها بپردازد این نگاه مورخ را در اسارت علم قرار می‌دهد. پارامترهایی را برای علم تاریخ توصیه می‌کنیم که غالباً سنخیتی با دانش تاریخ ندارد. وقتی گفته می‌شود در علم تاریخ مورخ باید بی‌طرف باشد پاسخ مرسوم «آری» است اما پاسخ معقول این است که، بی‌طرفی اصلاً تحقق‌پذیر نیست. بنابراین چرا به رویه‌ای چسبیده‌ایم که معقول نیست؟ به‌خاطر فرار از وظیفه‌ی واقعی علمی خود که اگر بپذیریم به نتایج ناگواری دست پیدا خواهیم کرد. شأن علمی و سنخی مورخ دچار یک اختگی می‌شود زایندگی از او سلب می‌شود. درک نامعقول از بی‌طرفی برای مورخ منجر به تاریخ‌نگاری سترون می‌شود. مورخ به عنوان یک انسان، هویتی مسئولیت‌پذیر دارد مسئولیت جمعی و انسانی او با مسئولیت تاریخی او گره خورده است. رکن اساسی برای رهایی از اختگی، برخورداری از دیدگاه مستدل و مصرح می‌باشد.

مورخ یک فعال سیاسی، اجتماعی و مسئولیت‌پذیر در جامعه است. لغزش مورخان در مسیر مسئولیت تاریخی آنان ضایعه‌ای را در در علم تاریخ ایجاد می‌کند. «بی تفاوتی» که حادتر از بی‌طرفی است، بی‌تفاوتی علم را ساده لوح و پخمه بار می‌آورد. رسوخ بی‌تفاوتی در روحیه و اندیشه‌ی مورخ منجر به تاریخ نگری بی‌مسئولیت می‌شود، برای رهایی از مشکل پخمگی و اختگی با توجه به تهدیدهایی که ما را فرا گرفته است! دشمن‌شناسی است که رکن اساسی برای رهایی از پخمگی می‌شود. دشمن‌شناسی یک مقوله‌ی علمی و سیاسی نیست بلکه یک مقوله‌ی تجربی و تاریخی است. با وجود باریک‌اندیشی‌هایِ انتقادی که از سوی فلاسفه‌ی علم تاریخ نسبت به امکان و میزان تحقق بی‌طرفی در آموزش و پژوهش تاریخ انجام شده، هنوز هستند کسانی که بدون التفات به این انتقادات، همچنان در رؤیای وصول به بی‌طرفی قلم می‌زنند و سخن می‌رانند. خسارتی که رشته‌ی تاریخ از این عدم التفات متحمل می‌شود و هنگامی وسعت و گستره‌ی بیشتری پیدا می‌کند که میان «بی‌طرفی» و «بی‌تفاوتی» تمایزی نهاده نشود. بی‌تفاوتی، در درجه‌ی اول مسئولیت تاریخی عالمان تاریخ را به حاشیه می‌راند و از تأثیرگذاری آنان در صحنه‌ی اجتماع به نحو زایدالوصفی می‌کاهد.

شناخت تاریخی از درک مورخ تا فهم تاریخ شناس، ابوالفضل رضوی، دانشیار گروه تاریخ دانشگاه خوارزمی، عضو گروه تاریخ شورای بررسی متون و کتب علوم انسانی

اگرچه می‌توان مفاهیم «درک» و «فهم» را متفاوت از هم درنظر گرفت و حسب عمق، معنا و حضوری یا حصولی بودن «شناخت»، این دو اصطلاح را متمایز دانست؛ در ایضاح جایگاه «مورخ» و «تاریخ‌شناس» در نیل به شناخت تاریخی، به‌عنوان مفاهیمی متوازن به‌کار گرفته شده‌اند. بااین‌حال، نظر به‌این‌که درک ناظر به تبیین و شناخت مورخانه است و فهم به تفسیر و شناخت تاریخ‌شناسانه اشاره دارد، می‌توان میان آن‌ها نوعی تفاوت ظریف قائل شد. در حکم مجموعه رخدادهای قاصدانه‌ی مرتبط با مسائل حیات اجتماعی انسان در هر عصر که متناسب با شرایط و مقتضیات همان عصر رقم می‌خورد، از دو دیدگاه قابل‌طرح است. از یک حیث، تاریخ، شأن و ماهیتی مستقل از مورخ و دأب مورخانه دارد و از حیث دیگر، شأن آن درگرو گزینش و برداشت مورخ است. این دیدگاه دوم، وجه هستی‌مأبانه‌ی تاریخ را تابعی از وجه معرفتی آن می‌پندارد و وجه شناختی تاریخ را تعیین‌کننده‌تر از وجه هستی آن به‌شمار می‌آورد. گویی که تاریخ با همه قصدیت، وجه عینی و ماهیت پیشینی خود، وجود خارجی نداشته و تنها در پرتو ذهنیت مورخ، هستی و معنا پیدا می‌کند.

