به گزارش خبرنگار مهر، امروزه با توجه به محدودیت منابع و امکانات و بهره وری مفید و بهینه از آنها بحث کارآمدی در حوزههای مختلف از جمله در سطح نظام سیاسی توسط دولت محل توجه نظریه پردازان قرار گرفته است. همچنین کارآمدی، مسأله امروز نظام سیاسی جمهوری اسلامی ایران و مدیران و مسئولین ارشد آن خاصه مقام معظم رهبری است، علاوه بر این به جهت ضرورت برقراری ارتباط و گفتگوی به روز با میراث فکری خودمان، به مناسبت روز بزرگداشت خواجه نصیرالدین طوسی که از سرآمدان فرهنگ و تمدن ایرانی اسلامی است به گفتگو با دکتر مرتضی یوسفیراد عضو هیئت علمی پژوهشگاه علوم و فرهنگ اسلامی پرداختیم. وی تاکنون تحقیقاتی در مورد فلسفه سیاسی مشاء و خواجه نصیر داشته است که به زیور طبع نیز آراسته شده است.
*پایه همه مباحث فیلسوفان، انسانشناسی است. انسانشناسی مد نظر خواجه چگونه است؟ آیا او انسان را گرگ انسان میپندارد یا انسان را موجودی الهی میداند یا مثل برخی از فلاسفه حیوان سیاسی؟
ابتدا در مقدمه عرض کنم؛ خواجه نصیر حکیمی جامعالاطراف است که در زمانه خود در همه علوم عقلی و نقلی خوش درخشیده و توانست نقش مؤثر و اساسی در زندهکردن علوم عقلی اسلامی و خاصه حکمت عملی و به خصوص خردورزی از زندگی مدنی ایفا نماید.
او خردورزیهای خود از زندگی مدنی و از دولت و حکومت را بهطور منظم و منسجم در کتاب اخلاق ناصری بر مبنای تقسیم سهگانه حکمت عملی ارائه داده است؛ اگرچه در رساله «نصیحتنامه» و «رسم آیین پادشاهان قدیم راجع به مالیات و مصارف آن» تجویزات حکیمانهای از سیاستها و مدیریتهای مالی و اقتصادی و نظامی ارائه نموده است.
نگاه انسانشناسانه خواجه، بسیار مترفی است یعنی پویا و فعال است. به عبارتی هم پایا است، یعنی نگاه انسان شناسانه اش متوقف بر نگاه هستی شناسانه الهی معنوی وحیانی است و در عین حال حرکت زاست، یعنی پویایی تولید میکند. هم پایا است، چون انسان را پایبند لایههای عمیق هستی میکند و در عین حال برای رسیدن به رشد و تعالی و پیشرفت حرکت ایجاد میکند. این ویژگی اساسی است که در دستگاه فلسفی خواجه نصیر دیده میشود و ظرفیت عمیق و ارزشمندی را در این دستگاه فراهم میکند.
در نگاه انسانشناسی خواجه نصیر، انسان به طور فطری توانایی درک اصول کلی حقایق هستی و معارف حقیقی و اعمال صالح و نیک و شوق به انجام آنها را دارد و اساساً حقیقت انسان را در شکوفاسازی همین استعداد میداند و از سویی دیگر عقل او توانایی دریافت معارف و حقایق نظری و عملی را با برهان و استدلال دارد و عقل عملی اش توانایی تدبیر بر تحصیل آنها را دارد، به طوری که فلسفه سیاسی خواجه نصیرالدین طوسی را میتوان فلسفه شکوفاسازی همین استعدادها و قوا دانست تا علت غایی انسان که رسیدن به کمالات عالی تا خلیفه اللهی است محقق گردد تا آنجا که خلیفه الله شده و به مقام وحدت و اتحاد رسیده و انسان تام مطلق گردد. بنابراین نزد وی انسان توانایی؛ هم استخراج قوانین کلی مصالح خانوادگی و مدنی و اجتماعی جهت حفظ، بقا، رشد و توسعه و تعالی فرد و جامعه را در چارچوب یک نظام سیاسی را دارد «و آن (عقل عملی) استخراج قوانین مصالح منزلی و مدنی کند تا تعیش او بر وجه افضل باشد و هم توانایی استنباط تکنیکها و تکنولوژیهایی که نظام زندگی و حفظ و بقا و رشد و توسعه و تعالی فرد و جامعه بدانها نیاز دارد، را دارد: «و آن (عقل عملی) استنباط صناعات … کند تا تعیش او بر وجه افضل باشد.
