خبرگزاری مهر، گروهاستانها: حزب دموکرات کردستان که در سال ۱۳۲۳ و در زمان اشغال ایران توسط متفقین و با پشتیبانی شوروی اعلام موجودیت کرده بود، پس از خروج اشغالگران از هم پاشید؛ این حزب پس از سه دهه سکوت در ۲۴ بهمن ۱۳۵۷ که تنها ۲ روز از پیروزی انقلاب گذشته بود، به پشتوانه حمایت بیگانگان به خصوص آمریکا ادعای خود مختاری و جداییطلبی کرد.
به دنبال حملات متعدد عناصر مسلح این گروهک به پاسگاههای ژاندارمری و خلع سلاح آنها هیأتی از سوی دولت موقت برای مذاکره با رهبران ناآرامیها عازم مهاباد شد، اما در حالی که گروههای مسلح اقدامات تروریستی و خرابکارانه خود را آغاز کرده بودند، دولت موقت در برابر گسترش نفوذ گروههای تجزیهطلب در کردستان سیاست مماشات را در پیش گرفته بود؛ فردای روز مذاکره پادگان مهاباد سقوط کرد و تمام سلاحها و مهمات آن به غارت رفت؛ ۱۸ دستگاه تانک، ۳۶ قبضه توپ سنگین و هزاران قطعه سلاح توسط اعضای حزب دموکرات از پادگان خارج شد و سپس پادگان را آتش زدند.
در همین زمان آمریکاییها نیز ضمن پیگیری دقیق این حادثه و حوادث مشابه آن حمایتهای خود را به صورت پنهانی ادامه میدادند؛ پس از تسخیر سفارت آمریکا (لانه جاسوسی آمریکا) گزارش خیلی محرمانهای از داخل سفارت آمریکا در تهران با عنوان «قیام کردها در سنندج» که در خصوص چگونگی و علل وقوع درگیری سنندج بود پیدا شد، که در آن گزارش آمده بود: «حاکمیت دولت در منطقه دور دستی مانند کردستان بسیار ضعیف است. سنیهای ایران کمتر شیفته این انقلاب اصولاً شیعه در ایران هستند، مخالفت قابل توجه در مناطق دیگر هم وجود داشته است».
در حالی که روزبهروز بر شدت اقدامات گروهکها افزوده میشد، حمله به پادگان نظامی، کمین و کاشت مین در سر راه نیروهای نظامی، ترور و ارعاب افراد بومی و غیر بومی، مصادره و به آتش کشیدن امکانات دولتی و گرفتن مالیات از مردم و… از جمله اقدامات تخریبی احزاب بود؛ روزنامه اطلاعات در چاپ دوم اسفند ۱۳۵۷ خود مینویسد: «افراد مسلح که خواهان خودمختاری هستند با تشکیل کمیته مشترک سربازان انقلاب و رزمندگان کرد، اداره امور پادگانهای پیرانشهر و پسوه در نزدیکی مهاباد را به دست گرفتند.»
در واپسین روزهای اسفند ۱۳۵۷ وضعیت سنندج به مرحلهای میرسد که ساختمان شهربانی و رادیو و تلویزیون به اشغال مهاجمان مسلح در میآید؛ به دنبال این حادثه، به دستور سرلشکر قرنی عدهای از نیروهای مردمی و پاسداران از کرمانشاه با بالگرد به داخل پادگان سنندج گسیل میشوند و با ورود این نیروها که با فداکاری خلبان بالگرد شهید احمد کشوری زیر باران گلوله صورت گرفت، مقاومت در پادگان سنندج قدرت بیشتری پیدا میکند که همین مقاومت مانع سقوط پادگان سنندج و این شهر میشود.
مقام معظم رهبری در سال ۱۳۹۰ که به کرمانشاه سفر کرد در دیدارهای مختلفی از جمله اجتماع بزرگ مردم کرمانشاه در خصوص اقدام پاسداران کرمانشاهی فرمودند: «یک ماه بعد از پیروزی انقلاب جوانهای کرمانشاهی بودند که رفتند تا از پادگان لشکر سنندج دفاع کنند؛ اولین گروههایی که برای دفاع در مقابل ضد انقلاب بسیج شدند و راه افتادند رفتند».
