کتاب عصر حیرت را نمونه‌ای بارز از سطحی نگری و ناتوانی از درک عمیق مقاصد اسلامی می دانم که خود را در نتیجه گیری‌هایی که کتاب از آیات و روایات دارد به خوبی نشان می دهد.

به گزارش خبرنگار مهر، حجت الاسلام والمسلمین رضا غلامی عضو هیئت علمی دانشگاه شاهد در جلسه نقد و بررسی کتاب عصر حیرت نوشته مهدی نصیری، که ۱۹ اسفندماه در مرکز فرهنگی دانشگاهی امام خمینی (ره) دانشگاه آزاد اسلامی برگزار شد به ارائه سخن پرداخت که در ادامه گزارشی از این سخنان را با هم می خوانیم:

اولاً. به نظر من محتوای این کتاب عمدتاً تکراری است و جدای از جناب آقای مهدی نصیری، بعضی دیگر، چه پیش از پیروزی انقلاب اسلامی و چه بعد از آن، این مطالب را با ادبیاتی شبیه به ادبیات این کتاب مطرح کرده اند.

ثانیاً. این کتاب ارزش علمی چندانی ندارد. یعنی نه تنها محصول یک پژوهش آکادمیک و متدیک نیست بلکه به رغم فرمایش آقای نصیری در مقدمه کتاب، از روش اجتهادی مرسوم هم بهره ای نبرده و تصور کرده که استناد به برخی روایات بدون کار اجتهادی- تفسیری روشمند، برای به کرسی نشاندن حرف هایش کفایت می کند. این در حالی است که شیوه استفاده و فهم جناب آقای مهدی نصیری از بعضی آیات و روایات محل تأملات بسیار است. بنابراین از نظر من برآیند کتاب عصر حیرت خواسته یا ناخواسته به خنثی کردن گام دوم انقلاب اسلامی منجر می شود هرچند امیدوارم در این برداشت اشتباه کرده باشم.

ثالثاً. من در گفتگوهای مکتوبی که قبلاً با آقای مهدی نصیری داشتم و ماحصل آن در رسانه های گوناگون من جمله شماره ۲۷-۲۶ فصلنامه صدرا منتشر شد، عمده مدعیات جناب آقای نصیری را نقد کرده‌ام و معتقدم این کتاب چیزی جز همان مدعیاتی که آقای نصیری در آن گفتگوها داشت ندارد. به هر حال، به این سه دلیلی که اشاره کردم نقد و بررسی کتاب عصر حیرت جزو برنامه های من نبود تا اینکه دوستان زیادی از جمله عزیزان مرکز فرهنگی دانشگاهی امام خمینی (ره) به این کار اصرار کردند و دلیلشان هم این بود که باید از ذهن نیروهای انقلابی در برابر ابهاماتی که این کتاب ایجاد کرده است صیانت کرد. از سوی دیگر، شنیده شده جناب آقای نصیری در برخی محافل عدم پاسخگویی به مدعیات ایشان در کتاب عصر حیرت را به منزله نبود پاسخ در برابر این سخنان وانمود کرده اند و لذا دوستان علاقه مند بودند برای ثبت در تاریخ هم که شده این بحث ارائه شود.

یک. لزوم تعمّق در اصل خاتمیت در اسلام

کتاب عصر حیرت در برابر اصل مهم و محوری «خاتمیت» ساکت است چراکه اگر به این اصل و فلسفه آنکه جزو محکمات اعتقادی شیعیان است، عمیقاً توجه شود، بخشی از مدعیات کتاب در فصل اول که در باب ضرورت حضور رسولان الهی مطرح شده است زیرسئوال می رود. در واقع، پاسخ به این پرسش که چرا پیامبر اسلام (ص) خاتم پیامبران است و چرا بعد از رحلت پیامبر (ص)، نه کتاب آسمانی دیگری نازل می شود و نه آیه ای به آیات قرآن مجید اضافه می شود، می تواند قابلیت تداوم حیات تعالیم اسلامی حتی در عصر غیبت را مشخص کند. البته تردیدی نیست که اصل خاتمیت یک عنصر حیات بخش و جداناپذیر در بطن خود دارد و آن عنصر، «امامت» است؛ از سوی دیگر، در واقعه ثقیفه، تلاش فراوانی شد که با غصب حکومت از امام علی (ع)، عنصر «امامت» به حاشیه برود؛ با این حال، «حکومت» مساوی با همه «امامت» نبود بلکه یکی از وجوه آن بود و لذا با غصب حکومت از ائمه (ع) هرچند در به ثمر نشستن مأموریت امامت اختلال بوجود آمد لکن به هیچ وجه کار امامت تعطیل نشد و ائمه (ع) در انجام مأموریت خود متناسب با شرایط جدید، نه کوتاهی کردند و نه شکست خوردند بلکه تداوم حیات اسلام اصیل را تضمین نمودند.

دو. غیبت معصوم (ع) به منزله تعطیلی دین خدا نیست

با غیبت امام معصوم (ع) دسترسی به تعالیم امام (ع) منتفی نیست تا دین خدا تعطیل شود. از طرف دیگر، هیچ آیه و روایتی وجود ندارد تا جناب آقای نصیری بتوانند با اتکای به آن ثابت کنند قرآن یا سنت از ما خواسته تا در عصر غیبت حلال و حرام خدا را نادیده بگیریم و در جهت رعایت حداکثری آن در حیات فردی و اجتماعی گام برنداریم. حتی نمی توانند آیه و یا روایتی ارائه کنند که در آن گفته شده باشد، با لحاظ احتمال خطا در اجرای تعالیم اسلامی، باید از گام نهادن (یا جدی گام نهادن) در مسیر تحقق این تعالیم صرف نظر کنید. اتفاقاً عمده روایات معتبری که درباره شرایط ناگوار عصر غیبت صحبت کرده، به طور مستقیم یا غیرمستقیم، آن شرایط را محصول پشت کردن به دین خدا و فراموش کردن مسئولیت مسلمانان در برابر دین خدا دانسته است. از طرف دیگر، کتاب عصر حیرت خواسته یا ناخواسته تصویری شکست خورده از رسالت پیامبر ختمی مرتبت (ص) ارائه می کند. یعنی کافی است که واقعه ثقیفه و واقعه غیبت را (البته با تفسیر آقای مهدی نصیری) کنار هم بگذاریم تا بگوییم بعد از رحلت پیامبر اکرم (ص) مأموریت پیامبر خدا (ص) عملاً شکست خورد این در حالی است که کمی ژرف‌نگری نشان می دهد که پروژه سقیفه و سپس عواملی که به غیبت کبری منجر شد، هیچکدام به منزله شکست دین خدا و مسلط شدن عالم شیطانی بر عالم الهی نبود.

