خبرگزاری مهر، گروه فرهنگ و اندیشه: پس از گسترش فضای مجازی و شبکههای اجتماعی، سواد رسانهای بدل به یک مسئله مهم برای کشورهای مختلف از جمله کشور ما شد. در نظامهای سیاسی سراسر جهان بر ضرورت این مسئله تاکید شده و تلاشهای سیاسیون در ایجاد یک فضای صیانت شده مجازی و رسانهای برای طیفهای مختلف سنی بوده است. با این اوصاف اما علیرغم اینکه واژه و اصطلاح سواد رسانهای چند سالی است که به کشور ما وارد شده، اما از جانب حکومت کار چندانی در این حوزه نشده و حتی در زمینه آموزشهای عمومی این عرصه هم مشکلات زیادی وجود دارد.
با توجه به کمکاری دولت و دولتمردان، چندی است که تعدادی از دغدغهمندان این حوزه که تجربه سالها معلمی در نظام آموزش و پرورش همگانی را دارند با ایجاد مرکز یک مرکز سواد رسانهای با عنوان «باران» تلاش کردند تا آموزش در این حوزه را به صورتی مستقل و مسئلهمند پیش ببرند. تفاوت جدی آنها با دیگر مراکزی که وارد حوزه سواد رسانهای شدند، تکیه بر بحث تربیت رسانهای است. با توجه به اینکه در زمینه تولید محتوا در این عرصه نیز پیشتر کار چندانی صورت نگرفته، اهمیت کار این مرکز بیش از پیش خود را نشان میدهد.
مرکز باران در پروژه خود مسئله تولید محتوا و بستههای یادگیری را به صورت جدی دنبال میکنند. پیشتر با سعید مدرسی و حسین غفاری، موسسان این مرکز گفتوگوی داشتیم که قسمت نخست آن در این نشانی منتشر شد. در ادامه با قسمت دوم این گفتوگو همراه شوید:
یکی از نکات مهمی که در صحبتهای شما مشخص بود این است که در زمینه فضای مجازی، به «سن کودکی» اصلاً توجه نشده و انگار همه اعم از مسئولان، معلمان و مدرسان و همچنین خانوادهها و والدین فراموش کردهاند که کودکان و نوجوانان نیز به هر حال از کاربران فضای مجازی خواهند بود و جهان بدون مرز در این فضا صدمات جبران ناپذیری را به شخصیت آنها وارد خواهد کرد.
حسین غفاری: ما کودک و نوجوان را فراموش کردهایم. وقتی از خانواده مطالبهگر صحبت میکنیم مقصود ما توجه به همین نکته است. در همه دنیا سختترین جرائم معطوف به کودک و نوجوان است. در همه جای دنیا سایتهای غیراخلاقی از یک سنی به بعد برای همه آزاد است ولی از یک سنی به پایین، به شدت برخورد میکنند و حتی در برخی از کشورها این مسئله حتی مجازات اعدام هم ممکن است دربر داشته باشد.
سعید مدرسی: در ایالات متحده آمریکا اگر انواع بازی GTA به افراد زیر ۱۷ سال فروخته شود پلیسFBI فروشنده را دستگیر میکند. حتی اگر پدر و مادر این بازی را در اختیار فرزند قرار داده باشند مدعی العموم میتواند علیه آن پدر و مادر شکایت و اعلام جرم کند.
غفاری: طبق آمار سال ۹۸ بنیاد ملی بازیهای رایانهای کشور، یکی از پنج بازی پرطرفدار در ایران GTA است؛ یعنی میانگین سنی بازیکنان بازی که فروختنش به افراد زیر ۱۷ سال در ایالات متحده آمریکا جرم دارد، در ایران ۱۲ الی ۱۴ سال است. آدم در میماند! گویی که این توسعهها صرفاً با اهداف سیاسی، اقتصادی اجتماعی اتفاق میافتد و مساله کودکی و نوجوانی و ضرورت صیانت از فضای مجازی فراموش شده است.
مدرسی: نیل پستمن در دهه ۸۰ میلادی کتابی به نام «زوال دوران کودکی» نوشت؛ حرف او این است که محتوای تلویزیونهای آمریکا باعث شده که کودک من با آموزههای بزرگسالی مثل خشونت، حسادت، درگیری، فساد اخلاق، تجمل گرایی و رفاهزدگی در سنین پایین آشنا شود. او در سال ۸۰ میلادی به آن شعور رسیده است و مطالبهای را در مردم ایجاد میکند. اکنون مع الاسف با وجود اینکه میدانیم بچههای ما حکمرانان و سیاستگذاران ۲۰ سال آینده خواهند بود، هیچ برنامهای برای آنان نداریم.
در ایالات متحده آمریکا اگر انواع بازی GTA به افراد زیر ۱۷ سال فروخته شود پلیسFBI فروشنده را دستگیر میکند. حتی اگر پدر و مادر این بازی در اختیار فرزند قرار داده باشند مدعی العموم میتواند علیه آن پدر و مادر شکایت و اعلام جرم کند غفاری: مجموعه باران از هرچیزی کوتاه بیاید از مساله تعلیم و تربیت کودکان کوتاه نمیآید. پای مساله تربیت ایستادهایم. من هر توصیهای را به کودک میکنم مگر چیزی که مسیر رشد او را مختل کند؛ همه میگویند استفاده از فیلترشکن و اینستاگرام خوب است اما من میگویم بد است نه به دلیل مسائل سیاسی، فقط به این دلیل که مسیر رشد کودک را مختل میکند.
مدرسی: به واقع استفاده از اینستاگرام سرعت کودک را کم و او را متوقف یا منحرفش میکند. گروههای مرجع یکی از محیطهای به شدت اثرگذار بر هویت جوان، نوجوان و کودک هستند. اینستاگرام چه میکند؟
مسیر انحرافی را به کودکان نشان میدهد.
مدرسی: از گروههای مرجع شیفت پارادایم ایجاد میکند. حال سوال اینجاست که در شرایط آرمانی گروههای مرجع کودک چه کسانی هستند؟ اولین گروه والدین هستند. پس ورود به فضای مدرسه، معلم و همسالان گروه مرجع کوک میشود و کودک یک سیر طبیعی را طی میکند. پس از آن نیز اتمسفر فرهنگی، قومیتی و تعالیم مذهبیاش گروه مرجع هستند.