این برداشت معرفتی- هستی‌شناسانه‌ی تاریخی، می‌تواند از دو منظر «تبیینی» و «تفسیری» که اولی ناظر به برداشت مورخان و دومی معطوف به برداشت تاریخ‌شناسان است موردنظر قرار گیرد. با اهتمام به سپری‌شدن فضای گفتمانی گذشته و لذا کارآمدی کمتر شناخت تبیینی (حاصل از درک مورخانه) برای فضای گفتمانی معاصر، طبیعی است که شناخت تفسیری تاریخ‌شناسان، از حیث پاسخ‌گویی به مسائل مبتلابه شرایط کنونی (جوامع)، کارآمدتر جلوه کند. البته شناخت تفسیری تاریخ‌شناسان در پیوند با شناخت تبیینی مورخان حاصل می‌شود لذا، فهم تاریخ‌شناسانه‌ی آن‌ها متکی به درک مورخانه است. درک مورخانه و فهم تاریخ‌شناسانه‌ای که هدف واحدی را دنبال می‌کنند و رقم خوردن شرایط مطلوب‌تر تاریخی در زمانه‌ی حال را موردنظر دارند. در این جهت، باهدف ایضاح کارآمدی دانش تاریخ، مسئله‌ی بنیادین این است که آیا می‌توان تاریخ و شناخت تاریخی را تا بدین حد قراردادی و سیال پنداشت؟

جهان‌های پساواقعه: مطالعه‌ی موردی کرونا، مرتضی نورایی (استاد دانشگاه اصفهان)؛ عضو گروه تاریخ شورای بررسی متون و کتب علوم انسانی

با قریب‌به ۴۰ سال تاریخ‌خوانی و تاریخ‌نویسی و مورخ‌پروری حقی برای خود قائل هستم که درباره‌ی یکی از ظرایف و نقاط بحث‌برانگیز تاریخ تأملات خود را با شما درمیان بگذارم. امیدوارم با دیدی نقادانه مبنایی برای مطالعات آینده‌پژوهی و مرزهای دانش تاریخ قرار گیرد. جایی که گام‌های اساسی برای متحول‌سازی تاریخ و به‌تبع علوم انسانی نیاز است. پیکره‌ی اصلی تاریخ بر مبنای وقایع ریزودرشتی نهاده شده که اگرچه به شکل نقطه‌ای یا خطی (دفعی یا تدریجی) ظهور یافته‌اند، اما همگی آن‌ها در یک سطح حیات بشری را متأثر نکرده‌اند. دامنه‌ی رخدادها بستگی به قوه‌ی ارتعاش آنها، حیات بشری را در شعاع خود متأثر ساخته است. در این میان مطالعه‌ی وقایع نشان می‌دهد که برخی از آن‌ها دامنه‌ی تأثیر جهانی داشته و توانسته مسیر زندگی بشری را دچار دگرگونی و تحول سازد. این بزنگاه‌ها معمولاً نزد مورخین حکم نقطه‌ی عطف تاریخی را دارند و خود به معنی تام کلمه تاریخ‌ساز هستند. در این صورت، گفته می‌شود وقایع تاریخ‌ساز به‌طور اساسی خارج از فرایند تولیدات مورخین حیات یافته و خودبه‌خود ظهور داشته و ابعاد مختلف خود را به ثبت و اثبات می‌رسانند. تا آن‌جا که انکار آن‌ها اساساً قابل بحث نیست و خود انکار تاریخ می‌شود.