*با توجه به اینکه خواجه نصیر فیلسوفی شیعی است، جایگاه امامت در اندیشه سیاسی خواجه نصیر چگونه است؟
در اندیشه فلسفی خواجه طوسی آنچه میتواند ظرفیتهای فطری و قابلیتهای عقلانیِ نفس ناطقه انسان را شکوفا ساخته و انسان را به کمالات لایق خود برساند باید از طریق سیاست الهی دنبال شود و آن سیاستی است که نبی و امام، سیاست را بر اقتضائات حکمت و جهت گیری کمال و سعادت پی میریزند. در این سیاست، دولت امامت با معرفی ماهیت دوگانه حیوانی- انسانی و مادی- الهیِ انسان و با اتخاذ سیاست تبیینی، مردم را به ایجاد اعتدال میان مصالح دنیایی و اخروی و بازداشتن از آنچه آنها را به انحراف از آن مصالح وامیدارد ترغیب میکند.
در اندیشه ایشان، امام توانایی دارد قوانین کلی سعادتآور را وضع کند و از شریعت برای تنظیم تعاملات مدنی بهره گیرد و از آن به تولید دانشهای عملی و سیاسی مورد نیاز برای تدبیر و سامان نظام سیاسی برآید تا زندگی سیاسی به هدف و غایت خود برسد و اساسیترین آنها علم مدنی است که هدف آن، شناسایی سعادات و امور سعادتآور و معرفی و تبیین سعادت حقیقی میباشد.
در این صورت فلسفه سیاسی وی امامت و راهبری حکیمانه ای است که در آن دولت امامت هم تدبیرگر و سامان دهنده وضعیتی است که کارکرد آن نظم با ثبات و پایدار بر مبنای حقوق مدنی افراد است، یعنی فلسفه سیاسی او طراحی نظم و ناظمی بنام دولت امامت است که کارکرد نخستش برقراری نظم از طریق قطع کردن دست متجاوزان و استقرار افراد در جایگاههای مدنی خود است که مستحق آن هستند.
دولت امامت، دولت معدل است که در آن تعادلسازی میان افکار و رفتارهای افراطی یا تفریطیِ مخربِ منفعتطلبانه و سلطهگرایانه اوّلیت دارد تا افکار و اعمال و رفتار آنها سازوار با دیگران شده و رفتار آنها در تعامل عادلانه با یکدیگر قرار گیرند و در نتیجه وضعیتی از هماهنگی و تعامل و ترابط میان افراد مدنی و میان اجزا و عناصر و بخشهای جامعه برقرار گردد تا همگان از کنار یکدیگر به اندازه ظرفیت و استعدادها و قدرت و تواناییهای خود در رفع نیازهای خود از یکدیگر بهره ببرند. در مرتبه بعدی با توجه به معنویت و کمال گرایی و فضیلت خواهی انسان اقدامات شکوفایی آنها صورت میگیرد.
کارویژۀ این دولت در سطح هدفگذاری و سیاستگذاری ترسیم و تعیین سیاستهایی است که در حوزۀ عمومی با رعایت حقوق یکدیگر مصالح همگان تأمین میشود و در سطح سیاستمداری با سیاستهای اعتدالی این امکان را فراهم میسازد تا همگان با همکاری و کمک به یکدیگر به هدفگذاری برای ارتقاء وجودی و کمال حقیقی با تربیت و اصلاح به فضائل نظری و عملی دست یافته و تا به سعادت حقیقی نائل آیند. بنابراین کارویژه دولت معدل با ایجاد تعادل میان قوا و میان منافع فردی و جمعی، عبور انسان در مرتبه حیوانیِ منفعتطلبی و طمعورزانه با قانون و شدت عمل و اعمال بازدارنده به مرتبه مدنی متعادل شده و همسو شده با منافع دیگران و از مرتبه مدنی به مرتبه فرامدنی و ارتقا یافته وجودی و تکمیل همه کمالات با تعاملات تلطیف شدۀ فرامدنی است.
خواجه ساختار امامت تحت عنوان «سیاست امامت» را کارآمدترین شکل مدیریت سیاسی یک نظام سیاسی میداند. از آن رو که هم از کمالات بینش و نظری نسبت به مصالح و منافع انسان برخوردار است و هم از حیث کمالات عملی کمال تهذیب نفس را داراست و هم از حیث تدبیری به جهت قوت عقل عملی از کمال توانایی تدبیر دولت در هدایت جامعه و نظام سیاسی برخوردار است.
