خبرگزاری مهر، گروه استانها– مجید نعمتی: این روزها مصادف است با صدمین سالگرد کودتای رضاخان میرپنج در سوم اسفندماه سال ۱۲۹۹ خورشیدی. از زمان کودتا تا پایان حکومت پهلوی، اجازه و فرصتی به پژوهشگران تاریخی برای بررسی ابعاد تاریک و استعماری این کودتا داده نشد. با پیروزی انقلاب، نظام اسلامی با دشمنان داخلی و خارجی در جبهههای مختلف اقتصادی، نظامی و سیاسی مواجه شد و پس از آن هم با هجمه رسانهای داخلی و خارجی در روایت سازی و تحریف تاریخ روبرو شده است. به همین دلیل در سالهای اخیر، عدهای از پژوهشگران دلسوز تاریخ با بررسی دقیق اسناد تاریخی، سعی دارند تا غبار تحریف را از وقایع تاریخی بزدایند و چهره حقیقی این وقایع را برای آزاداندیشان، نمایان سازند. در همین راستا بر آن شدیم با حجت الاسلام محمد صادق ابوالحسنی از پژوهشگران دغدغه مند حوزه تاریخ درباره کودتای رضاخان گفت وگو کنیم. نقش بهائیت در کودتا، برنامهریزی بلند مدت انگلیس برای کودتا، تعارض منافع انگلیس با شیعه اثناعشری و شواهد تاریخی کودتای انگلیسی رضاخان از جمله مسائلی بود که حجت الاسلام ابوالحسنی مطرح کرد. آنچه در ادامه میآید، بخشی از این گفت وگو است:
* با تشکر از وقتی که در اختیار قرار دادید، اگر موافق باشید گفت و گوی خود را با این سوال آغاز کنیم که آیا کودتای رضاخان در سوم اسفند ۱۲۹۹ صرفاً نتیجه تصمیم و اقدام شخصی بود و یا عوامل داخلی و خارجی سازمانیافتهای در آن نقش داشت؟
بسم الله الرّحمن الرّحیم. کودتای سال ۱۲۹۹، یک حرکت برنامهریزی شده بود که سنگ بنای حکومت پهلوی را گذاشت و نه تنها بیش از نیم قرن اوضاع سیاسی-فرهنگی ایران را دستخوش تغییر ساخت بلکه آثار بلند مدتی بر جای نهاد که تا به امروز هم قابل فهم است. در حقیقت این ماجرا یک موج زودگذر نبود؛ بلکه از رویدادهای اثرگذاری شد که مثل سنگی که از سینه برف پوشِ کوهستان افتاده باشد، رفته رفته به بهمنی بزرگ تبدیل گردید و گوهر فرهنگ و تاریخ ایرانی-اسلامی را در زیر گامهای تند خود درنوردید و هنوز هم پس از گذشت یک قرن از وقوع آن، چتر تأثیر خود را از فراز فرهنگ و اجتماع و حتی سیاست ما برنداشته است.
اما آیا کودتای رضاخان، از روی انگیزههای صرفاً شخصی، سلیقهای و زودگذر بود؟ اگر نظر این حقیر را میخواهید باید عرض کنم از اسناد و منابع تاریخی بر میآید که این حرکت، کاملاً طراحی شده و سازمان یافته بود که با طرح استعمار انگلیس صورت گرفت. این را هم عرض کنم که این سناریو با پشتیبانی اقمار استعمار انگلیس بویژه عناصر بهایی صورت گرفت.
* عجب! یعنی شما معتقدید که فرقه بهائیت هم در کودتای رضاخان نقش داشت؟ به چه دلیلی؟
بله. اسناد و مدارک تاریخی نشان میدهد که تشکیلات بهائیت در ایران، مدتها قبل از کودتای انگلیسی سوم اسفند ۱۲۹۹، با تکاپوی مهره دست نشانده خود، یعنی حبیب اللّه عین الملک، رضاخان را کشف کرد و برای اجرای کودتا به سَرجاسوس بریتانیا در ایران، یعنی اردشیر جی، معرفی نمود.