سه. در دوران غیبت امکان فهم دین و دست یابی به اصول و احکام اسلامی وجود دارد

دین به سه بخش عقاید، احکام و اخلاق تقسیم می شود و این جزو مسلمات است که در عصر غیبت با مراجعه به قرآن، سنت و عقل، فهم کامل و قطعی از اصول دین برای مسلمانان امکان پذیر است. درباره اخلاق هم می توان همین را گفت. یعنی جدای از آنکه اخلاق یک امر فطری است، و دین مؤسس اخلاق نیست، در دوران غیبت، دست یابی به اصول و فروع اخلاقی نیز برای مسلمانان میسر است هر چند در مواردی به اجتهاد و تفسیر هم نیاز دارد. در اینجا، مسأله اصلی به احکام بر می گردد. خود احکام نیز به دو بخش احکام قطعی و ناشی از نصوص صریح، و احکام غیر قطعی و نیازمند عملیاتِ تفصیلی اجتهاد قابل تقسیم است. البته احکام قطعی هم نیازمند کار اجتهادی هست اما نه اجتهاد تفصیلی. پس در عصر غیبت، فهم احکام شرعیِ مسلّم، امکان پذیر است و مشکل اصلی را باید در رسیدن به احکام غیر قطعی و در موارد مستحدثه جستجو کرد. برای این منظور، در اسلام دستگاه فقه پیش بینی شده است که می تواند در شرایط نبود یقین، با تکیه به ظنون معتبر، تا حد زیادی تکلیف شرعی مسلمانان در این عرصه را معین کند. در این ساحت، فقه نه ظرفیت دست یابی کامل به یقین را دارد، نه ادعای دست یابی به یقین را دارد و نه نیازمند دست یابی به یقین است. فقیه با بهره گیری از دستگاه فقه تلاش خود را برای استنباط کم خطای حکم شرعی می کند و در این زمینه پیشاپیش معذّر است. با این وصف، در عصر غیبت خط اسلام و خط امامت، خط مبهمی نیست و چنانچه مسلمانان یا شیعیان در عصر غیبت اجازه از بین رفتن یا تضعیف شدید خط امامت را نمی دادند، نه فقط عصر غیبت، به عصر دین گریزی مبدّل نمی گردید، بلکه از عصر غیبت به عصر بلاتکلیفی تعبیر نمی شد.

چهار. رجوع به فقه از باب اکل میته نیست

فقه نه بدعت است، و نه منحصر به عصر پس از تشریع است. فقه دستگاهی است که با استناد به خود قرآن و سنت ایجاد شده و در عصر تشریع، یعنی در دوران حیات مبارک پیامبر (ص) و ائمه معصوم (ع) نیز کاربرد داشته است. قرآن مجید می فرماید: «وَمَا کَانَ الْمُؤْمِنُونَ لِیَنْفِرُوا کَافَّةً فَلَوْلَا نَفَرَ مِنْ کُلِّ فِرْقَةٍ مِنْهُمْ طَائِفَةٌ لِیَتَفَقَّهُوا فِی الدِّینِ وَلِیُنْذِرُوا قَوْمَهُمْ إِذَا رَجَعُوا إِلَیْهِمْ لَعَلَّهُمْ یَحْذَرُونَ» یعنی خیلی از نمایندگان اعزامی پیامبر و ائمه (ع) به مناطق گوناگون جهان اسلام خصوصاً مناطق دور دست، فقیه بوده اند و می توانستند مبتنی بر مسلمات قرآن و سنت، و با سطحی از کار اجتهادی، پاسخگوی بخش مهمی از پرسش های کسانی باشند که به هر دلیل از دست رسی به معصوم (ع) محروم مانده اند. این موضوع پس از رحلت پیامبر (ص) به چند دلیل ابعاد وسیع تری پیدا کرد: یکم. ظهور مذاهب فقهی متکثر اهل سنت، دوم. شکل گیری مسائل جدید، سوم. وجود محدودیت برای ائمه (ع) و چهارم. گسترش قلمرو جهان اسلام؛ به طوری که در آن شرایط، خیلی از شاگردان امام باقر (ع) و امام صادق (ع) محدث- فقیه محسوب می شدند یعنی در کنار نقل حدیث کار اجتهادی هم می کردند با این تفاوت که در اهل سنت اجتهاد با تفسیر به رأی پیوند خورده بود اما در شیعه، تفسیر به رأی به شدت مذموم بود و از این جاست که اجتهاد به معنایی که در بین اهل سنت مرسوم بود، سالهای متوالی در بین شیعیان ممنوع تلقی می شد. به طور طبیعی، همین فقه در دوران غیبت به عنوان تنها مسیر دست یابی به مشروعیت دینی، اهمیت فوق العاده ای پیدا کرد ضمن آنکه از سوی ائمه (ع) مراجعه به فقها برای خروج از بلاتکلیفی به صراحت واجب شده بود. با این وصف، مراجعه به فقها در عصر غیبت، برای مسلمانان یک اختیار نبود بلکه یک تکلیف بود. در عین حال، این فقه در عصر غیبت تدریجاً و گام به گام قاعده مندتر و منضبط‌تر شد یعنی این فرایند از زمان شیخ مفید (ره)، سید مرتضی (ره)، شیخ طوسی (ره) و غیره آغاز و تا الآن ادامه یافته است. به ویژه با شکل گیری آشکارتر و قوی تر اصول فقه- یعنی از عصر شیخ انصاری (ره) به بعد- و گسترش باب عقل ورزی در فقه، زمینه برای قاعده مندتر شدن فقه و به تبع آن، قدرتمندتر شدن فقه فراهم شد و این روند، یعنی روند تقویت فقه تا همین الآن ادامه داشته است و لذا فقه شیعه جدای از قرارگرفتن در ذیل مکاتب گوناگون، به نه دوره و در مواردی بیشتر و کمتر تقسیم شده است.

پنج. اختلاف میان فقهاء فرصت یا تهدید؟

جناب آقای نصیری در کتاب عصر حیرت، اختلاف فقها با همدیگر را نشان دهنده ناکارآمدی فقه معرفی کرده اند. این در حالی است که اولاً، وجود اختلاف در کار اجتهادی یک امر مسلّم است و ثانیاً، این اختلافات که مصداق اختلاف قبل از علم است، نه تنها مذموم نیست بلکه مایه نجات از تحجر و رکود در فقه یا ته نشین شدن برخی خطاها در فقه محسوب می شود و حتماً تا الآن به رشد فقه کمک شایان توجهی کرده است. بحث مهم در اینجا این است که وقتی امام معصوم (ع) که قول، فعل و تقریرش عین دین است، غایب بود، وجود اختلاف در فروعات دین امری اجتناب ناپذیر است اما به دلیل روشن بودن اصول دین، روشن بودن اصول اخلاقی و همچنین احکام قطعی، این اختلافات نمی تواند یک انحراف جدی در مسیر حرکت مسلمانان ایجاد کند. به بیان دیگر، وقتی ظواهر قرآن حجیت داشت و عقل برهانی نیز در کنار قرآن و سنت حضور مؤثر ایفا کرد، در کنار معصوم (ع)، قرآن و عقل نیز از شأنیت فصل الخطاب بودن برخوردارند و سلامت حرکت اسلامی به سوی مقصد را تأیید می کنند.