خواجه طوسی متأثر از وحی و حکمت ایرانی- اسلامی با اعتقاد به نقش بیبدیل دولت و سیاست امامت برای تحقق ارزشها و تحقق کمالات اشیاء ضروری میداند اشیا از افراط و تفریط بدور بوده و حالت تعادل داشته باشند
*استاد! ویژگیهای اندیشهورزی خواجه نصیرالدین طوسی به عنوان یک فیلسوف سیاسی چیست، آیا میتوان از اندیشههایش به دنبال پاسخی برای سؤالات امروز خاصه کارآمدی دولت باشیم؟
در پاسخ به سؤال شما اجمالا عرض کنم در دستگاه اندیشه ورزی فیلسوفان مسلمان خاصه خواجه طوسی کارآمدی دولت در چارچوب اعتدال مدنی به تعادلبخشیِ مبتنی بر وضع و اجرای قانون (نظم و امنیت) و همین طور عدالت مدنی (نظم و امنیت پایدار مدنی) و تعالیبخشی مبتنی بر محبت مدنی (یعنی نظم و امنیت درونی معنوی) به جهت نیل به توسعه پایدار و کمال حقیقی معنایابی شده و معیارهایی برای آن معرفی میشود، به طوری که نتیجه آن هم توانمندی دولت در بازدارندگی از آفات و آسیبها شده و هم در دستیابی به اهداف ایجابی رشد و پیشرفت توأمانی مادی و معنوی، فردی و جمعی و رفاهی آسایش و آرامشآور همراه با سعادتبخشی است. این بررسی این امکان را فراهم میکند که با الگوگیری از معیارهای کارآمدی دولت تعادلبخش خواجه معیارهایی برای جمهوری اسلامی از کارآمدی معرفی نمائیم
*کارآمدی دولت در اندیشه سیاسی خواجه نصیرالدین طوسی به چه چیزها و نتایج و اقداماتی است؟
آنچه در بحث کارآمدی خصوصاً کارآمدی دولت، مسأله است دستیابی مناسب به اهدافی است که در درون یک فلسفه زندگی و فلسفه سیاسی برای دولتها تعریف شده و برای رسیدن به آنها نیازمند کارآمد بودن دولت در افزایش کارآیی نیروها و کارآمدسازی نهادها میباشد تا اثربخشی و بهره وری آن بالا رود و به اهداف مورد نظر دست یافته شود.
کارآمدی در معانی اثربخشی، توانایی نفوذ، کفایت و پاسخگویی و مشروعیت معنا شده است. در این معانی کارآمدی هر آن چیزی است که به بهبودی مدیریت در بهره برداری از امکانات موجود و عبور از موانع در رسیدن به اهداف تعیین شده میانجامد و کارآمدی دولت به بهره برداری مفید و بهینه و به هنگام از امکانات موجود و مدیریت متعادل آنها در نیل به اهداف میباشد و یا آن چیزی است که به سامان بهتر و بیشر میانجامد. در این صورت کارآمدی دولت هم شامل رفع و دفع موانع ظرفیت سازی و کارا نمودن پدیدههای سیاسی اجتماعی و هم بهره وری بهینه از امکانات میباشد تا به آنچه هدفگذاری شده بهتر دست یافته شود. در این نوع تلقی از کارآمدی فیلسوف سیاسی در راستای دستیابی به اهداف مورد نظر در نظام سیاسی و دولت مطلوب خود هم به خردورزی از موانع و آفات برآمده و هم به ظرفیت ساختاری ساختاری و انسانی و تدبیری و مدیریتی برمی آید و از آنجا که کارآمدی در نظامات سیاسی با مشروعیت سازی و افزایش مشروعیت و رضایت مندی همراه است نظامات سیاسی نیز از آن استقبال میکنند. در این صورت در فلسفه سیاسی و در مدیریت مطلوب دولت و در راستای رسیدن به آمال و آرزوها کارآمدی به معنای به اعتدال در آوردن فرد و جامعه و اخلاقی و فضیلت مند کردن سیاست و بهبودی مدیریت نظام سیاسی بکار میرود.
خواجه طوسی متأثر از وحی و حکمت ایرانی- اسلامی با اعتقاد به نقش بیبدیل دولت و سیاست امامت برای تحقق ارزشها و تحقق کمالات اشیاء ضروری میداند اشیا از افراط و تفریط بدور بوده و حالت تعادل داشته باشند. در این صورت در اندیشه خواجه کارآمدی دولت به آن است که پدیدههای مدنی به خصوص افراد و گروهها و اصناف مدنی در تعامل با یکدیگر در تعادل باشند، یعنی در هماهنگی و همسویی منافع و مصالح با یکدیگر باشند، زیرا آغاز و شروع کمالیافتگی و ارتقا وجودی آنها بر دوری از شرائط افراط و تفریط و برقراری تعادل در افعال و رفتارهاست. به عبارت دیگر در اندیشه خواجه با اعتقاد به مطابقت طبیعت و فطرت اشیا با تعادل، کارآمدی به معنای تعادل و توازن در میان افراد و اجزاء و عناصر جامعه و در میان بخشهای نظام سیاسی و کارآمدی دولت به معنای برقراری و استقرار تعادل و توازن در میان افراد و اجزاء و عناصر جامعه و در میان بخشهای نظام سیاسی و ایجاد همسویی معطوف به هدف دانسته تا موانع رشد و پیشرفت از قبیل وجود منافع غیرهمسویِ متکثر و احیاناً متضاد میان افراد و گروههای متفاوت از طریق دولت رفع شوند و بسترها و امکانات رشد و پیشرفت در ابعاد مادی و معنوی به نحو متوازن فراهم و در ادامه ریل رشد و پیشرفت با حرکت تعادل بخش در سطوح فرهنگی، سیاسی و اقتصادی و در ابعاد مادی و معنوی تا دستیابی به اهداف و آرمانها فراهم گردد. او در بیان وظایف دولت به ضرورت سیاست و بهرهگیری از تدابیری تأکید دارید که کارکردش توانمندسازی دولت در استیفاء حقوق شهروندان به آنچه سزاوارند و در نتیجه رضایت مندی شهروندان از آنچه حق دارند میباشد. در این صورت ساز و کاری از سیاست میخواهد که بر عدالت استوار شده و نتیجۀ آن اعطا حقوق همۀ صاحبان حق باشد و در عین حال هر آن کسی که به حقوق دیگران تعدی و تجاوز کند مجازاتش نماید.