و در جایی دیگر فرمودند: «شهید سید محمد سعید جعفری، شهید پیشرو و پیشتاز با جمع رفقای خودش رفتند از پادگان لشکر سنندج دفاع کردند، فهمیدند که معنای این دفاع چیست، تسلط ضدانقلاب بر یک پادگان نظامی معنایش چیست. این زود فهمیدن، بهوقت فهمیدن، بههنگام عمل کردن و پاسخ به نیاز دادن این آن نقطه برجستهای است که نباید مغفول بماند».
به همین منظور در سالگرد ایام اتفاقات غائله سنندج با حاج صادق اشک تلخ از فرماندهان نظامی در جبهه دفاع از حرم و برادر شهیدان حسین و امیر اشکتلخ از شهدای کرمانشاهی پادگان سنندج که نقش مهمی در جلوگیری از سقوط این پادگان و شهر سنندج داشتند گفتگویی داشتیم:
شهیدان حسین و امیر اشکتلخ را به صورت مختصر معرفی کنید؟
شهید حسین متولد ۱۳۳۶ و شهید امیر متولد سال ۱۳۳۸ بودند که در زمان شهادت این دو شهید در اسفندماه سال ۱۳۵۷ حسین یک جوان ۲۲ ساله و امیر ۲۰ ساله بود و این دو برادر در فاصله کمتر از ۴۸ ساعت به شهادت رسیدند.
حسین و امیر از لحاظ درسی وضعیت خوبی داشتند؛ حسین اواخر سال ۱۳۵۵ در دانشکده همافری ارتش قبول شد و امیر نیز در سن ۱۶ سالگی به دبیرستان نظامی صنعتی مسجد سلیمان اهواز رفت و این ۲ شهید در آنجا آموزشها و آمادگیهای نظامی را فرا گرفتند.
چگونه این ۲ شهید بزرگوار با امام خمینی (ره) آشنا شدند؟
بعد از حادثه دردناک قتل عام طلاب در ۱۹ دی ماه سال ۱۳۵۶ که در قم رخ داد بازماندگان حادثه با عزیمت به شهرهای مختلف کشور از جمله اهواز و بازگویی جنایت رژیم شاهنشاهی، سعی در زنده نگه داشتن این حادثه داشتند؛ در این بین مراسمی نیز در یکی از مساجد شهر اهواز برای محکومیت این حادثه برگزار میشود که شهید امیر با دوستانش به طور اتفاقی در آن مسجد حضور پیدا میکنند و در آنجا در جریان چگونگی رخ دادن این جنایت ناگوار قرار میگیرند و امیر از همانجا به کرمانشاه باز میگردد و طی نامهای از حسین برادرش میخواهد که در اولین فرصت به کرمانشاه بیاید؛ امیر بعد از بازگشت حسین به کرمانشاه، ماجرای جنایت عوامل رژیم شاه را برای خانواده تعریف کرد که این ماجرا اولین جرقههای مبارزه با رژیم ستم شاهی در خانواده ما بود.
همقدم شدن این ۲ شهید با جریان انقلابی کرمانشاه از کجا شروع شد؟
همقدم شدن حسین و امیر در مسیر انقلاب نیز به واسطه آیت الله نجومی (ره) از روحانیون مبارزه پیش از انقلاب در شهر کرمانشاه بود. خانواده ما با این روحانی برجسته همسایه بود و به دلیل شناخت عمیقی که آیت الله نجومی (ره) نسبت به حسین و امیر داشت آنها را با سعید جعفری یکی از مبارزین برجسته و موتور محرک پیروزی انقلاب اسلامی آشنا کرد. سعید جعفری سه شاخصه جوان، مؤمن و شجاع بودن را برای انتخاب یاران و نیروهای انقلابی و مبارز در مقابل رژیم شاهنشاهی داشت که در آن زمان اولین مأموریت ما پخش شبانه اعلامیههای حضرت امام در معابر عمومی بود.
بعد از حادثه سال ۱۳۵۶ و سپس رخ دادن حوادث تبریز، کرمانشاه در حال تلاش برای تدارک و انجام اقدامات انقلابی و مردمی بود و شاید اولین حرکت در کرمانشاه بعد از حادثه میدان ژاله تهران و فراگیر شدن جریان حرکت انقلاب در تمام کشور اتفاق افتاد که منجر به شهادت صادق صابونپز در ۱۷ شهریور ماه ۱۳۵۷ در کرمانشاه شد.