شش. اخباریون و از حجیت انداختن ظاهر قرآن

لطماتی که تاکنون شیعه از ناحیه اخباری مسلک ها خورده است، قابل انکار نیست. یکی از این لطمات، تلاش برای از حجیت انداختن ظواهر قرآن است. قرآن مکرر بر امکان پذیر بودن فهم ظواهر خود توسط مخاطبانش که عامه مردم هستند تاکید می کند؛ مثلاً در جایی که می فرماید: «فَإِنَّمَا یَسَّرْنَاهُ بِلِسَانِکَ لِتُبَشِّرَ بِهِ الْمُتَّقِینَ وَتُنْذِرَ بِهِ قَوْمًا لُدًّا» یا «إِنَّا أَنْزَلْنَاهُ قُرْآنًا عَرَبِیًّا لَعَلَّکُمْ تَعْقِلُونَ» و غیره. با این حال آمدند یا تکیه به روایاتی از قبیل: «انما یَعرِفُ القرآنَ مَن خُوطِبَ به» حجیت ظواهر قرآن را نفی کردند و گفتند که فهم ظواهر قرآن برای غیر پیامبر (ص) و غیر امام معصوم (ع) ممکن نیست و باید برای درک ظواهر قرآن به روایات مراجعه کرد. خب، نگفتند که مگر می شود خداوند قرآن را برای هدایت بشر الی الابد فرستاده باشد اما فهم ظاهر آن را برای آنها ناممکن ساخته باشد؟ آیا حکمت الهی با چنین چیزی هماهنگ است؟ پس این همه تاکید بر تدبر بر روی قرآن توسط عامه مردم برای چیست؟ «کِتَابٌ أَنْزَلْنَاهُ إِلَیْکَ مُبَارَکٌ لِیَدَّبَّرُوا آیَاتِهِ وَلِیَتَذَکَّرَ أُولُو الْأَلْبَابِ» یا «أَفَلَا یَتَدَبَّرُونَ الْقُرْآنَ أَمْ عَلَیٰ قُلُوبٍ أَقْفَالُهَا» وقتی ظواهر قرآن را نتوان فهم کرد به طریق اولی روی آنها تدبر هم نمی توان داشت. از طرف دیگر، اخباری ها، در شرایطی حجیت ظواهر قرآن را نفی کردند که خود سنت حجیتش را از قرآن می گیرد ضمن آنکه از نظر معصوم (ع)، ملاک صحت روایت، قرآن است. امام صادق (ع) از قول پیامبر اکرم (ص) می فرمایند: «برای هر امر حقّی حقیقتی است و برای هر امر درستی نوری است. پس آنچه را موافق قرآن است، اخذ کنید و آنچه را مخالف قرآن است، ترک کنید.» یا در جای دیگر که پیامبر اکرم (ص) می فرمایند: «اعرِضوا حَدیثی علی کتابِ اللّهِ، فإنْ وافَقَهُ فهُو مِنّی و أنا قُلتُهُ» یعنی حدیث مرا با کتاب خدا بسنجید، اگر موافق بود، از من است و من آن را گفته ام. بعد هم مشکل دیگر اخباریون این بود که آمدند ضعف سندی بسیاری از روایات را نادیده گرفتند و همین امر موجب شد، پای روایاتی به فقه باز شود که قبل از آنها ممنوع تلقی می شد.

هفت. عقل در عرض قرآن و سنت یا در طول آن دو؟

ما روایات زیادی داریم که البته با تعیین شرایطی (که توجه به این شرایط در جای خود حائز اهمیت است) وجاهت شرعی حضور عقل در عرض قرآن و سنت را تایید می کنند. برای نمونه، از پیامبر گرامی نقل مشهوری است که می فرمایند: «إذا أتاکُم عَنّی حَدیثٌ فَاعرِضُوهُ‏ عَلَی‏ کِتابِ‏ اللّهِ‏ وَ حُجّةِ عُقُولِکُم‏ فَإن وافَقَهُما فَاقبِلوهُ وَ إلّا فَاضرِبُوا بِهِ عَرضَ الجِدارِ» یعنی هرگاه سخنی از من به شما رسید، آن را بر کتاب خدا و خردهایتان (حجت عقل) عرضه بدارید؛ اگر با این دو هماهنگ بود آن را بپذیرید وگرنه آن را بر دیوار بکوبید. البته طبیعی است که در اینجا منظور از عقل، عقل ابزاری نیست بلکه منظور عقل برهانی است. خُب، با همه اینها، جدای از از حجیت انداختن ظاهر قرآن توسط اخباری ها، حذف عقل از مصادر و ادله فقه، ضربه دیگری بود که از سوی اخباری مسلک ها به فقه زده شد. مشکل اخباری ها با اصولیّون هم در این بود که اولاً با قاعده مندتر شدن فقه، جایی برای تداوم حیات رویه های غلطی که اخباری مسلک ها در اجتهاد پایه گذاری کرده بودند (مانند جواز استناد به روایات ضعیف) باقی نمی ماند، ثانیاً، اصول فقه نه تنها برای شکل گیری و بسط خود از مدد عقل بهره گرفته بود، بلکه در شرایط خاص، به استنباطات مستقل عقلی در متن فقه وجاهت می داد.

هشت. عمده احکام اسلامی جنبه اجتماعی دارد و در عصر غیبت نباید نادیده گرفته شود

اینکه امام خمینی (ره) تاکید داشتند سیاست در ذات تعالیم اسلامی است و جایی از تعالیم اسلامی را نمی توان یافت که خالی از سیاست باشد؛ یا اینکه می فرمودند: «والله اسلام تمامش سیاست است؛ اسلام را بد معرفی کرده اند.» موضوعی نیست که بتوان از کنار آن به سادگی گذشت. حتی تعالیم عبادیِ فردی اسلام و مقدمات آن، خالی از تأثیرات اجتماعی نیست. اصولاً اسلام نه تنها انسان مسلمان را به زیست مدنی تشویق می کند بلکه طبیعی است که در برابر حیات مدنی انسان که نقش تردید ناپذیری در رشد و کمال معنوی انسان دارد بی تفاوت نباشد. لذا باید گفت بخش معتنابهی از آیات قرآن و سپس روایات مستقیماً به مسائل بزرگ و کوچک اجتماعی مربوط است. باید توجه داشت تا انسان جامعه مطلوب را نسازد و جامعه را به مسیری هموار و شتاب دهنده برای رشد و تعالی خود فراهم نکند، خبری از سعادت واقعی او نیست لذا نباید حرکت به سمت راه اندازی دولت اسلامی، سپس جامعه سازی و در نهایت تمدن سازی عجیب به نظر برسد. در واقع، شکل گیری تمدن اسلامی، همان مسیر هموار و شتاب دهنده ای است که وجود آن برای کمال و تعالی انسان ضروری است و در این بین، روشن است که نمی توان گفت که سعادت ورزی تنها منحصر به دوران حضور معصوم (ع) است و انسان مسلمان در عصر غیبت از سعادت محروم است. پس در دوران غیبت هم حرکت به سمت دولت سازی، جامعه سازی و تمدن سازی ضروری است با این ملاحظه که درجه آن دولت، آن جامعه و آن تمدنی که در عصر حضور معصوم (ع) شکل می گیرد با درجه دولت، جامعه و تمدنی که در عصر غیبت معصوم (ع) بوجود می آید یکسان نیست.

