به گزارش خبرنگار مهر، فرهنگ ایرانی در سدههای گذشته فرهنگی زایا و مولد بوده است. عمده پژوهشگران و محققان عرصههای تاریخ و فرهنگ متفق القولند که فرهنگ ایرانی همیشه فرهنگ اقوام مهاجم و غالب را جذب و هضم کرده و طریق جدیدی را ارائه داده است. چنین روندی را میتوان با غور در صنایع فرهنگی هر دوران به عینه دریافت.
بر این اساس در دورههای مختلف، ضدفرهنگها و عناصر مخل در روند بازتولید طبیعی هر فرهنگ، توانایی اثرگذاری چندانی نداشته و پس از مدتی خود به خود حذف و جایشان را به مولفه مهاجم دیگری میدادند. اما به باور بسیاری از منتقدان و کنشگران عرصه فرهنگ، فرهنگ عصر جدید ایران، قابلیتهای دورانهای گذشته خود را از دست داده و توانایی باروری جامعه را ندارد. به عبارتی از یک نقطهای به بعد فرهنگ ایران توانایی بازتولید و باززایی خود را از دست داده است و به همین دلیل حتی جزئیترین و کماهمیتترین رخدادها و مولفههای ضدفرهنگی مانند طوفانی جامعه را درمینوردند.
یکی از مصادیق این طوفانها، تازهترین ویدیوکلیپ مطرب انکرالاصواتی است که صدا و موسیقیاش بیش از هرچیز «إِنَّ أَنکَرَ الْأَصْوَاتِ لَصَوْتُ الْحَمِیرِ» را به خاطر میآورد. قاعدتاً اگر فرهنگ ایران روزگار نزاری را سپری نمیکرد، چنین مطربی خواه ناخواه و در روند طبیعی حرکت جامعه حذف میشد، اما چه شده که او میتواند باشد؟ در گفتوگو با محمد میلانی این پرسش را واکاوی کردیم.
میلانی، مترجم، روزنامهنگار و پژوهشگر حوزه فلسفه است. از میان ترجمههای منتشر شده او میتوان به «بودریار و هزاره» نوشته کریستوفر هروکس، «جنگ خلیج رخ نداده است» و «کلید واژه» هر دو اثر از ژان بودریار اشاره کرد. سرویراستاری مجموعه مقالات ریچارد سوئدبرگ درباب اقتصاد و سیاست با همکاری شخص نویسنده، مجموعه مقالات «ویتگنشتاین متفکر زبان و زمان»، دبیری و سرویراستاری ترجمه مجموعه کتابهای جامعهشناسان کلیدی انتشارات روتلج به زبان فارسی در انتشارات بزنگاه و… از دیگر فعالیتهای میلانی است. رمان «فقط با یک گره»، «از دفترچه خاطرات سرباز گاف» و مجموعه مقالات «دیدهبان شهر: مجموعه مقالات انتقادی در باب اجتماع» از دیگر کتابهای منتشر شده اوست. این گفتوگو را در ادامه بخوانید:
ماجرا بسیار سریع اتفاق افتاد. به ناگاه آنونسی از یک ویدیوکلیپ در صفحه یکی از خوانندگان مبتذل پخش شد و جامعه را بهم ریخت. آثار پیشینی این خواننده هم در همین سبک و سیاق بود، اما متاسفانه آن آثار توسط طیفی از جامعه ایرانی که گوش موسیقایی درستی ندارند و یا اینکه از نظر موسیقی تربیت زیباشناسانه نشدهاند، مصرف میشد. شاید ضرورت دارد که مسئله معرفی موسیقی فاخر را به عنوان یک دانش پیگیری کنیم که فعلاً جای بحث ما نیست. اما تحلیل شما از این اتفاق چیست؟
۴۵ ثانیه تیزر یا پیش مقدمه یک ویدیوکلیپ بدون هیچگونه تعارفی؛ جامعه ایران متمرکز در طبقات مختلف اجتماعی اعم از طبقه متوسط شهری، طبقه روستایی در سودای شهری شدن، طبقه مرفه بیدرد شکل گرفته در چند دهه اخیر را بهم ریخت و این کل جریان است. خانوادهها از این طرف دچار بحران شدند و دولتمردان مرتبط با امور فرهنگی و اجتماعی و تحلیلگران این مفاهیم و قواعد که همیشه تصور میکنند زمین بازی در دست آنها است، نیز در ارائه یک پاسخ درماندند. درمانده از عملکرد نامطلوبشان و حیف و میل کردن بیتالمال به ادعای انجام امور فرهنگی با پایه و اساس از طرف دیگر فرهنگیان ایران و فرهنگیمآبها نیز فهمیدند که چه کلاه گشادی سرشان رفته و حاصل کمکاریهایشان چه فجایعی را به بار آورده است.