خواجه نصیرالدین، کارآمدی را به معنای کارآیی نیروها و اثربخشی مفید امکانات و ظرفیتها و اثربخشی آنها در دستیابی به اهداف دانسته و کارآمدی دولت را به معنای برقراری تعادل و توازن میان همه اشیای موثرِ در امور در سطوح و مراتب مختلف و هماهنگ و مکملسازی آنها در اثربخشی و بهرهوری بیشتر در دستیابی به آمال و آرزوها میداند
سیاست و تدبیری که خواجه از آن سخن میگوید مبتنی بر حکمت مدنی و دوراندیشی و قواعد اعتدال و حقوق همۀ صاحبان حق است تا عدالت در میان شهروندان ترویج یافته و محبت پایه تعاملات مدنی قرار گیرد. در این صورت کارآمدی دولت در نزد خواجه نصیر را باید به معنای بهره گیری عقل و خردورزی و تدبیر امور و وضع قوانین بر مبنای عدالت مدنی در پیشگیری از ظلم و تجاوزات منفعت طلبانه افراد منفعت جو و برقراری تعادل و توازن میان منافع و مصالح همه اقشار مختلف با توانمندیها و استعداهای متفاوت افراد مدنی دانسته تا همگان بسته به ظرفیت و استعداد خود از آن بهره مند شده و حرکت رو به جلو را سیاست گذاری نموده و امکان دستیابی به اهداف در مراتب خود فراهم و نیل به آرمانها را مقدور نماید و بر مبنای محبت مدنی ارزشهای فرامدنی را ترویج داده تا تعاملات مدنی برآن پایه قرار گیرد و استعدادهای فرامدنی کمالی فطری مستمرا شکوفا شده و انس و الفت و احسان به یکدیگر و خیرخواهی و دیگر فضائل مدنی پایه و اساس تعاملات قرار گیرد.
نزد او حالت تعادل ایجاد همسانی اجزا و عناصر یک پدیده است که آنها به جای تعارض و تضاد و ستیز و تقابل مخرب، هماهنگ و مکمل هم میشوند و در یک جامعه و یک نظام سیاسی چون همه پدیدههایی که در ظرف جامعه و نظام سیاسی وجود دارند از ظرفیتهایی توسعهای معطوف به کمال و رشد برخوردارند دولت معدل با عدالت مدنی هر چیزی را در جای خود قرار میدهد تا در آنجا و جایگاه استعدادها و ظرفیتهایشان به نحو واقعی شناسایی و با مدیریت برخوردار از حکمت مدنی تجمیع و مکمل و همافزا شده و به کمال خود برسند، اما اگر دولت از ماهیت تعادل بخشی برخوردار نباشد کارکرد غیرتعادلی آن نمیتواند به کارآمدی نظام سیاسی در ابعاد متخلف نظام و تأمین نیازهای متعادل مادی و معنوی بینجامد و رضایتمندی شهروندان را در همه اصناف دست آورد. از این رو در چارچوب دولت معدل و تعادلبخش خواجه نصیر کارآمدی دولت، مدیریت و ساماندهی تعادلبخش جامعه و نظام سیاسی در سطوح و ابعاد مختلف است تا آسیبهای ناشی از تقابل و تضاد منافع به حداقل رسیده یا از بین رفته و از ظرفیت حالت و وضعیت هماهنگ و مکملی همه بخشها و سطوح حداکثر بهره برداری شده و استعدادهای افراد مدنی به نحو مطلوب شناسایی و با سیاست تعادل بخش شکوفا گردند.