در واقع اینستاگرام کسی را که هنوز ساختارهای هویتی و شخصیتیاش محکم نشده و شکل نگرفته است، به محیط پرتلاطم گروههای مرجعیت پرتاب میکند. وقتی کودک فلان بازیگر، فلان فوتبالیست، فلان سلبریتی و… را ببیند؛ چه اتفاقی برای این نسل میافتد؟ من به این نسل میگویم کاریکاتوری. ممکن است سن و سال بچهها ۱۲ سال باشد اما برای شما آموزش تنظیم خانواده میدهند. چنین وضعیتی نشانگر چیست و چه اتفاقی برای آن بچهها افتاده است؟ در حقیقت آموزهها به صورت ناهمتراز به او منتقل شده است. این امر نوعی اختلال تربیتی است. چون کودک از مسیر منطقی شکلگیری هویتی به یک مسیر پرتلاطم و پر رزونانس انداخته شده و از نظر دانش، نگرش و رفتار به یک موجود التقاطی تبدیل شده است.
همچنین این بچهها از نظر سلیقه هنری هم آشفته میشوند؛ بهترین تعریف این است که یک هویت آشفته پیدا میکنند. اگر دختر خانم هشت ساله شما با یک خانم ۳۰ ساله وارد رابطه عاطفی شود او را تحسین میکنید؟ قطعاً خیر. نگران میشوید. اینستاگرام دقیقاً همین کار را با کودکان انجام میدهد. این شبکه اجتماعی ارتباطات ناهمتراز هویتی برقرار میکند. آن خانم ۳۰ ساله باید با طیف آدمهای ۲۵ تا ۳۵ ساله مرتبط باشد اما با کودک من وارد ارتباط میشود و به عالم بزرگسالی پرتابش میکند؛ زوال دوران کودکی یعنی همین.
غفاری: بازیهای آنلاین هم همین مشکل را دارند. شما نمیگذارید دختربچه هشت سالهتان با پسرهای ۱۵ ساله فوتبال بازی کند. اما در بازی آنلاین چه؟ در این بازیها هم با کسانی همبازی میشوند که بازیگران آن نه همسن او هستند و نه از نظر فرهنگی و عقیدتی بایکدیگر همخوانی دارند.
گفتوگوی پسربچه ۱۴ ساله با یکی از اینفلوئنسرها در اینستاگرام که چندی پیش سروصدایی به پا کرد، شدت همین فاجعه را نشان میدهد. آن پسر به آن خانم اینفلوئنسر گفت که شما باعث کوری نسل ما شدهاید.
غفاری: آن دیگر نهایت و قله فاجعه است.
مدرسی: سوال من این است که چه شده که کار به اینجا رسیده است؟
غفاری: برای آن بچه در شبکههای مجازی و بازیهای آنلاین این مسئله عادی شده بود که میتواند با افراد بزرگسال همبازی شود. در لایه اول این بازیهای آنلاین عادی شد و همه در هر سنی میتوانستند در یک محیط مشترک بازی کنند، پدر و مادر به این مسئله واکنش نشان نداد و جامعه نگفت که چرا شما با یکدیگر بازی میکنید؟ در واقع اصل تربیت بر ارتباط همتراز استوار است. وقتی روی این مسئله حساسیت نشان ندادیم، فاجعه آرام شکل گرفت و قله آن شد گفتوگوی پسربچه ۱۴ ساله با آن اینفلوئنسر. تازه اینها مسائل و رخدادهای پخش شده است.
اینستاگرام کسی را که هنوز ساختارهای هویتی و شخصیتیاش محکم نشده و شکل نگرفته است، به محیط پرتلاطم گروههای مرجعیت پرتاب میکند. وقتی کودک فلان بازیگر، فلان فوتبالیست، فلان سلبریتی و… را ببیند؛ چه اتفاقی برای این نسل میافتد؟ شما اگر پای درددلهای یک قاضی یا مسئولان پلیس فتا بنشینید با اتفاقات بسیار و رخدادهای بدتری مواجه خواهید شد. خانمی در یکی از شهرستانها به پلیس فتا شکایت کرد که در یک محیط بازی رایانهای آنلاین فردی برای او الفاظ رکیک و تصاویر مستهجن ارسال کرده است. با پیگیری پلیس فتا آن شخص مشخص به دادگاه فراخوانده شد. در روز تعیین شده یک پسربچه با مادرش به دادگاه آمد و مشخص کسی که تصاویر مستهجن را ارسال کرده آن پسربچه است که ۱۲ سال دارد. آن خانم هم نمیدانست که از چه کسی شکایت کرده است. رسانهها هم میآیند و بجای هشدار به پدر و مادرها، ارتباط یک زن با بچه ۱۲ ساله را پررنگ میکنند.
متاسفانه رسانهها به مثابه یک مولفه ضدفرهنگی نقش مهمی در گسترش این بلیه داشتهاند. فارغ از نوع انتشار اخباری مانند همین ارتباط آن زن با یک نوجوان، بها دادن بیش از حد آنها به سلبریتیها مشکلاتی را در فضای مجازی موجب شده است. حتی رسانههای انقلابی نیز گفتوگوهای زرد با سلبریتیها و استفاده آنها به عنوان تیترهای اصلی را از جمله وظایف! خود میدانند، بدون آنکه فکر کنند مطرح کردن چنین شخصیتهایی چه عواقبی را ممکن است درپی داشته باشد.
مدرسی: رسانه باید بداند که چه کسانی را دارد مطرح میکند. البته پشت این گفتوگوها اهداف اقتصادی و سیاسی هم وجود دارد. رسانه وقتی اینکار را انجام میدهد فکر نمیکند که آثار بعدیش چیست؟ این امر سبب میشود که آن سلبریتی به عنوان الگوی نسل جوان معرفی شود، اما سوال اینجاست که آیا او صلاحیت آن را دارد؟ آیا انسانها قرار است در آینده کپی پیست آن سلبریتی شوند؟
منِ خبرنگار گفتوگو با آن سلبریتی را تیتر یک کرده و برجستهاش میکنم. مخاطب آن را میخواند و در شبکههای اجتماعی و گوگل، آن سلبریتی را جستوجو میکند و میخواهد خصوصیترین لحظات او را هم بداند. در پیشنهادهایی که خود گوگل بر حسب دفعات جستوجوی کاربران، میدهد فاجعه را میتوان دریافت.
مدرسی: انتظار ما از حاکمیت در صیانت از فضای مجازی همینهاست. ۱۰ سال پیش پسری مرتکب جنایتی با دختر کوچک همسایه شد. پس از آن جسد را قطعه قطعه کرد و سوزاند و سعی کرد با اسید جنازه را از بین ببرد. آقای حمید اتحادیه بازپرس این پرونده بود و گفت نکته این ماجرا از یک سرچ ساده شروع شده بود.
این بازجو تعریف میکند که مدرسه برای مناسبت روز مادر به بچهها پروژه داده بود که کاری کنید تا مادرتان خوشحال شود. این بچه نوشت که چگونه مادر خود را… و در ادامه میخواست بنویسد خوشحال کنیم. وقتی چگونه مادر خود را نوشت با الفاظ رکیک مواجه شد؛ روی آنها زد، دید که فیلتر شده است. فیلترشکن را پیدا کرد، وارد سایتی شد و پس از آن دچار تحریک عواطف و شهوات و ارتباط با جنس مخالف شد. بعد دید که کار بدی کرد و به فکرش رسید که چگونه آن را از بین ببرد. آن دختر بچه را کشت؛ دوباره در سایت جستوجو کرد که چگونه جسد را از بین ببرد که به اسید و سوزاندن و… رسید. از این مسیر بچه ۱۳ ساله تبدیل به یک هیولا شد.
