خبرگزاری مهر _ گروه فرهنگ و اندیشه: «قصههای حنانه» عنوان یکمجموعهکتاب کودک بود که چندی پیش به قلم علی باباجانی توسط انتشارات بهنشر (آستان قدس رضوی) منتشر و راهی بازار نشر شد. هشتمین جلد اینمجموعه کتابی تربیتی با عنوان «من چادر نمیخواهم» بود که مساله حجاب را برای کودکان گروه سنی ب شرح میداد.
شیما ناصری یکی از پژوهشگران و خبرنگاران حوزه کتاب که چندی پیش یادداشتی را درباره رمان «اثریا» از او منتشر کردیم (نگاهی به رمانی جنگی که ممکن است به مذاق خیلیها خوش نیاید)، بهتازگی یادداشتی درباره کتاب «من چادر نمیخواهم» و در قالب اینیادداشت کوتاه، ایناثر را بررسی کرده است.
در ادامه مشروح متن اینیادداشت را میخوانیم:
دنیای کودکان را که مشاهده میکنی، پر از خاطرات شیرین و دلنشینی که بعضی اوقات با شیطنتهای دیگران یا بهتر بگوییم تربیتهای رنگارنگ خانوادهها، خواسته یا ناخواسته منجر به خاطرات تلخی در ذهن کودکان خواهد شد. این خاطرات تلخ گاهی ممکن است تا سنین بزرگسالی در ذهن تداعی شود و گاهی نیز باعث بروز مشکلات روانی و کابوسهای شبانه گردد. پس باید دقت کنیم در این سن کودکان را با دوستانی آشنا کنیم که اینگونه اتفاقات تلخ برایشان رقم نخورد.
کتاب «من چادر نمیخواهم» یکی از عناوین ضد و نقیضی است که در رده سنی (ب) باعث میشود کودکان ناخواسته جذب آن شوند. این عناوین یا جملات انگار اثرگزاری بیشتری در این رده سنی دارد. شاید نویسنده عنوان کتاب را به خاطر همین موضوع انتخاب کرده است.
«من چادر نمیخواهم» یکی از کتب مجموعه قصههای دختری به نام حنانه است که در هر کتاب به موضوعی از زندگی کودکانه این دختر کوچولو در آغاز سن ابتدایی میپردازد.
حنانه در اینقصه، خاطره تلخ خود را از روزی که چادر سرش کرده است و راهی مدرسه میشود، بیان کرده است. دختر کوچولویی که به خاطر سَر کردن چادر در آن سن مورد تمسخر همسنیهایش میشود. و همین اتفاق تلخ باعث میشود خوشحالی و شیرینی دستی با چادرش یه تلخی منجر گردد. طوریکه دیگر حاضر نیست چادرش را سَر کند و با خجالت و ناراحتی و شرمندگی چادرش را که تا قبل از این اتفاق برایش قابل احترام بود، کنار بگذارد. و بیزاری خودش را در همان سن از چادرش به مادرش بیان میکند. و دوست دارد دوستیاش را در همان مقطع از زندگیاش با چادرش قطع نماید.
حنانه کوچولو، حتی وقتی برای استراحت به اتاقش میرود تا بخوابد، خواب شیرین هر روزش تبدیل به کابوسی میگردد که با صدای جیغ و پرت شدنش از تختاش، مادر و برادرش را سراسیمه به اتاقش میکشاند.
مشاهده میکنیم در این سن اتفاقاتی که از نظر ما بزرگسالان چیز کوچک و بی موردی است، برای کودکان در آن سن میشود یک مشکل بزرگ که منجر میشود به مشکلات روانی و ... .
در قسمتی از کتاب مشاهده میکنیم، حنانه چون چادر از سَرش سُر خورده، باید آن را یا سَر نکند یا یک چادر دیگر بخرد و با خودش فکر میکند تمام این اتفاقات به خاطر این است که چادرش نقصی دارد و به دردنخور است و باید هرچه زودتر عوض شود. امّا با زیرکی مادرش همان چادر براش میشود چادر. که حتی با دویدن هم دیگر از سَرش لیز نمیخورد و به راحتی میتواند با آن کارهایش را انجام دهد.
نکته قابل توجهی که باید به آن اشاره کرد این است که: بهترین زمان برای آشنایی با مفهوم حجاب و چادر سَر کردن قبل از سن بلوغ و تکلیف، همین رده سنی (ب) است. امّا بهتر است، این آشنایی و دوستی بین کودک و چادر طوری برقرار شود که باعث دلزدگی کودک در همان سن نگردد. در این رابطه، مادر نقش بهسزایی را در این مورد ایفا میکند. او باید چادری را برای کودکش انتخاب کند که نه دست و پا گیرش باشد، نه با جنب و جوشهای کودکانة فرزندش در آن سن مغایرت داشته باشد.
در مورد تصویرگری این کتاب نیز باید گفت تصاویر این کتاب، آنقدر ملیح و زیبا و کودکانه طراحی شده است که وقتی کودک آن را در نگاه اوّل مشاهده میکند، دلش برای داشتن همچین کتابی قَنج میرود. حتی ممکن است کودکانی به سمت این کتاب گرایش پیدا کنند که مادرشان یا خانوادهشان چادری نباشند، امّا این کتاب مهارت این را دارد که این دسته از کودکان را نیز راغب به داشتن و مطالعه این کتاب بکند.
طرح جلدی که برای این کتاب نیز استفاده شده است، آنقدر ماهرانه بوده است که کودک را با مفهوم عنوان کتاب که "من چادر نمیخواهم" به راحتی میتواند آشنا سازد. قسمتی از چادر حنانه را طوری طراحی کردهاند که کودک با ورق زدن جلد متوجه برش و قسمت جدا شده چادر دختر کوچولوی قصه میگردد و به راحتی عنوان و مضمون داستان در ذهنش قبل از شروع داستان در ذهنش تداعی میگردد.