دولت تعادلبخش خواجه هم به ایجاد تعادل منافع فردی و جمعی پرداخته و هم متناسب با بنیانهای ارزشی دینی و فرهنگی اسلامی ایرانی و متناسب با غایات پیش رو، هدفگذاری نموده و با مدیریت مبتنی بر عقل و خرد و تأمین مصالح عمومی و سامانبخشی امور مدنی کارآمدی خود را هم در بهره گیری مفید از زیرساختهای ارزشی و هم نیل به غایات نشان میدهد.
*معیارهای کارآمدی دولت مد نظر خواجه چیست؟
عرض کردم خواجه نصیرالدین، کارآمدی را به معنای کارآیی نیروها و اثربخشی مفید امکانات و ظرفیتها و اثربخشی آنها در دستیابی به اهداف دانسته و کارآمدی دولت را به معنای برقراری تعادل و توازن میان همه اشیای موثرِ در امور در سطوح و مراتب مختلف و هماهنگ و مکملسازی آنها در اثربخشی و بهرهوری بیشتر در دستیابی به آمال و آرزوها میداند.
خواجه برای کارآمدی دولت معدل و تعادلبخشی دولت خود معیارهایی معرفی میکند و براساس آنها کارآمدی دولت مطلوب خود را به سنجش و ارزیابی و قضاوت از آن میگذارد و آنرا در مقابل دولت شر قرار میدهد که دارای معیارهای ناکارآمدی مثل ترس و ناامنی است. از این رو با توجه به حساسیتی که ایشان به موانع و زمینههای آسیب و بازدارنده از کارآمدی دارد میتوان معیارهای کارآمدی دولت را در دو سطح سلبی پیشگیرانه و بازدارنده ایجابی تعادلبخش و تعالیساز ارائه داد.
*معیارهای سلبی مد نظر خواجه که شما از دل آثار او استخراج کردید، چیست؟
معیارهای سلبی به معنی پیشگیرانه و بازدارندۀ از آفات و آسیبهاست. در هر دولتی وجود مجازات و تدابیر تأدیبی مانع از آن میشود که افراد به راحتی به حقوق دیگران بتوانند تجاوز نماید بلکه با سختگیری دولت و کوتاه کردن دست متجاوزان و دفع یاغیان آرام آرام آنها نیز یا به قانون تن داده و به رعایت حقوق دیگران بر میآید یا احساس میکنند خروج از قانون و اخلال در نظم و امنیت عموم هزینههای سنگینی در بر دارد. این مجازاتها از حبس تا تبعید و قتل است. با توجه به طبیعت منفعت طلبانه و طمع ورزانه هر فرد از افراد جامعه لازم است بر مبنای رعایت منافع جمعی قبل از وضع قوانین تادیبی (مجازات گر) قوانین تنظیمی پیشگیرانه برآمده تا مانع از بروز رفتارهای نفع طلبانه شده و تا بجای وقوع جرمِ ناشی از خیانت و تجاوز به حقوق دیگران قوانین تنظیمی عادلانه همه را به رعایت حقوق یکدیگر سوق دهد. خواجه نصیرالدین طوسی در فلسفه نبوت اساسیترین وجه ضرورت آن را وضع قانون میداند تا معاملات و تعاملات افراد مدنی ضابطه مند شود و از آن طریق از اقدامات کسانی که مصالح جمعی مبتنی بر تعاون را آسیب میزنند پیشگیری شود.
باید مدیران به اتخاذ تدابیری برآیند که در یک نظام سیاسی افراد از جایگاه استحقاقی و استعدادی خود برخوردار گردند و از آن قانع گشته و راضی بوده تا برای رسیدن به حقوق استحقاقی خود انگیزه دست اندازی به حقوق دیگران و ایجاد بی نظمی و روآوری به مفاسد پنهان پیدا نکنند. در این شرائط مناسب است متجاوزین به حقوق دیگران به شدت محاکمه گردند تا با توجه به دسترسی همگان به حقوقشان در جامعه و نظام سیاسی امنیت حاصل شده و رعایت حقوق دیگران ارزش تلقی گردد و همه به آن احترام گذارند و همگان بدانند خلاف آن هزینه سنگین دارد. وجود سیاست و تدابیر پیشگیرانه از بروز روحیات و رفتارهای منفعت طلبانه، حریصانه و طمع ورزانه پیش گیری میکند تا موجبات ناامنی، سلطه گری و بی عدالتی و ظلم و جور رفع و دفع گردد. خواجه نصیرالدین طوسی یکی از جهاتی که سیاست را واجب و ضروری میداند رفع و دفع شروری است که بخاطر خودخواهیها و طمع ورزی های افراد غیر مدنی متوجه جامعه میشود.
آگاهی دهی و دانایی مردم بر جایگاههای استعدادی و تخصصی خود از دیگر تدابیری است که موجب میشود مردم کریمانه و عزتمندانه زندگی کرده و ظالمان و متغلبان نتوانند سیاست حاکم را منحرف نموده و مردم را به عبودیت بگیرند و جامعه دچار استعباد خلق گردد.
