خبرگزاری مهر - گروه هنر- زهرا منصوری: این گزارش را ابتدا میخواستم با مرثیهای درباره روزهای کرونایی آغاز کنم، بگویم که چه روزهای سیاهی بر ما گذشت و میگذرد، بگویم که در سایه بیتدبیریها چه عزیزانی را از دست دادیم و چه دردهایی که روی سینهمان سنگینی میکند، بنویسم از حسرت مدیریت صحیح در فرآیند واکسیناسیون و اینکه چه رنجی کشیدیم از قِبَل از دست دادن شغلهایمان و کم عرض شدن سفرههایمان، که هر چه هم که کردیم نتیجهاش شد شنیدن سخنان آن کارشناس تلویزیونی که معتقد بود ما قانع نیستیم و از ما میخواست که سفرههایمان را از این هم تهیتر کنیم!
اما نه، راستش را بخواهید خودم هم اگر جایی چنین مطلبی به چشمم میخورد، احتمالاً سرم را برمیگرداندم، از خواندنش منصرف میشدم و میگفتم که من این مطالب را از بَرم، که من اینها را زیستهام.
بهتر دیدم دست به دامان خیال شوم، بیایید تصور کنیم که به روزهای قبل از این پاندمی که البته چندان هم خوش نبود، برگشته و زندگی را از سر گرفتهایم، بیاید مثل فیلمها به دنیای خیالانگیز فرداها برویم، به روزهایی که در آغوش کشیدن عزیزان و دوستانمان این همه پروتکل ندارد، به روزهایی که بی محابا و بی برنامه گاهی تفریح خواهیم کرد و بازهم گاهی به سینما میرویم؛ همان جایی که در تمام این سالها خیالپردازی را در آن تمرین کرده بودیم. گاهی قصهها و شخصیتها روی پرده خنده را به ما هدیه میدادند و گاهی به دلمان چنگ میزدند؛ سینمایی که پرده بزرگ نقرهایاش جاذبه تماشای فیلم را برای ما دوچندان میکرد.
حالا بیاید ابرهای خیال را مثل همان حالتهایی که بیشتر در انیمیشنها دیدهایم، کنار بزنیم. واقعیت زندگی این روزهای ما و سالی که پشتسر گذاشتیم، متفاوت از این تصاویر خیالانگیز بود، روزهایی که حتی واقعگراترین فیلمها هم نمیتوانست به تصویرش بکشد. سینما خود نیز در این یک سال قربانی شرایط کرونایی شد. آخر سینما هم به موازات دیگر وجوه زندگیمان مدیران بی تدبیر کم نداشت! در این یک سال سینما افرادی را به خود دیده که منشا اثر بودهاند و برخی از چهرهها هم گرچه میتوانستند اثرگذار باشند، انفعال را برگزیدند.
این گزارش صرفاً درباره پنج چهرهای است که در سال ۹۹ چه به لحاظ مثبت چه به لحاظ منفی محل اثر بودهاند؛ پنج چهرهای که آنها را انتخاب کردهایم تا شاید با تمرکز بر کارنامه و عملکرد آنها روایتی از سال رکورد سینمای ایران در سایه کرونا را ثبت کنیم.
شرح بیشتر از این گزارش را در زیر بخوانید:
مجید مجیدی؛ حضور جهانی در سال رکورد سینما
از جشنواره سی و هشتم تا حالا، مجید مجیدی باکس خبری محافل رسانهای را به خود اختصاص داده است. تا همین چند هفته پیش چشمهایمان به سر خط خبری رسانههای آن ور آبی دوخته شده بود تا پپریانکا چوپرا و نیک جوناس، نام ساخته جدید مجید مجیدی یعنی «خورشید» را در میان پنج نامزد نهایی بخش بینالملل اسکار نود و سوم اعلام کنند، فیلمی که از خوان اول گذشته و در میان ۱۵ فیلم منتخب این رویداد سینمایی قرار گرفته بود تا امیدوار باشیم این بار کسی به غیر از اصغر فرهادی میتواند در میان دارندگان این جایزه سینمایی جا بگیرد؛ امیدی که البته نقش بر آب شد.