حالا ببینیم حبیب الله عین الملک کیست؟ او از بهائیان سرشناس در اواخر عصر قاجار و اوایل پهلوی و فرزند میرزا محمدرضا قنّاد شیرازی از حواریّون حسینعلی بها و عباس افندی و همچنین پدر امیرعباس هویدای مشهور و منشی عبدالبهاء است. عین الملک روابط عمیقی با استعمارگران انگلیسی داشت و کاملاً مورد اعتماد آنها بود.
مرحوم محمدرضا آشتیانی زاده، وکیل پر اطلاع مجلس شورای ملی در دوران پهلوی، میگوید که حبیب اللّه رشیدیان (مستخدم سفارت انگلیس، و عامل مشهور بریتانیا در ایران) برایم تعریف کرد که چند سال قبل از کودتای ۱۲۹۹، به دستور کلنل فریزر انگلیسی، بیشتر روزهای هفته صبح به منزل عین الملک که از متنفذین و کُمَّلین فرقه بهائیه بود و با وی سوابق دوستی و صحبت داشتم، میرفتم. در آنجا با اردشیر جی آشنا شدم و اردشیر جی روزی به عین الملک گفت: «از شما خواهشمندم که با محفل بهائیان به مشورت بنشینید و از آنها بخواهید تا صاحب منصبی بلند قامت و خوش قیافه پیدا کنند و به شما معرفی نمایند و شما آن صاحب منصب را با من آشنا کنید، اما به دو شرط: اولاً اینکه آن صاحب منصب نباید صاحب منصب ژاندارم باشد و حتماً باید صاحب منصب قزاق باشد. ثانیاً شیعه اثنیعشری خالص نباشد» و اردشیر جی مخصوصاً جمله اخیر را باز تکرار کرد و برای بار دوم گفت که «آن صاحب منصب نباید شیعۀ اثنیعشری خالص باشد» و پس از آن ملاقات، عین الملک، رضاخان را با اردشیر جی آشنا کرد و اردشیر وسیله آشنایی رضاخان با فریزر میشود و فریزر او را به دیگر انگلیسیهای دست اندرکارِ کودتا مثل هاوارد، اسمایس و گاردنر (کنسول انگلیس در بوشهر) معرفی مینماید. [۱]
به هر حال با وساطت بهائیان و تحقیقاتی که «اردشیر جی ریپورتر» فرستاده نایب السلطنه انگلیسی هندوستان و رئیس سازمان جاسوسی انگلستان در ایران، با راهنمایی دوستان و همفکران ایرانی خود انجام داد، رضاخان را از همان نخستین ملاقات در سال ۱۲۹۷ واجد همه شرایط لازم جهت انجام کودتا تشخیص داد. از آنجا بود که ملاقاتهای متعددی بین رضاخان و اردشیر ریپورتر صورت گرفت. در همین ملاقاتها بود که او رضاخان را با اوضاع و شرایط سیاسی-نظامی کشور و منطقه آشنا کرد و آموزشهای فکری و سیاسی لازم را به وی داد.
البته چهرههای دیگری هم از بهاییانِ معروف با کودتاچیان همکاری داشتند که پس از پیروزی کودتا، حتی به درون کابینه سید ضیاالدین طباطبایی (رهبر سیاسی کودتا) راه یافتند. بعضی از گزارشها نشان میدهد که رضاخان هم متقابلاً در تعهداتش به انگلیسیها وعدههایی درباره میدان دادن به این فرقه در ایران، داده بود. [۲]
مثلاً میرزا علی محمد خان موقر الدوله، یکی از بهائیان مشهوری است که در کودتای سوم اسفند دست داشت و پس از اجرای آن هم در کابینه برآمده از کودتا (به ریاست ضیا الدین طباطبایی) عضویت یافت. توجه داشته باشید که او از «افنان» یعنی خویشاوندان مادری علی محمد باب به شمار میرفت و در کابینه سید ضیا عامل انگلیس، وزارت فواید عامه و تجارت و فلاحت را بر عهده داشت.