همه ما باید از حاکمیت محیط صیانت شده برای فرزندانمان را مطالبه کنیم. این حق من رعیت از حاکم است. چگونه برای کرونا واکسن و… میخواهید بسازید و یکسال و نیم است که تیتر یک تمام خبرگزاریها در خصوص مسائل کرونا و ماسک و… است، باید بدانید که ویروسهای دیگری هم وجود دارند که نسلها را از بین خواهند برد.
غفاری: در اتفاقی که دکتر مدرسی بیان کرد، مغالطه این است که میگویند آن بچه تنها به دلیل یک سرچ به این روز نیفتاده و خانوادهها هم مقصرند و… کما اینکه درباره آن لایو هم وزیر محترم همین را گفت که باید به خانواده آن پسربچه ۱۴ ساله کمک کرد. ما هم میگوییم که به خانواده آن کودک یا نوجوان کمک خواهیم کرد. اما سوال این است که شمای حاکمیت چه کمکی به خانوادهها کردهاید؟ چه آموزشهایی وجود داشته است؟ حال که قرار است به خانواده کمک شود آیا نباید من یک پارکی داشته باشم که در آن معتادها و فاسدها نیایند، تا بچه را برای بازی به پارک ببرم؟
بله من معلم به خانواده دانش آموزانم این آموزش را میدهم و میگویم که اگر یک پارک سالم و یک پارک جنگلی وحشی وجود دارد شما فرزند خود را به این پارک سالم ببر. سوال اینجاست که چنین پارکی داریم؟ مسئول این مملکت کار خودش را نمیکند و تمام تقصیرها را گردن خانواده میاندازد.
این سالها توانایی خرید یا اجاره خانه نیز در حد مسکنهای ۴۰ متری است. یک اتاق و یک آشپزخانه اپن و چند متر هم حال. هیچ آفتابی هم وجود ندارد و بچه هیچ بازیای نمیتواند انجام دهد، از طرفی هم پارک مناسبی در دسترس خانوادهها نیست. پیشتر اما اینگونه نبود، خانهها حیاط داشتند و حرمتها حفظ میشد.
مدرسی: در یک معنای دیگر شما اکنون تنها رسانه را فقط تلویزیون و شبکههای اجتماعی و… نمیبینید، معماری را هم یک رسانه میبینید که پیامی منتقل کرده و تربیت میکند. مد و لباس را و مدل گویش را نیز یک رسانه خواهید دید که نسل تربیت میکند. بر این اساس باید محیطهای رقیب سازنده برای بچهها ایجاد کرد.
غفاری: یکی از راه حلهایی که ما در دورههای آموزشیمان در مرکز سواد رسانهای باران بحث میکنیم بحث جایگزینهای منطقی متناسب با شرع و عرف است. آیا در همان خانه ۴۰ متری واقعاً هیچ کاری نمیتوان کرد؟ یا همان مقدار کار را انجام داده و بعد تسلیم شدهایم؟
همان حداقل هم به یک معنا رها شده چون خانواده پشتوانه و انگیزه ندارد و آموزش مناسب ندیده است و گرنه در همان خانه ۴۰ متری هم میشود برنامههای زیادی را پیاده کرد.
وقتی میگوییم تربیت یافته رسانهای کیست یعنی کسی که در ساحت رسانه در عالم اعتقادی، عبادی و اخلاقی یک رفتار ترازمند دارد. این همان نگاهی است که باید به آن برسیم ما از ۱۲۰ شهر و ۳۰ استان به صورت کامل مخاطب داشتهایم. از زهک بلوچستان، ایلام، بندر امام، سرخس تایباد و… در دورههای آموزشی ما شرکت کردهاند. به واقع هر شخص از هر جای ایران که بحثهای ما را انجام داد متوجه شد که با شرایط اقلیمی خودش همخوان است. چون تربیت یک نسخه واحد نیست، تربیت یکسری قواعد و قوانین است و قانونها یکسان است. مثلاً یک قانون این است که پدر و مادر هماهنگ باشند. این دیگر به متراژ خانه بستگی ندارد قاعدتاً در خانه ۱۰۰ متری امکانات و رفاه بهتر خواهد بود. اما البته که متراژ خانه در درست کردن جایگزین مناسب برای رسانهها، کمک کننده است.
مدرسی: همراهی و هماهنگی والدین در سیاستهای فرهنگی و تربیتی خانه یک پیشنیاز به شدت مهم دارد و آن ارتباط عاطفی و عمیق موثر با بچههاست. ما یک متد در سیستم آموزشیمان داریم که از یک مسئله شروع میشود؛ چیزی که ما احصا کرده و دیدهایم این است که بسیاری از چالشهای رسانهای بچهها و نوجوان ریشه در چالشهای دنیای حقیقیشان دارد. وقتی من از شمای پدر و مادر هیچگاه تایید نگرفتم که پسر یا دختر خوبی هستم، در فضای رسانه به دنبال تایید گرفتن از دیگران میروم. وقتی از پدر لایک نگیرم به اینستاگرام میروم.
بنابراین تمرکز ما روی مسئلهای است که در سواد رسانهای پیدا نمیکنید. حرف ما این است که تا این اندازه بر رسانه متمرکز نشوید، به عالم بیرون بیایید و آنجا را تصحیح کنید؛ در این صورت درصد بسیاری از بزهها و چالشها پایین میآید. پدر و مادر مهارت تکلم منطقی با فرزندشان را ندارند تا نگاه نقادانه فرزندشان در گفتوگو با پدر و مادر افزایش یابد. با این اوصاف ما توقع داریم که آنها انیمیشین و فیلم سینمایی را نقادانه نگاه کنند؟ پدر و مادر وقتی میگویند اینکه من میگویم و لاغیر و روی حرف من حرف نزن، نمیدانند که همین روی فرزندانشان تاثیر میگذارد و آنها را در مواجهه با رسانه نیز مطیع صرفبار میآورد. تلویزیون هم در این صورت به بچهها میگوید که روی حرف من حرف نزن.
مفهوم تربیت رسانهای میگوید، کار را ابتدا از بنیانهای بیرون رسانه به عمل کردن با والدین شروع کنید. در این مفهوم اصل اول ارتباط عمیق و عاطفی والدین با فرزندان است. ما در این قسمت سبکهای فرزندپروری را به مخاطب آموزش میدهیم. نکته این است که میگوییم پدر و مادر باید اقتدار منطقی و منعطف در خانه داشته باشند، چیزی که اکنون ندارند. کلید واژه اقتدار، قانون است.