این گفتار برآن است تا ضمن کالبدشکافی مفهومی واقعه و تبیین انواع آن، کارکرد آن‌ها را در دنیای پسارخداد، هم از جهت جنس و وضعیت وجودی و هم از جهت سهم آن‌ها در تغییرات روندهای معمول حیات اجتماعی مورد بررسی و ارزیابی قراد دهد. چنان‌که امروز پس از یکسال جامعه‌ی بشری همچنان در کریدور کرونا، حیاتی در حال استحاله را تجربه می‌کند که تا همین جای کار، سهم تأثیر آن در مقابل دیدگان متحیر مورخین همچنان در اما و اگر، در حال تأثیر و تأثر است. زمانی‌که جامعه‌ی بشری و به‌تبع ایران از این ممر سر بیرون برآورد با دنیای اصحاب کهف پس از بیداری روبرو است؛ اگرچه پیشاپیش گامی چند به آن عادت‌نمایی کرده باشد. دست‌کم مورخ می‌تواند این پیام را تحلیل کرده که: این راه‌رفته بی‌بازگشت است، و بسیاری از ساختارها دچار تغییر و شکاف شده، و باید منتظر جهان‌های دیگری بود و سهم ما از آن چیست؟

در اینجا چند اصل مهم مطرح می‌شود:
اصل اول: در همه‌ی عرصه‌ی تاریخ زمان بی‌بازگشت است. اصل دوم: کالبدشکافی واقعه، افزون بر مختصات عمومی فرایند واقعه با تمام ابعاد ارتعاشی در مجموع همان نقطه‌عطف تلقی می‌شود. اصل سوم: معمولاً پساواقعه مبدأ تاریخی خاص می‌شود، مبدأ تمایز این سه نکته برای ورود به بحث پسا کرونا از نظر مورخ است. نکته‌ی بعدی این است که، مراتب نسبت زندگی ما (زمان حال) و تاریخ با تأملاتی که صورت‌گرفته نشان می‌دهد. گروهی در گذشته متوقف می‌شوند. گذشته به‌مثابه تاریخ، اهل توقف هستند و حرکت در تاریخ را نپذیرفتند. گروهی به بازسازی گذشته می‌پردازند. گذشته به‌مثابه الگوی (راه) زندگی است. تاریخ در این صورت فرآیند بازسازی گذشته به منظور یافتن راه و شیوه‌ی زندگی اجتماعی است، نوع شدید آن تکفیری، ایدئولوژیک، و گروهی دیگر به بازانگاری گذشته به‌منزله‌ی تعمیق فهم (خردورزی) و ارتقای سطوح شهروندی (اخلاق) می‌پردازند.

این سه نکته را از این جهت مطرح کردم که وقتی از این دنیای کرونایی بیرون آمدیم سکته نکنیم ما از دنیایی بیرون می‌آییم که مورخ باید آن‌را رصد کند. در بحث این‌که پساواقعه را مطرح کردم، واقعه: پدیده‌ی اجتماعی مرکبی است که در حین ظهور (دفعی یا تدریجی)، بنا به قوه‌ی درونی خود جوانب مختلف حیات اجتماعی را در سطوح مختلف (محلی، ملی، منطقه‌ای و جهانی) مرتعش می‌سازد و موجب تغییر می‌شود چنین تعبیری از واقعه موجب تمایز یک وضعیت (نقطه-خط) از روند بزرگ‌تر (جریان) در حیات اجتماعی است.
واقعه پدیده‌ای پیچیده است که دنیا را مرتعش می‌کند ما دو نوع واقعه داریم:

۱-و اقعه‌ی تاریخ‌ساز: رخدادهایی است که با ارتعاش وسیع، خود خویش را به‌ثبت می‌رساند. در این‌صورت نیازی به تحقیقات مورخین برای ثبت و به‌اثبات رساندن آن‌ها براساس سازوکارهای پژوهش‌های گام‌به‌گام تاریخی وجود ندارد. به‌بیان دیگر مورخین نقشی در تولید آن ندارند بلکه در حیطه‌ی فهم بهتر و بیشتر آن‌ها مورخین ورود کرده و دست به نقل، شرح، توضیح، تفسیر و تأویل آن می‌پردازد.