«خورشید» اما داستانی طول و دراز دارد، ماجراهایش از همان زمانی آغاز شد که سهمش سه سیمرغ به انضمام یک لوح تقدیر از جشنواره سی و هشتم بود؛ فیلمی که زاییده دغدغههای مجیدی در حوزه کودکان کار بود، مجیدی که در طول این دو سال، بارها عنوان کرده مسئولیت شهروندی ما در قبال کودکان کار با کمکهای سطحی در چهارراهها ادا نمیشود، تلاشهایش در جهت تشکیل کمپینهایی برای این کودکان تاکنون بی نتیجه مانده است اما نمیتواند این مسئله را نادیده گرفت که دست گذاشتن روی همین سوژه بود که «خورشید» را در میان نامزدهای ابتدایی اسکار نشاند.
توفیق «خورشید» اما منحصر به رویدادهای داخلی نبود، موفقیت این فیلم در هفتاد و هفتمین جشنواره ونیز بذر امید را در دل سینمادوستان برای برداشتن گامهای بلندترش کاشت. درخشش روح الله زمانی بازیگر نوجوان این فیلم، هیات داوران جشنواره را بر آن داشت تا جایزه مارچلو ماستریانی برای بهترین بازیگر جوان را به او اهدا کنند، بازیگری که به گفته خودش پیش از این نه جواد عزتی و نه حتی رضا عطاران را نمیشناخته است، نوجوانی که از کوچه پس کوچههای جنوب شهر برخاسته و دست فروشی میکرد. زمانی هرچند بهخوبی میداند، بازیگران کودک و نوجوان فیلمهای مجیدی باوجود نقش آفرینیهای تکرارنشدنی، هرگز حضورشان در سینما و تلویزیون ادامهدار نبوده است، اما دل در گرو این دارد که بار دیگر بر پرده نقره سینمایی ظاهر شود و همه امیدش را هم به تشخیصها و مشاورههای مجیدی و تیم همراهش برای گزینش فیلمنامههای خوب گره زده است.
آنچه اما نشست خبری «خورشید» در ونیز را متمایز میکرد صحبتهای مجیدی درباره تحریم چهل ساله ایران توسط آمریکا بود، موضوعی که باعث میشد گریزی به شرایط کنونی بزند و بحران دارویی را متولد همین فشارها و اقدامات غیرانسانی بداند؛ این سخنان بازتاب گستردهای پیدا کرد و منتقدانش دیر و دور نمیدانستند که پس لرزههایش فیلم را تحتالشعاع قرار بدهد و تبعات آن را به جان بخرد. حسین انتظامی رییس سازمان سینمایی اما همان موقع او را صدای مردم خواند. بعدتر ابراهیم داروغه زاده دبیر پیشین جشنواره فیلم فجر هم روی این موضع صحه گذاشت و صحبتهای مجیدی را صدای مظلومیت و حقانیت مردم ایران توصیف کرد.
در میان رفت و آمدهای «خورشید» به جشنوارههای مختلف بود که ناگهان نسخهای با کیفیت از آن پیش از اکران سینمایی در صفحات مجازی دست به دست شد؛ گرچه سازندگان این فیلم هیچگاه پاسخی روشن درباره مسببین این اتفاق ندادند اما به نظر میرسد حضورهای متوالی در جشنوارهها و بارگذاری نسخهای از «خورشید» در پلتفرمها جهت گزینش در همین رویدادها بود که باعث گرفتار شدن «خورشید» در گردباد قاچاق شد؛ فیلمی که البته حالا در ترکیب اکران نوروزی قرار دارد و به لطف نداشتن تبلیغات و البته شرایط کرونایی، نتوانسته به فروش درخوری دست پیدا کند.
«خورشید» اما تنها مشغله مجیدی در سال گذشته نبود، در حالی که عمده فعالیتهای سینمایی در سال کرونایی به تعویق افتاده و یا به تعطیلی کشانده شده بودند، او سوگواره «سوگ در خانه» را طراحی و اجرا کرد، رویدادی موضوعی که محوریتش بر عزای حسینی در متفاوتترین محرم و صفر این سالها بود. سوگوارهای که به گفته خودش فرصتی برای پرداختن به وجوه و ابعاد متخلف ماه محرم بود تا نشان بدهد شور حسینی مرزی ندارد و در سایه تهدیدی از جنس کرونا هم شعلهاش خاموش شدی نیست.