پدر و مادر مهربان و ارتباطگیر در فضای خانواده هدفگذاری و قانونگذاری میکنند؛ مثلاً باید قانونی وضع شود که فرزندان از یک وسیله در چه ساعتی از شبانه روز، از چه سنی و چه مقدار استفاده کنند؟ یا از چه محتوایی، در چه مکانی و با چه هزینهای استفاده کنند؟ پدر و مادر با روش خود باید همه این موارد را تعیین کنند. البته این قوانین هم نباید به صورت حکم کردن و چسباندن روی دیوار باشد. پدری که خود فعالیتش شفاف باشد، یعنی نرود در اتاق فیلم دانلود کند، این پدر میتواند قانون بگذارد. باید همه با هم فیلمی را ببینند، همچنین خانواده باید باهم حافظه مشترک رسانهای داشته باشند.
در گذشته تلویزیون در اتاق پذیرایی بود و همه باهم مثلاً سریال اوشین را میدیدند. پدر و مادر بین رسانه و فرزندشان وساطت میکردند. بنابراین اگر آنها میدیدند که محتوای نامربوط وجود دارد مانع میشدند. اکنون اتفاق دیگری میافتد؛ وقتی نسل اسمارت فونها آمد یعنی هر شخص حق دارد یک درگاه رسانهای داشته باشد. وقتی این فردگرایی بوجود آمد، پدر و مادرها تنها به رسانه راه پیدا میکردند و فرزندان هم این حق را برای خود قائل شدند که همه چیز را به تنهایی تماشا کنند. فیلم هالیوود و انیمه ژاپنی را میخواهند تنها ببینند. بنابراین اقتدار منطقی از میان رفته است. ما فقط حدود یکساعت و نیم درباره مدلهای قانونگذاری و ساحتهای آن در منزل صحبت میکنیم. اینها سواد رسانهای یا ارتباطات نیست بلکه بحث تربیت است.
شما برای سبد مصرف رسانهای فرزند خود حد و شرط میگذارید و از جمله پدرها و مادرهای به شدت مهربان و پرعاطفه هستید و فضا گرم و صمیمی است؛ این پدر و مادر که این قوانین را وضع میکنند و پیش از آن خود آن را اجرا میکنند باید برنامهریزی فعال و مشارکتی با فرزندان و برای دلخواستههای آنها داشته باشند؛ لذا اصل جایگزینی مطرح میشود و در نتیجه باید زمانی را برای گفتوگو یا بازی با فرزند خود اختصاص دهند.
نیویورک تایمز سال ۲۰۱۰ با استیو جابز که تازه صفحات تاچ را اختراع و دنیا را متحول و آیپد را وارد بازار کرد، مصاحبهای انجام داد و تیتر زد که استیو جابز پدری است که در خانه از تکنولوژی کم استفاده میکند. در ادامه نیز نوشته است: او هر شب پشت میز بلند غذاخوری در آشپزخانه مشغول گفتوگو با فرزندان خود درباره کتاب، تاریخ و هرچیز جذاب دیگر است. یعنی او در فضای خانه خود را وقف ارتباط با بچههایش کرده است، چون میخواهد همانند خودش باشند نه اینکه در فضای وب علاف بچرخند. نمونههای این چنین بسیار وجود دارد.
در نهایت اینکه ما میرسیم به پدری که ارتباط عاطفی عمیق با فرزندان خود دارد، قوانینی در خانه وضع کرده و برای آنها برنامه ریزی دارد. حال به او میگوییم که سواد رسانهای چیست؟ درواقع انجام این کارها مقدمهای برای آموزش سواد رسانهای است. زمانی که زیربنای محبت به فرزندان وجود ندارد، بچهها چیزی از والدین خود یاد نمیگیرند. این مقدمات در بحث سوادرسانهای به شدت ضروری است.
درباره عنوان پروژهتان و برنامههایی که تاکنون انجام دادهاید، هم صحبت کنید.
غفاری: عنوان پروژه از آن ضرورت نشات میگیرد. پروژه این است: طراحی و اجرای دورههای آموزشی برای گروههای مخاطب این محتوا، یعنی در سه لایه همچون والدین، معلمان و بچهها و مجهز کردن آنها به این نگاهها تربیتی، توانمند کردنشان در ارتباط تربیتی و آموزش دادن این گروهها نسبت به اتفاقاتی که در رسانهها رخ میدهد.
ما همکار موسسه تبیان هستیم. یکی از فعالیتهای تبیان توسعه ابزار است؛ آنها ابزار هدایت مصرف رسانهای برای مخاطبان را ایجاد کردهاند. پدر و مادری که حافظه عاطفی مشترک با فرزندان دارند و میخواهند مدیریت کنند یا بچهای که خود علاقه دارد در مسیر حرکت کند، دانای کل رسانهها که نیستند و همه چیز را نمیدانند و کسی باید آنها را راهنمایی کند. سوال میکند که من میخواهم امشب انیمیشن ببینم؛ چه انیمیشنی ببینم؟ یا اینکه میخواهم فلان فیلم را ببینم، آیا تماشا کنم یا خیر؟ برای کسی این سوالات پیش میآید که آن مسیر آموزشی را طی کرده باشد و در آن لحظه که میخواهد آن عمل را انجام دهد نیاز به کمک دارد.
ما برای خانوادهها سه لایه در نظر گرفتیم، یعنی میگوییم اگر قرار است تربیت رسانهای توسط خانواده محقق شود ابتدا باید خانواده آموزش ببیند، ابزار در اختیار خانواده قرار گیرد و پس از آن از خانواده پشتیبانی شود. منظور از این پشتیبانی کارهای حاکمیتی است که به عنوان مثال اینترنت رایگان از دو نصف شب تا هشت صبح ارائه نشود. در این میان خانواده نیاز به ابزار دارد و یکی از کارهایی که تبیان انجام داده ابزار هدایت مصرف رسانهای در پروژه «کدومو» است.
یکی از پیشنهادهای ما به معاونت مجازی صدا و سیما این بود که در کنار هر کدام از برنامههایی که در تلوبیون وجود دارد، ردهبندی «کدومو» تبیان درج شده باشد. بیست سال پیش زمانی که کتابی از کانون پرورش فکری میخریدیم ردهبندی داشت که مثلاً این کتاب برای این رده سنی خوب است. این رده بندی برای مدتی حساسیت خوبی ایجاد میکرد و خانوادهها برای تهیه کتاب ابتدا به رده یا درجه آن نگاه میکردند مجموعه ما در لایه آموزش است و مستقل کار میکند اما در این ابزار با تبیان همکار شدیم. ابزاری را توسعه میدهیم که محتوای رسانهای را با نگاه تربیتی توضیح میدهد. به عنوان نمونه خانواده محترم، این انیمیشن این موارد را توضیح میدهد و برای این گروه سنی خوب است و اگر انیمیشن را دیدید درباره آن با کودک خود صحبت کنید و پس از آن انیمیشنهای فلان و فلان را نیز میتوانید ببینید. کسی که آموزش دیده است از این ابزار استفاده میکند.