از دیگر سوی تعداد فالوئرهای صفحه اینستاگرام آن خواننده به طرز تصاعدی بالارفت و رکورد شکاند. همه هم میدانستند که چه اتفاقی دارد میافتد، اما همگی وانمود میکردند که نمیدانند چه دارد رخ میدهد! به نظرم همین اتفاق نابهنجار بزرگترین بحران فرهنگی جامعه ایرانی در آخرین سال این قرن بود. جامعه مذهبی و به شدت مدعی فرهنگ ایران- اسلامی از جایی خورد که هیچگاه فکرش را نمیکرد.
اغلب مردان ایرانی به ویژه در طیف سنی ۱۸ تا ۴۵ سال، تصویر، کلیپ یا فیلمی کوتاه از این بازیگر پورن را خواسته یا ناخواسته، دیدهاند. حتی اگر نمیدیدند با وجود حجم زیاد جوکها در فضای مجازی با آنها آشنایی پیدا میکردند اما چرا این تیزر اینقدر بحران درست کرد؟ اتفاق این بود که یک بازیگر در رده ۷ تا ۱۰ رنکینگ ستاره فیلمهای پورن (بجای فیلم پورن یا مستهجن فیلم بزرگسالان نگوییم) که میان قشر بدفرهنگ و بیفرهنگ و بالاخص جماعت فاقد مطالعه در کشورمان معروف است، در نماهنگ آن خواننده معلوم الحال تربیت شده دهههای ۶۰ و ۷۰ حضور پیدا کرد. همان خواننده به اصطلاح خودش رپی که پس از پیروزی انقلاب به دنیا آمده و جنگ را اگرچه ندیده اما کودکیاش در تکهای از خاک ایران گذرانده که ۸ سال جنگ تحمیلی بر سرش آوار شد.خوزستان را میگویم. ساسی مانکن چون ساکن و متولد خوزستان بوده و هست و شکل آموزش و پرورشش نه تنها در این منطقهای بوده که تا به امروز هم درگیر عواقب و مشکلات جنگ است، بلکه دقیقاً در ساختار کلی آمورش و پرورشی بزرگ شده که برای دهه شصت و هفتادیها بینهایت نسخههای تعلیم و تربیتی اخلاقی و دینی پیچیده بودند و اجرا میکردند. حال چرا این نسل نسبت به سایر نسلهای ایرانی بیشتر درگیر معضلات، بیاخلاقی، جنسیتزدگی و کاهل در فرایض دینی به بار آمده، یکی از مهمترین معضلات و بحرانهای مدیریتی آموزش و پرورشی ما است و خواهد بود. هیچکس هم نیست که آن نسل مدیران به اصطلاح متخصص و فرهنگی را به بازخواست بکشاند که چه کردید که چنین نسلی را به بار آوردهاید.
تربیت عمومی او در این ساختار و فضای باز منشعب از دوران به ظاهر اصلاحات این خواننده را در کش و قوسهایی فراوان درنهایت تبدیل به چنین موجودی کرد که امروز از او به عنوان خواننده رپ مورد علاقه نسل جوان نام میبرند. اما شروع مطرح شدنش تا به حدی که نامش بر سرزبانها بی افتد از انتخابات سال ۱۳۸۸ و دیدارش با شیخ بیحال بیدرایت سیاسی و نامزد انتخابات ریاست جمهوری یعنی مهدی کروبی بود. آن شیخ برای اینکه رای جوانها را بیاورد، با این مطرب ملاقات کرد و دیالوگ بیمعنا و مضحکی هم بین آنها به این شرح رد و بدل شد که: «- شما ساسی مانکن هستید؟ - خیر من کارمند بانک هستم.» همین دیدار و هم دیالوگ مسخره مشروعیتی به خوانندگان زیرزمینی ایران داد. چنین دیدارهای ناگواری با مطربهای مبتذل زیرزمینی را بعدها برخی دیگر از آقایان روحانی کارکشته به اصرار مشاوران بیسواد و کم خردشان نیز انجام دادند که نمونهاش را در انتخابات سال ۹۶ شاهد بودیم که مجال تحلیلش در این مصاحبه نیست.