البته عناصر بهایی دیگر هم در کودتا بی تأثیر نبودند که خوانندگان محترم میتوانند برای اطلاعات بیشتر به مقاله «پیوند عمیق و همه جانبه بهائیت با رژیم پهلوی» به قلم علی حقیقتجو در فصلنامه تاریخ معاصر ایران، س ۱۳، ش ۵۰، تابستان ۱۳۸۸ مراجعه کنند.
* چرا انگلیسیها شرط کرده بودند که کودتاچی نباید شیعۀ اثنی عشری خالص باشد؟!
سوال مهمی کردید. ببینید استعمار انگلیس آبش با مذهب تشیّع در یک جوی نمیرود که هیچ؛ حتی اگر دقت کنید، بزرگترین نهضتهای ضد انگلیسی مثل نهضت تحریم تنباکو و ثوره عشرین و قیام تیپوسلطان، از فرهنگ استعمارشکنِ شیعه ریشه میگیرد. جالب اینکه اگر شخصیتی مثل گاندی هم کمر انگلیس را شکست و مرگ تدریجی سوداگران انگلیسی را رقم زد، در پرتو درسی بود که از عاشورای شیعه گرفته بود و بدین وسیله پیروز شد. این تضاد بین استعمارگران انگلیسی و شیعیان در طول تاریخ بوده است. برخی نویسندگان درباره انگلیسیها حرف عجیبی دارند:
«در سفارت انگلیس اگر میخواستند از ایرانیان استخدام کنند حتماً یا یهودی یا ارمنی یا بهایی، گهگاه زردشتی، و برای مشاغل نازلتر از قبیل فراشی و نامه بری و نامهرسانی و باغبانی و غلامی، از پیروان فرقه علی اللّهی (غلات) برمیگزیدند، و به عبارت دیگر، مستخدمین بومی سفارت انگلیس از هر فرقهای بودند غیر از شیعه اثنی عشری»! [۳]
لرد کرزن، عنصر متکبر انگلیسی هم با اشاره به لغو جزیه از زردشتیان در زمان ناصرالدین شاه به وساطت دولت انگلستان، میافزاید: «گاردهای مخصوص سفارت انگلیس را تا چندی از میان پارسیان [=زردشتیان] تهران انتخاب میکردند». علاوه بر این، سر دنیس رایت، مورخ و سیاستگر انگلیسی نیز در کتاب خود تصریح میکند که بهائیان، در بسیاری از موارد برای حفظ جان خود (از گزند مخالفان) در کنسولگریها و تلگرافخانه های انگلیس پناه می جستند.
میبینید که ترس انگلیسیها از شیعیان اثنی عشری مسئلهای قدیمی و طبق قاعده است، چون منطق عاشورایی شیعه با زورگویی استعمار انگلیس سرِ آشتی ندارد. بنابراین امثال محمدعلی فروغی نقش بارزی در تشدید روحیه ضد دینی رضاخان ایفا کردند و از قبل از سلطنت، او را برای دین ستیزی مهیا ساختند.
* برخی از تحلیلگران اصرار دارند تا نقش انگلیس را در کودتا نفی کنند و میگویند حتی اگر قبول کنیم که ژنرال آیرونساید (فرمانده نیروهای بریتانیا در شمال ایران) نقش کلیدی داشته، یک تصمیم شخصی از جانب او بوده و ربطی به برنامهریزی سفارت انگلیس ندارد. نظر شما در این باره چیست؟
اولاً چنانکه دیدیم، دست کم برنامهریزی اردشیر جی (اردشیر ریپورتر) و وساطت عین الملک، به قبل از مصاحبت آیرونساید با رضاخان باز میگردد.