مدرسی: والدین و بچههایی که آن بازی را انجام داده یا انیمیشن را دیدهاند تجربیات خود را مطرح میکنند و بقیه میتوانند از آن بهره ببرند. لذا شبیه این است که من در پادگان آموزش میدهم اما وقتی فرد به میدان جنگ میرود نیازمند تفنگ و اسلحه نیز هست. به واقع ما آموزشهایی را برای میدان جنگ ارائه میدهیم و «تبیان» و «کدومو» تانک و تفنگ یا ابزار ارائه میدهند؛ منتها همه اینها نیازمند قرارگاه مرکزی است که حاکمیت است؛ حاکمیت باید نقشه نبرد و حرکت را تعیین کند که حال ما آن را نداریم و خودمان قرارگاه را هم ایجاد میکنیم.
غفاری: کل پروژه همین است و ما در بخش آموزش آن ورود پیدا کردیم و ممکن است همزمان چندین مجموعه دیگر در شهرستانها نیز شروع به فعالیت کنند که اینها هم نیاز به ابزار دارند.
از صحبتهای شما کاربردی بودن این پروژه آموزشی مشخص است و در صورت گسترش برکات بسیاری را به همراه خواهد داشت. مواجهه شما با وزارت آموزش و پرورش چگونه بوده است؟ پیشنهاد همکاری یا کمک از جانب آنها داشتهاید؟
مدرسی: حدود یکسال پیش سازمان پژوهش و برنامهریزی آموزشی کشور از مجموعه باران تقاضا کرد تا در نوشتن سند استفاده از رسانهها توسط دانشآموزان همکاری کند. بنابراین بله، سراغ ما آمدهاند منتها در یک لایه بالادستی و البته به شدت هم دیر آمدند. این سند درباره این است که صلاحیتهای تربیترسانهای یک دانشآموخته که از نظر سوادرسانهای فارغالتحصیل میشود در چه ویژگیهایی باید باشد؟ تازه این سند میخواهد به طرحهایی در مقاطع مختلف تبدیل و کتابهایی در آن حوزه نوشته شود که همین پروسه چندسال زمان میبرد.
درواقع آموزش و پروش با ما بیگانه نیست و کار را میشناسد اما نگاهشان در تربیت، نقطهای و فوریتمحور است. به عنوان مثال با من تماس گرفته و خواهش کردند تا به میزان یک ربع ساعت آموزش سوادرسانهای را برایشان بگویم تا در اپلیکیشن «شاد» بارگذاری کنند. به نظر من کسی که چنین تقاضایی دارد نه میداند برنامه شاد چیست و نه از سواد رسانهای اطلاعی دارد و نه بچه را درک میکند. به واقع ما با چنین چالشهایی روبهرو هستیم ولی دایره عملکردمان باز است و همین الان میتوانم به آموزش و پرورش بگویم من ظرفیت این را دارم که مبحث سوادرسانهای را در طول یک ماه به هزارنفر از معلمان آموزش دهم. در حال حاضر نیز زیرساخت ما به گونهای است که هر ماه ششصد نفر آموزش میبینند.
به نظر باید این نوع آموزش برای معلمان اجباری شود و ذیل آموزشهای ضمن خدمت آنان قرار گیرد.
مدرسی: مجموعه ما این آمادگی و ظرفیت را دارد. در حال حاضر یک برنامه آموزشی ۳۶ ساعته شامل متن و پاورپوینت برای معلمان آماده کردهایم و یک دور به صورت آزمایشی اجرا شده است. همچنین اکنون قریب به ۳۶ ساعت آموزش برای دانشآموزان آماده داریم که موضوعاتی چون سواد آموزش، سینما، اینترنت، بازی و رسانههای اجتماعی را دربر میگیرد. رای والدین نیز ۱۲ ساعت آموزش داریم و تاکنون ظرف پنج ماه نزدیک ۲۱۷۹ نفر را از سراسر کشور آموزش دادهایم. این توانایی ماست.
موسسه ما صدرصد خصوصی است و بدون هیچ گونه پشتیبانی نهادی اداره میشود. هر نهاد و سازمان و سیاست گذاری میتواند از این ظرفیتها استفاده کند. بارها از طرف معاونتهای فرهنگی نهادها و ادارات مختلف دعوت شدیم تا برای آنها دورههای آموزشی برگزار کنیم. حرف آن معاونتها این بوده که آموزش و پروش متوجه نشده که باید برای خانوادهها این آموزشها را طرحریزی کند و رسالت ما به عنوان معاونت فرهنگی این است که سطح خانواده مجموعه را ارتقا دهیم، چرا که زمانی که فرزند نیروی این اداره دچار اختلالات تربیتی شود، آن نیرو نیز خود دچار اختلالات کاری شده و در نهایت کار آن اداره یا نهاد ضربه میخورد. لذا باید محیط آرامی برای او ایجاد شود تا فرد بتواند در جایگاه خود درست کار کند. یکی از معاونان فرهنگی نهادها در یکی از دورههای ما شرکت کرد و پس از آن نزدیک به ۲۸۰ نفر از خانوادههای کارکنان آن نهاد در سراسر کشور را نزد ما آورد تا آموزش ببینند. منتها از او که پرسیدیم که چند نفر پرسنل دارید؟ گفت چهارهزار نفر. حتی کمی بیش از دو درصد از کارکنان این نهاد. آن دورهها رایگان هم بود، اما استقبال چندانی از آن نشد، چرا؟ چون مطالبهاش نیست. چنین صحبتهایی را در مواجهه با دورههای سواد و تربیت رسانهای میکنند: مگر رسانه هم سواد میخواهد؟ تلویزیون یا کامپیوتر را روشن میکنید و آن را میبینید، دیگر چه سوادی نیاز است؟ موبایل را روشن میکنیم و میدهیم دست بچه، اینکه دیگر تربیت نمیخواهد.
این در صورتی است که در غرب سواد رسانهای به عنوان یک مسئله جدی و مهم مطرح است. بحثی که ژان بودریار با عنوان «جنگ خیلجفارس رخ نداده است» مطرح کرده نیز در همین راستاست. به عبارتی او گفت که این جنگ در رسانهها در حال رخ دادن است.
مدرسی: در فیلم «سگ را بجنبان» شخصیتی که رابرت دنیرو آن را بازی میکند، چنین دیالوگی دارد که: خلیج فارس را چه کسانی دیدند؟ ما گفتیم جنگ شده است و از تلویزیونی که ما ایجادش کردهایم، جنگ را دیدهاند.