نُه. تعالیم اسلامی ذاتاً مجموعه ای هماهنگ و نظام مند است و اجرای آن هم باید هماهنگ باشد

از طرف دیگر، نه فقط بخش معتنابهی از تعالیم اسلامی ناظر به حیات مدنی و اجتماعی انسان است بلکه بین این تعالیم اعم از فردی و اجتماعی، کلی و جزئی، هماهنگی ذاتی وجود دارد. در واقع، نظریه پردازان اسلامی نیز به دنبال هماهنگ سازی تعالیم اسلامی نیستند بلکه هدف آنها کشف و نشان دادن این هماهنگی هستند و مهم ترین معنای این هماهنگی، انداوم وار بودن و نظام مندی تعالیم اسلامی است. نظام مندی یعنی همه اجراء دین اولاً در جای خود قرار دارند و علاوه بر این، برای رسیدن به مقصد با همدیگر تعامل و هم افزایی دارند. قرآن مجید هم در سوره نساء آیه ۸۲ می فرماید: «أَفَلَا یَتَدَبَّرُونَ الْقُرْآنَ وَلَوْ کَانَ مِنْ عِنْدِ غَیْرِ اللَّهِ لَوَجَدُوا فِیهِ اخْتِلَافًا کَثِیرًا» یعنی درباره قرآن نمی‌اندیشند؟! اگر از سوی غیر خدا بود، اختلاف فراوانی در آن می‌یافتند. در چنین شرایطی، روشن است که به اسم غیبت معصوم و یا کم بضاعتی، هم «نُؤمِنُ بِبَعضٍ وَ نَکفُرُ بِبَعض» و هم «جَعَلُوا القُرآنَ عِضینَ» که قرآن آن را صراحتاً محکوم کرده است جایی ندارد و نمی توان گفت در دوران غیبت، فقط بخشی از تعالیم اسلامی را اجرا می کنیم و بخش دیگر را به دوران ظهور معصوم (ع) مؤکول می کنیم. خیر، تعالیم اسلامی باید به صورت کامل و هماهنگ اجرا شود هرچند ممکن است در عصر غیبت، استنباط و اجرای تعالیم اسلامی با نقطه مطلوب فاصله داشته باشد.

دَه. لزوم رمزگشایی از غیبت طولانی معصوم (ع)

هرچند غیبت معصوم (ع) نتیجه قهری اعمال بد ما و نیز پیامد از دست دادن ظرفیت های مواجهه عینی مسلمانان با امام معصوم (ع) است اما موضوع غیبت را نباید خارج از برنامه کلان الهی در این عالم تفسیر کرد. این عالم بی هدف و برای بازی خلق نشده و تابع یک برنامه کلان و دقیق تکوینی است که برنامه تشریع هم منطبق بر برنامه تکوین است. وقتی اینگونه است حتماً باید در حد بضاعت به دنبال کشف حکمت غیبت امام معصوم (ع) بود. همانطور که در ابتدای سخن اشاره کردم این موضوع نمی تواند با فلسفه خاتمیت در اسلام نیز بی ارتباط باشد؛ یعنی انسان آخر الزمان نه فقط با نسخه ای از قرآن مواجهه می شود که «لا رطب و لا یابس الا فی کتاب مبین» در خود آن تصریح شده و منظور از آن احتمالاً این است که قرآن برای هدایت انسان و جامعه انسانی از هیچ چیز فروگذار نکرده بلکه این انسان از بلوع عقلی لازم برای درک مناسب و عمیق‌تری از قرآن برخوردار است و سنت هم در این جهت از او دستگیری می کند. از طرف دیگر، غیبت امام، میدان وسیع و بسیار پیچیده ای را برای ابتلائات توسط انسانی که در جستجوی مراتب عالی تری از رشد و کمال است فراهم کرده است و لذا در روایات، ایمان انسان آخر الزمان و مقاومت او در برابر فتنه های شیطانی از ارزش مضاعفی برخوردار شده است.

یازده. محرومیت از حضور معصوم (ع) چه عواضی برای امت اسلامی دارد؟

جدای جایگاه منحصربفرد، امام (ع) به مثابه مجرای فیض الهی به موجودات، امام معصوم (ع) عالی ترین الگوی رشد و کمال برای انسان محسوب می شود که فقدان آن می تواند خسارت بزرگی برای انسان تلقی شود. از طرف دیگر، قول، فعل و تقریر امام (ع) جزء مهمی از منابع دین را بوجود می آورد که در شرایط غیبت، انسان مسلمان از این منابع محروم است. رمز گشایی از عالم و پاسخگویی به صدها سئوال بی پاسخ یکی دیگر از ثمرات حضور امام معصوم (ع) به شمار می رود. از اینها گذشته، حضور امام (ع) راهی مؤثر برای کسب یقین در مسیر دست یابی به حقیقت شریعت است که فقه در فقدان امام (ع) به جای آن از ظنون معتبر مدد می گیرد. مسأله بعدی، رفع بخش مهمی از اختلافات مضرّ و پراکندگی ها از سوی امام (ع) است که جز امام (ع) کسی شأن پایان دادن به این نوع از اختلافات را ندارد و نهایتاً از همه مهم تر، نقشی است که امام معصوم (ع) در زمان حضور خود به میزان ظرفیت انسان و جامعه انسانی و بطرق گوناگون از جمله تشکیل دولت تراز اسلامی، در جهت رساندن انسان به مقاصد دینی ایفا می کند. همه اینها نشان می دهد ما چه به عنوان نظریه پردازان ولایت فقیه و چه مروجان این خط، نه تنها هیچگاه خلأهای حضور امام معصوم (ع) را در دست یابی به دولت، جامعه و تمدن اسلامی انکار نکرده ایم بلکه آن را موجب محدودیت هایی برای رسیدن به مقاصد اسلامی قلمداد می کنیم. از همین روست که من معتقدم کتاب عصر حیرت درباره تفاوت عصر معصوم و عصر غیر معصوم، از چیزی سخن می راند که مشخص نیست چه کسانی در گذشته یا الآن منکر آن بوده و هستند.

دوازده. ولایت فقیه در امتداد ولایت رسول الله و ائمه هدی (ع)