در جوامع غربی پورن استارها معمولاً محدودیتهایی دارند. عرضه آثارشان محدودیت دارد و کلاً شاید به خاطر فعالیت همینها هم در جوامع غربی فضای صیانت شده مجازی برای کودکان و نوجوانان توسط حکومتها ایجاد شده است. حتی شبکههای مجازی نیز برای صفحات اینها محدودیتهایی ایجاد میکنند. اما با کمال تعجب برخی از این بازیگران از جمله همین بازیگری که در این کلیپ حضور داشت و یک بازیگر مرد دیگر، وارد بخشی از فرهنگ عامه امروز ایرانیان شدهاند. مصداق بارز این حضور نیز ساخت جوکهای بسیار درباره این بازیگران در شبکههای مجازی و تکه کلامهای بسیاری از عوام با استفاده از اسامی این دو بازیگر است. چگونه میتوان این حضور را توجیه کرد؟
حتی در آمریکا هم این بازیگران جایگاهی در پسِ جامعه دارند و حضور آنها در انظار عمومی نیز با مسائلی روبهروست. این بازیگران خودشان برای خودشان گعدههایی دارند و عرف سلامت اجتماعی در جامعه آمریکایی، آنها را پس میزند. حال یکی از بازیگران به صورت رسمی و متفاوت از فعالیتهای دوربینی خود ظاهر و همین باعث تکان خوردن جامعه ایرانی شد. البته این را به هیچ وجه نمیتوان به حساب کل جامعه آمریکایی گذاشت. بارها گفتهام و بازهم میگویم که در بسیاری از ایالاتهای آمریکا مظاهر دینداری از نوع کاتولیک سخت کیش و اخلاقمداری طیف عظیمی از خانوادهها از بسیاری از کشورهای به ادعا مسلمان و اسلامی بیشتر بوده است و خواهد بود. این هم بخش بزرگی از عدم شناخت مدعیان فرهنگی ما و آنهایی که با نگاههای تنگشان ادعاهایی دارند و با همین کج فهمیشان نسخههای فرهنگی و بنیادین و یا حتی مبارزه با غرب از برای مردم ایران مینویسند، غافل از اینکه امروزه شاهد نخ نما شدن نسخهها و برنامههای نادرست آنها هستیم.
اما این بحران در کجا ریشه دارد؟ اجازه بدهید تعارف را کنار بگذاریم و بیپرده باهم حرف بزنیم. برخی مردان ایرانیدر طیف سنی ۱۸ تا ۴۵ سال، تصویر، کلیپ یا فیلمی کوتاه از این بازیگر پورن را خواسته یا ناخواسته، دیدهاند. حتی اگر نمیدیدند با وجود حجم زیاد جوکها در فضای مجازی با آنها آشنایی پیدا میکردند. پدر و مادرها به این شوخیها آرام و ریز میخندیدند، اما به ناگاه مواجه شدند با حضور آنها در ویدیوکلیپ آن مطرب ایرانی که از قضا خودشان باعث رواج آهنگهایش میان فرزندانشان شده بودند. چند سال پیش آهنگی از همین خواننده بسیار میان خانوادهها رواج پیدا کرده و ویدیوهای رقص بچهها با این آهنگ را خود پدر و مادرها در شبکههای اجتماعی به اشتراک میگذاشتند و حتی در یک حرکت خزنده یکی از آهنگهای این خواننده به مدارس راه پیدا کرده بود.
خانوادهها از این ترسیدند که همان خوانندهای را که خود به فرزندانشان معرفی کرده بودند، این سوال را در ذهن فرزندان کاشته که خاله آلکسیس کیست؟ همچنین از این ترسیدند که فرزندان بروند و در اینترنت سرچ کنند که اینها کیستند. والدین در استیصال ماندند که به بچههای ۶ تا ۸ ساله خود که این روزها به دلیل شیوع کرونا و انتقال آموزش به فضای مجازی همهشان موبایل دارند، چه جوابی بدهند؟ بحران دقیقاً در این نقطه ایستاده است. حال میفهمید که چرا در مبادی و گلوگاههای فرهنگی چرا تا به این حد متزلزل عمل کرهایم و ضعف داریم؟
اتفاقی اینچنین که بدون شک اگر در کشورهایی که به لحاظ بالا بودن نمودارهای جهانی فرهنگ تعریف شده مانند نروژ، کانادا، بلژیک و کشوری اسلامی نظیر مالزی مثلاً رخ میداد و چند رسانه خصوصی اقدام به پخش آن میکردند، چگونه رجال فرهنگی و آموزش و پرورشی، مردم و اذهان دردمند فرهنگی- اجتماعی رسانههایی را که مبادرت به انتشار آن میکردند به صلابه میکشیدند. شوخی نیست با ارکان خانواده ایرانی- اسلامی به طرز غمانگیز و وحشتناکی بازی شده، به آن اهانت شده و اگرهم میبینید دیگر واکنشی حتی قهری در قبال چنین محصولی رخ نداده ناشی از همین نداشتن برنامه بلند مدت فرهنگی ماست.
من با قاطعیت به شما میگویم در هرجای ارکان ساختاری نظام ما که صحبت از فرهنگ میشود ناپختهترین و نابلدترین افراد حضور دارند. به طوری که نه به زبانهای زنده دنیا مسلط هستند و نه از برنامههای فرهنگی جهانی اطلاع دارند. آنها یا یکسری مدعیِ پرخاشگرند که با فحش و ناسزا در سخنرانیهایشان به اصطلاح از فرهنگ ایرانی- اسلامی دفاع میکنند و یا کارشناسانی کپیکارند که عملکردشان را به عینیه بالاخص در پس همین مورد اخیر ملاحظه میفرمایید.