ما در نظام آموزش و پرورش یک سند بالادستی به عنوان سند تحول بنیادین آموزش و پرورش داریم. متاسفانه بسیاری از سیاستگذاران آموزشی ما محتوای آن را نمیدانند در حالی که این سند برای آنها نوشته شده است. یک انسان تربیت یافته انسانی است که تربیت جامع داشته باشد که ما در اصطلاح به آن تربیت ۳۶۰ درجه میگوییم؛ این سند ۶ ساحت تربیتی را مطرح میکند؛ یکم: ساحت تربیتی اعتقادی، عبادی، اخلاقی. دوم: ساحت تربیتی عاطفی اجتماعی و اجتماعی سیاسی. سوم: ساحت تربیتی زیستی و بدنی. چهارم: ساحت تربیتی هنری و زیبایی شناختی. پنجم: ساحت تربیتی اقتصادی و حرفهای. ششم: ساحت تربیتی علمی و فناورانه. البته ساحت تربیتی نخست بر همه این موارد حاکمیت دارد و زیر بنای همه آنهاست.
نکتهای که ما در مرکز تربیت رسانهای باران به آن رسیدهایم این است که نمیتوان زیست رسانهای یک انسان را از عالم واقعیت او مستقل کرد. زندگی واقعی او در فضای مجازی امتداد دارد و از زیست رسانهای خود در زندگی واقعی اثر میپذیرد. در واقع عالم واقعیت و مجازی مستقل یا موازی نیستند بلکه در هم تنیده هستند.
پس انسان تربیت یافته رسانهای که ما به دنبال آن هستیم کسی است که در هر یک از این ساحتهای ششگانه کنشگری مطلوبی را در فضای رسانه دارد. وقتی میگوییم تربیت یافته رسانهای کیست یعنی کسی که در ساحت رسانه در عالم اعتقادی، عبادی و اخلاقی یک رفتار ترازمند دارد. این همان نگاهی است که باید به آن برسیم. در واقع نگاه بخشی و جدا شدهای نداریم.
غفاری: بسیاری از نظریههای دانشی که ما در کلاسهای سوادرسانهای مطرح میکنیم، قابلیت ترویج عمومی هم دارد. از سال ۸۷ که وارد این حوزه شدم تا همین سالها یک سوال ثابت را مدام خانوادهها از من پرسیدهاند که چه زمان آن ابزار ارتباطی را برای فرزندان خود تهیه کنند؟ یعنی ابتدا سوال این بود که چه زمانی برای فرزندم کامپیوتر بخرم؟ بعد سوال به اینکه چه زمانی تبلت بخرم تغییر پیدا کرد و در نهایت سوال این شد که از چه زمانی برای فرزندم گوشی تهیه کنم؟
خب این سوال مشترک همه پدر و مادرهای ایران است و میتوان یک برنامه دو ساعت تلویزیونی ساخت که هر شب بعد از خبر به مدت یک ماه پخش شود تا مشکلشان حل شود. پاسخ این سوال واضح است و مردمان همه کشورها آن را میدانند. اما عمده خانوادهها در ایران اطلاعات عمومی در حوزه سواد و تربیت رسانهای ندارند. به همین دلیل من باید در کلاسهای آموزشی زمان زیادی را صرف کنم تا این موضوع را آموزش دهم. به عبارتی بخشی از صحبتهای ما یا بخشی از روند آموزشی ما به راحتی قابل ترویج در رسانه است و اگر اینکار انجام شود، کار ما سبکتر خواهد شد. با فرهنگسازی در رسانه و ساخت کلیپهای آموزشی یا بیان این آموزشها توسط فرد مشهور، میتوان این سوالات مهم را پاسخ داد.
پس از این وارد موضوعات تخصصیتر میشویم، همچون رابطه با فرزند که باید یک دوره آموزشی را برای آن گذراند. اینکه میگوییم ۳۶ ساعت دوره آموزشی، بخشی از زمان مواردی است که یک کاربر عادی رسانه باید آن را بداند. همانطور که وقتی کسی اتوموبیل میخرد ابتدا آموزش میبیند و ما خیالمان راحت است که مثلاً هرکسی در خیابان پشت فرمان مینشیند تابلوها را میشناسد و… حال وقتی کسی میخواهد تعمیر موتور را یاد بگیرد باید دوره آموزشی آن را بگذراند. یعنی لایه آموزش برخی از نیازهای مخاطب است و بخش دیگر مربوط به ترویج عمومی و فرهنگسازی است که رها شده است؛ با این شرایط ما باید از ابتدا شروع به آموزش کنیم.
گاهی فرد چند مورد را میداند و از برخی دیگر اطلاعی ندارد در این صورت هم ما نمیتوانیم سراغ آموزش اصلی برویم، به واقع بخشی از مبحث ترویج و فرهنگسازی نیز در لایه آموزش نیز گردن ما افتاده است که کار ما را سخت میکند و هزینهها را افزایش میدهد، در نهایت نیز مخاطب را در اجرا دچار عقبافتادگی میکند. یعنی اگر برخی از موارد ابتدایی و نکات بدیهی در زمینه سواد و تربیت رسانهای اکنون به عنوان فرهنگ جا افتاده بود و هر زمانی که خانوادهها بچهدار میشدند این موارد را رعایت میکردند، آنگاه کار ما راحتتر بود و و وقتی خانوادهها نزد ما میآمدند، میتوانستیم سطوح عالی را آموزش دهیم. متاسفانه اما اکنون اشخاص وقتی فرزندشان مثلاً ۱۲ سال دارد تازه میخواهند از صفر شروع کنند. در اینجا میخواهم به نقش پررنگ رسانههای عمومی اشاره کنم. این رسانهها در همه لایه آموزش بلکه در سطحی از آن میتوانند آموزههایی را ارائه کنند. به عنوان نمونه میتواند به مخاطبان توضیح دهد که سامانهای به عنوان «عدالت مصرف» وجود دارد که میتوانند از آن بازدید کنند.
مدرسی: یکی از پیشنهادهای ما به معاونت مجازی صدا و سیما این بود که در کنار هر کدام از برنامههایی که در تلوبیون وجود دارد، ردهبندی «کدومو» تبیان درج شده باشد. بیست سال پیش زمانی که کتابی از کانون پرورش فکری میخریدیم ردهبندی داشت که مثلاً این کتاب برای این رده سنی خوب است. این رده بندی برای مدتی حساسیت خوبی ایجاد میکرد و خانوادهها برای تهیه کتاب ابتدا به رده یا درجه آن نگاه میکردند، یعنی با همین لوگو زدن و درجه بندی کردن فرهنگسازی انجام شده بود.
