به گزارش خبرگزاری مهر، کیهان نوشت: درحالیکه روزمان را سپری میکنیم، باید به تناوب درنگ کرده و درباره این حقیقت تأمل کنیم که ما همیشه زنده نخواهیم بود و ازاینرو ممکن است امروز آخرین روز زندگیمان باشد. چنین تأملی بهجای آنکه ما را به لذتگرایی محض سوق دهد، بر آن میدارد که قدردان فرصت زندگی باشیم و از اینکه زندهایم و میتوانیم امروزمان را با فعالیت پُر کنیم به وجد آییم. این امر ما را بر آن میدارد که از هدردادن روزهایمان اجتناب کنیم.
بهعبارتدیگر وقتی به ما میگویند که هر روز را چنان زندگی کنیم که گویی آخرین روز است، هدفشان تغییر فعالیتهای روزانه ما نیست، بلکه تغییر حالت ذهنمان در هنگام انجامدادن آن فعالیتهاست. خصوصاً به این معنی نیست که میخواهند ما را از تفکر و برنامهریزی برای فردا بازدارند، بلکه از ما میخواهند همچنانکه درباره فردا فکر میکنیم و برای آن برنامهریزی میکنیم، قدر امروز را نیز بدانیم.
چرا آنقدر نگران آینده هستی؟ کسی که نگران اتفاقات آینده است، زندگی در حال را از دست خواهد داد. هدف داشته باش، برنامه داشته باش، برای آیندهات برنامهریزی کن، اما وابسته به نتیجه نباش. دوست من در حال باش، از این فرصتی که در اختیارت قرار گرفته استفاده کن، چیزی را خلق کن، به اطرافت نگاه کن، ببین درسی هست که یاد بگیری؟ کاری هست که بکنی؟ درگذشتهات هم زندگی نکن. ترس واندوه از آن کسی است که یا درگذشته سیر میکند یا در آینده؛ از حال لذت ببر.
فقط شکوفه امید بکار
باید بتوانی در هر شغلی و سمتی که هستی پیش و بیش از هر چیز امید بکاری! که اگر نیک بیندیشی برای همین ثانیهها و دقایق را سپری میکنی و برنامهریزی روز و ماه و سال داری و برای همین است که هنوز سال جدید نیامده، دستبهکار شدهای!
که اگر نیک بیندیشی مردم بیش از هر چیزی به امید نیاز دارند؛ پس دوست من امید داشته باش.
امید بکار، امید هدیه بده که انسان بیامید از مدار خارج شده است.
رحیم گشتی یک نویسنده برایمان زیبا و دلنشین چنین میگوید: «فرض کن یک صبح خورشید بیاید نه کوهی باشد، نه دشتی و دمنی، نه درختی و باغ و گلی، نه جویبار و رودی و دریایی، نه انسانی و حیوانی، چه روز تلخی خواهد داشت اگر آن را روز بنامد! پس بدان خورشید هم به امید در تکاپوست. برایتان و همه آنهایی که دوستشان دارید، امید میکارم و میدانم هر دلی چه نزدیک، چه دور، امید را میشناسد؛ پس میجوید و مطمئناً جذب میکند.»
برای موفقیت سخت بجنگ و مطمئن باش در پایان مسیر این تویی که خوشحالی.
سه پله تا موفقیت:
۱_ تعیین هدف
۲_ سختکوشی
۳_ مطمئن بودن
سیما صدیقیان یک مدیر موفق اقتصادی، ضمن بیان مطلب بالا، برایمان میگوید: «در ذهن خود، یک مُهر بزرگِ باطل شد را تجسم کنید و آن مُهر را بر تمام نگرشها و باورهایی که شما را به شکست و ناکامی میکشانند بزنید تا اندیشههای توانمند به ذهنتان راه یابند و جریان زندگی شما را دگرگون کنند.
بشکنید باورهایی را که از شما یک زندانی ساخته است بیآنکه بدانید. بشکنید باورهایی را که مانع موفقیتتان میشوند. موفقیت دو تا قانون دارد: «قانون اول: هرگز تسلیم نشو! قانون دوم: قانون اول را هیچوقت فراموش نکن.»
زهرا کشتکار یک فرهنگی از ما میپرسد: «تا حالا به لحظه تحویل بهار ۱۴۵۰ فکر کردید؟!» سپس در ادامه میگوید: «همه بلند میشوند، شادی میکنند و آن وسط یک مهربان از جمع جدا میشود، با یکدستش قاب عکسی را میبوسد، رویش دست میکشد و میگوید: «روحت شاد مامان بزرگ، روحت شاد پدربزرگ.» میدانید آن عکس کیست؟ آن عکس من و شماست!»