می دانید که در عصر غیبت، بنا به روایاتی از قبیل: ««الّذینَ یَأتُونَ مِنْ بَعْدی، یَروُنَ حَدِیثی وَ سُنتّی فَیُعلِّمُونَها الْنّاسَ مِنْ‏‎ ‎‏بَعْدی‏‎»، «وَ أمَّا الْحَوَادِثُ الْوَاقِعَةُ فَارْجِعُوا فِیهَا إِلَی رُوَاةِ حَدِیثِنَا فَإِنَّهُمْ حُجَّتِی عَلَیْکُمْ وَ أَنَا حُجَّةُ اللَّهِ عَلَیْهِمْ» و یا «أنَّ مَجَارِیَ الْأُمُورِ وَ الْأَحْکَامِ عَلَی أَیْدِی الْعُلَمَاءِ بِاللَّهِ الْأُمَنَاءِ عَلَی حَلَالِهِ وَ حَرَامِهِ»، ولی فقیه دارای شرایط تعیین شده، به مثابه منصوب عام از ناحیه خدا و دین، نقش زعامت و سرپرستی جامعه اسلامی را بر عهده دارد. ممکن است در قلمرو اختیارات ولی فقیه اختلاف نظرهایی باشد، اما اصل ولایت فقیه در شیعه تقریباً یک امر مسلم است و بزرگانی همچون شیخ مفید، علامه حلی، خواجه نصیر، محقق کرکی، ملا احمد نراقی و غیره، هم به آن کاملاً معتقد بودند و هم در حدی که شرایط اجازه می داد به آن عمل کردند. نمی خواهم بگویم در بین علما ولایت فقیه مخالف نداشته اما همانطور که اشاره شد، موافقان ولایت فقیه بر مخالفان آن کاملاً برتری دارند ضمن آنکه برخی از علمایی که به عنوان موافق از آنها نام بردم، استوانه های فقه شیعی محسوب می شوند. البته امام خمینی (ره)، هم دایره اختیارات ولایت فقیه را حداکثری معرفی کرد و هم با حمایت قاطبه مردم، شرایط تحقق عینی آن را فراهم نمود. هر چند پیش تر از این نمونه های کوچکی از ولایت فقیه حداکثری مانند کار مرحوم آیت الله سید عبدالحسین لاری در لارستان وجود دارد، لکن عصری که ما در آن بسر می بریم از جهت حاکمیت حداکثری ولایت فقیه، یک عصر منحصربفرد و بی سابقه است. یعنی ما با یک نعمت عظیم روبرو هستیم که به هر دلیل شیعیان از غیبت کبری به بعد از آن محروم بودند. حرف اصلی من در اینجا این است که وقتی ولی فقیه مبسوط الید وجود دارد، دیگر جامعه اسلامی بی سرپرست نیست.

سیزده. ولایت فقیه تنها راه مشروعیت بخشی به «عمل سیاسی» در عصر غیبت

خب، ولایت فقیه چه نقلاً و چه عقلاً، تنها راه کسب مشروعیت در دوران غیبت معصوم (ع) قلمداد می شود. اگر راه دیگری برای مشروعیت وجود دارد بفرمایید تا ما هم بدانیم! در عصر غیبت، رابطه ما با امام معصوم (ع) قطع است و بنا به دستور خود ائمه (ع)، تکلیف دینی ما مراجعه به فقهای حائز شرایط است. حتی اگر روایاتی هم در این زمینه نداشتیم، عقل هم چنین راهی را پیش روی ما قرار می داد. چنانچه بگویم ولایت فقیه در زمره بدیهیات عقلی است، اغراق نکرده ام. جالب است که فرمایش امام زمان (ارواحنا فداه) در توقیع مشهور «وَ أمَّا الْحَوَادِثُ الْوَاقِعَةُ فَارْجِعُوا فِیهَا إِلَی رُوَاةِ حَدِیثِنَا»، در پاسخ به این پرسش کلیدی است که پاسخ سئوالات خودمان را از چه کسی دریافت کنیم؟ و حضرت ما را به فقها ارجاع می دهند. بنابراین، با حضور ولی فقیه، عصر حیرت آنچنانکه مولف کتاب به نادرستی از روایات استنباط کرده اند وجود ندارد چرا که خط امامت دوباره برقرار می شود و تعالیم امام به طور نسبی و در حد بضاعت در جامعه جریان می یابد. بله، روشن است که نه ولی فقیه هم عرض و مساوی امام معصوم (ع) است و نه تا الآن کسی چنین ادعایی کرده است. ولی فقیه نه معصوم است و نه می تواند جای خالی امام (ع) را در همه وجوه امامت پر کند، اما با حضور او، هم جامعه اسلامی از بی سرپرستی خارج می شود و هم به طور نسبی و لااقل در امور اجتماعی، امت اسلامی از حیرت و سردرگمی خارج می شود. به بیان دیگر، ولایت وفقیه تنها ریسمانی است که در دوران غیبت معصوم (ع) می تواند مسلمانان را از بی دینی و افتادن در پرتگاه سکولاریسم نجات دهد و کسانی که در دوران حاکمیت ولی فقیه به دلیل جدا شدن از خط ولی فقیه، مردود می شوند، به طریق اولی در دوران ظهور امام (ع) مردود می شود و درک جسم مبارک امام (ع) لزوماً واقعیت های شخصیتی و ملکات نفسانی آنها را تغییر نمی دهد.

چهارده. تمدن نوین اسلامی مساوی با تمدن مهدوی (ع) نیست

برخی به غلط تصور می کنند که تمدن نوین اسلامی همان تمدن مهدوی موعود است. خیر، تمدن نوین اسلامی، تمدنی است در قواره عصر غیبت و در چارچوب بضاعت هایی که با حضور ولی فقیه مبسوط الید ایجاد شده است. جناب آقای نصیری از یک طرف ضرورت تلاش برای اصلاح جامعه در دوران غیبت معصوم (ع) را رد نمی کنند و از سوی دیگر تلاش برای تمدن سازی را کوششی نامشروع و از قبل شکست خورده معرفی می کنند! خب، مگر تمدن سازی غیر از ایجاد شرایطِ اصلاح جامعه اسلامی است؟ البته ظاهراً ما در زمینه معنا و گستره اصلاح با آقای نصیری اختلاف نظر داریم. ما معتقدیم در دوران غیبت و با حضور مشروعیت‌بخش ولایت فقیه اصلاح جامعه سقفی ندارد و در حد بضاعت باید به سمت اصلاح بالعمنی الاعم حرکت کرد. تمدن نوین اسلامی، یک نظم اجتماعی ممتاز مبتنی بر استنباط ما از تعالیم اسلامی است که می تواند شرایط رشد و تعالی فرد و جامعه را در عصر غیبت فراهم کند.

پانزده. چرا بخش مهمی از مختصات تمدن نوین اسلامی با تمدن مهدوی یکی است؟

مقاصد اسلامی در یک فهم نسبتاً صحیح از روح تعالیم اسلامی، در هر عصری یکی است لکن مراتب آن بسته به شرایط، از جمله شرایط حضور معصوم (ع) متفاوت است. از سوی دیگر، عرض کردیم که تمدن نوین اسلامی مساوی تمدن مهدوی موعود نیست اما طبیعی است که هر تمدنی، مادام که خود را اسلامی تعریف می کند، جهت های خود را به سوی قله تنظیم می کند و قله همان تمدن مهدوی است. ما با یک مسیر طولانی و پر فراز و نشیب برای رسیدن به قله روبرو هستیم اما طولانی و دشوار بودن مسیر سبب نمی شود که از گام برداشتن در این مسیر صرف نظر کنیم. ما در حد خودمان به سمت قله حرکت می کنیم و هر قدر که به قله تقرب پیدا کنیم، پیروز شده ایم. البته تمدن مهدوی یک سری ویژگی ها و امتیازات خاص و منحصربفرد دارد که قبل از ظهور، ظرف و مظروف آن موجود نیست اما این سخن به مفهوم آن نیست که همه مختصات تمدن مهدوی اینگونه است. لذا ما با قبول اصل تشکیکی بودن ویژگی های عام تمدن مهدوی، ویژگی های تمدن نوین اسلامی در عصر غیبت، و تمدن مهدوی در عصر ظهور را یکسان می دانیم.

