خبرگزاری مهر - فرهنگ و اندیشه- زهرا زمانی: در اواخر فروردین سال ۱۳۶۰ بود که از طرف شورای عالی دفاع مقرر شد تا به صورت همزمان، عملیاتی در جبهه جنوب و جبهه غرب انجام گیرد. به همین منظور، سرتیپ قاسم ظهیرنژاد؛ فرماندهی وقت نیروی زمینی ارتش و آقای عباس آقازمانی (معروف به ابوشریف) فرماندهی وقت واحد عملیات ستاد مرکزی سپاه، از تهران به غرب آمدند و با محمد بروجردی و سرهنگ محمود بدری، برای ابلاغ آن مصوبه شورای عالی دفاع، جلسهای برگزار کردند. بر اساس آن طرح مصوب، مقرر شد تا در منطقه بازی دراز عملیاتی آغاز شود.
عملیات بازی دراز در دوم اردیبهشت سال ۱۳۶۰، نیروهای تحت امر شهیدان علیرضا موحددانش، محسن وزوایی و سرگرد حسین ادبیان با هدایت شهید غلامعلی پیچک انجام شد. این نبرد، روی ارتفاعات ۱۱۰۰ صخرهای، ۱۱۰۰ گچی ،۱۰۵۰ و ۱۱۵۰ بازی دراز انجام گرفت و به لحاظ موفقیت نسبی آن، رشادت خارقالعاده رزمندگان ایرانی، خصوصاً به اسارت گرفت بیش از ۶۴۰ کماندوی دشمن، شهادت مظلومانه عقاب هوانیروز علی اکبر قربان شیرودی و دست آخر، بازدید شهیدان دکتر بهشتی و محمد علی رجایی از این جبهه، خیلی مشهور است.
شهید پیچک توانست در مدت کوتاهی طرح کلی عملیات بزرگ بازی دراز را آماده کند و برای انجام آن، فرماندهی محور تصرف ارتفاعات بازی دراز را به محمد ابراهیم شفیعی با همکاری محسن وزوایی و علیرضا موحد دانش واگذار نماید. ماموریت تصرف پشت ارتفاع ۱۱۰۰ صخرهای بازی دراز نیز به محسن حاجی بابا و گردان مالک اشتر به فرماندهی سرگرد حسین ادبیان واگذار شد. همه چیز برای شروع عملیات آماده بود. رزمندگان ارتشی، بسیجی و سپاهی با اشتیاق فراوان منتظر بودند تا به دستور فرماندهان، هجوم خود را به سمت مواضع دشمن شروع کنند. صدام هم از آن طرف رجز میخواند و میگفت: هر کس بازی دراز را از چنگ من درآورد، من کلید بغداد را به او خواهم داد.
سرانجام عملیات بازی دراز با هدف آزادسازی ارتفاعات ۱۰۵۰،۱۱۵۰،۱۱۰۰ گچی و ۱۱۰۰ صخرهای و همچنین ارتفاعات مشرف به قصر شیرین و دشت ذهاب، در شامگاه چهارشنبه دوم اردیبهشت ۱۳۶۰ آغاز شد. حوادث این نبرد بزرگ، بیشتر به افسانه شبیه است تا یک واقعه تاریخی. در این عملیات، نیروهای تحت امر شهید پیچک، توانستند به سرعت اهداف تعیین شده را تصرف نمایند. به گونهای که دشمن زخم خورده وقتی موجودیت خود را در خطر دید، دست به پاتکهای بسیار بزرگی زد که هر کدام از آن پاتکها، برای نابودی یک نیروی بزرگ نظامی کافی بود، چه رسد به گروه اندکی که با ابتداییترین امکانات و تجهیزات، خود را به بالاترین ارتفاع منطقه رسانده بودند. رزمندگان خودی در آنجا با جنگی نابرابر و عاشورایی، چنان عرصه را بر دشمن تنگ کردند که فرماندهان سپاه دوم ارتش بعث، مجبور شدند نیروهای تازه نفس سایر سپاههای ارتش عراق را نیز به منطقه نبرد آورده و در آنجا وارد عمل نمایند.