وی در ادامه میگوید: «تبدیل شدیم به یک خاطره خوش؛ اگر خیلی خوششانس باشیم. این واقعیت روزگار من و شماست. ۵۰ سال دیگر فقط یک خاطرهایم، توی یک قاب عکس خاک گرفته، همین، واقعاً همین؛ چرا حرص خوردن، چرا دل شکاندن، چرا تظاهر، چرا چاپلوسی و دروغ؟
بیایید مهربان باشیم، شاد باشیم، به دوستانمان بیشتر برسیم، کینهها را دور بریزیم، همینالان دلی به دست بیاوریم، آن سال چه بخواهیم، چه نخواهیم، میرسد، پس بهتر است خاطرهای خوش باشیم و انسانی که الگوی موفقیت است.»
«چرا» بسیار مهمتر از «چگونه» است!
مهمتر از اینکه بدانید چگونه باید یک کار را انجام دهید؟ این است که بدانید چرا باید آن کار را انجام دهید؟ اگر بهاندازه کافی دلیلی برای چرایی انجام دادن کاری وجود نداشته باشد، آنگاه علاقهای هم برای استقامت در چگونگی انجام دادن آن نیز وجود نخواهد داشت.
دو مهارت خاص باعث موفقیتهای زیاد در زندگی میشوند:
اول) قدرت برنامهریزی.
دوم) متعهد ماندن به اهداف بزرگ.
صفت متداول افراد فوقالعاده، سریع و چابک بودن آنهاست. دو استراتژی مشترکی که بین تمام این افراد وجود دارد عبارت است از:
اول) تعهد راسخ و ثابت در روند یادگیری.
دوم) اهداف واضح مکتوب و برنامهریزی برای رسیدن به آنها.
شبنم مسعودی یک برنامهریز شغلی برایمان توضیح میدهد: «حتی یک نابغه در کشورهای پیشرفته، بدون نقشه راه نابود خواهد شد. نیاز دارید تا یک نقشه داشته باشید که به شما بگوید میخواهید به کجا بروید؟ زمانی که مردم صرفاً توجه خود را به آن چیزی که هماکنون دارند، متمرکز میکنند و یا چشمانداز و مسیر خود را بهصورت روزانه معین میکنند، دچار انحراف میشوند. لازم است برای خود یک هدف در افق و دوردست قرار دهید تا بتوانید با سرعت و در مسیر مستقیم بهسوی هدفتان حرکت کنید.»
وی در ادامه میگوید: «قدرت «چراییتان» مهمترین عامل برای انجامدادن کارها است. زمانی که دلیلتان بهاندازه کافی بزرگ باشد، قادر به انجام هر کاری هستید. اگر ندانید به دنبال چه چیزی هستید؟ هیچگاه به آن نمیرسید. ذهنتان سعی میکند دنیای بیرونی شما را با چیزی که در دنیای درونیتان وجود دارد، تطبیق دهد.»
وقتی ذهنتان را طوری تنظیم کنید که همواره به دنبال چیزهایی که میخواهید، باشید، همانها موجودیت بیرونی مییابند و شما قادر خواهید بود، آنها را ببینید. درواقع آن دسته از پیامهایی را میبینید، میشنوید و تجربهشان میکنید که ذهنتان بر آنها متمرکز است. وقتی هدفهایتان را مشخص میکنید، به ذهن خود این فرصت را میدهید که به آن فکر کند. به ذهنتان چند جفت چشم میدهید که انسانها، شرایط، گفتوگوها و ایدههای جدید را ببیند. به این صورت دنیای بیرونیتان با دنیای درونیتان که همان اهدافتان است، منطبق میشود.»