بنده پیشتر از همین رسانه و دیگر رسانهها گفتهام و بازهم میگویم ما در آخر این قرن شمسی با پرسش زوال تمدن مواجه بودهایم و نشان این زوال این است که جامعه ما ظرفیت پذیرش و انهدام یک پدیده ضدفرهنگی این چنین خرد را در درون خودش نداشته و ندارد. اعتقاد دارم که برنامهریزیهای حساب شدهای برای به زوال کشاندن این تمدن وجود داشته است و دارد که به طور مرتب و حساب شده دست به کار هستند و لحظهای هم آرام نمینشینند. درعوض ما فاقد یک برنامه جامع فرهنگی هستیم و خواهیم بود و تأسفبارتر آنکه مدام از سوی رسانههای رسمی خودمان سرگرم دادن کدهای غلط و مضحک به مردم خودمان هستیم.
همچنین جامعه ما عادت به تولید شوخی پیدا کرده و از همه چیز و هر امر مهم و معقولی نیز شوخی تولید میکند و کاری به تبعاتش ندارد. مدتی جامعه با بحث و تصویر «نرو سمیه» به شیوههای گوناگون طرف بود. چرا؟ چون مردم محال است که در اطراف خود معتاد نداشته باشند. فیلم سینمایی «ابد و یک روز» تجربه زیسته ماست. بالاخص در این دو دهه اخیر که اعتیاد از سر و کله همه خانوادههای ایرانی بالا میرود. دردآور اما واقعیت این روزهاست که هیچ خانواده و فامیلی امروز در کلیت جامعه ما نیست که اعتیاد را به طور وضوح ندیده یا درک نکرده باشد. این را من نمیگویم آمارهای تکان دهنده حاکی از شیوع اعتیاد، سن پایین اعتیاد، فراوانی آن در جنسیت مرد و زن در گستره کشور، میگوید. بگذریم و تمرکز خودمان را روی این سکانس از فیلم «ابد و یک روز» معطوف کنیم.
همه ما آن کاراکترها و آن فقر و آن خانه و آن دیالوگها را به نحوی در زندگی خودمان یا اطرافیانمان تجربه کردهایم. شوخی نیست. صحبت از فقر است. صحبت از بحرانهای خانوادگی و اعتیاد است. مگر میشود من در تهران و در محلههای جنوب شهر یا مرکز این شهر زندگی کرده باشم و در اطراف و محله خودم چنین خانوادهای را ندیده باشم؟! به همین دلیل است که تصویر آن معتاد با بازی نوید محمدزاده و دیالوگهایش با خواهرش، برای ما آشناست. رویداد و دیالوگ میان محسن و سمیه اگر بر چهره اکثرقریب به اتفاق تماشاگران دردمند فیلم اشک نشانده به این دلیل است که دردها و غمهایی بین همه ما به طور مشترک وجود دارد که شاید نتوان آن را بیان کرد، ولیکن در فرآیند درک مشترک میتوان به وضوح با هم، همبغض شد. به معنایی دیگر دردی که درنسلهایی متعددی از ما ایرانیان و بین همه ما امری مشترک است. دردی که ارجمند است و چنان مقام عجیبی دارد که بیاحترامی به آن بیاحترامی به همه داشتههای یک نسل است.
دردی که عشق، فقر، اعتیاد، شوق به زیستن تکاپو برای زنده ماندن و خفه نشدن در منجلابی که تو در ایجادش هیچ دخالتی نداشتی، مادر مریض و نداشتن پول برای درمانش را که کثرت امراضهایش آنچنان درماندهاش کرده که هرروز از خداوند طلب مرگ میکند، همه دیدهایم. فقر در جامعه ما مدام بزرگ شده و میشود. مردم با طرح بحث و تکرار مداوم «نرو سمیه» فقر، نداری، تبعیض، حسرت، عشقهای فروخورده با فرجامی تلخ و تیپا خوردنهای مدام و غمهای بادکرده در درون خود و جامعه را به رخ دستاندرکارانی میکشند که نیازی دیگر به معرفی کردن و یا کنایه و اشاره دادن به ماهیتشان نیست. آدرس سالهاست که درست است و هرکس هم آدرس غلط و اشتباه بدهد، مضحکه این و آن میشود.
اما همین خواننده در اصل چنین کار اعتراضی را به تمسخر گرفته است!
بله درست است. از قضا هتک حرمت او به این بخش از دردهای بزرگ مردم و اجتماع است. او دارد به نحوی فحشای عملی و کلامی مشروعیت و عمومیت یافته به غلط در جامعه ما را در قلب آن فقر دردناک فرو میکند. تلفیق سکس و فقر بحرانی بزرگ در جامعه ایران است و جامعه ما با این بحران وارد قرن جدید شده است. باید از این وضعیت ترسید. بعد از انتشار آن تیزر و حتی قبل از انتشار کلیپ اصلی، شبکههای معاند جمهوری اسلامی هم از این حرکت ترسیدند. پیش از اینکه مفسرها و منتقدهای فرهنگی ایرانی وارد تحلیل و نقد این اتفاق شوم بشوند، آنها با جامعهشناسان و روانشناسان این پدیده دردناک را به بحث گذاشتند.