وجود شریعت و اعمال احکام شریعت از مانع بروز شروری و مفاسدی میشود که حاصل از اختلاف منافع و انگیزهها است. از نظر ایشان شریعت تنظیم گر تعاملات و معاملات مدنی است. بنابر این وجود و نقش آفرینی آن در تنظیم تعاملات مدنی معیاری برای کارآمدی یک دولت در اجرای مأموریتهای تنظیمی خود میباشد.
*معیارهای ایجابی کارآمدی مد نظر خواجه چیست؟
منظورم از مراد ایجابی آن دسته معیارهایی هستند که دولت معدل یا دولت تعادل ساز با بهره وری مناسب از آنها به اهداف و مقاصد خود دست مییابد. خواجه معتقد است با حاکمیت حکمت و فلسفه الهی بر زنذگی، هستی معنیدار و هدفمند دیده میشود؛ خدای هستیبخش در لحظه لحظه زندگی و حیات فرد حضور دارد و در حوزه عمل همه استعدادها و کمالاتی که بالقوه در وجود انسان است در انسان و جامعه انسانی متبلور و متجلی میشود. بر اساس حکمت مدنی هم حاکمان و هم مردم موظف به بهره گیری از عقل عملی در درک عمومی مصالح و منافع همنوعان و شهروندان و درک حقوق عمومی مردم و استفاده از شریعت در تنظیم عادلانه در تعاملات میباشند. در اندیشه اسلامی خردگرایی انسان مبتنی بر ارزشهای ذاتی مثل کرامت انسانی و شکوفایی استعدادها و شایستگیهای فطری انسان مثل حق حیات میباشد.
نزد خواجه اگر حکمت پایه سیاستگذاری ها نباشد، ناموس و قانون و شریعت پایه تنظیم تعاملات مدنی قرار نگرفته و دچار فرومایگی و بی توجهی و بی اعتباری شده و در نتیجه امکان به اعتدال کشاندن جامعه و نظام سیاسی از بین میرود و جایگزین آن هرج و مرج آشوب و فتنه شده و سرانجام بلایا سرازیر جامعه میشوند نتیجه اینکه حکومت و سیاست اگر از پشتوانه حکمت مدنی برخوردار باشد هم از علم و دانش لازم برای سیاستگذاری منافع و مصالح مردم برخور دار است و هم علم لازم در تعدیل میان همه اقشار و گروههای مختلف جامعه و میان افراد با استعدادها و ظرفیتهای مختلف برخوردار شده و اعتدال مدنی از طریق عدالت مدنی ایجاد میشود و جامعه بجای روآوری به انواع انحرافات و نارساییها و ناسازواری ها به تعادل در همه بخشها و همه اجزا و عناصر روآورد.
خواجه طوسی کسی را شایسته رهبری نظام سیاسی مطلوب میدانند که از تأییدات الهی برخوردار باشد در این صورت چنین شخصی با برخورداری از دقایق عالم غیب و حکمت الهی و علم از آنچه مصالح عمومی را مقتضی است، هم حافظ رسوم و سنن و قوانین الهی میشود و هم احکام و فرامین او به تکمیل نفوس افراد و تامین مصالح افراد جامعه منجر میشود. در نتیجه آنچه را سیاستمداری میکند مبتنی بر حکمت الهی و اقتضائات عقل عملی و شریعت است نه احساسات یا منافع شخصی او یا حب و بغضهای غیر معقول او. چنین شخصی میتواند به تعادل و توازن همه قسمتهای نظام و جامعه سیاسی برآمده و انچه موجب انحراف یعنی عدم بهره وری و اثربخشی بهینه و بسامان یا بهره وری و اثربخشی تک ساحتی و تنازعی میشود را از بین ببرد.
در دستگاه اندیشهورزی خواجه کارآمدی دولت در چارچوب نظریه اعتدال مدنی در دو مرتبه؛ سلبی پیشگیرانه و ایجابی تعادلبخشیِ مبتنی بر قانون و عدالت مدنی و تعالیبخشی مبتنی بر محبت مدنی رخ داده و معیارگذاری میشود
«تجربه» در حکمت مدنی خواجه نصیر الدین طوسی در کنار حکمت و شریعت منبعی دیگر برای مدیریت و سامان دهی حیات سیاسی نقش مهمی در تدبیر و تنظیم امور جامعه و کارآمد و روزآمدسازی آن ایفاء میکند.