مهدی مرندی از همرزمان شهید پیچک شب عملیات را این طور روایت میکند: عملیات در شب دوم اردیبهشت سال ۱۳۶۰ شروع شد. نیروها ترکیبی از بچههای ارتش و سپاه بودند. یک محور شمالی و یک محور جنوبی داشتیم. مسئول محور شمالی شهید محسن حاجی بابا بود؛ که از سه نقطه باید وارد عمل میشد. در دشت دیره، محمد ابراهیم شفیعی باید با نیروهای تحت امر شهید محسن وزوایی و شهید علیرضا موحد دانش عمل کرد. هدف محور جنوبی این بود که باید ارتفاعات ۱۰۵۰،۱۱۰۰، ۱۱۵۰ بازی دراز را میگرفتند، که این کار انجام شد. شهید محسن حاجی بابا هم از سه نقطه وارد عمل شد. یک نقطه، دشتی بود که به سمت روستای متروکه داربلوط جلو میرفت و دشمن میتوانست در آنجا تانک مستقر کند و کل بازی دراز را دور بزند و برای بچهها خطر ایجاد کند. حاجی بابا در آن نقطه، یک سری از نیروهای اعزامی از سپاه شهرستان نجف آبادی را مستقر کرد. یک نقطه هم، ارتفاعی به نام ۱۱۰۰ صخرهای بود. اما چون بچهها در شرایط بسیار بدی قرار داشتند و پای آنها لیز میخورد، در اینجا موفقیتی حاصل نشد. یک نقطه هم ضلع شمالی ارتفاع ۱۰۵۰ بود، از یک طرف شفیعی و از طرف دیگر شهید حاجی بابا حرکت کردند. من هم بعداً از همین مسیر و میدان مین بالا رفتم. چون قبلاً شناسایی شده بود. رفتیم حمله کردیم به سمت دشت دیره و جبهه شیشهراه که در محدودهی عمل شفیعی قرار داشت. شهید پیچک روی ارتفاع ۱۰۲۰ مانده بود. ارتفاع ۱۰۵۰ یک مقدار بلندتر از ۱۰۲۰ بود. بچهها روی ۱۰۵۰ مستقر شدند. یعنی طی درگیری اول، آنها ارتفاع ۱۰۵۰ را گرفتند. با شرایط پیش آمده، دشمن یک پله عقب تر رفت. شهید حاجی بابا با نیروهای تحت امر شهید وزوایی و شهید علی موحد الحاق برقرار کرد. آنها رفتند تا ارتفاع ۱۱۰۰ گچی را بگیرند. شهید علی موحد دانش به سمت جنوب غربی این ارتفاع و شهید وزوایی و نیروهایش هم، به سمت شمال شرقی ارتفاع ادامه مسیر دادند. در همان موقع؛ چندنفر از نیروهای دشمن روی ارتفاع ۱۰۵۰ گچی نشسته بودند و مدام روی سر بچهها نارنجک میانداختند. طوری که هیچکس نمیتوانست به آن سمت برود. علی موحد دانش یک طناب پیدا کرد، بعد آن را از یک صخرهای پرت میکند و سپس از طریق راپل خودش را به پشت آن چند نفر عراقی میرساند و آنها را هدف قرار میدهد و تعدادی زیادی از آنها را اسیر میگیرد. چند روز بعد در ارتفاعات کاسه کبود، کماندوهای دشمن از پشت به سمت علی موحددانش و نیروهایش نارنجک پرتاب میکنند. علی نارنجکها را روی هوا گرفته و مجدداً روی سر آنها پرت میکند. در همین حین، یکی از نارنجکها در دست علی منفجر میشود و دست راست او از مچ قطع میشود. به این ترتیب علی راه را برای بچهها باز میکند، طوری که نیروهای رزمنده موفق میشوند ارتفاع ۱۱۰۰ گچی را بگیرند.