جالب آنجا بود که ترس و دلنگرانی را میشد از فحوای برنامههایشان فهمید، اما به دلیل دشمنی و عناد با نظام جمهوری اسلامی در نهایت تمایل عجیبی مبنی بر خراب کردن همه کاسه کوزهها بر سر نظام جمهوری اسلامی در غایت کارشان، به چشم میخورد. از منبعی موثق به خدمتتان میگویم که به دلیل دیدگاه دو نفر از کارشناسان زبده اجتماعی و فرهنگی ساکن در اروپا که بالطبع ماهیت کارشان کاملاً تحلیلی انتقادی بود و نگاه سیاسی باب طبع دو مورد از شبکههای ماهوارهای نداشتند، ابتدا دعوت و سپس حضورشان در برنامه به دلیل دیدگاه غیر سیاسیشان منتفی شد.
یک روز مقام معظم رهبری بحث آتش به اختیار را در حوزه فرهنگ مطرح کردند، اما هیچکدام از مدعیان، نه توانستند آتش به اختیار باشند و نه آتش به اختیاری را به درستی درک کنند. مشکل نیز از همینجا آغاز میشود. افق دیدی که یک آتش به اختیار میبایست داشته باشد به اندازه شناختی جامع از کل جهان است. آتش به اختیار، فرهنگ دیگری را به مثابه فرهنگ خود باید بداند و آنچنان بشناسد که مو لای درزش نرود. آیا اینچنین است؟ چند نفر از مدعیان دستاندرکار فرهنگی ما، مدیران سطح بالای حوزه فرهنگی ما زبان انگلیسی یا فرانسه را به عنوان دو زبان سمبل و مظهر تمدن دیگری میشناسند؟ به همین دلیل هم نتوانستند اصل مشکل را دریابند و مثلاً دولتمردان و مردان پرمدعای فرهنگی را به مواخذه بکشند.
یک معضل ما اکنون نبودن دانش و سواد اطلاعاتی است. سیطرهای که فضای مجازی بر جوامع و مردمان دارد، ضرورت سواد رسانهای و سواد اطلاعاتی را به پیش میکشد که به زعم من سواد اطلاعاتی اگر نباشد سواد رسانهای را هم نخواهیم داشت و به همین دلیل است که محتواهای مستهجن خود را به جامعه ما تحمیل کردهاند چرا با وجودی که دغدغه توجه به معضلات فرهنگی و توجه ویژه به این مقوله بنیادین بسیار مهم بیش از هر دوره دیگری مورد اهمیت و نیاز است، کسی نمیتواند این بازخواستها را از آنهایی که سالها بیتالمال را به اصطلاح صرف تعالی این تمدن و فرهنگ کردند، انجام دهد؟ ما هنوز نفهمیدهایم که این ساختمانهای سربه فلک کشیده و آپارتمانهای مثل قوطی کبریت و یا خودروهای آنچنانی نیستند که مارا به فرهنگ و ثبات تمدن میرسانند. این فرهنگ و اصالت کردار و گفتار و عقبه معرفتی و علمی ماست که ما را بیفرهنگ یا بافرهنگ یا دارای تمدن غنی معرفی میکند، نه داشتن گوشیهای آنچنانی و کلیه مظاهر تجمل که امروزه در خفا و آشکار همه وجود ما را فراگرفتهاند.
ما حتی در خلوت خودمان هم تجمل و تجملگرایی را مشق میکنیم. باور ندارید، سری به روانپزشکان بزنید و درخصوص بیماریهای روانی این روزها از قضا همین موردی که عرض کردم جویا شوید. ادعا میکنم در دوره زوال تمدن غنی ایرانی- اسلامی قرار داریم و مدعیان از ترس توجه به این مهم فکر جمع کردن نان و رزق این دنیاییشان هستند تا عواقب کم رنگ شدن ظواهر این تمدن ناب و بیمثال جهانی متوجه آنها نشود. گریهدار است. شوخی نیست. تمدن ایرانی- اسلامی با آن همه هیبت و عظمتش امروز در چنین وضعیتی افتاده. درعوض چند استاد بیسواد که مدعای دشمنی با غرب را دارند و چون از اول دبیرستان به دلیل داشتن پدر و مادر پولدار در آمریکا یا بریتانیا درس خواندهاند به زعم خود مبدع مساله دشمنی جدید و در نتیجه زوال این ملتها و دولتها هستند.
توهمی یاوه که در کمال تأسف چیزی برای ما نداشته است. چرا؟ چون در اوج غرور و سرمستی توهم آمیزشان ناگهان موجودی کریه از جنس خودمان کلیپی ارایه میکند که نسخه سالها هزینه و تحلیلهای غلط و احمقانه آقایان از غرب و دشمن را یکجا برباد میدهد. فراموش نکنید اگر ۴۰ سال است که غربشناسی میکنید آنها سه قرن است که ایرانشناسی میکنند. اگر آنها دشمن ما هستند ما دشمن خونی آنها هستیم. منتهی در بوق و کرنا نمیکنند و به راحتی و اینگونه ضربه خودشان را میزنند. به جای آنکه به دنبال الگوی مورد پسند ایرانی- اسلامی برای دنیای غرب باشیم من بعد باید در سوراخ سمبههای خانهها و گوشیهای هوشمند کودکانمان به دنبال فیلمهای الکسیس تگزاس، جانی سینز و التا اوشن باید باشیم.
