محمدیاشار نادری رئیس بنیاد فرهنگی روایت فتح در یادداشتی به مناسبت سالروز درگذشت رسول ملاقلی‌پور یاد و خاطره این هنرمند را زنده کرد.

به گزارش خبرنگار مهر، سید محمد یاشار نادری رئیس بنیاد فرهنگی روایت فتح طی یادداشتی به مناسبت سالروز درگذشت رسول ملاقلی پور یاد و خاطره این هنرمند ارزشمند و پرآوازه سینمای ایران را گرامی داشت.

متن یادداشت بدین شرح است:

«نوشتن از هنرمندی که اعتقاداتش را به‌جای گفتن و حرف زدن در تک‌تک فریم‌های آثارش چه سینمایی چه عکس و چه مستند ساری و جاری کرده بی‌شک سخت‌ترینِ نوشته‌هاست اما چه باید کرد که این روزها سینمای ایران نبود رسول ملاقلی پور را بیش از هر زمان دیگری احساس می‌کند، هنرمندی مملو از دغدغه‌های که وقتی هم‌قدم و هم راهش می‌شدی هُرم حرارتش تمام وجودت را لبریز می‌کرد.

ملاقلی پور را نه در گزارش‌ها و یادداشت‌ها بلکه باید در «نینوا»، «سفر به چزابه»، «پرواز در شب»، «افق»، «قارچ سمی»، «هیوا» و حتی در فریم‌های «عکس خرمشهر» و «حمید و فاطمه‌اش» یافت، ملاقلی پور را باید در «مهدی» فرمانده گردان کمیل یافت که برای سینمای ایران به میدان جنگ رفت، او را باید در «سلیمان» قارچ سمی دید که مجنون وار بعد از جنگ تحمیلی همچنان بوی خاک‌ریز و سنگرهای جبهه را می‌داد، در «نصرت» افق باید دید که بی‌نام‌ونشان، تنها و دل کنده از دنیای امروزی به خط می‌زد، رسول را باید در «حمید» هیوا دید که چشمانش پشت ویزور دوربین همیشه قرمز بود و کسی سفیدی آن را ندید، آری رسول سینمای ایران همان «وحید» و «مُراد چلچراغ» سفر به چزابه است که به‌راستی او چهل‌چراغ سینمای ایران بود.

مگر می‌شود دیوان سینمای ایران را ورق زد و از صفحه ملاقلی‌پور به‌سادگی گذشت؟ او یک تاز و علمدار هنر انقلاب بود، چه روزهایی که هنوز نه خبری از شهرک دفاع مقدس بود و نه از افکت‌های سینمایی اما او در میدان مین خنثی نشد، در بیابان‌های اطراف تهران و در جزیره فاو جانانه آبرو و اعتبار برای سینمای ایران می‌ساخت.

او جنگید و فیلم ساخت تا «دومان» های امروزی را نشان دهد، او از «سهیل‌ها» و «امیر کرمی» های دیپلمات شده گفت که جنگ را ترسان و لرزان دیدند و از دفاع مقدس هیچ نگفتند، اما تا دلتان بخواهد از مادری گفت که مادرانه برای فرزندش هم مادری کرد و هم پدری، او از «فاطمه» گفت که چشمش به درب خشک شد تا «حمید» ش را ببیند و از رزمنده نوشت که عاشق است و عشق را به زبان می‌آورد و ثبت می‌کند و بهانه بودن را در «هیوای» ش جستجو می‌کند یا از آن پرستاری که در جزیره فاو روی نیمکت بیمارستان ماند تا خبری از تازه دامادش بیاورند. ملاقلی پور یعنی تمام این‌ها و تمام این شخصیت‌ها یعنی رسول سینما ایران و چه باوقار در روزهای آخر سال درحالی‌که قضایش با نینوا شروع شد تقدیرش با فیلمنامه ظهر عاشورا تمام شد و چه سعادتی بالاتر و والاتر از این.

مگر رسالت هنرمند و فیلمساز ایرانی چیزی غیر از آنچه رسول بر پرده نقره آفرید بود؟ رسول، رسالتش را با نینوا آغاز و با عاشورا به سرانجام رساند و چه خوش‌عاقبتی بود این مرد پر دغدغه سینما که هر چه ساخت و هر چه اکران کرد جز برای دفاع مقدس نبود، به‌راستی‌که او با فیلم‌هایش چه عشق‌بازی‌هایی که نکرد و حال بعد از پانزده سال از رفتنش همچنان جای او در سینما خالی ست اما خاطراتش برای همه هنرمندان و سینماگران دغدغه مند زنده و پویاست.»

رسول ملاقلی پور فیلمساز، عکاس و مستند ساز سینمای ایران در ۱۵ اسفند سال ۱۳۸۵ بر اثر سکته قلبی درگذشت.