پخش اعلامیههایی در محکومیت جنایات ۱۷ شهریور، موجب شکلگیری اولین اجتماع در ۹ مهرماه بعد از نماز ظهر در مسجد آیت الله بروجردی شهر کرمانشاه شد و اجتماع کنندگان بعد از خارج شدن از مسجد با راهپیمایی به سمت میدان آیت الله کاشانی برای نشان دادن اعتراضات خود نسبت به محکومیت جنایات حوادث اخیر حرکت کردند که در آنجا با صفهای گارد جاویدان و شهربانی مواجه شدند؛ ایستادگی مردمی در این راهپیمایی موجب پرتاب گازهای اشک آور به سوی مردم و شروع درگیریهای خیابانی شد که در این درگیریها تعدادی از جوانان به دست نیروهای رژیم ستمشاهی به شهادت رسیدند و دست شهید حسین اشک تلخ نیز زخمی شد.
قرار بود مردم انقلابی با رهبری علما و بزرگان شهر کرمانشاه برای محکوم کردن جنایت ۹ مهر ماه، پیکر مطهر شهدای این جنایت را از مسجد آیت الله بروجردی تا مزار شهدا را با سکوت بدرقه کنند اما متأسفانه نزدیک به سه راه نواب یک خودروی ارتشی با حرکت به سمت مردم عزادار، آنها را به رگبار بست که منجر به شهادت تعدادی دیگر شد و دوباره درگیری بین نیروهای ضد شورش شاهنشاهی و مردم شعلهور شد.
جریان انقلاب با همین منوال پیش رفت و در این بین نیز رژیم شاه چماق دارهای خودش را از اطراف شهر کرمانشاه برای مقابله با نیروهای مردمی بسیج کرد و این چماق دارها در چهارم آبان ماه به خیابانهای اصلی شهر کرمانشاه ریختند و شعارهایی را در حمایت از شاه از خیابان اشک تلخ کنونی تا چهارراه مدرس سر دادند، اما در برگشت از مسیر با سد مردم داغدار روبرو شدند و یک درگیری تمام عیار رخ داد که سه روز به طول انجامید.
خاطراتی از مجروحیتهای این شهیدان نقل شده است آیا موردی از آن را در خاطر دارید؟
اولین بار شهید امیر در این درگیریها با اصابت گلوله به کف دستش مجروح شد و عصبهای انگشت دست راستش آسیب جدی دید و در این درگیریها که میدان نبرد دائماً بین نیروهای رژیم ستمشاهی دست به دست میشد خون جوانان انقلابی زیادی بر کف خیابانها ریخته شد.
در این بین شهید حسین روی تکه کاغذی در محل شهادت یکی از جوانان کرمانشاهی نوشت: «در این مکان خون شهید به زمین ریخته شده است؛ مواظب باشید پا روی خون شهیدان نگذارید». در آن روز شعار برادر شهیدم قسم به خون پاکت، راهت ادامه دارد طنینانداز بود.
بعد از این قائله در دی ماه همان سال کاخ استانداری کرمانشاه به تصرف نیروهای مردمی درآمد و نظامیها خلع سلاح شدند و اولین باری که شهید حسین و شهید امیر اسلحه به دست گرفتند در آن روز بود؛ با تصرف کاخ استانداری در شهر کرمانشاه حکومت نظامی اعلام شد؛ اما با این وجود فراخوانهایی از سوی نیروهای انقلابی برای دعوت مردم به خیابانها صادر میشد که مورد استقبال نیز قرار میگرفت.
با پشت سر گذاشتن هر مرحلهای از به نتیجه رساندن انقلاب، عنصر شجاعت در شهیدان حسین و امیر بیشتر از گذشته نمایانتر میشد و هر لحظه آماده شهادت در راه دین خدا بودند.
نقش شهدای اشک تلخ در پیروزی انقلاب چه بود؟
رفته رفته با نزدیک شدن به بهمن ماه شهید حسین برای ادای دین خود نسبت به انقلاب، عازم تهران شد و در آنجا با رهبری حضرت امام در کنار همرزمان و نیروهای مردمی، در به پیروزی رساندن انقلاب تأثیرگذار بودند.