چه انتظاری از جامعه میتوان داشت وقتی سرانه مطالعه بین هفت تا ۹ دقیقه است؟ در چنین جامعهای طبیعی است که بازیگران معلوم الحال فیلمهای پورن میبایست جلوه کنند. مجالش نیست وگرنه به شما میگفتم چه برنامهریزیهای غریبی برای زوال تمدن و فرهنگ ما چیدهاند. چه برنامههایی برای گمراه کردن همه ما در سر دارند. به وقتش به خدمتتان خواهم گفت که در پشت همین نماهنگ ساسی مانکن نزدیک چهارسال کار برنامهربزی شده وجود دارد. چهار سال به انحاء مختلف پالسهای جنسی و پورن روانه جامعه ایرانی کردند و دست آخر وقتی دیدند کسی حواسش به این امور مهم نیست این کار روانه بازار ترانههای ایرانی شد. واای برما! چرا بیدار نمیشویم نمیدانم.
شما از مدعیان فرهنگی و روشنفکران صحبت کردید. چه وجهی از کمکاری آنها چنین معضلاتی را در جامعه موجب شده است؟
یک معضل ما اکنون نبودن دانش و سواد اطلاعاتی است. سیطرهای که فضای مجازی بر جوامع و مردمان دارد، ضرورت سواد رسانهای و سواد اطلاعاتی را به پیش میکشد که به زعم من سواد اطلاعاتی اگر نباشد سواد رسانهای را هم نخواهیم داشت و به همین دلیل است که محتواهای مستهجن خود را به جامعه ما تحمیل کردهاند. البته از هر راهی. امروز از دامان فقر، فردا از محتواهای تعلیمی و فردای دیگر از طرف پدر و مادرها.
پدر و مادرها؟!
بله پدر و مادرها! دردناک است و هیچکس متوجه نیست. اجازه بدهید آقایان مدعای امور فرهنگی قدری تحلیل کنند شاید به این خطرات پی بردند. درد فرهنگ و تمدن ایرانی- اسلامی و وطن را که بنده یا شما نباید داشته باشیم. اجازه بدهیم قدری از نگرانیها و دلواپسیها شب از خوف این زوال فرهنگی نخوابیدنها را متولیان فرهنگی داشته باشند.
شما از برنامهریزی هدفمند برای تحقق مواردی از این دست مثلاً همین نماهنگ مبتذل گفتید. برایتان مقدور است دستکم برای همین مورد مدعای خودتان را در اختیار ما و خوانندگانمان قرار بدهید.
نزدیک به پنج سال پیش یک بازیگر فیلمهای مستهجن در ویدیویی به زبان فارسی صحبت کرد و در آن ویدیو به مردان ایرانی فحش و ناسزاهای رکیک داد مبنی بر اینکه به او توجه ویژه دارند. این هیچ واکنشی را در جامعه ما موجب نشد. هیچ! باور کنید منتظر بودم صدایی یا اعتراضی برآید که نشان از تحریم غیرت چند جوان منتقد و متعصب باشد ولی هیچ صدایی درنیامد در صورتی که این فرد طبق آمار سایت گمراه کنندهاش دانلود فیلم از ایران را در ردیف ۵ کشور اول آمار سایتش دارد.
مردم عادی که نباید به این مسائل واکنش نشان دهند. مردان مدعی فرهنگ باید بگویند که چرا او فارسی آموخته و با مردان ایرانی دارد صحبت میکند؟ از طرف دیگر این آمار یعنی چه؟ جز درد و درد مضاعف برای آدمی راه دیگری میماند؟ ما وارث کدام فرهنگ و تمدن هستیم؟ بگذریم. این فرآیند به پیش آمد تا در سال میلادی گذشته بازیگر مرد معروف فیلمهای پورن در یک لایو گفت که در سه نقطه از جهان فیلمهای من بیشترین دانلود را دارند: نخست ترکیه و شهر استانبول، دوم ایران و شهر تهران و سوم هند و شهر بمبئی. او در آن لایو از تهران و تهرانیها برای دانلود زیاد آثارش تشکر کرده است. این خجالت را چطور با خودم به گور ببرم؟ ترکیه هم که رقیب ماست و ادعای امالقرایی جهان اسلام را دارد. پس معلوم است اسلام دشمن اول این جریان جنگ صلیبی خاموش است. بدون شک. جنگهای صلیبی به میدانهای جدیدی کشیده شده است.