شانزده. قواعد حاکم بر دنیا و ظرفیت تحقق عینی هدایت مستقیم معصوم (ع)

روشن است که ما در دنیا یعنی عالم مُلکی زندگی می کنیم. عالمی که اختیار هست، عالمی که شیطان هست و عالمی که تزاحم هست. این عالم، قواعد خاص خود را دارد و با عوالم دیگر متفاوت است. پیامبران هم در چنین دنیایی مبعوث شدند و ائمه هدی (ع) هم در چنین دنیایی امامت می کنند. انسان ها هم مَلَک نیستند که لَا یَسْبِقُونَهُ بِالْقَوْلِ وَهُم بِأَمْرِهِ یَعْمَلُونَ باشند. اصل حاکم «انا هدیناه السبیل اما شاکرا و اما کفورا» است. بنابراین، در زمان حضور امام معصوم (ع) نیز وجود اختلال و نابسامانی و وجود فساد غیرمنتظره نیست. مگر پیامبر اکرم (ص) یا امام علی (ع) در دوران حکومتشان با برخی مسائل اجتماعی روبرو نبودند؟ تفاوت حضور امام (ع) و عدم حضور امام (ع) در امر هدایت به سمت حقیقت، و در میزان کارآمدی سیستم اسلامی است، و الا دوره معصوم نیز موانع برای دست یابی به مدینه فاضله موعود کم نیست. البته بحث ظهور حضرت حجت (ارواحنا فداه) با عصر سایر ائمه (ع) از جهت تحقق مقاصد اسلامی تفاوتهایی دارد چراکه عصر ظهور حضرت مهدی (ع)، عصر تحقق قطعی وعده های الهی است. حال با معجزه، با کرامت و یا با همراهی انسان های رشیدی که در رکاب امام زمان (ع) عهده دار مدیریت جامعه جهانی اسلام خواهند بود.

هفده. آیا عصر غیبت، عصر حیرت و سرگردانی است؟

بنا بر آنچه تا الآن خدمتتان عرض کردیم، حضور امام (ع) صرفاً به منزله حضور فیزیکی نیست. از طرف دیگر، چه بسا افراد زیادی که حضور امام (ع) را تفصیلاً درک کردند و نه تنها هیچ بهره ای از امام نبردند بلکه در مقابل امام (ع) هم ایستادند که مستندات تاریخی آن بسیار است. حضور امام (ع) - جدای از آثار تکوینی اش در جامعه که در جای خود محل توجه است- زمانی اثربخش است که تعالیم و سیره امام (ع) مورد تبعیت قرار گیرد. بنابراین می توان گفت که تعالیم امام (ع) وجهی از حضور امام (ع) است. در این میان، تفقه و اجتهاد می تواند با ایجاد مسیری نسبتاً مطمئن برای دست یابی به تعالیم امام (ع)، نه فقط بخش مهمی از سردرگمی ناشی از غیبت امام (ع) را رفع کند بلکه فرصت جاری و ساری شدن تعالیم امام در متن زندگی فردی و اجتماعی را هم بوجود بیاورد. نباید فراموش کرد که در طول دوران غیبت، اجازه ندادند که دستگاه فقهی آنچنان که باید فعال شود و تأثیرات عینی گسترده داشته باشد و عصر ما از این جهت حقیقتاً ممتاز است. در چنین شرایطی، طبیعی است که عصر غیبت، عصر حیرت معرفی شود. لکن اگر اجازه داده می شد که دستگاه فقه کما هو حقه پیاده شود، دیگر عصر غیبت مطلقاً عصر حیرت و عصر تاریکی نبود هرچند غیبت معصوم (ع) در میان مسلمانان کم محرومیتی نیست و شیعه ای نیست که تفاوت عصر حضور با عصر غیبت را متوجه نشود. من نمی دانم چرا جناب آقای نصیری در کتاب عصر حیرت روایات مرتبط با فقه و فقها را نادیده گرفته اند؟ احتمال می دهم ایشان به خوبی می دانند اگر به این روایات بپردازند، تنفاقضات زیادی در مباحث ایشان شکل خواهد گرفت که خلاص شدن از آن کار آسانی نیست.

هجده. مقدمات ظهور امام زمان (عج) چگونه فراهم می شود؟

بعضی ها به فراهم شدن مقدمات ظهور نگاه تخیلی دارند و یا تصور می کنند مقدمات ظهور به صورت دفعی مهیا می شود. این تصور با منطق اسلام سازگار نیست. مقدمات ظهور را به بهانه نمی دهند به بهاء می دهند؛ یعنی فراهم سازی مقدمات ظهور که یک تکلیف شرعی محسوب می شود نیازمند برنامه ریزی، سرمایه گذاری و مجاهدت است و همه اینها، باز معلوم نیست در تراز مقدمات ظهور و مقتضی تحقق مشیت الهی باشد. لذا ظهور به تعویق می افتد. البته ما در این عرصه مأمور به تکلیف هستیم نه مأمور به نتیجه؛ و لذا نباید از تلاش های هدفمند خودمان در این عرصه دلسرد شویم. همانطور که از عرایض قبلی بنده تا حدی آشکار شد، تمدن سازی در عصر غیبت، کوششی است در جهت فراهم سازی مقدمات ظهور؛ بنابراین، اگر به دنبال فراهم ساختن مقدمات ظهور و شکل گیری تمدن مهدوی موعود هستیم، تمدن سازی در عصر غیبت، انشاالله این فرصت را تا حد خوبی فراهم می کند. اگر به دنبال آزادسازی ظرفیت ها هستیم، اگر به دنبال افزایش قدرت سخت افزاری و نرم افزاری جامعه اسلامی هستیم، اگر به دنبال خارج شدن از سلطه کفار هستیم، اگر به دنبال تقویت بنیه فکری-دینی مومنین هستیم، اگر به دنبال ساخت انسان های متعالی هستیم، باید در مسیر شکل گیری تمدن نوین اسلامی گام برداریم.

نوزده. معنای درست انتظار فرج

بنابراین، طبیعی است که انتظار فرج تنها به مفهوم به سجاده نشستن و دعا برای تعجیل در فرج نیست. از طرف دیگر، انتظار فرج، به معنی رویکرد حداقلی به اسلام و باز گذاشتن ابواب سکولاریسم هم نیست. چنانچه بسط یدی نباشد، و یا کسب بسط ید عملی نباشد، طبیعی است که تکلیف مالایطاق جائز نیست اما وقتی بسط ید بود و مانعی هم برای فهم و عینیت بخشی نسبی (و نه مطلق) به خط امامت وجود نداشت، به چه دلیل باید از گام برداشتن در جهت تحقق حداکثری اسلام پرهیز نمود؟ از این گذشته، همانطور که اشاره شد، مقدمات ظهور یک معجزه نیست. تلاش برای فراهم کردن مقدمات ظهور هم یک امر دفعی نیست، با این وصف، در هر عصری، برنامه ریزی برای ایجاد تدریجی مقدمات ظهور و مجاهدت در این جهت، یکی از مصادیق بارز انتظار فرج محسوب می شود و چنانچه اشاره شد، ما هم به خود انقلاب اسلامی و نظام بر آمده از آن، و هم به تمدن سازی با این چشم نگاه می کنیم.