بعد از سرنگونی رژیم شاهنشاهی محمدرضا و پیروزی انقلاب دوران تثبیت انقلاب اسلامی آغاز شد و در این دوران شاهد حملهها و ضد حملههای باقی مانده دست نشاندههای رژیم و منافقین در سراسر کشور از جمله کردستان و کرمانشاه بودیم.
آموزشهای نظامی شهیدان اشک تلخ کجا تکمیل شد؟
در اوایل پیروزی انقلاب اسلامی، چند گروه انقلابی با ساختارهای پایه در کرمانشاه شکل گرفت که یک گروه از آنها برای فراگیری آموزشهای چریکی و زندگی در شرایط سخت به ارتفاعات خورین واقع در منطقه بین شهرستان روانسر در استان کرمانشاه و کامیاران در استان کردستان رفتند؛ این منطقه تقویت کننده ارتباط بین استانهای کردستان و کرمانشاه بود، این گروه با نیروهای شاخصی از جمله شهیدان حسین و امیر اشک تلخ، شهید کرم طهماسبی، رضا چاله چاله و عبدل صابون پز، در ارتفاعات خورین هسته اولیه سپاه اسلام را تشکیل دادند.
اطلاع از اتفاقات کردستان و اعزام نیروهای کرمانشاهی به چه شکل انجام گرفت؟
در ۲۷ اسفند سال ۱۳۵۷ آماده باشی به تمام نیروهای مستقر در کرمانشاه داده شد و من همراه این نیروها به پادگان خضر زنده (پادگان شهدا کنونی) اعزام شدیم. شهید حسین در این پادگان به نیروهای جوانتر آموزشهای نظامی میداد؛ در این حین یک مرتبه پشت بلندگو اعلام شد که همه نیروها جلوی ساختمان فرماندهی پادگان جمع شود. در آنجا شهید سعید جعفری پشت میکروفون حاضر شد و بدون مقدمه گفت: «بسم الله الرحمن الرحیم. کردستان شده کربلا و من یک حلوای شیرین برای همه کسانی که به جبهههای کردستان اعزام شوند سراغ دارم و آن حلوای شیرین شهادت است. گوارایتان باد».
شهید جعفری بعد از این گفتن این جملات، ماجرای سقوط کردستان و حتی ژاندارمری و سازمان صدا و سیما را شرح داد و گفت فقط پادگان سنندج به دست ضد انقلاب نیفتاده که اگر این پادگان سقوط کنند دشمنان تنها به کردستان اکتفا نخواهند کرد و قطعاً کرمانشاه نیز سقوط خواهد کرد.
واضح بود با توجه به سقوط سنندج و اشغال این شهر به دست منافقین تا پل بعد از کامیاران، به دلیل شرایط و موقعیت حاکم در آن زمان و نبود جاده امداد زمینی همه افرادی که به سنندج میرفتند حتماً شهید میشدند؛ به دلیل شرایط حاکم تنها راه دسترسی به پادگان سنندج، راه هوایی بود.
۴۲ نفر از نیروهای داوطلب از جمله شهیدان حسین و امیر برای مقابله با گروهکهای ضد انقلاب و نجات شهر سنندج با بالگرد وارد پادگان این شهر شدند. قبل از رفتن و زمان وداع، شهید حسین به من گفت: انقلاب در اول راه است، در این راه بمانید. شهید امیر هم که همیشه میگفت: الان زمان شهادت نیست؛ موقع رفتن گفت: ما دیگر بر نمیگردیم.
بالگرد نیروهای داوطلب به سمت پادگان سنندج به پرواز در آمد و مابقی نیروها برای اعزام به سمت جاده تأمین سنندج ساماندهی شدند.
نحوه شهادت شهید حسین و امیر اشک تلخ را بیان بفرمائید؟
بعد از اعزام و وارد شدن رزمندگان اسلام به پادگان سنندج، نیروهای اعزامی برای حفاظت و جلوگیری از یورش دشمنان به این پادگان در نواحی مختلف تقسیم میشوند. شهید امیر در موقعیت پایین دست پادگان قرار میگیرد.