ثانیاً باید بین اصل کودتا و انتخاب رضاخان تفکیک کرد. طراحان استعماری انگلیس، از مدتها قبل در پی ایجاد زمینههای کودتا بودند و عوامل داخلی و خارجی را فراهم میدیدند اما مسئله عمده این بود که چه کسی این سناریوی از پیش نوشته شده را اجرا کند و مهرۀ کودتای انگلیسی شود؟
با شناختی که وزارت خارجه و سازمان جاسوسی انگلستان به صورت مستقیم و غیر مستقیم از رجال و سیاستمداران داخلی داشت، هیچیک از آنها ویژگیهای لازم برای اجرای چنان نقش ظریف و پیچیدهای را نداشتند. آنها در طول چند سال پس از استقرار مشروطه، بی کفایتی خود را در حل مشکلات مردم و اداره کشور نشان داده و یا دُمِ خروسِ وابستگی خود به روس و انگلیس را آشکار ساخته بودند. بدین جهت امیدی به آنان نبود. بنابراین انگلستان در جستجوی چهره جدیدی بود که یکی مجری دستورات آن کشور باشد؛ دیگر اینکه در میان مردم، معروف به داشتن روابط آشکار و پنهانی با انگلستان نباشد تا موجب سوءظن مردم نشود و در نهایت توانایی خود را در اداره دستورات محوله به خوبی نشان داده باشد.
کاری که اردشیر ریپورتر کرد این بود که مقامات انگلیسی را متقاعد کرد که اجرای کودتا به دست رضاخان انجام بگیرد و به کمک ژنرال آیرون ساید، فرمانده انگلیسی نیروهای قزاق ایرانی، مقدمات کودتای نظامی رضاخان را فراهم ساخت.
ثالثاً مشهور است که انگلیسیها در سیاستگذاریهای استعماری خود در مشرق زمین بر اساس برنامهریزیهای بلند مدتِ چند دهه و گاه صده عمل میکنند مثلاً نحوه نفوذ و تسخیر هندوستان نمونهای از برنامههای بلند مدت انگلیس است. در آن داستان مشهور هم که چند تن از سران کشورهای اروپایی با وینستون چرچیل (نخستوزیر معروف انگلیس) بر سر گرفتن ماهیِ استخر با هم مسابقه گذاشته بودند، چرچیل گفته بود که من ابتدا درِ کفپوشِ ته استخر را بر میدارم و سپس با حوصله تمام میگذارم آب استخر خالی شود و آنگاه ماهی بیچاره را که از دست و پازدن در کف استخر بیآب خسته شده، با دست میگیرم!
* حضرتعالی افزون بر دلایلی که فرمودید، مستندات دیگری برای نقش انگلستان در کودتای ۱۲۹۹ در اختیار دارید؟
بله. انگلیسی بودن کودتا، دلایل و شواهد فراوانی دارد که پرداختن به همه آنها مثنوی هفتاد من کاغذ میخواهد اما من به چند نکته بسنده میکنم.
یکی از متون مهم تاریخی ما، وصیتنامه ای است که در آبان ۱۳۱۰ شمسی از اردشیر ریپورتر بر جای مانده است. گویا ریپورتر مرگ قریب الوقوع خود را در سن ۶۶ سالگی احساس میکرد و لذا برای تنها پسرش شاپور جی وصیتنامهای نگاشت. سپس متن مزبور را در اختیار برخی مقامات عالی رتبه انگلیس به ودیعت میگذارد که در بخشی از آن، شرح روابط خود با رضاخان آمده است. سر دنیس رایت، از سفیران استعمار انگلیس در ایران هم متن وصیتنامه را دیده است و در خاطراتش مینویسد که اولین کسی که رضاخان را به آیرونساید، معرفی کرده همو بوده است. [۴]
نکته بسیار مهم این است که این وصیتنامه، مانیفست حکومت رضاخان را که توسط سازمان جاسوسی انگلستان و وزارت خارجه آن کشور طراحی شده بود، افشا میکند زیرا همه اقدامات سیاسی-فرهنگی که پیش از آن تاریخ و پس از آن توسط رضاخان انجام شد، بدون کم و کاست در این وصیتنامه پیش بینی شده است!