در حکمت مدنی خواجه نصیر، عدالت سیاسی نوعی از سامان دهی و نظام بخشی جامعه و نظام سیاسی بر مبنای حقوق افراد مدنی است که اولاً نظام ساماندهی جامعه و نظام تعاملات مدنی به ظلم و تعدی و تجاوز به حقوق یکدیگران نینجامد و ثانیاً حقوق همه مردم در مراتب، شأن ها و مناصب و جایگاهها رعایت گردد تا به تعادل میان حقوق افراد مدنی، جامعه و نظام سیاسی بینجامد و در نهایت شکوفایی استعدادهای کمالی انسان تا سعادت دنیوی و اخروی را درپی داشته باشد و به عبارتی عدالت مدنی (سیاسی-اجتماعی) وضعیت سامان یافته ای از نظم سیاسی است که شهروندان در دستیابی به حقوق خود بدان نیازمندند. نزد خواجه سه اصل اساسی تحقق بخش عدالت مدنی در جامعه است: تکافی، تناسب و تساوی. برقراری ارتباط مکمل میان همه اصناف مردم با حفظ جایگاه وجودی آنها در سیاستها شرط اول برقراری عدالت میباشد. شرط اول در معدلت آن بود که اَصناف خلق را با یکدیگر متکافی دارد و شرط دوم در رعایت تناسبها و تفاوتهاست تا هر کس به اندازه استعداد و استحقاقی که دارد برخوردار شود و شرط سوم در رعایت تساوی است در آنچه باید مساوی باشد.
تمایز دولت تعادل بخش با دیگر دولتها در این است که اجرای عدالت را در مراتب سه گانه؛ رعایت برابری در آنچه باید برابر دید و حق دو طرف در برابر دیدن است نظیر برابری همگان در برابر قانون و رعایت تناسب میان اشیاء و امور مختلف و متفاوت که حقشان در متفاوت دیدن است. رعایت تکافی ها در آنچه باید متکافی یکدیگر باشند می بیند.
خواجه مبنای عبور از رفتارهای غیرمدنی به رفتارهای مدنی را عدالت مدنی دانسته و هم ملاک و معیار رشد یافتگی جامعه و نظام سیاسی را عدالت مدنی میداند. وی معتقد است زندگی مطلوب انسان فراهم نمیشود مگر در پرتو همکاری و تعاون افراد انسانی با یکدیگر و اگر این همکاری و تعاون در چارچوب رعایت عدالت صورت نگیرد تعاملات و ترابطات منفعت طلبانه و طمع ورزانه و سلطه گرایانه جای آنرا میگیرد و نتیجه اش هلاکت و نابودی انسان را درپی دارد. وی هر گونه حفظ حیات و بقا و کمال انسان که هر دو از اهداف اساسی دولت و مدیریت آن میباشند را بر تعاملات مدنی مبتنی بر عدالت میداند.
از دیگر معیارهای کارآمدی دولت تعادل بخش، بهره گیری از عناصر تلطیفگر تعاملات میباشد. بهره گیری از عناصر فرامدنی و الهی و معنویِ تلطیفگر مثل محبت و انس و الفت در تعاملات و ارتباطات افراد مدنی همبستگی و پیوستگی و وحدت و یگانگی جامعه و نظام سیاسی را به ارمغان دارد و نتیجۀ آن تعالی افراد مدنی و جامعه انسانی میباشد. هیچیک از دولتهای مادی تاسیس شده در دورۀ مدرن تخصصا ظرفیت چنین نقشی را ندارند. در مبانی انسان شناختی این دولت غایت انسان نیل به کمالات معنوی حقیقی تا دستیابی به سعادت تام و حقیقی میباشد. وظیفه دولت بسترسازی ظهور و بروز استعدادهای کمالی و فطری انسان همچون انس و الفت و محبت ورزیدن به یکدیگر میباشد تا با ظهور و ترویج آنها سیاست ماهیت الهی یافته و امکان دستیابی به اهداف متعالی فراهم گردد.
خواجه به اعتبار هدفی که با نگاه پیشینی برای سیاست منظور میکند و ارزش و جایگاهی که برای آن قائل است، ابتدا لازم می بیند با اتخاذ سیاست بازدارندگی و پیشگیری از بروز مفاسد و انحرافات و ظلم و بی عدالتیها، جامعه و نظام سیاسی از تعارضات و تضادهای منافع که ناشی از خودخواهیها و طمع ورزی ها و انحرافات میباشد باز داشته شود سپس با عدالت مدنی و وضع و اجرای قوانین لازم به راهبری جامعه به سوی ایجاد نظمی متعادل و متوازن هدایت شود تا از طریق آن هدف و غایتی که برای نظم سیاسی و جامعه تعیین شده تحصیل شود. آنگاه نظم حاصله نظمی میشود که در آن انسان همراه و همگام با دیگر موجودات هستی که در حیات خود تکوینا سیر کمالی دارند، با اختیار و اراده و انتخاب خود این سیر را انتخاب نموده و با بستر به وجود آمده به بروز استعدادهای کمالی پرداخته و کمالات خود را بسته به ظرفیت کمالی خود شکوفا سازد.