حسین انتظامی؛ سکوت و انفعال در سال بحران
او مردی برای تمام موضعگیریهای توییتی و پاسخهای دیپلماتیک است، مدیری که به سختی تن به مصاحبه میدهد، خود را کمتر در معرض نقد رسانهها قرار میدهد، اگر به صورت اتفاقی در حاشیه جشنواره و یا محفلی او را بیابید، پرسشها را به محورهای همان رویداد محدود و بارها به شما یادآوری میکند پروتکل رسانهایاش اجازه روشنگری درباره پرسش خارج از موضوع آن رویداد را نمیدهد. او حسین انتظامی است؛ رییس سازمان سینمایی. همان که پیش از این سکاندار معاونت مطبوعاتی بود و با شعار «شفافیت» در میدان سینما سکاندار شد و توانست باب تازهای را در این زمینه باز کند. اما حالا و در شرایطی که پایههای سینما به لرزه درآمده و میتوان آوارهای آن را در معیشت سینماگران دید، صحبت از «شفافیت» فرع ماجراست.
«بحران» را میتوان اساسیترین و جدیترین کلیدواژه سال ۹۹ دانست، اصطلاحی که البته برای ما تازگی ندارد، مصداق عینیترش را به تواتر در «شرایط حساس کنونی» هم دیدهایم و هم چشیدهایم، آنچه اما طعم این بحران را متفاوت میکرد، گسترده آن بود که هر وجه از زندگی را به خودش پیوند زده، بحرانی که خیلی زود دامن سینما را گرفت و نفسهایش را به شماره انداخت.
مدیران اما در این بحران کرونایی چه کردند؟
پر بیراه نیست که اگر بگوییم حسین انتظامی در این سالی که طوفان سهمگین کرونا سینما را در نوردید، موضع «انفعال» را برگزید. اطلاق این واژه به مجموعه سازمان سینمایی از آن جهت است که با شیوع کرونا و با عقبنشینی سینماگران از اکران فیلمها و به تبع آن خاموش شدن چراغ سینماها، آنچه میتوانست باعث بهبود وضعیت شود، ارایه تسهیلات به صاحبان فیلمها برای ترغیب آنها در جهت نمایش آثارشان بود؛ موضوعی که به نظر میرسد، اقدامات سازمان سینمایی در این زمینه تنها از سر رفع تکلیف بود و بیشتر جنبهای نمادین داشت.
در نقطه مقابل اما خانه سینما به عنوان نهادی صنفی در روزهای آغازین این پاندمی، دست به راهاندازی کارگروه کرونا زد گرچه کار این کارگروه بعد از دو ماه فعالیت به دلیل برخی ناهماهنگیها و موازیکاریها به انحلال کشیده شد اما از سویی دیگر باعث تولد ستاد کرونا در درون سازمان سینمایی شد؛ ستادی که البته خروجیاش تا به امروز از منظر سینماگران ناکارآمد بوده و کمترین مانعی را از سر راه آنها برنداشته است؛ موانعی که ابتدا در معیشت سینماگران کم بضاعت تر خودنمانی کرد و در گام بعد با بهبود وضعیت نسبی بیماری، در اکران فیلمها جلوهگرتر شد.
اما این تمام ماجرا نیست؛ محمدمهدی طباطبایینژاد دبیر سی و نهمین جشنواره فیلم فجر که پیشتر عهدهدار معاونت نظارت و ارزشیابی سازمان سینمایی بود و حالا هم بر رفاقتش با مجموعه سازمان سینمایی تاکید دارد اما سال ۹۹ را میتوان سال تقابل مدیران سینمایی هم نام نهاد. تقابلی که به نظر میرسد رگههایش از رفع توقیف «خانه پدری» و «دیدن این فیلم جرم است» توسط طباطبایینژاد و مواضع خطشکنانه او در بحث واگذاری ویاودیها به صدا و سیما پدیدار شد و زمزمههایی درباره اختلافات او با حسین انتظآمی را در محافل سینمایی قوت بخشید. تا جایی که برخی ترک کردن کرسی معاونت نظارت و ارزشیابی سازمان سینمایی توسط طباطبایینژاد را به همین اختلاف نظرات منتسب میکردند.