از این وصیتنامه کاملاً میفهمیم که اردشیر جی چگونه با طرح اتهامات گوناگون به روحانیت، رضاخانِ قزاق دیکتاتور را بر ضد علما تحریک میکرده است. او مینویسد:
«ملاقاتهای بعدی من با رضاخان در نقاط مختلف و پس از متجاوز از یک سال بیشتر در قزوین و تهران صورت میگرفت. پس از مدتی که چندان دراز نبود، حس اعتماد و دوستی دو جانبهای بین ما برقرار شد… به زبانی ساده، تاریخ و جغرافیا و اوضاع سیاسی و اجتماعی ایران را برایش [یعنی برای رضاخان] تشریح میکردم… اغلب تا دیرگاهان به صحبت من گوش میداد و برای رفع خستگی چای دم میکرد که مینوشیدیم… من به تفصیل برایش شرح دادهام که طبقه علما و آخوندها و ملاها چگونه در گذشته نه چندان دور آماده حتی وطنفروشی بودند… علما به طور کلی میخواستند که جیبشان پر شود و تسلطشان بر مردم پایدار بماند و همیشه بر چند بالین سر مینهادند [یعنی به چند دولت اجنبی وابسته بودند!]… خوب به خاطر دارم که [پس از شنیدن داستانی در این زمینه] رضاشاه چندبار این کلمات را ادا کرد: قحبه های بی همه چیز. [از خوانندگان محترم بویژه روحانیت معظّم بابت نقل این توهینها عذر میخواهیم.] برای شاه گفتم که چگونه در شهر مقدس مشهد و در سایه گنبد امام رضا [ع] آخوندها با مسافرین و زوار تماس میگرفتند و بدون هیچ شرم و حیایی موجبات عیش و لذت آنها را فراهم میکردند…»
آن وقت همین جناب سِر ریپورتر، سَر دلاّل انگلیس، در وصیتنامهاش از قلبِ پراحساس و مهربانِ رضاخان دم میزند و رژیم خشن پلیسی آن دیکتاتور را با مدینه فاضله افلاطون قیاس کرده و غایت آن را تأمین امنیت و برابری در مقابل قانون و راهنمایی مردم در جهت آمال ملی، میخواند:
«در طی شانزده سال گذشته، من شاهد و ناظر مردی [رضا خان] بودهام که در سایه نبوغ و اراده آهنین و شخصیت بارز خود مسیر تاریخ کشورش را تغییر داد… رضاشاه دارای سلیقهای است که قرنها پیش افلاطون آن را نوع پسندیدهای از حکومت میدانست و عبارت بود از تأمین امنیت و برابری در مقابل قانون و راهنمایی مردم در جهت آمال ملی…»
سخن از مدینه فاضله افلاطون درباره رضاخان و رژیم او، بسی جای شگفتی است؛ آن هم درباره رضاخانی که به تعبیر سید محمدعلی جمالزاده، دشمن ایرانیها بود و زمانی که شاه شد، بسیار مردم آزاری کرد. در جوانی عرق میخورد، مست میکرد و از مغازه بقالی دزدی میکرد. وقتی حمایت انگلیسیها را از خودش دید، دیگر بدش نمیآمد برای خود مال و اموالی جمع کند، تا جایی که به پسرش گفت من تاکنون چند صد ملک از مردم گرفتهام. [۵] این همان رضاخانی است که عینالسلطنه به نقل از یکی از نظامیان مرتبط با رژیم کودتا و شاغل در اداره محاسبات قزاقخانه، درباره بیسوادی وی مینویسد: «یک خطی از سردار سپه دیدم سه سطر. همان سطر اول را که قرائت نمودم سه غلط داشت. مأمور را با عین، ملازم را با ذال و ابلاغ را با قاف نوشته بود»! [۶]