آنچه باید به فرزندان خود درباره سواد مالی بیاموزید
همه ما از دوران کودکی تا به امروز صدها بار این ضربالمثل قدیمی را از زبان بزرگترها و یا شخصیتهای محبوب تلویزیونی شنیدهایم و یا در کتابها و مجلهها خواندهایم که میگوید: «پول چرک کف دست است.» بااینوجود، امروز که بزرگتر شدهایم، خیلی از ماها در دنیای واقعی با تناقض عجیبی بین شنیدهها و واقعیتهای عینی درباره این «چرک کف دست» روبهرو هستیم. تناقضهایی که از زمان کودکی شکلگرفته و در دوران بزرگسالی باعث شده تا نتوانیم به درک درستی از مفهوم پول، کسب پول، هزینه، خرج کرد پول و در نهایت پسانداز و سرمایهگذاری دست یابیم. اکنون فرزندان ما هم در معرض همین خطر قرار دارند، با این تفاوت که در آینده بخش بیشتری از زندگی بشر به مناسبات و تعاملات مالی مربوط شده و ابزارهای مالی بسیاری در زندگی آینده آنها مداخله خواهند داشت. ازاینرو اکنون باید از خود بپرسیم؛ تا چه حد فرزندانمان را آماده رویارویی با این چالشهای جدید ساختهایم؟
رضا سیف پور، مدرس سواد مالی و کارآفرینی، ضمن بیان مطالب بالا توضیح میدهد: «مهارت روبهرو شدن با این چالشها و به عبارتی مهارت مدیریت منابع پول و سرمایه و شیوههای تولید ثروت در علم جدیدی به نام «سواد مالی» تعریف میشود که به جهت نوپا بودن در کشور ما، تاکنون کمتر به آن پرداخته شده و لاجرم در نظام آموزش رسمی ما (مدرسه تا دانشگاه) چندان جایی ندارد. متأسفانه آموزش غیررسمی این علم نیز همچون دیگرگونههای نوین سواد مانند سواد رسانهای یا سواد ارتباطی، در کشور ما دستخوش سادهانگاری و سودجویی افرادی شده که سواد مالی را ذیل عناوین خودساخته و مضحکی همچون راههای میلیونر شدن یا چگونه ثروتمند شویم؟ و امثالهم به مردم عرضه میکنند و باعث میشوند تا جامعه نسبت به این علم بدبین و حتی بیاطلاع شود.»
این مدرس سواد مالی و کارآفرینی در ادامه میگوید: «این در حالی است که فرزندان ما در آینده ناگزیرند با مفهوم پول، شیوههای کسب درآمد، پسانداز و سرمایهگذاری، سهام، بیمه، طرحهای بازنشستگی، مالیات، برنامهریزی و بودجهبندی برای هزینه، مسئولیتپذیری پولی، خرید مقایسهای، انواع اوراق قرضه و مشارکت، کارتهای اعتباری و غیره آشنا شوند و حتی زندگی خود را بر اساس این مفاهیم سازماندهی کنند و تمام موفقیت آنها در این مسیر وابسته به آن است که در زمان مقتضی آموزشهای لازم درخصوص این موضوعات را فراگرفته باشند و همانطور که گفتیم این آموزشها ذیل مفهوم سواد مالی تعریف میشوند.
سواد مالی را میتوان به طور ساده ترکیبی از آگاهی، دانش، مهارتها، گرایش و رفتارهای مالی لازم برای تصمیمگیری صحیح مالی و سرانجام دستیابی به وضعیت مساعد مالی فردی تعریف کرد. این مهارتها باید در زندگی عملی توسط پدر و مادر در اختیار فرزندان قرار گیرد و برای حصول این موفقیت لازم است هم والدین و هم فرزندان با مفاهیم مرتبط با سواد مالی بهدرستی آشنا شوند. با این رویکرد انتظار میرود در بیتفاوتی نظام آموزش رسمی، رسانهها و بهخصوص رسانه ملی به اهمیت این آموزشها در خانواده
همت گمارد.»
چند نقلقول مهم و کاربردی از زبان کارآفرینان و تولیدکنندگان
مهمترین چیز آن است که کاری انجام شود که از نظر استراتژیکی درست باشد، نه اینکه کاری انجام دهیم که سود سریع به همراه داشته باشد.
شرکتها بیش از حد نگران هزینه کارهایی که انجام میدهند، هستند. آنها باید نگران هزینه انجام ندادن آن باشند.
اگر بازاریابی شما درست باشد و مطابق با نیاز جامعه، محصول و خدمت ارائه دهید، پس نباید نگران هزینههای صرف شده در مسیرتان باشید. باید نگران این باشید که اگر شما در بازار سریعتر نجنبید، مسلماً رقبا جای شما را خواهند گرفت. بهخاطر بسپاریم که بازار دنیای رقابت است.
یک استراتژی مناسب باید مطابق با نیازمندیهای سازمان در زمان مشخص تعریف بشود. اگر استراتژی درست انتخاب شود، سود خودبهخود خواهد آمد.
بررسیها نشان داده که هزینه جذب یک مشتری جدید بین ۵ تا ۱۱ برابر نگهداری مشتری قدیمی است. ۲ درصد بهبود برای مشتری، مستلزم ۱۰ درصد کاهش هزینهها است. ضرر و زیان ازدستدادن یک مشتری، در حکم فرار ۱۰۰ مشتری است. رضایت مشتری پیششرط تمام موفقیتهای بعدی شرکت است. گوشدادن به شکایت مشتری ۹۰ درصد کار است و حل کردن آن ۷ درصد و پیگیری برای اطلاع از راضی شدن مشتری ۳ درصد دیگر است.