انتظامی اما با حضور در یکی از برنامههای سینمایی هر نوع اختلاف نظری با طباطبایی نژاد درباره تصمیمات ابتدایی و اقدامات متاخر او را رد کرد در نهایت نیز ارایه حکم دبیری جشنواره سی و نهم به طباطبایینژاد پایانی بر این گمانهزنیها بود. حالا اما با اعلام رسمی حسین انتظامی درباره رفتنش به وین و به عهده گرفتن مسئولیت رایزنی فرهنگی در اتریش، میشود محمدمهدی طباطبایی نژاد را یکی از گزینههای جدی تکیه زدن بر مسند ریاست سازمان سینمایی هم دانست.
محمد کارت؛ تراژدی مکرر «شنای پروانه»
او مهمترین قربانی سینمای ایران در یک سال گذشته است که با «شنای پروانه»؛ محبوبترین فیلم جشنواره سی و هشتم به مسلخ اکران رفت. پیش از صحبت درباره «شنای پروانه» بیاید یک پله که نه چند پله به عقب تر برویم. همین چند وقت پیش بود که مستند «خون مردگی» اش به صورت اینترنتی عرضه شد حتماً از او «بختک» را هم به یاد دارید و احتمالاً با تماشای همین مستندها متوجه شدهاید که علاقهمندی او به تصویر کشیدن معضلات افرادی است که آنها را به تعبیری «گنده لات» میخوانند؛ دغدغهای که پیرنگ های پررنگش هم در «شنای پروانه» متبلور شده است. محمد کارت هرچند در عرصه فیلم کوتاه و بازیگری هم تجاربی را رقم زده اما اساساً خود را با فیلمهای مستند به سینما معرفی کرد. کارگردانی که قله مستندسازیاش را میتوان در «آوانتاژ» دید و اتفاقاً همین فیلم بود که سکوی پرتاب او به سینمای بلند داستانی شد.
کارگردانی که هرچند تجربه تلخ شکست در گیشه و چند پاره شدن فیلمش را به چشم دید اما این روزها عزم کرده تا «یاغی» را به شبکه نمایش خانگی بیاورد تا صحبتهایش را در اختتامیه فجر سی و هشتم دوباره به یاد بیاوریم که «بچه کف شهر عادت نکرده همه چیز را به یکباره به دست بیاورد»
صحبت درباره محمد کارت و «شنای پروانه» در این یک سالی که در صدر اخبار سینمایی بوده حالا دیگر برای ما هم سخت شده اما آوردن نام او در این فهرست «پنج چهره اثربخش سال» از این منظر است که اولین گام او در سینمای بلند هرچند موفقیتهایی برای او به ارمغان آورد و نویدگر این شد که قرار است استعدادی تازه در رگهای سینما جریان پیدا کند و گیشهای چند میلیاردی را برای سینما به ارمغان بیاورد، اما زمانی که «شنای پروانه» ۵ سیمرغ جشنواره را از آن خود کرد کمتر کسی فکر میکرد که سرنوشتی این چنین غمبار در انتظارش باشد؛ فیلمی که از دل جریان بخش خصوصی سر برآورد اما به لطف مدیران و البته کم دقتی صاحبانش نتوانست به سر منزل مقصود برسد.
هرچند محمد کارت پیش از نمایش اولین ساخته بلندش در جشنواره در معرض پرسشهای اصحاب رسانه قرار میگرفت و البته پاسخ هم میداد اما بعد از رونمایی از «شنای پروانه» در این رویداد سینمایی موضع «سکوت» را برگزید؛ کارگردانی که اظهار نظرها درباره فرآیند اکران این فیلم را به تهیه کنندهاش یعنی رسول صدرعاملی سپرد و حتی در دو بزنگاه اساسی این فیلم هم حاضر نشد قفل سکوت را بشکند.
اما چرا «شنای پروانه» قربانی تمام عیار سینمای ایران نامیده میشود؟ فیلمی که بی تردید میتوانست از شانسهای گیشه باشد اما به ناگاه با شیوع کرونا سرنوشت آن تغییر کرد. فیلمی که هرچند در ابتدا تصور میشد سالنهای سینما را پر کند اما آخر هفتههایی با ۱۰ تماشاگر را تجربه کرد تا یادمان باشد این کروناست که یکه تازی میکند، که هرچند سالها بود از قدرت تبلیغاتی سینما در سختترین شرایط به ما میگفتند اما همین سینماست که حالا در برابر این عظیمترین معضل قرن به زانو درآمده است.
