به گزارش خبرگزاری مهر، روزنامه ایران نوشت: سر شب هرکسی شالی بلند برمیداشت و به پشت بام میرفت و از خانه این همسایه به خانه آن همسایه، شالش را جلوی پنجره باز و روشن حیاط آویزان میکرد. صاحبخانه که از قبل طبقی پر از تخم مرغ رنگ کرده و سنجد و کشمش و گردو یا چند جفت جوراب و کاسهای شکلات آماده کرده بود، مشتی هدیه به پر شال ناشناس میبست و داد میزد نوروزت مبارک به امید خدا سال دلخوشی باشد. تا همین سالهای نه چندان دور که هنوز معماری شهرستانها تهرانیزه نشده بود و پشت بامها به هم راه داشت، در شمالغرب ایران از آذربایجان تا کردستان «شالگردش» یا «شال سالاماخ» به راه بود.
آنهایی که نامزد داشتند، یکی دو روز قبل یواشکی رنگ شال را لو میدادند؛ شال زرد با گلهای ریز قرمز و ماه و ستاره بنفش. اگر آذری بلد باشید و حیدربابای شهریار را هم خوانده باشید حتماً آن بیت درخشان، خاطرتان هست که میگوید «چه رسم زیبایی است آویختن شال و عیدانهای که به شال داماد میبندند» دخترخانم لابد هزار بار قبض روح میشد تا هدیه مخصوص را بیآنکه اهالی خانه بفهمند به شال نامزدش گره بزند.
پیش از تهرانیزه شدن معماری شهری در شهرستانها، پشت بام بخش مهمی از ساحت زندگی اجتماعی بود؛ از چوب زدن و گرد گرفتن فرشها و آفتاب خوردن رختخوابها بگیر تا جمع شدن زنان همسایه روی پشت بام برای تهیه خشکبار و آذوقه زمستان و گپ و گفتهای دوستانه. چهارشنبه سوری مردم شهر به جای کوچه روی پشت بام آتش کوچکی میافروختند و از همان بالا برای هم دست تکان میدادند و عید مبارکی میگفتند. تهرانیزه شدن معماری شهری در شهرستانها و روستاها، اول پشت بام را حذف کرد بعد بقیه رسوم و آئینهای مربوط به پشت بام و درنهایت مفهوم همسایگی را.
یکی از این آئینها رسم زیبا و چشم نواز عروسی بوییپه، عروسی دم عید در کردستان است یا بهتر که بگوییم بود. داماد با شالی سرخ به پشت بام میرفت، چاقویی به لبه بام فرو میکرد و برای تماشاگرانی که دم در جمع شده بودند، سیب و انار میانداخت. گاهی هم نردبان میگذاشتند و عروس را نه از در که از پشت بام به خانه داماد میبردند.
آئین شالگردش در مناطق دیگری از ایران بهصورت قاشق زنی هنوز هم اجرا میشود و طرفداران خودش را دارد. اما یکی از رسوم زیبایی که نوعی آئین نمایشی است و تا یکی دو دهه پیش در کردستان و کرمانشاه اجرا میشد، آئین میرمیران یا میر نوروزی است. از این حیث میتوان گفت آئینهای نوروزی جنبههای نمایشی، فرهنگی و انسانی عمیقی دارند که بشدت وابسته به زندگی و مشارکت اجتماعی هستند؛ یا مثل شالگردش همه همسایهها را به پشت بام فرامیخوانند یا مثل میرمیران همه اهالی را به میدانی باز و فراخ در کنار روستا یا شهر.
میرمیران که معمولاً چوپان روستاست، این فرصت را دارد که در نوروز بر تخت سلطانی بنشیند، لباس حاکمان را بپوشد و با تاجی بر سر بر اریکه قدرت جلوس کند. میرمیران دو وزیر دارد؛ وزیر دست راست که احکامی عاقلانه و خیرخواهانه صادر میکند و وزیر سمت چپ که دستوراتی مسخره و خندهدار میدهد. میرمیران دستگاهی کامل از یک دولت با مسئولیتهای مشخص دارد و میتواند همچون یک پادشاه واقعی عمل کند. جارچیهایش پیام او را بین مردم پخش میکنند و ترانه و سرود میخوانند و مشاعره میکنند. دستگاه حکومت میرمیران به این شکل تقسیم میشود؛ کهن وزیر که مشاور میر است و معمولاً پیرمردی است بزله گو و شوخ طبع، وزیر چپ و راست که شرح داده شد، میرزا که منشی و دبیر کاخ میر است و دستورات او را انشا میکند، مرد «کوپال زیوین» یا مردی که گرزی سیمین در دست دارد و مأمور ابلاغ دستورات میر است، «وشکه رن» یا دلقک که زنگوله به گردن میآویزد و با مسخره کردن دستورات میرمیران دیگران را میخنداند، خنجرزنان، رامشگران و...