البته من حدس میزنم که با توجه به تعدد حضور ایرانیان در استانبول ایبسا که بخشی از دانلودها در آن کشور هم کار ایرانیها باشد. به عبارتی شاید این پورن استار بیشترین دانلودش را میان فارسی زبانها داشته باشد. شما دیگر این روزها وقتی در میدان تقسیم یا محله اسکودار، سارییِر و شیشلی استانبول راه میروید دیگر مشکل زبان ندارید چون یکی درمیان ایرانیهای آواره در غربت هستند. تازه نیمی از آنها هم به اصطلاح خودشان خوراک فرهنگی برای ایرانیان این سوی مرز به اصطلاح خودشان میفرستند. پس بیربط نیست که به این فرضیه دردناک تن بدهیم و بپذیریم.
چند ماه از این مورد آخر میگذرد و ناگهان نماهنگ تهران تا توکیو با حضور یکی از همین جرثومهها وارد فضای بصری و موزیکال ایرانی میشود. حال من چیزی نمیگویم و قضاوت را به خود شما واگذار میکنم. ببینید چه برنامهریزی دقیق و منسجم و درعین حال نامحسوسی برای تخریب ذهن کودکان و نوجوانان و جوانان ما طرحریزی کردهاند؟ برنامهریزی برای تخریب اذهان جوانان جامعه ایرانی اسلامی یعنی این. نه آنکه فلان استاد پرمدعای ما که جلوی دورین رسانه مینشیند و امیدوار است که چهاردهه دیگر جمعیت آمریکا رنگ پوستشان عوض میشود و درصد سیاهان بیشتر میشود و درچنین شرایطی تعداد مسلمانان نیز بیشتر میشود و درنتیجه مناسبات آمریکاییها علیه ما دیگر رنگ میبازد. ببینید ما به چه افراد تعطیل و لاطائل گویی نام استاد و منتقد و مفسر و روشنفکر گذاشتهایم. از فرط شرم سرمان را بر دیوار بکوبیم بهتر است. آنها هم هر برنامهای دارند و داشته باشند به راحتی اجرایی میکنند.
نکته دردآور دیگری را برای شما میگویم. یکی دیگر از پورن استارهای زن مشهور جهان، اصالتی لبنانی دارد. او البته گویا مدت کوتاهی در این صنعت بود و بعد به شدت پشیمان شد و از این حرفه برگشت و ازدواج سالم کرد و طریق سلامت در زندگی پیش گرفت. البته ابزارهای رسانهای غرب آنقدر بیرحم هستند که با وجود برگشت او از این کار، گفتند که تو امتیاز فیلمهایت را فروختهای و باید این فیلمها توسط ما به فروش برسد و این دیگر دست شما نیست. حتی سایتی که به نام خود او فیلمهایش را ارائه میکند توسط شخص خودش اداره نمیشود و او نه میتواند سایتش را ببندد و نه اینکه جلوی درآمدزایی از فیلمهایش را که به جیب دلالان شرف و آبروی آدمها میرود، بگیرد.
بازیگر مرد معروف فیلمهای پورن در یک لایو گفت که در سه نقطه از جهان فیلمهای من بیشترین دانلود را دارند: نخست ترکیه و شهر استانبول، دوم ایران و شهر تهران و سوم هند و شهر بمبئی پیشتر از همه اینها، یعنی زمانی که پای شبکههای اجتماعی در میان نبود، فیلم خصوصی یک بازیگر ایرانی لو رفت و سر و صدای عجیبی به پا شد و نهادهای انتظامی و قضایی به میان آمدند. آن فیلم به صورت گسترده در cdهایی در میدان فرهنگی انقلاب فروخته میشد. آن سالها دانشجویانم بحثی را سر کلاس درباره این پدیده راه انداختند و من گفتم بحث آمدن این فیلم به بازار یک حرف است و دیده شدن این فیلم توسط خانوادهها و افراد یک بحث دیگر.
انسان هنگام انجام دادن امری خلاف عرف برای نخستین بار عذاب وجدان میگیرد. با خود میگوید که چرا باید من شخصیت و ارزش خودم را زیرپا بگذارم و فیلم پورن نگاه بکنم؟ مشکل جامعه ما این است که بسیاری با این عذاب وجدان کنار آمدند. آن سالها بسیاری آن cd قبیح از اتفاق خصوصی یک دختر ایرانی را خریدند و نگاه کردند. قبح دیدن چنین فیلمی صرفاً ربطی به مذهب ندارد. یعنی فارغ از معیارهای مذهبی، دیگر معیارهای معرفتشناسی و اخلاق نیز دیدن چنین فیلمها و تصویرهایی را مذموم میدانند. ترویج این معیارها کار روشنفکران بود که انجام ندادند و جامعه ایرانی به این پسرفت غیرقابل بازگشت رسید.
به عبارتی انگار جامعه ایرانی پیغامی به آن خواننده مبتذل و معلوم الحال داده بود که شما اگر آن بازیگر را در کلیپت بیاوری خوب است و ما استقبال میکنیم.