ویژگی چنین سیاستی آن است که سیاست وحدتزا شده و در میان مردم و مسئولان، وحدت حقیقی برقرار میسازد، چنانچه نتیجه اجرای عدالت مدنی ایجاد وحدت صناعی است اما محبت میان مردم و مردم با مسئولان وحدت حقیقی برقرار نموده و آنان از کثرتهای گریز از مرکز و ناشی از تعارض منافع و تقابل آنها به همگرایی و بلکه به همبستگی و پیوستگی در منافع می رسند و در این صورت قلوب مردم به یکدیگر نزدیک شده و دولت و مردم فراتر از اقتضاءات عدالت مبنای تعامل خود را احسان و لطف و محبت به یکدیگر گذاشته و با هم کمالات فطری خود را شکوفا میسازند.
خواجه، غرض چنین سیاستی را تکمیل خلق در استعدادها و ظرفیتهای دنیوی و اخروی و طبیعی و فرا طبیعی دانسته و لازمه آن را نیل به سعادت میداند. نتیجه اینکه در تفکر فلسفی خواجه نصیرالدین طوسی محبت کردن و محبت دیدن یک امر ذاتی و فطری است و موجب تحکیم روابط اجتماعی افراد میشود. نزد ایشان حفظ نظام اجتماعی و ثبات و پایداری آن بیش از پیش به وجود محبت در میان مردم توقف دارد.
دولت تعادل بخش با راهکارها و تدابیر لازم به ایفا نقش وحدت زایی در میان پدیدههای متکثر و متضاد و افراد و گروههای مدنی با منافع متعدد احیاناً متضاد میپردازد.این دولت با بهره گیری از نتایج مثبت سه نقش پیشگیری و تعادل بخشی و تعالی بخشی و بهره گیری از عناصر فرامدنی و الهی و معنویِ تلطیف گر مثل محبت و انس و الفت، تعاملات و ارتباطات افراد مدنی را به پیوستگی اخلاقی و ایمانی و وحدت و یگانگی الهی میکشاند. در این صورت میان افراد مدنی با کمترین هزینه وحدت و همبستگی در منافع و مصالح مشترک فراهم میگردد. از این رو هر میزان که این وحدت منافع و مصالح بیشتر مشهود باشد دولت از کارآمدی بیشتری برخوردار میباشد.
در فلسفه سیاسی خواجه اصل حیات و بقا و رشد و ارتقاء وجودی و کمالات هر فردی از افراد مدنی متوقف بر مشارکت فعال همان فرد در امور مدنی است تا افراد برای اصل بقا و برای ارتقا وجودی و کمالی خود تعاملات مدنی کاملی مبتنی بر عدالت مدنی در سطوح فرهنگی و اقتصادی و سیاسی برقرار نمایند. فراهم سازی دولت در جلب چنین مشارکتی معیار دیگری از کارآمدی دولت تعادلبخش خواجه است. این نوع از میان انواع مشارکتهای مدنی مشارکت فعال است از آن جهت که هم اصل وجود و بقا و کمال فرد مدنی آن را میطلبد و مردم آگاهانه بر آن اصرار دارند و هم دولت وظیفه خود میداند که بسترها و زمینههای مشارکت و تعاون افراد جامعه را فراهم سازد تا آنان به کمال خود دست یابند. بدیهی است به هر میزان که افراد مدنی در تعاون با همنوعان خود قرار گیرند میان مردم و دولت فاصله کمتر شده و رضایتمندی مردم بالاتر رفته و امکان دستیابی به اهداف آسانتر میشود. وجود چنین وضعیتی معرف سطح دیگری از کارآمدی دولت میباشد. یکی از کارکردهایی که حاکم حکیم در جامعه باید از خود نشان دهد ایجاد تعاون و همکاری و مشارکت میان افراد و اجزاء جامعه در ساختار شناخته شدهِ ریاست خودش است تا همگان جهت تکمیل کمالات خود مشارکت در امور جامعه را داشته باشند.
خلاصه اینکه در دستگاه اندیشهورزی خواجه کارآمدی دولت در چارچوب نظریه اعتدال مدنی در دو مرتبه؛ سلبی پیشگیرانه و ایجابی تعادلبخشیِ مبتنی بر قانون و عدالت مدنی و تعالیبخشی مبتنی بر محبت مدنی رخ داده و معیارگذاری میشود و نتیجه آن نوآوری و متمایز شدن در توانمندی دولت هم در بازدارندگی از آفات و آسیبها شده و هم در دستیابی به اهداف ایجابیِ پیشران در رشد و پیشرفت مادی و معنوی و آسایش بخش و آرامش بخش میباشد.