همین رشادتها سبب شد تا لشکر ۶ زرهی سپاه دوم ارتش بعث در بازی دراز شکست سنگینی را از نیروهای سبک اسلحه ایرانی متحمل بشود. امر مهمی که برای فرماندهان بعثی بسیار گران آمد. در این عملیات، دشمن سیدو پاتک انجام داد که بزرگترین پاتک آن، حضور دو لشکر که آنها را از سپاه سوم به غرب فرستاده بود و یک تیپ کامل مکانیزه به فرماندهی مستقیم صدام صورت گرفت. در این عملیات تعدادی زیادی از نیروهای دشمن به اسارت درآمدند و تعداد زیادی از آنها نیز کشته شدند. دشمن مکرر مواضع بچههای ما را در خط مقدم، با توپ و خمپاره میکوبید. عقبه ما را هم، با بمبها و راکتهای شلیک شده از جتها و هلیکوپترهایش زیر آتش میگرفت. تصور فرماندهان سپاه دوم ارتش بعث این بود که میتوانند ما را مجبور به عقب نشینی کنند. ولی این تصور غلط، هرگز واقعیت به خودش نگرفت و ما با اقتدار بر بخش مهمی از ارتفاعات بازی دراز حاکم شدیم.
شهید محسن وزوایی از فرماندهان میدانی عملیات بازی دراز در خاتمه این نبرد، طی مصاحبه مفصلی با خبرنگار اعزامی روزنامه اطلاعات به جبهه غرب، به تشریح این عملیات پرداخت. وی در بخش پایانی این مصاحبه مفصل، با توجه به دستاوردهای عملیات بازی دراز میگوید: … طبق اطلاعاتی که داشتیم، سپاه سوم ارتش عراق در خوزستان دو لشکر را آماده مرده بود تا با استفاده از آنها، آبادان را بگیرد, ولی عملیات بازی دراز باعث شد تا دشمن آن دو لشکر مجهز را از جنوب به سمت ما بکشد که در نتیجه شاید بالغ بر دو لشکر ارتش عراق در این منطقه تار و مار شدند. یعنی نیروهایشان یا اسیر یا فراری و یا کشته و مجروح شدند و سازمان آن دو لشکر هم از بین رفت. اگر این عملیات را انجام نمیدادیم، چه بسا آبادان هم سقوط میکرد.
پس از خاتمه عملیات بازی دراز آیت الله دکتر سید محمدحسین بهشتی ریاست وقت قوه قضاییه و آقای رجایی نخست وزیر وقت، برای دیدار با رزمندگان و مشاهده پیروزی به دست آمده در جبهه غرب، وارد منطقه شدند. ورود آنان با استقبال کم نظیر رزمندگان همراه بود. در پایان بازدید میهمانان، آیت الله بهشتی ضمن شرکت در یک مصاحبه رایو- تلویزیونی، رزمندگان عملیات بازی دراز را مصادیق عینی عارفانِ واصل معرفی کرد و گفت: از قول من به عرفا بگویید، عرفان واقعی، خانقاهش بازی دراز است.
بوسه بر دست امام
برای فاتحان بازیدراز، چه هدیهای از ملاقات و دستبوسی امام عزیز میتوانست لذت بخش تر باشد؟ آنان با اشتیاق برای گرفتن هدیه خود، رهسپار تهران شدند. جماران در آن آخرین روزهای اردیبهشت ۱۳۶۰، رنگ و بویی عاشورایی گرفته بود و پرچم داران فاتح بازی دراز، آمده بودند تا از انفاس قدسی امام جوانمردان، جانی تازه بگیرند آنان هنگامی که با امام روبرو شدند، سر از پا نشناخته، فقط دستهای عقیق آلای امام را غرق در بوسه کردند.
***
منابع: شاهین بر آفتاب، گل علی بابایی.
آن سه مرد، زندگی نامه شهیدان پیچک، قهرمانی و خندان، گل علی بابایی
روزنامه اطلاعات، شماره ۱۶۴۲۴، یک شنبه، بیستم اردیبهشت ۱۳۶۰