۲- مورخ واقعه‌ساز: نتیجه‌ی کار مورخ این است که در راستای بازانگاری و بازنگاری گذشته در احضار و موجودیت و ابعاد جهان‌های گم شده یا کم‌رنگ دست به تحقیقات زده و به‌طور گام‌به‌گام در جستجوی اسناد و شواهدی هستند که بر مبنای آن‌ها رخدادهای ریز و درشتی را به ثبت و اثبات برساند. این نتایج درحقیقت وقایع دست ساز مورخین است و از آن‌ها انتظار ختم و آغاز یک دوره نمی‌رود بلکه به شفاف‌سازی و فهم گذشته یاری می‌رساند.

در جهان پساکرونا (نمونه‌های تاریخی بی‌بازگشت مانند: پسااسکندر، اسلام، مغول، صفویان و در دوره‌ی معاصر پسامشروطه، پساکودتا، پساجنگ _معادلات و معاملات_، پساجمهوری)
تقریب ذهنی مانند: دفن اموات، روابط خانوادگی، جلسات اداری، تجمعات و … -حاکمیت جهان مجازی _ پهنای حاشا در نبض تاریخ‌نگاری و تاریخ‌نگری مانند: سیاست، تکذیبیه، تکذیب تکذیبیه، دستگاه‌های صنعتی تولید خبر، صنایع خبری ردیه، تردیدیه، تقطیعیه و....
خلاصه اینکه، پاشنه‌ی تاریخ بر مدار دیگر مورخین با تعابیر متفاوتی از شهروندی روبه‌رو می‌شوند که به‌نظر می‌رسد در تطابق با آن دچار تردید و اشکال هستند.

ضرورت گذار از پوزیتیوسیم در مطالعات تاریخی، علیرضا ملائی‌توانی، عضو هیأت علمی پژوهشگاه علوم انسانی و معاون پژوهشی پژوهشگاه علوم انسانی

ما اکنون درپایان قرن چهارده خورشیدی و آغاز قرن پانزده خورشیدی قرار داریم. من براین باورم که قرن گذشته قرن سلطه و سیطره‌ی رویکردها و مبانی معرفت‌شناختی پوزیتیویسم در علوم انسانی و مطالعات تاریخی بوده و نمی‌توانیم اهمیت و ارزش جایگاه پوزیتیویسم را انکار کنیم ازاین جهت‌که پوزیتیوسیم یکی از مهم‌ترین نظریه‌های شناخت در دنیای معاصر است. پوزیتیوسیم یک پارادیمی‌ست که درون آن مورخان و اندیشمندان به انجام کارهای پژوهشی خود می‌پردازند. این پارادیم برگرفته از علم زیست‌شناسی است که توسط جامعه‌شناسانی وارد قلمرو علوم انسانی شد و به‌تدریج بسط پیدا کرد به‌ویژه در مطالعات تاریخی. پوزیتیویسم پدیده‌ی واقعی و علمی‌ست و قابل شناخت. در این‌جا اگر علمی وجود دارد علمی در مورد واقعیت‌هاست مهم این است که بر اساس ایده‌های پوزیتیوسیم قوانین منظمی وجود دارد که می‌توان نظم علمی را به‌دست آورد. یکی از اصول مهم پوزیتیویسم عینیت است که دست‌یافتنی و مطلوب است. براساس ایده‌های پوزیتیویسم جهان و رخدادهای آن صرف‌نظر از نوع شناختی که ما از آن داریم، پدیده‌هایی وجود دارند که واقعیت دارند و ذهنی نیستند، ملموس و عینی هستند و یکی از اصول ایده‌های پوزیتیویسم بی‌طرفی و دفاع از عینیت است که این عینیت نه‌تنها مطلوب است بلکه دست یافتنی نیز هست. مورخان باید به این نتیجه برسند که تاریخ را بر اساس رویکردهای پوزیتیویسم بنویسند و از رویکردهای پوزیتیویسم در نگارش تاریخ استفاده کنند.

