سامعی گفت: مطالعات نظری در حوزه زبان فارسی گسترش یافته اما روش‌ها همان روش‌های محدود و آشنای معلمان است به همین خاطرسرنوشت آموزش زبان فارسی در غرب و مخصوصاً امریکاً نامعلوم است.

به گزارش خبرگزاری مهر، سخنرانی مجازی «آموزش کدام زبان فارسی: سواد در عصر واگرایی» با سخنرانی حسین سامعی، استاد دانشگاه اموری امریکا، به همت انجمن زبان‌شناسی ایران و با همکاری پژوهشگاه علوم انسانی و مطالعات فرهنگی و بنیاد سعدی برگزار شد.

حسین سامعی، دکتری زبان‌شناسی از دانشگاه تهران، متخصص حوزه‌ی صرف و یکی از سه مؤلف فرهنگ هزاره و فرهنگ اصطلاحات دوره‌ی قاجار است که پیشتر عضو شواری واژه‌گزینی فرهنگستان نیز بوده است و اینک در دانشگاه اموری آمریکا به تدریس زبان فارسی و زبان‌شناسی مشغول هستند. متنی که در ادامه می‌خوانید بخشی از این سخنرانی است؛

موضوع سخنرانی از یک تجربه‌ی شخصی شروع و به یک سؤال عمومی که تلاش می‌شود به آن پاسخ داده شود، منتهی می‌شود. وی افزود: بیست سال قبل برای تدریس زبان فارسی به دانشگاه اموری دعوت شد. اولین مسئله‌ای که به‌عنوان مدرس زبان فارسی مطرح بود، این بود که کدام زبان فارسی را باید آموزش دهد. زبان فارسی ادبی، زبان فارسی روزمره، زبانی که در ایران صحبت می‌شود یا زبان فارسی که در دیگر نقاط صحبت می‌شود؟ دانشگاه دستورالعمل مشخصی برای تدریس ندارد و از نظر آن‌ها یک زبان فارسی وجود دارد. در ابتدا تصورشان اولویت زبان فارسی، زبان فارسی ادبی و کلاسیک بود اما بعد متوجه شدند که چنین چیزی نیست و زبان برای ایجاد ارتباط در اولویت است.

«جان پری» در سال ۲۰۱۲ مقاله‌ای منتشر کرد که در آن به شکل‌گیری زبان فارسی به‌عنوان زبان عمومی و زبان مشترک در منطقه‌ی وسیعی از آسیا می‌پردازد. از ابتدا شروع می‌کند و می‌گوید، چه عواملی در شکل‌گیری این زبان مشترک مؤثر بودند. از خود زبان عربی گرفته تا مسلمان‌شدن ایرانی‌ها تا اختیار خط عربی و همه این مباحث. و درنهایت به یک زبان عمومی مشترک می‌رسد. وی از اصطلاح «هوموگلاسیا» برای زبان فارسی در دوره بعد از گسترش آن استفاده می‌کند، اصطلاحی که در زبان‌شناسی به‌کار نرفته است. می‌شود آن‌را تک‌زبان‌گونگی یا تک‌زبانی و هم‌زبانی خواند. مقاله‌ی دیگری هست که «برایان اسپونر» با عنوان «فارسی، دری و تاجیکی» می‌نویسد. وی در این مقاله بحث می‌کند که چه‌گونه زبان مشترک فارسی از قرن ۱۵ و ۱۶ میلادی به بعد، شروع به تجزیه و تفرقه می‌کند و از هم‌زبان‌گونگی «پری» دور می‌شود. در نهایت از تغییر زبان فارسی در هند به دست انگلیسی‌ها گرفته تا وضعیت آموزش زبان فارسی در امریکا را مطرح می‌کند.
دکتر سامعی افزود: یک دوره‌ی هم‌گرایی داریم که زبان فارسی از چین مرکزی در شرق و تا اروپای شرقی در بوسنی شکل می‌گیرد. زبانی است به‌شدت باز، شبیه انگلیسی امروز. همه چیز را جذب می‌کند و زبان سواد می‌شود. البته با آن گفت‌وگو می‌کنند اما زبان مکتوب و کاربردی است. و این زبان، زبان ادب و زبان فرهنگ والا می‌شود. ازاین‌رو، سواد و آموزش درمورد این زبان اهمیت می‌یابد. دوره‌ی واگرایی زبان فارسی دوره‌ای است که زبان فارسی به‌تدریج به شعبه‌های مختلفی تقسیم می‌شود. حضور غربی‌ها در منطقه و حوادث تاریخی به این واگرایی کمک می‌کند و الان در این عصر واگرایی هستیم.