جامعه ایرانی را در کودتایی خزنده به جایی رساندند که چنین فجایعی در آن رخ دهد و با کمال تأسف بله دقیقاً فرمایش شما درست است. اما ما در این مواجهه چه کردهایم؟ همه حرکتهای ما درمانهای مقطعی بوده است و هیچ پیشگیری در کار نیست. نیروی انتظامی اعلام کرده که اگر این آهنگ از خودرویی پخش شود، آن خودرو یک میلیون تومان جریمه خواهد شد. فلان بازیگر سینما میگوید که مادرم از آن پورن استار میپرسد و من ماندهام که چه جوابی بدهم و...
متاسفانه جامعه ایرانی و خانوادههای ایرانی خودشان حرمتها را شکستند. واپسین روزهای قرن نشان داد که خانواده و اصالت خانواده برای ما هیچ تعریفی ندارد. حالا میدانیم که چرا فساد فحشا طلاق و… هست. حال میفهمیم که چرا سن ازدواج بالا رفته است؟ این وسط صدای هیچکس درنمیآید. روشنفکر فرهنگی کجاست؟
آن روشنفکر به اصطلاح فیلسوفی که خودش را فیلسوف فرهنگ هم میداند از قضا که یک روز حسرت این را میخورد که چرا به اندازه فلان بازیکن فوتبال پول مفت در جیبش ندارد یا به اندازه مستراح فلان بازیگر دیگر در خیابان یاسری جا و مکان ندارد، یا هر روز هزار انتقاد به ساختار جمهوری اسلامی وارد میکرد و حالا در یک حرکت دورانی چنان تغییر موضع کرده که هنوز درجه حرکتش به حالت عادی بازنگشته، تبدیل به دلنگران نظام و انقلاب اسلامی شده و همه را نسبت به این هزار روییاش انگشت به دهان گذاشته، اکنون کجاست که این پدیده فرهنگی را تبیین و تحلیل کند؟ یا آنکه چون برایش عایدی مالی ندارد بالطبع اهمیت توجه نیز ندارد؟! این وضع جامعه روشنفکری ماست. پس چه توقعی میتوان داشت تا به تعالی فرهنگی و تمدنی بیاندیشیم یا به امید آن باشیم.
یا آن دیگری که ادعایش میشد باید یک فیلسوف (منظور خودش بود) این میزان درآمد داشته باشد و مواجب فیلسوف و مفسر فرهنگی باید این مقدار باشد، چه کار کرده یا چه گلی به سر جامعه ما زده که این توقعاتش را به زبان میراند؟ دولتمردان و اعضای کمیسیون فرهنگی مجلس چرا هیچکدام از معضلات را نمیشناسند و برنامهای ندارند؟ اینها همه درد است. درد بیسوادی و نشناختن مناسبات جدید جهانی، درد نداشتن سواد در میان متولیان فرهنگی، زیاده خواهی این به اصطلاح متولیان و روشنفکران فرهنگی و از همه مهمتر کاهلی و بی تعهدی این افراد نسبت به فرهنگ و تمدن ناب اسلامی در آیندهای نه چندان دور بلایی را بر سر حرمتها و طلیعههای فرهنگی و نکتههای ارزشمند و بکر تمدن ما خواهد آورد که باید گریست و خون دل خورد از این همه بیتوجهی و ندانم کاری.
بیست و چند سال پیش رهبر معظم انقلاب خطر شبیخون فرهنگی را مطرح کردند. شبیخون دقیقاً شرایط امروز ما است. آن سالها ایشان به درستی گفته بودند که میآیند و میزنند و بدون دادن خسارتی میروند. در عین حال که لطمات زیادی نیز بر ما وارد کردهاند. یعنی همین شبیخون! یعنی همین حرکت برنامهریزی شده برای ابتدای سال شمسی جدید که زدند و رفتند. بدون اینکه حتی کوچکترین خسارتی ببینند. ذیل این شبیخون تمامی این اتفاقات افتاده است. ما هنوز نمیدانیم شبیخون یعنی چه؟ خدایی نکرده گویی چندبار باید شبیخون فرهنگی بزنند تا بدانیم یعنی چه! سیاستمداران نیز به جای ایجاد فضای صیانت شده مجازی مدام یا به دنبال حذف این فضا هستند یا به دنبال آزادسازی تمام و کمال و بی حد و حصر آن. این وضعیت خانوادههای ما و جوانان ما درکمال تأسف برای ورود به قرن جدید است. بنابراین باید نگاهها را دوباره به بحث شبیخون فرهنگی بازگردانیم. شبیخون فرهنگی بزرگترین معضل و بحران فرهنگی ما در دهه اول قرن جدید خواهد بود که متأسفانه جدی گرفته نمیشود. نه از سوی به ظاهر دغدغهداران و روشنفکران و مدعیان فرهنگ و تحلیلهای فرهنگی و نه از سوی مردم آگاه. جدی بگیریم.