حاصل رویکردهای مورخان در چهارچوب رهیافت پوزیتیویسم در این چند مورد خلاصه می‌شود:

۱- باید به داده‌های تاریخی اهمیت فراوان داد.
۲- باید بر چگونگی مواجه با امر واقع از راه‌های استوار تأکید ورزید.
۳- از ضرورت کاربست یک رشته و روش در پژوهش‌های تاریخی دفاع کرد.
۴- باید در توصیف و تبیین تاریخی یا شناخت علت وقوع اتفاقات اهتمام کرد.
۵- اعتبار کار مورخ را هنگامی قطعی می‌دانیم که مبتنی براسناد معتبر و دست اول یا مبتنی بر بررسی‌های دقیق اسناد و شواهد تاریخی باشد.
۶- در کاربرد نظریه در پژوهش‌های تاریخی تأکید شود.
۷- بی‌طرفی و عینیت پژوهش‌های تاریخی نه‌تنها قابل دست‌یابی‌ست بلکه مورخ باید در همه‌حال به الزامات آن پایبند باشد.
۸- مورخ باید از پرداخت به امور فراتاریخی پرهیز کند و به امور واقعی تاریخی قابل پژوهش تمرکز کند.
۹- دستیابی به تمام حقیقت در پژوهش‌های تاریخی مشروط به رعایت اصول پیش‌گفته، ممکن است.

این‌ها مجموعه‌ای بود که رهاورد پوزیتویسیم در رشته‌ی تاریخ، در این چند مواردمی شود خلاصه کرد موارد دیگری را هم می‌شود به آن افزود این‌ها رویکردهای متوقعانه‌ای است در دانشگاه‌ها، استادان ما و حتی نسل‌های خیلی قبل بر این‌موارد تأکید می‌کردند الان هم بر این‌موارد تأکید می‌شود در کتاب روش تحقیق هم روی این‌ها تأکید شده‌است. آیا آنها مشکلی دارند یا مضر هستند من فکر می‌کنم بله، توقف در این‌ها ما را با یک زیان بزرگ مواجه می‌کند ما در بیان این قرن، نوبت به این رسیده که از این‌ها گذر کنیم این به معنای نفی و انکار و بی‌اهمیت جلوه‌دادن اصول نیست اما توقف در این‌ها ممکن است آثار جبران‌ناپذیری را برای ما به دنبال داشته باشد که من به یکی دو مورد از این اصول اشاره می‌کنم و آنها را توضیح می‌دهم و بحث را تمام می‌کنم بحث اول یعنی باید به داده‌های تاریخی اهمیت داد. یعنی این داده‌ها در هر پژوهش تاریخی معتبر است اما بر اساس رویکردهای‌نوین آن چه که رویکردهای انتقادی تاریخ در همه‌ی شاخه‌های‌شان در سه، چهار دهه‌ی اخیر ما را به این جمع‌بندی می‌رساند؛ آن‌چه‌که اهمیت بیشتری دارد خود مورخ و اندیشه‌ی مورخ است. نقش مورخ است در سامان‌دادن به داده‌ها، تفکری که مورخ تولید می‌کند این به‌همان نسبت از داده‌ها مهم‌تر است. در رویکرد توزیتیویسمی متأسفانه به‌آن توجه نداریم چون معتقد هستند ما می‌توانیم با استفاده از این روش به نتیجه‌ی مناسبی دست پیدا کنیم درصورتی‌که چنین نیست علم تاریخ از خود مورخ تولید می‌شود و آن‌جا آغازش را خواهید دید که این تنها با تأکید بر داده‌ها به تحقق نمی‌رسد. لذا این‌که می‌گویند برای رسیدن به امر واقع راه‌های استواری وجود دارد این هم جای تردید هست این راه‌ها کدامند؟ این راه‌ها تا چه حد استوار هستند؟ این راه‌ها چگونه می‌تواند ما را به حقایق برسانند؟ اصلاً راهی وجود دارد برای رسیدن به حقایق تاریخی؟ یا آیا راه‌ها همان چیزهایی هستند که پوزیتیویسم‌ها گفته‌اند؟ نه بلکه پرسش‌های دیگری، دریافت‌های دیگری، روش‌های دیگری و حتی ضدروش‌های دیگری را باید طرح کنیم. به‌نظر می‌آید ما اکنون نیاز داریم در این‌باره تجدید نظر کنیم و باید از روش‌های پوزیتویسمی یا غیر پوزیتیویسمی، معناکاوانه تفسیری و انتقادی استفاده کنیم که خوشبختانه امروز در گفتمان علوم انسانی ایران و در پژوهش‌های تاریخی در حال بسط و گسترش هستند و امیدوارم توسعه‌ی بیشتری پیدا کند.