در روز دوم یک ماشین ارتشی به سمت نیروهای مستقر در پادگان میآید و با اشاره به موقعیت پایین دستی میگوید که منافقین یکی از شما را با تیر زده است. شهید حسین همراه با شهید طهماسبی در گلوله باران ضد انقلاب برای شناسایی و امداد به نیروی تیر خورده حرکت میکند، اما از دور برادرش را میشناسد و وقتی به محل میرسد با جسم بی جان شهید امیر مواجه میشود. گلوله بر سر امیر اصابت کرده و منجر به شهادتش شده بود. شهید حسین پیکر برادرش را در آغوش میگیرد و به سمت پادگان بر میگردند.
تنها یک روز بعد از اعزام این دو برادر به جبهههای نبرد حق علیه باطل یعنی سه شنبه ۲۸ اسفند یک روز مانده به عید نوروز ۵۸، بالگردی از سمت سنندج وارد پادگان هوانیروز کرمانشاه شد. این بالگرد حامل پیکر شهید امیر اشک تلخ و امیر منصور شاهرضایی بود؛ شهید امیر یکم فروردین سال ۱۳۳۸ به دنیا آمد و نخستین روز عید نوروز سال ۱۳۵۸ نیست به خاک سپرده شد.
شهید حسین بعد از شهادت برادر بنا بر حس مسئولیت و ادای وظیفه دینی و ملی خود، سنگر مبارزه با دشمنان و منافقین کوردل را خالی نکرد و تا آخرین نفس راه برادرِ شهیدش را ادامه داد. شهید حسین معتقد بود که الان زمان عزاداری نیست و تنها به وداع کوتاهی با جنازه برادر و بدرقه تا داخل بالگرد قناعت کرده بود.
شهید حسین به فاصله کمتر از ۴۸ ساعت از وداع با برادر، یعنی فردای خاکسپاری پیکر شهید امیر در ۹ صبح روز پنجشنبه در پیش روی و در آخر این منازل خط مقدم مبارزه با گروهکهای ضد انقلاب هنگام درگیری با دشمن، با اصابت گلوله به قلبش به درجه رفیع شهادت نائل آمد و در بعد از ظهر آن روز پیکر شهید حسین نیز همراه با پیکر ۱۹ شهید نیروهای ارتشی به کرمانشاه برگردانده میشود.
پیکر شهید حسین نیز صبح روز جمعه ۳ فروردین سال ۱۳۵۸ در مزار شهدای شهر کرمانشاه و در کنار برادرش به خاک سپرده شد.
بدین ترتیب این ۲ برادر شهید جز اولین شهدای سپاه در غائله کردستان در سن ۲۰ و ۲۲ سالگی شدند.
خون این شهیدان محرک و عاملی برای رزمندگان باقیمانده در پادگان سنندج شد و با تمام توان تا عمق ژاندارمری نیز پاکسازی کردند و شهر را از سقوط حتمی نجات دادند.
هم رزمان شهدای اشک تلخ از رشادتها و مجاهدتهای جانانه آنها میگفتند که پادگان را از سقوط حتمی نجات دادند. آنها به شهادت ایمان داشتند همانطور که شهید سعید جعفری میگفت: همه ما شهید خواهیم شد اما به وقتش، شهادت این ۲ برادر نیز تضمینی بود.
چهل روز بعد از شهادت حسین و امیر، من و مادرم خدمت حضرت امام (ره) در قم رسیدیم و امام آنجا خطاب به مادران شهدای اشک تلخ گفت: این بچههای شما بودند که اسلام را احیا کردند و نجات دادند.
تأثیرات و نقش شهدای اشک تلخ در کشور چه بود؟
حضرت امام خمینی (ره) حکم تشکیل سپاه پاسداران را به مرحوم محلاتی در اردیبهشت ماه سال ۱۳۵۸ دادند، اما در ذیل آرم مقدس سپاه پاسداران تاریخ ۱۳۵۷ درج شده است. شهادت شهید حسین و شهید امیر اشک تلخ در اسفند ۱۳۵۷ موجب تشکیل سپاه پاسداران شد؛ چرا که این ۲ شهید به عنوان پاسداران انقلاب اسلامی به سنندج اعزام شدند و در حقیقت شهید حسین، شهید امیر اشک تلخ و شهید امیر منصور شاهرضایی جز نخستین شهدای مؤسس سپاه بودند.
گفتنی است؛ تا قبل از آغاز جنگ تحمیلی تنها خانواده ۲ شهیدی در غرب کشور خانواده اشک تلخ بود.