بیست. حرکت تاریخ، تکاملی و خطی است

آقای نصیری در این کتاب سعی کرده اند تا دیدگاه شهید مطهری در باب حرکت تکاملی تاریخ را نقد کنند اما در این نقد توفیقی نداشته اند. دیدگاه شهید مطهری در زمینه تکامل تاریخ در نقطه مقابل دیدگاه دوری ابن خلدون است. از نظر ابن خلدون، جوامع دائماً در حال مرگ و زندگی هستند و به تبع مرگ و حیات جوامع، تاریخ هم با آغازها و پایان های فراوانی روبروست. شهید مطهری رویکرد ابن خلدون به تاریخ را رد می کند و معتقد است که بر اساس فطرت، تاریخ، از ظهور آدم ابوالبشر تا آخر، یک از یک حرکت تکاملی برخوردار است و این تکامل تاریخ با فرازها و فرودهای تاریخ منافاتی ندارد. به بیان دیگر، خط تاریخ، یک خط ممتد و صعودی نیست بلکه یک خط سینوسی است و میانگین گیری از آن، تکاملی بودن آنرا ثابت می کند. در حقیقت، گاهی طبیعت بر فطرت غلبه می کند و گاهی برعکس فطرت بر طبیعت پیروز می شود اما فطرت هیچگاه نمیمیرد. فطرت ضعیف می شود اما در آن مرگ راهی ندارد. پس مهم در فهم حرکت تکاملی تاریخ، نگاه از بالا، و در نظر گرفتن حد وسط است. اگر حرکت تکاملی تاریخ رد شود، به تبع آن، استمرار خط رسالت پیامبران الهی و جانشینان بر حقشان هم رد می شود و همانطور که اشاره شد، پیامبران الهی در انجام ماموریت خود شکست نخوردند و خط رسالت تا فرارسیدن خاتمیت تداوم داشت و بعد از آن هم فصل امامت آغاز شد و خط امامت تا ظهور امام مهدی (ع) از امامی به امامی دیگر منتقل می شود و در غیبت هم از فقها به عنوان وارثان رسول الله (ص) به فقهای دیگر منتقل می گردد.

بیست و یک. مدرنیسم در تحقق خیلی از اهداف خود ناکام بوده است

یکی از مشکلات جناب آقای نصیری در این کتاب، غول سازی از غرب و مدرنیته است. در واقع، کتاب عصر حیرت، نقاط ضعف و خلأهای مدرنیته و به ویژه موانعی که انقلاب اسلامی در جهت ناکامی غرب در پروژه های جهان‌خواری ایجاد کرده است نادیده می گیرد، این در حالی است که شمار کثیری از نخبگان غربی، هم به افول غرب اذعان دارند و نقش انقلاب اسلامی را در این افول مهم توصیف می کنند. کسانی هم که یک روزی نظریه پایان تاریخ را داده بودند، نظر خود را به صراحت پس گرفتند. غرب امروز با چالش ها و بهتر است بگوییم با بحران های زیادی روبروست که از ظرفیت های لازم برای خروج از آنها برخوردار نیست. تمدن مدرن غرب با محوریت لیبرالیسم، در ایجاد بهشت زمینی که وعده اش را داده بود- هم از حیث تئوریک و هم از حیث عملی شکست خورده است- و انسان امروز دیگر از زندگی خود رضایت ندارد. من معتقدم انسان غربی و به تبع آن، کسانی که قبله خودشان را غرب قرار داده بودند، به شدت به خاطر شرایط بغرنجی که تمدن غربی در جهان ایجاد کرده احساس سرخوردگی می کنند. شما ببینید، امروز امریکا که قله تمدن جدید غربی محسوب می شود با بحران های جدی روبروست. بحران نژاد پرستی، بحران شکاف اجتماعی، بحران امنیت، بحران رشد آسیب های اجتماعی، بحران دموکراسی، بحران سیاست ورزی و جنگ پنهان و آشکار احزاب و از همه‌مهم تر بحران تجزیه. وضع اروپا هم از این بهتر نیست و امریکا و اروپا در یک کشتی سوار هستند. با این حال، معلوم نیست که چرا از این واقعیت ها در کتاب عصر حیرت سخنی به میان نمی آید؟

بیست و دو. همه دستاوردهای مدرنیته ضددینی نیست

اینکه تمدن غرب رو به افول و غروب است منافاتی با این حقیقت ندارد که طی چند سده اخیر، تمدن غربی در عرصه مادی پیشرفت های چشم گیر و منحصربفردی داشته است و کسی نمی تواند این پیشرفت ها را نادیده بگیرد. از سوی دیگر، من قبلاً هم عرض کرده ام که ما به دلایل روشن، افکار هیدگری_فردیدی درباره غرب را قبول نداریم. البته احترام بزرگوارانی که چنین دیدگاهی دارند محفوظ است اما اندیشه هیدگری-فردیدی با نهضت امام خمینی و گفتمان انقلاب سازگار نیست. من قصد ندارم دوباره به دلایل خودم بپردازم و شما را به گفته ها و نوشته های قبلی ام ارجاع می دهم؛ حرف بنده در اینجا این است که فطرت الهی در غرب زنده بگور شده اما نمرده است و لذا دستاوردهای تمدن غرب طی چند سده اخیر- که برداشت ما از بخش عمده آن فرایندی است و نه پروژه ای-، نمی تواند یکسره ظلمانی و به تبع آن، غیرقابل الهام گیری برای تمدن اسلامی باشد. معنای این حرف این است که تمدن نوین اسلامی البته به صورت هوشمندانه از مزیت ها و نقاط قوت تمدن مدرن غربی استفاده می کند حتی اگر مجبور به برخی تغییرات جوهری در آنها باشد. این حرف از دو جهت اهمیت دارد: جهت اول این است که ما غرب را یکسره سیاه و نشانه شکست جریان حق در این عالم نمی دانیم، و جهت دوم این است که هر کجا لازم باشد از دستاوردهای مثبت غرب در تمدن سازی استفاده می کنیم.

بیست و سه. مدرنیته مانعی غیر قابل رفع در برابر تمدن نوین اسلامی نیست

واقعیت این است که کتاب عصر حیرت، حاضر است مدرنتیه و سکولاریسم و تبعات آن را بپذیرد و آنرا مقتضی چیزی شبیه حوالت تاریخی این عصر معرفی کند، اما حاضر نیست کوشش برای تقرب به اسلام ناب را -به خاطر احتمال خطا و یا شکست- قبول کند! همانطور که اشاره شد غول سازی از مدرنیته و رویکرد جبری به آن و سپس تسلیم در برابر مدرنیته چیزی است که جناب آقای نصیری در این کتاب به راحتی به آن تن می دهند و در چنین شرایطی، طبیعی است که برای ایشان و امثال ایشان، ظهور تمدن نوین اسلامی در عصر مدرنیته باور پذیر نباشد. این در حالی است که هر قدر تمدن مدرن غرب قدرتمند باشد، هیچ منع عقلی برای غلبه برآن وجود ندارد و تمدن نوین اسلامی در عصر غیبت هم می تواند به نقطه ای برسد که تمدن مدرن غربی را به انزوا بکشاند و خود را به مثابه یک تمدن قدرتمندِ توأماً مادی و معنوی به دنیا عرضه کند؛ هرچند این به معنای از بین رفتن تمدن مدرن غربی با محو جریان مادی‌گرا در جهان نیست.