نکتهای که ما در مرکز تربیت رسانهای باران به آن رسیدهایم این است که نمیتوان زیست رسانهای یک انسان را از عالم واقعیت او مستقل کرد. زندگی واقعی او در فضای مجازی امتداد دارد و از زیست رسانهای خود در زندگی واقعی اثر میپذیرد غفاری: این موضوع یعنی همان فرهنگسازی. یعنی فرد ابتدا با این درجهبندیها آشناست و بعد من آموزشهای بالاتر تخصصی را به او ارائه میدهم. اما متاسفانه همین موضوع ساده نیز اکنون فراموش شده است. مثلاً فلان فیلم روی سایت است، توضیحاتش را بخوان و بعد برو آن را مصرف کن. اما ما برعکس این را انجام میدهیم.
یکی از توصیههای ما این است که فیلم یا دیگر صنایع فرهنگی را داغ نبینید. این توصیه تربیتی ماست. اینکه فلان فیلم را که روی پرده است یا تازه به جشنواره آمده، برویم ببینیم، شاید رفتار رسانهای تخصصی و حرفهای برای منتقد سینما باشد ولی رفتار تربیتی نیست، فیلمی را که هنوز هیچکس ندیده و نمیدانیم چه چیزی در آن وجود دارد، نباید دید. گاهی چون به ذائقه رسانهها خوش آمده است آن را به عنوان اثر مطلوب کودک و نوجوان و خانوادهها نیز تسری میدهند که جلوی این کار باید گرفته شود. محصول فرهنگی باید استاندارد شده باشد و فرد ابتدا توضیحات آن را بخواند و اگر مناسب بود فیلم را نگاه کند. اولین رکن تربیت رسانهای انتخاب آگاهانه است.
اگر این روند برچسب گذاری و طبقه بندی ترویج پیدا کند حتی فروشنده سوپرمارکت محل هم این دغدغه را پیدا میکند که به خریدار کودک و نوجوان هرچیزی را نفروشد. کما اینکه مسئله فروش سیگار تاحدی جا افتاد و اکنون دیگر فروشندگان به افراد مثلاً زیر ۱۸ سال دیگر سیگار نمیفروشند. حتی ممکن است دیگر صاحب سوپرمارکت محل دیگر مثلاً همه اجناس صنایع فرهنگی را برای توزیع در فروشگاه خود قبول نکند. این باعث میشود که تولید کننده هم کیفیت کار خود را بالا ببرد.
مدرسی: یکی از مادران در یکی از کلاسهای آموزشی برای مادران دبستانی داشتیم، تعریف میکرد که برای فرزندش کنسول بازی تهیه کرد و فروشنده یک بازی GTA به او اشانتیون داد. بازی که در آمریکا اگر کسی آن را به بچه زیر ۱۷ سال بدهد پلیس FBA فروشنده را به عنوان کسی که جنایت تربیتی و فرهنگی انجام داده، دستگیرش میکند. بهواقع قراردادن لوگوی «کدومو» در کنار محصولات خود یک کورس آموزشی تدریس است. این امر فقط نیازمند فهم و شعور است و باید معاون فضای مجازی صدا و سیما که تلوبیون زیرنظر اوست به آن بپردازد. این امر جزو دانشهای هایتک نیست که اگر محصولی را میفروشید باید روی آن علامت بزنید، بلکه در حد استعداد جلبک نیاز است. یعنی اگر در همین حد نیز فهم داشته باشید باید بدانید که این محصول باید علامت استاندارد بخورد و یک جایی آن را تایید کرده باشد؟ کجا باید این را تایید کند؟ معاونت نظارت و ارزشیابی؟ من یک خاطرهای دارم از این معاونت. من سال ۹۶ در سازمان صدا و سیما برای برخی از مسئولان این سازمان تدریس داشتم. برخی از آنها نیز کارمندان نظارت و ارزشیابی سازمان بودند. بعد از جلسه یکی از شرکت کنندگان که خانمی هم بود، پیش من آمد و گفت در عرض ۲۰ سالی که من در سازمان صدا و سیما مشغول نظارت و ارزشیابی برنامههای تلویزیونی هستم، هیچ گاه این مطالبی را که شما گفتید، به ما آموزش ندادند و من کسی هستم که باید برنامهها را برای پخش تایید کنم. یعنی درک آنها در همین حد است که آباژور را فلان جا بگذارند و دوست غیرهمجنس را در دوبله بیاورند که فامیلش است و… این وضعیت نظارت و ارزشیابی است، یعنی نهادی که باید استانداردها را تعیین کند.
غفاری: یکی از سوالات اکنون خانوادهها در جلسات گیم از من میپرسند این است که چرا تلویزیون بازی مافیا را پخش میکند، چون اگر از نظر تربیتی نگاه کنید، این بازی ممنوع است. چون باید در آن دروغ گفت و دغل کرد و منافق بازی درآورد. ولی در این مدت هیچکدام از رسانهها در خصوص پخش و عدم پخش این برنامه صحبتی نکردند، تنها چون این تولیدات فروش دارد آن را پخش میکنند. در این یکسالی که دارد که این برنامه از شبکه خانگی پخش میشود، یک صدا از یک رسانه درنیامد که چرا به تربیت توجه نمیکنید؟
تولیدکننده این سریال مافیا که از شبکه خانگی پخش میشود و پیش از آن نیز برنامههای نازلی را تولید کرده، نماینده مجلس این مملکت بود و در کمیسیون فرهنگی فعالیت داشت و شورای نگهبان نیز این فرد را تایید صلاحیت کرده بود.
غفاری: علیرغم تمام اینها آن فرد فهم تربیتی نداشته است.
مدرسی: در لایه حکمرانان نیز ما به شدت نیازمند آموزش و تغییر نگاه هستیم و امیدواریم خبرگزاری مهر که ذیل سازمان تبلیغات اسلامی است این رسالت را برای ترویج این گفتمان و ادبیاتسازی آن احساس کند. رسانهها نیز همانند هر مصنوع بشری فرصتها و تهدیدهایی دارد، انسان تربیت یافته رسانهای باید با توجه به هرکدام از آن ساحتهای ششگانه بداند که آن محتوا چه فرصت یا چه تهدیدی برای او ایجاد میکند.
هزینه یکسال Common Sense Media بیست میلیون دلار است. آمریکا این مبلغ را برای براندازی جمهوری اسلامی ایران هزینه کرده بود، یعنی میخواهم بگویم معادل هزینهای را که برای براندازی کشوری در نظر گرفته بود برای سامانه هدایت مصرف رسانهای و آموزش معلمان خود استفاده میکند به عنوان مثال اگر من در ۱۲ سالگی این تلفن همراه را برای فرزندم بخرم، اگر آموزش ندیده باشد در رشد عاطفی او کمک میکند یا مخل ارتباط عاطفی اوست؟ آیا در صورت خرید به او کمک کردهام یا بعدها باید او را به اجبار از اتاقش بیرون بیاورم که بیا و من را هم ببین، من پدرت هستم. وقتی نگاه جامع تربیتی پیدا کرده و فرصتها و تهدیدها را در هر موضوعی بررسی میکنیم، در این صورت به یک فرد تربیت یافته رسانهای تبدیل میشوید.