یکی از رسوم نوروزی البته دید و بازدید و کنار گذاشتن کینهها و دشمنیها و تازه کردن دیدار با دوستان و آشنایان و نو کردن دوستی است که در مرکز همه آئینهای نوروزی جایگاه ویژهای دارد. دید و بازدید پیش از این در شمالغرب کشور و پیش از تهرانیزه شدن معماری شهری و کمرنگ شدن پیوندهای همسایگی به این صورت بود که اول صبح عید یکی از همسایهها به خانه همسایه میرفت و هردو به خانه آن یکی همسایه و بعد هرسه به خانه دیگری تا جایی که همه همسایگان به اتفاق هم به خانه یکدیگر میرفتند. نزدیک ظهر در کوچهها جمعیت بزرگی را میدیدی که از خانهای بیرون میآیند و باهم به خانهای دیگر میروند. با تغییر معماری شهری و از دست رفتن پشت بام و حیاط و سکوی دم در که معمولاً برای نشستن عابری خسته یا گپ و گفتهای غروب همسایگان ساخته میشد، بخش مهمی از این مراسم و آئینها از دست رفت و روابط اجتماعی نیز تغییر شکل داد.
نوروزخوانی یکی از آئینهای زیبای نوروزی است که خوشبختانه هنوز در گیلان و مازندران زنده است. در این آئین نوروزخوانها در کوچه و خیابان میگردند و در مدح نوروز و بهار شعر میخوانند و فرارسیدن عید را مژده میدهند. بچهها دور و بر نوروزخوانها جمع میشوند و با شعر و موسیقی و لباس آنها که گاه چند نفری به خواندن شعری مشغول میشوند، تفریح میکنند و بزرگترها هدیه یا پولی عیدانه به دستشان میدهند و چه کسی عزیزتر از نوروزخوان که به آن زیبایی مژده بهار و سر شدن زمستان را میدهد: «باد بهاران آمده / نوروز سلطان آمده / مژده دهید ای دوستان / این سال نو بازآمده»
قیچی کردن آب چشمه توسط دختران دم بخت هم یکی از همان رسوم برافتاده است که معمولاً چهارشنبه سوری اجرا میشد. دختران روستا قیچی به دست به سمت چشمه میرفتند و در جمعی دخترانه با بگو بخند و به مدد آب روان گره از بخت خود میگشودند و عاشقانههای خود را به گوش چشمه زمزمه میکردند و همین طور فال گوش ایستادن که هنوز در برخی مناطق جغرافیای بزرگ نوروز از جمله قفقاز جنوبی و گنجه و باکو زنده است. نیت میکنی و پشت در فالگوش میایستی. اگر گفتوگو خوش بود، نیتت برآورده میشود و اگر بد بود نه. فالگوش ایستادن یکی از نادر آئینهای فردی نوروز است هرچند در این آئین نیز به مدد گفتوگوی جمع و حال و هوای دیگران به آرزوی خود میاندیشی.
نوروز تنها روزی نو برای زندگان نیست چنانچه آئین «جمعه آخرسال» در تمامی مناطق ایران و در هر شهر و دیاری با رنگ خاص خود به یاد درگذشتگان و آرامش روح اموات اجرا میشود. در این سنت دیرینه مردم به قبرستانها میروند و فاتحه میخوانند و قبور را با آب و گلاب شستوشو میدهند. نذر و احسان برای رفتگان هم هست از پختن انواع حلوا بگیر تا آشهای محلی که بین همسایگان و در قبرستان میان مردم پخش میشود.
در برخی مناطق کردستان مشعل کاوه آهنگر افروخته میشود و بر بلندای شهر یا روستا قرار میگیرد و بعد همچون همه ایرانیان خانهها رفته و لباسها نو میشود. ضحکاک زمستان مرده است. حالا وقت تازه کردن دیدار و نو کردن دوستیها و نو شدن رؤیاها و آرزوهاست.