زبان فارسی در این دوره زبان ارتباط و فرهنگ و زبان مشترک بوده است. در کنار تمام زبان‌های محلی و همراه آن‌ها آموزش داده می‌شده است. خط و زبان و فرهنگ و فنون ادبی آموزش داده می‌شده است. عموماً مکتب‌خانه‌ها و مدارس قدیمی بوده‌اند و معلمان هم عمدتاً منشی‌یان و اهل قلم و نویسندگان و شعرا بودند. شاگردان آن‌ها هم طبقات بالای جامعه‌ی شهری بودند که می‌توانستند از سواد بهره‌مند شوند. زبان فارسی ضرورتاً هیچ‌گاه زبان گفت‌وگو در این منطقه وسیع نبوده است و درواقع زبانی فراقومی و فرامنطقه‌ای و زبان اداری و رسمی بوده است. مثلاً علامه «اقبال لاهوری» فارسی صحبت نمی‌کرده اما یکی از قوی‌ترین سخن‌گویان فارسی بوده است. وی افزود: شروع واگرایی فارسی در چند نقطه رخ می‌دهد. در عثمانی زمانی آغاز می‌شود که فارسی را از زبان رسمی کنار می‌گذارند. در افغانستان از نیمه‌ی قرن هیجدهم در زمان احمدشاه درانی شروع اعتلای پشتو است. تغییر در هند هم نمونه‌ای دیگر از واگرایی فارسی است. انگلیسی‌ها از قرن هیجدهم وارد هند می‌شوند درحالی‌که زبان فارسی، زبان دیوانی و رسمی است. موج نوشتن دستورهای زبان فارسی ازطریق انگلیسی‌ها متعلق به این دوره است. مدارس آموزش زبان فارسی در سراسر هند برپا می‌شود. در سال ۱۸۳۵ انگلیسی‌ها تصمیم می‌گیرند به جای فارسی، انگلیسی را جایگزین کنند. البته زبان اردو هم تقویت می‌شود و جای فارسی را می‌گیرد. از نیمه‌ی قرن نوزدهم که روس‌ها وارد آسیای مرکزی می‌شوند و حکومت ازبک‌ها را برمی‌اندازند، به واگرایی زبان فارسی کمک می‌کنند و نفوذ روسی به‌تدریج شروع می‌شود.

به‌دنبال این واگرایی‌ها، فارسی تبدیل سه گونه زبانی می‌شود. در ایران زبان فارسی و ملی و زبان رسمی است و حیات جداگانه‌ای را طی می‌کند. در افغانستان از ۱۹۶۴ نامش زبان دری می‌شود. تاجیکی هم در تاجیکستان با عناصری از زبان‌های محلی مثل ازبکی و تحت تأثیر روسی حیات تازه‌ای را شروع می‌کند. هرچند این سه زبان هنوز هم به‌شدت وابسته هستند اما واگرا می‌شوند. فارسی از زمانی شروع به وام‌گیری واژگانی از فرانسه و بعد از انگلیسی می‌کند. دری افغانستان از انگلیسی و تاجیکی از روسی وام‌واژه می‌گیرند. البته از زبان‌های محلی هم تأثیر می‌گیرند. از ۱۹۲۸ در تاجیکستان مسئله سواد متفاوت می‌شود و خط روسی خط کتابت می‌شود. بنابراین، سواد که امر مهمی است و باعث اتصال منطقه وسیعی می‌شده است در این منطقه مسیرهای متفاوتی را طی می‌کند. آموزش فارسی در این‌جا به‌عنوان زبان اول بحث شد. اما این وضعیت چه تأثیری بر آموزش زبان فارسی به‌عنوان زبان دوم دارد؟ حال باید فکر کرد به‌عنوان زبان دوم کدام زبان در این منطقه باید آموزش داده شود. آموزش زبان فارسی به‌عنوان زبان دوم در هند برای انگلیسی‌ها سابقه داشته است. فارسی باوجودی‌که پیشروی خود را در قالب زبان اول از دست می‌دهد اما به‌عنوان زبان دوم هم‌چنان باقی است. در این دوره فارسی ادبی درس داده می‌شده است. با کاهش نفوذ فارسی در این منطقه‌ی فرهنگی، جوامع غربی براساس نیاز خودشان شروع به آموزش زبان فارسی می‌کنند. مثلاً از سال ۱۹۴۹ تا دهه‌ی هفتاد میلادی دانشگاه پنسیلوانیا زبان فارسی کلاسیک آموزش می‌داده است. از آن پس فارسی مدرن را آموزش می‌دهد. چون نیازها در امریکا تغییر کرده است. به‌دلایل سیاسی متعدد فارسی ایران بیشتر از فارسی افغانستان و تاجیکستان مورد توجه قرار می‌گیرد. رشد سواد و ادبیات باعث شد تا زبان فارسی ایران بیشتر مورد توجه قرار گیرد. در این دوره زبان کلاسیک کنار گذاشته می‌شود و آموزش زبان زنده اولویت است اما مسئله این است کدام فارسی ایران مورد توجه است: گفتاری، نوشتاری یا کلاسیک؟ سرگردانی در این زمینه وجود دارد هرچند که تأکید بر زبان گفتاری شده است. اما این تأکید بر زبان گفتاری خود موجب واگرایی بیشتر می‌شود. در این دوره فارسی در مدرسه‌ها آموزش داده نمی‌شود و به دانشگاه‌ها می‌رود.

برای آموزش زبان فارسی سرگردانی در تمام شیوه‌های آموزش زبان فارسی در امریکا دیده می‌شود. مؤلف کتاب هنوز نمی‌داند با کدام زبان کار می‌کند؟ کتاب واحد نیز وجود ندارد. البته این مشکل از معلم ناشی نمی‌شود بلکه مسئله به گونه‌ی زبانی باز می‌گردد. مربیان زبان فارسی عمدتاً افرادی خارج از حوزه‌ی زبان هستند که وارد حوزه‌ی زبان شده‌اند. مشکلاتی که در حوزه‌ی زبان فارسی از بیست سال قبل بیان شده است هم‌چنان امروزه باقی است. مطالعات نظری گسترش یافته اما روش‌ها همان روش‌های محدود و آشنای معلمان است. افزون براین‌که تعداد دانشجویان فارسی کاهش یافته است و به‌تدریج از ابتدا تا انتهای دوره نیز کاهش می‌یابد. سرنوشت آموزش زبان فارسی در غرب و مخصوصاً امریکاً نامعلوم است.