حال این ادبیات را نه تنها در دانشکده علوم ارتباطات نداریم بلکه خلق این ادبیات را در هیچ کجای دنیا نداریم که بگوید ابتدا ساحتها تربیتی خود را تعریف کن، بعد رسانه را عمیقاً بشناس و بعد بیا تعریف من که هر کدام از این رسانهها برای هرکدام از این ساحتهای تربیتی چه فرصتها و چه تهدیدهایی را برای هر سن و هر جنسی دارند و در انتها شمای پدر و مادر بیا زمینهسازی را برای استفاده از این امکانات فراهم کن.
اگر نسل این گونه با آن نگاه ششگانه، تربیت شد وقتی فیلم نامناسبی را برای او به نمایش گذاشتند، با یک نگاه به آن متوجه میشود که مثلاً برای یکی از ابعاد وجودیاش مناسب نیست، پس فیلم را تماشا نکرده و مسئولیت دیدن آن را برای خود نمیپذیرد، چون باید بهرحال پاسخگو باشد.
در آمریکا سامانه بزرگی با عنوان commonsensemedia.org برای هدایت مصرف وجود دارد. «کدومو»ی تبیان هم قرار است به یک سامانه عظیم ملی و بعدها در جهان اسلام تبدیل شود.
در سامانه commonsensemedia.org دو بخش وجود دارد که والدین و بچهها هرکدام میتوانند نظرات و تجربههای خود را از محصولات صنایع فرهنگی ارائه دهند که این امر برای نفرات بعدی بسیار مفید است. یک بازی بود با عنوان گشت و گذار در مترو، کارش این بود که فرد به مترو میرفت و در و دیوار آن را خط خطی کرده و فرار میکرد و پلیس او را تعقیب میکرد. رده بندی سنی آن نیز ۱۰+ بود. حال به غیر از اینکه این بازی مشکلات تربیتی دارد، یک بچه یازدهساله کامنت گذاشته بود که من این بازی را انجام دادم و در بخشهایی از آن تبلیغات غیر اخلاقی داشت که باید ردهبندی سنی آن ۱۳+ میشد، چرا ردهبندی سنی آن را ۱۰+ زدید که من بچه یازدهساله آن را بازی کنم و با این تصاویر مواجه شوم. این کودک هویت تربیتی پیدا کرده و مسئولیت پذیر است و حتی سامانه را نیز محاکمه میکند.
این میشود آن شعور متعالی که من میگویم از اثرات تربیت رسانهای است. در واقع فرد نسبت به رفتار خود چه در حوزه دریافت اطلاعات و چه در زمینه مصرف یا در حوزه گزینش افراد در ارتباطاتش مسئولیت دارد. آنگاه دیگر مثلاً اگر کسی در اینستاگرام شما را فالو کرد، از او میپرسید که چند سالش است؟ شما ۳۷ سال دارید و باید به او بگویید که داری یک ۳۷ ساله را دنبال میکنی. اگر او ۱۲ سال دارد باید به او بگویید که ۱۲ ساله نباید در اینستاگرام باشد. اگر بگوید ۱۶ سال دارد باید به او تذکر دهید که آیا با پدر و مادرش در زمینه فالو کردن شما یا اصلاً حضور در اینستاگرام مشورت کرده یا خیر؟
مطالبه کلی شما از حاکمیت چیست؟
غفاری: شما وقتی اعضای عالی شورای فضای مجازی را میبینید که در این سطح از بیتربیتی رسانهای قرار دارند، دیگر چه انتظاری میتوانید داشته باشید؟ ما انتظار داریم کسی مقابل بیتربیتی اینستاگرام قدعلم کند؛ چه کسی متوجه آن میشود که بخواهد این موضوع را مطرح کند؟ شورای عالی فضای مجازی؟ اعضای حقوقی آنکه شخصیت حقوقی هستند؛ اعضای حقیقی آن را نیز رهبری با بررسی تعیین کرده است یعنی شخصیتهای مورد اطمینان حاکمیت هستند. وقتی خود این شخص تضاد منافع دارد، یعنی همه حیثیت او در اینستاگرام است و از نوشتهها خود در این شبکه اجتماعی دو جلد کتاب چاپ کرده است چگونه میتوان از این شخص انتظار داشت که مقابل مسائل تربیتی اینستاگرام بایستد؟ یعنی با این سطح از انحراف در مسئله تربیت رسانهای مواجه هستیم. یعنی کسی که وظیفه دارد از حقوق مردم و حقوق تربیتی کودک و نوجوان دفاع کند نه تنها تمام حیثیت او در اینستاگرام است بلکه هیچکاری هم نمیکند و علیه محدودیتها نیز حرف میزند که مثلاً چرا کسب و کار مردم را تعطیل میکنید و… میخواهم بگویم ما از مسئولان انتظاری نداریم ولی از رسانهها توقع داریم تا به طرز دیگری به مسائل تربیتی نگاه کنند.
آقای جیم استایر Common Sense Media را تاسیس کرده و پرچمدار هدایت مصرف رسانهای در جهان و در آمریکاست اتفاقاً فردی بیدین است. او با غولهای فناوری در آمریکا همچون اپل و آمازون درگیر است تا حقوق کودک و نوجوان را رعایت کنند. در مصاحبهای به او میگویند به نظرت تو که این همه در تلاش هستی تا این موضوع را در آمریکا و دنیا جاری کنی آیا موفق هم میشوی؟ در پاسخ میگوید خیر. همه اینها به دنبال منافع خود هستند ولی گذر پوست هم به دباغخانه میافتد. به واقع همه اینها پدر و پدربزرگ هستند و باید فرزند و نوه خود را تربیت کنند و در آن زمان سراغ من میآیند.
در توسعه فضای مجازی، توسعه رسانه و توسعه اقتصاد سایبری خط قرمز ما صیانت از کودک و نوجوان است؛ اصولاً مسئولان به مبحث سواد و تربیت رسانهای توجهی ندارند و نمیدانند که باید زمینه تربیت فرزندان را هموار کنند و شمای رسانه باید این موضوعات را مطرح کنید تا امکانات برای مردم فراهم شود.
مدرسی: هزینه یکسال Common Sense Media بیست میلیون دلار است. آمریکا این مبلغ را برای براندازی جمهوری اسلامی ایران هزینه کرده بود، یعنی میخواهم بگویم معادل هزینهای را که برای براندازی کشوری در نظر گرفته بود برای سامانه هدایت مصرف رسانهای و آموزش معلمان خود استفاده میکند.