«شنای پروانه» هرچند پیشروی اکران سینمایی ۹۹ شد و گرچه صاحبانش وعده آشتی مخاطبان با سینما را به سبب همین فیلم میدادند اما واهمه مردم از ضریب بیماری بر این فیلم فائق آمد در میانه راه و با تعطیلی مجدد سینماها نیز، «شنای پروانه» به کناری رفت تا اکرانی نیمه تمام را تجربه کند. فیلم اما زمانی دو چندان آسیب دید که به یکباره نسخهای با کیفیت از آن در فضای مجازی دست به دست شد؛ اتفاقی که صاحبانش را بر آن داشت تا در تصمیمی خلق الساعه فیلم را دوباره و به سرعت به چرخه اکران اضافه کنند. موضوعی که باعث واکنش محمد کارت شد تا در پستی اینستاگرامی «شنای پروانه» را فرزند مثله خودش بخواند و از شهروندان بخواهد به تماشای آن صورت قانونی در سینماها بنشینند.
منوچهر شاهسواری؛ تمدید مأموریت در خانه خاموش!
خانه سینما صنفیترین نهاد منتسب به سینماگران است که البته از منظر همانها دیگر کارایی ابتدایی را ندارد؛ نهادی که در یک سال کرونایی به موازات سازمان سینمایی حرکت کرد تا دستاوردش برای سینماگران تقریباً «هیچ» باشد؛ نهادی که خروجی اش، بدون ارایه راهکاری عملی تنها به دادن بیانههایی درباره لزوم حفظ سلامت هنرمندان در بلوای کرونا خلاصه میشد. هرچند در ابتدای این گزارش از عملکرد حسین انتظامی در شرایط بحرانی یاد کردیم اما ضلع دیگر رسیدگی به مصائب سینماگران بیتردید خانه سینماست که سکان هدایتش حالا برای سومین دوره بر عهده منوچهر شاهسواری نهاده شده؛ مدیری که دست کم در این دوران پر مساله، تدبیرهایش برای سینماگران منشا اثر نبوده است.
در این دوران آنچه بیشتر از پیش بروز کرد، مشکلات عدیده اصناف بود که رییس انجمنهای صنفی بارها در مصاحبههایشان از گرفتاری مالی و معیشتی اعضایشان گفتند، مصاحبههایی که هرچند زوایایی تازه از این بلیه را هویدا میکرد، اما هرگز گره گشاییای را در پی نداشت. مشکلاتی که به نظر میرسید دستی چاره سازشان نیست و مدیران بیشتر به انتظار معجزه نشستهاند این در حالی است که انتظار میرفت خانه سینما ورودی جدی به ساز و کار ساماندهی به امور سینماگران داشته باشد اما منوچهر شاهسواری رییس این نهاد ترجیح داد به جای یاریگری اهالی سینما این دوره را دورهای گذار قلمداد کند و آن را به سکوت بگذراند.
منوچهر شاهسواری هرچند پیش از این در برنامهای تلویزیونی در مذمت «واقع گرایی انتقادی» سخن گفته بود که همچون یک حلقه مسدودکننده مسیر تنفسی، گلوی سینمای ایران را گرفته و در ادامه آن را بختکی خوانده بود که بر پیکره سینما افتاده است اما بی تردید اگر رد پای این واقعگرایی را بگیریم انشعاباتش را در عملکرد مدیرانی چون او میبینیم که گرچه وعده سامان اوضاع را میدهند اما ما به ازای آن در عملکردشان هرگز قابل رویت نیست.
همه اینها در حالی است که در سال ۹۹ در انتخاباتی پر حاشیه ماموریت شاهسواری برای مدیریت خانه سینما برای سومین سال متوالی تمدید شد، آرایش انتخاباتی اما به محمدمهدی عسگرپور و منوچهر شاهسواری منحصر میشد که البته ساعاتی قبل از برگزاری رایگیری عسگرپور به دلایلی در انتخابات نهایی شرکت نکرد.