* شما شواهد دیگری هم از دخالت انگلیس در کودتا دارید؟
از همان آغاز کودتا، نشانههای بسیاری بر پیوند عوامل کودتا با استعمار بریتانیا، و نیز وجود اهداف و مقاصد ضدّ اسلامی در ذهن صحنهگردانان پنهان و آشکار آن دیده میشود. «اعظام الوزاره» از فعالان سیاسی عصر قاجار و پهلوی، به نقل از یکی از نمایندگان آزادیخواه خراسان در مجلس چهارم و عضو کمیته دموکرات آن استان (ظاهراً ملک الشعرای بهار) آورده است که کنسول انگلیس در مشهد، از قبل فاش کرده بود که هدف از کودتا مسائلی مثل تمرکز قوای سیاسی و نظامی در پایتخت، تجدید قرارداد نفت، نابودی عشایر، تضعیف و محو روحانیت، و جلوگیری از شعائر حیاتبخش حسینی (ع) است. این نماینده مشاهدات خود را این چنین نقل میکند:
«روزی بر حسب خواسته قنسول انگلیس در مشهد ملاقات دوستانه [برگزار] میشود. قنسول در مذاکرات، اظهار عدم رضایت از افکار عمومی مینماید. [به قنسول اینگونه جواب داده شد:] «شما بهدست و عمل خودتان، ناراضی بار آورده و میآورید. شما ملّیون و آزادیخواهان را از خود دور کردید و درب سفارتخانه را به روی دوستان بستید و همه را واگذار کردید به یک نفر. انتظار دارید راه دوستی کماکان باز بماند. قطعاً نمیشود».
قنسول جواب داد: «بعد از مأیوس شدن از قرارداد [۱۹۱۹] که بهدست وثوقالدوله و پشتیبانی دموکراتها میبایستی انجام بگیرد، و عدم موفقیت وثوقالدوله در مقابل مخالفت مردم به دست تبلیغات دیگران، در این بازی لطمه بزرگی به سیاست بریتانیا در صحنه بازی دنیا وارد آمد که شاید کمتر سابقه دارد که در بازی، برد نداشته باشیم، ولی در این بازی باخت ما مسلّم گردید. این بود که نمیتوانستیم تحمل [نموده] و ساکت بمانیم. برای اینکه در دنیا شکست خورده محسوب نشویم، در مقام تهیه و طرز عمل [برآمدیم] که به صورت دیگر مورد اجرا قرار داده شود؛ لذا از ناحیة نایب السلطنه [انگلیسیِ] هندوستان برای برقراری نظم و تهیه قوا در ایران پیشنهاد [ی] گردید. در پیشنهاد نایبالسلطنه چند ماده ذکر شده بود که برای آتیه در ایران باید عملی و اجرا گردد، که آنچه در جنگ بین المللی اول ضرر بردیم، در جنگ دوم که قطعاً پیش خواهد آمد جلوگیری شود.