بیست و چهار. آیا وجود ناهمواری در مسیر منطق قابل قبولی برای وارد نشدن در مسیر تلقی می شود؟

همانطور که اشاره کردم، سختی ها و دشواری ها و موانع احتمالی دلیل نمی شود که از حرکت به جلو صرف نظر کنیم. ما در راه مهم و بی سابقه ای پا گذاشته ایم که علاوه بر ناهمواری هایی که دارد حرکت در آن با دشمنی های سرسختی هم روبروست. ممکن است در طول مسیر، در مواردی پیروز شویم و در مواردی شکست بخوریم اما مادام که ظرفیت غلبه بر چالش ها و حتی بحران ها و روی پای خود ایستادن را داریم، باید به حرکت خود ادامه دهیم. در طول ۴۲ سالی که از پیروزی انقلاب اسلامی سپری شده کم ایراد نداشته ایم؛ کم ریزش نداشته ایم؛ کم ظرفیت سوزی نکرده ایم؛ کم خیانت نچشیده ایم؛ اما در این دنیای سکولار و دنیای مملوّ از تاریکی و ظلم، سرجمع در حال حرکت به سمت جلو هستیم. ما داریم پیشروی انقلاب و پسروی دشمنان انقلاب را حس می کنیم. حرکت جمهوری اسلامی اشکال دارد اما هیچکدام از اشکالات آن ذاتی نیست. همین‌مفاسدی که قوه قضائیه عزم خود را برای برخورد با آنها جزم کرده و با موارد مهمی هم برخورد کرد، کدامیک مولود هسته مرکزی نظام جمهوری اسلامی بود؟ من شهرت می دهم در طول ۴۲ سال گذشته، هسته سخت انقلاب همواره از آلودگی ها پاک بوده است. شما یک اشکال را مثال بزنید که برآمده از ذات گفتمان انقلاب باشد یا در هسته سخت رقم‌خورده باشد. من از آقای نصیری تعجب می کنم که چشمان خودشان را بر روی پیشروی های انقلاب بسته اند و فقط ایرادات و شکست ها را می بینند. کدام عقلانیت به ما می گوید در این شرایط، از بیم شکست یا لطمه خوردن آبروی اسلام، دست از حرکت برداریم یا حرکت خود را از حداکثری به حداقلی تقلیل دهیم؟

بیست و پنج. عصر انقلاب اسلامی، عصر بیداری است

بر اساس آنچه بیان شد، روشن است که عصر انقلاب و اعصار مابعد آن، لزوماً عصر حیرت نیست. عصر حیرت زمانی شکل می گیرد که مردم اعم از خواص و عوام، به حکمت اسلامی و به فقه اسلامی و به جریان امامت پشت کنند و نابخردان و شیادان و فاسدان را به جای حکماً و فقها و صالحین بر کرسی هدایت و زعامت بنشانند. البته متاسفانه در برخی مقاطع تاریخی این اتفاق افتاده است؛ چه در قضیه سقیفه و چه بعد از آن. امام علی (ع) در نامه به مالک اشتر می نویسند: مالک! «فَإِنَّ هَذَا الدِّینَ قَدْ کَانَ أَسِیراً فِی‏ أَیْدِی‏ الْأَشْرَارِ» با این حال، آنچه کتاب عصر حیرت با استناد به برخی روایات، این عصر (که عصر رونق فقه و ظهور گفتمان اسلام ناب است) را توصیف می‌کند، یک توصیف نارواست. من بر عکس آنچه آقای نصیری به عصر انقلاب اسلامی نسبت داده اند، این عصر را عصر بیداری و عصر تقرّب به اسلام ناب محمدی (ص) می دانم. عصری که نه از جهت کمیت و کیفیتِ حضور حکماً و فقها و انسانهای خودساخته با اعصار قبل قابل مقایسه است، و نه از حیث حاکمیت نسبی قوانین الهی با محوریت ولی فقیه، مسبوق به سابقه است.

بیست و شش. هم سویی جریان روشنفکری سکولار با کتاب عصر حیرت

یکی از چیزهایی که در مواجهه با کتاب عصر حیرت قابل تأمل است، هم‌سخنی و هم سویی تقریبی جریان روشنفکری سکولار و غربزده با جناب آقای مهدی نصیری است. کتاب عصر حیرت بر ناممکن بودن فهم دین و نسبی گرایی و رازآلودگی حیات تاکید دارد و آنها هم همین را می گویند. کتاب عصر حیرت بر شخصی سازی دین، اسلام حداقلی و عرفی گرایی تاکید دارد و آنها هم همین را می گویند. کتاب عصر حیرت بر مغلوبه بودن جریان حق در طول تاریخ و شکست رسولان الهی در غلبه بر باطل صحّه می گذارد و آنها هم همین را بیان می کنند. کتاب عصر حیرت بر هزیمت ناپذیری مدرنیته در عصر غیبت اصرار دارد و آنها هم همین را می گویند. کتاب عصر حیرت بر ناکامی انقلاب اسلامی در اهداف خود تاکید دارد و دستاوردهای مهم انقلاب را نادیده می گیرد و آنها هم همین را می گویند و لذا بنده علاقمندم این سئوال را طرح کنم که چرا جریان اخباری مسلک و ضد فلسفه با ظاهر غرب ستیزانه ای که از خود بروز می دهند به همان جایی می رسند که جریان روشنفکری غربگرا می رسد؟ البته این هم‌سویی لااقل در تاریخ معاصر ایران مسبوق به سابقه هست.

بیست و هفت. کتاب عصر حیرت محصول افکار ضد فلسفی

کتاب عصر حیرت را نمونه ای بارز از سطحی نگری و ناتوانی از درک عمیق مقاصد اسلامی می دانم که خود را در نتیجه گیری‌هایی که کتاب از آیات و روایات دارد به خوبی نشان می دهد. اگر از بنده سئوال کنند که این جنس سطحی نگری محصول چیست؟ در پاسخ خواهم گفت محصول عقل ستیزی فلسفی است که در مواردی بدون پشتوانه دانشی لازم و به نحو عنادورزانه بروز و ظهور پیدا کرده است. اگر جناب آقای نصیری به توصیه های مشفقانه قبلی عنایت می کرد و دست از فلسفه ستیزی که نتیجه آن عقل ستیزی است بر می داشت، امروز شاهد انتشار این کتاب پراشکال نبودیم. تفکر فلسفی بی نقد نیست اما خواص فراوانی دارد که یکی از مهم ترین آنها، مواجهه کلان نگرانه و نامتناقض با اسلام است. کسانی که از فلسفه فاصله می گیرند معمولاً به رویکرد های کاریکاتوری به اسلام مبتلا می شوند یا از جهات فکری به بن بست هایی می رسند که می تواند زمینه ظهور چنین برداشت هایی را در آنها را فراهم کند؛ حتی من معتقدم فقیه اهل فلسفه در استنباطات خود، از فقیهی که اهل فلسفه نیست موفق تر است چراکه جامع نگری و کل نگری قوی تری دارد و استنباطی بر خلاف روح تفکر اسلامی ندارد.