همین امر دریچهای برای بروز اختلافات شد تا در میدانی که رقیبی وجود ندارد، منوچهر شاهسواری پیروز و پیشتاز انتخابات باشد. مساله اما به همین جا ختم نمیشود، شکاف اساسی زمانی پدیدار شد که اعضای هیات مدیره به دو دسته موافقان و مخالفان تبدیل شدند چراکه برخی از رای دهندگان معتقد بودند طبق اساسنامه «خانه سینما» امکان تمدید مدیرعاملی برای بیش از دو دوره وجود ندارد اما در نهایت وزنه آرا به سمت منوچهر شاهسواری چرخید تا با اکثریت آرا برای سومین بار بر مسند مدیریت بنشیند و اولین مدیر سه دورهای خانه سینما باشد.
حسین دارابی؛ گام محکم در مسیر «مصلحت»
حالا دیگر فیلم اولی بودن نه یک برچسب برای توجیه ضعف فیلمها که یکی از ویژگیهای جسورانه آثار چند سال اخیر است، آثاری که ضمن بیان مسایل اساسی، مخاطبان را نیز با خود همراه میکنند. نگاهی آماری به چند فیلم تولید شده توسط فیلمسازان اول نشان میدهد که جهشی مثبت چه به لحاظ کیفی و چه به لحاظ فنی در محتوای ارایه شده داشتهاند که توانستهاند راه را برای سرمایه گذاران بخش خصوصی باز و اعتماد آنها را هم جلب کنند.
«ایستاده در غبار»، «ابد و یک روز»، «برادرم خسرو» و… بیشک طلیعهای در عرصه فیلمسازی به شمار میآیند که یک پای ثابتشان روایت قصههایی تازه و البته بی پروا از تاریخ معاصر و مصائب جامعه بوده است.
«مصلحت» که سال گذشته در جشنواره سی و نهم به نمایش درآمد و اتفاقاً لوح تقدیر بخش فیلمهای اول را در سالی که هفت فیلمساز اولی فضای جشنواره را تحت تاثیر قرار داده بودند، به خود اختصاص داد محصول حسین دارابی است، کارگردان تا آن زمان گمنامی که گرچه فیلمهای کوتاه در کارنامهاش کم ندارد اما نام محمدرضا شفاه روی نامش سایه میانداخت. همان تهیه کنندهای که حالا نامش با ساخت فیلمهای جسورانه و مطالبه گرانه عجین شده است.
شفاه را البته بیشتر با «بیست و یک روز بعد»، «دیدن این فیلم جرم است» و سریال «کتونی زرنگی» میتوان شناخت که تا به اینجای کار رکوردی در آثار توقیفی هم به نام خود ثبت کرده است با این همه همکاری حسین دارابی و محمدرضا شفاه منجر به تولید اثری شد که محوریترین مسالهاش «عدالت» است؛ این گمشده این روزهای ما. فیلمی معترض و منتقد که نوک پیکان نقدش به سمت مسئولان نشانه رفته و واهمهای از نشان دادن ناکارآمدی آنها در منصبهایشان ندارد. «مصلحت» از جنس همان فیلمهایی است که موضوعات مبتلا به عالم سیاست و حکمرانی را به چالش میکشد و در عین حال به گفته سازندگانش قصد دارد که بگوید باب گفتگو باید باز باشد.
«مصلحت» اما به تعبیر تهیه کنندهاش فیلمی است که میخواهد بگوید قدرت بدون نظارت فساد میآورد. اگر صاحب قدرت باشید و جایی غفلت کنید ممکن است فساد ایجاد شود و آنجایی که نظارت تقویت پیدا میکند، فساد از بین میرود.
فیلمهای با محوریت تاریخ معاصر اساساً ما را به یاد فیلمهای محمدحسین مهدویان میاندازند که اتفاقاً آثاری موفق بودهاند، مسیری که مهدویان یکه و تنها باز کرد تا فیلمسازان دیگر پیرو او باشند و جذابیتهای تاریخ معاصر بیشتر از پیش روشن شود، پر بیراه نیست که اگر بگوییم آثاری که بعد از او ساخته شدند نشانههایی از سینمای مهدویان را در دل خود داشتند. «مصلحت» اما هرچند در دهه ۶۰ روایت میشود اما نحوه پرداخت حسین دارابی، آن را فیلمی مستقل و البته متمایز از دیگر آثار کرده است.
گرچه دارابی اولین خشت فیلمسازی را با ساخت فیلمی در حوزه تاریخ معاصر گذاشت اما باید دید که گونههای دیگر این عرصه را نیز میآزماید یا نه.