۱. تمرکز قوای نظامی و سیاسی در یک جا؛ ۲. استقلال پول ایران از راه نشر اسکناس به وسیله بانک تأسیسشده دولت در ایران؛ ۳. تجدید قرارداد نفت و پایدار بودن [آن]؛ ۴. از بین بردن عشایر، خاصّه سرحدداران نقاط مرزی ایران و مستقر ساختن نظامی در آن نقاط؛ ۵. از بین بردن روحانیان و ضعیف کردن آنان؛ ۶. برهم زدن بساط عزاداری که خود بزرگترین وسیله برای خنثی نمودن سیاست استعماری دولت بریتانیا است؛ ۷. گرفتن کارهای بزرگ از مردان مآلاندیش و دادن بهدست مردان جوان فرومایه بی ایمان و تعصب! …».» [۷]
منابع دیگری هم درباره انگلیسی بودن کودتا هست که من به برخی از آنها اشاره میکنم. یکی خاطرات آیرون ساید است که وقتی فرزندش برای اولین بار منتشر کرد، بخش مربوط به کودتای ۱۲۹۹ را سانسور کرده بود. با این حال در همان خاطرات شواهد خوبی بیان شده است از جمله اینکه رضاخان را یکی از بهترینها برای آینده ایران قلمداد میکند و میگوید که رضاخان چگونه نظرش را جلب کرده است.
مسئله دیگر برنامه حساب شده انگلیسیها برای حذف کلنل «استاروسلسکی» (افسر عالی رتبه روسی و فرمانده کل نیروهای قزاق) است که راه کودتا را هموار کرد. دستکاری مکرر و حسابشده تلگرامهای کلنل «استاروسلسکی» به دست انگلیسیها از بخشهای بسیار جالب خاطرات آیرونساید است.
همکاری تنگاتنگ رضاخان با مهره نشان دار انگلیس، یعنی سید ضیا الدین طباطبایی که در واقع محلّل و زمینهساز کودتا است، از دیگر شواهد دیپلماسی پیچیده لندن در برپایی حکومت پهلوی است.
هشدارها و نگرانیهای جدی علما هم خیلی روشنگر است. مثلاً آیتالله سید صدرالدین صدر که از مراجع تقلید اخیر قم، محرم سرّ حاج شیخ عبدالکریم حائری و پدر امام موسی صدر بود، در نامه تکاندهنده ای به حاجآقا نورالله اصفهانی (ظاهراً در دوران جنگ جهانی اول) نسبت به خطر تکرار وضعیت اسفبار مصرِ زیر سلطه انگلیس در ایران هشدار میدهد.
همچنین تحلیلهای جالب و مدارک ارزندهای درباره کودتای ۱۲۹۹ وجود دارد که میتوان از کتابهایی مثل تاریخ بیست ساله ایران اثر حسین مکی و دیگر آثار تاریخی بازجست.
[۱]. «سوابق رضاخان و کودتای سوم حوت ۱۲۹۹»، محمدرضا آشتیانی زاده، به اهتمام سهلعلی مددی، تاریخ معاصر ایران، کتاب سوم، زمستان ۱۳۷۰، ص ۱۰۷.
[۲]. ر. ک: علی حقیقتجو، فصلنامه تاریخ معاصر ایران، س ۱۳، ش ۵۰، تابستان ۱۳۸۸، ص ۳۲۹- ۳۴۸.
[۳]. «همکاری بهائیان با مؤسسات وابسته به انگلیس در ایران»، سید حمیدرضا روحانی و فرشاد اورنگ، فصلنامه تاریخ معاصر ایران، س ۱۳، ش ۴۹، بهار ۱۳۸۸، ص ۴۳۳-۴۳۴.
[۴] ر. ک: جلد دوم ظهور و سقوط سلطنت پهلوی از استاد عبدالله شهبازی
[۵]. ر. ک: لحظهای و سخنی با سید محمدعلی جمال زاده، ویرایش: مسعود رضوی، ص ۲۶۴ و ۲۶۶.
[۶]. روزنامۀ خاطرات عینالسلطنه، به کوشش محمود سالور و ایرج افشار، ج ۸، ص ۵۹۳۸. (بخش مربوط به ۱۸ شعبان ۱۳۳۹ ق)
[۷]. خاطرات من یا تاریخ صدسالۀ ایران، حسن اعظام قدسی (اعظامالوزاره)، ج ۲، ص ۶۵۷ ۶۵۸.