خبرگزاری مهر؛ مجله مهر_مرضیه کیان: نیم ساعت زودتر از شروع مراسم به امامزاده آمدم. امامزاده اسماعیل در گوشهای دنج از پارک زرگنده در منطقه ۳ تهران آرام گرفته؛ روزگاری که قلهک و زرگنده بافت روستایی داشت، امامزاده اسماعیل تنها زیارتگاه نزدیک به محل سکونت اهالی بود که در روز چندین بار به آنجا سر میزدند. آستان امامزاده اسماعیل (ع) فاصله زیادی با امامزاده صالح (ع) در میدان تجریش نداشت و بسیاری از زائران بعد از زیارت امامزاده صالح (ع) به آنجا میرفتند. امامزاده اسماعیل (ع) از نوادگان امام زینالعابدین (ع) است. شجرهنامه ایشان روی تابلوی بزرگی نوشته شده و در داخل حرم نصب شده که در آن تاریخ وفات این بزرگوار سال ۸۵۰ قمری قید شده.
قدمت بنای امامزاده که بر ۱۸ ستون استوار است، به ۱۵۰ سال پیش میرسد. نمای بیرونی امامزاده از سال ۱۳۳۰ به این طرف تغییری نکرده و فقط ترمیم و بازسازی شده است و تزئینات داخلی نیز به همان صورت ابتدایی باقی مانده است.
ساعت ۱۱ شب مراسم مناجاتجوانی شروع میشود، ولی حیف است که از هوای شبهای بهاری پارک زرگنده غافل شد؛ خنکایی که از وزش باد لابلای برگهای درخت زبانگنجشک اطراف امامزاده به صورتت میخورد عجیب حالخوبکن است. وجود مقبره ۵ شهید گمنام در جوار امامزاده هم فرصت خوبی است تا زمان باقی مانده تا شروع مراسم را سر مزارشان خلوت کنی؛ روی سنگ مزارشان بزرگ نوشته شده «شهید گمنام»، بیشترشان در عملیات خیبر به شهادت رسیدند و نهایتاً سنشان بیشتر از ۲۰ سال نبوده! راستی ما در ۱۹ یا ۲۰ سالگی دغدغههایمان غیر از عدد رتبه کنکور و امرار معاش چیز دیگری هم بود؟!
یکی از اهالی محل میگوید: «اینجا محل اعزام رزمندگان در دوران دفاع مقدس بوده» بیدلیل نیست که تصاویر شهدا سراسر ستونهای معراجالشهدا را آذین بخشیده؛ رزمندگان این منطقه از اینجا رهسپار جبههها شده بودند.
اندک اندک جمع مستان میرسند
تک و توک مردم سمت امامزاده هوریز کردهاند. تعدادشان کم است؛ بعضیهایشان اول میآیند معراج الشهدا فاتحهای میخوانند، چشمشان را روی در و دیوار سازه میچرخانند و بعد به سمت در ورودی امامزاده میروند، بعضیها کمی جلوی در ورودی امامزاده مکث میکنند، دعایی که برای اذن ورود به امامزاده است را میخوانند، به نشانه احترام دست روی سینه میگذارند و بعد وارد میشوند، بعضیها هم مستقیم و بدون مقدمه در آهنی و سنگین امامزاده را به سختی هُل میدهند و وارد میشوند. بعضیها مجرد هستند و بعضیها معلوم است عاشقانههایشان را خرج شبهای رمضان کردهاند، بعضیها هم یا فرزندی در آغوش گرفتند یا شیطنتهای کودکشان را دنبال میکنند و به طرف در امامزاده هدایتشان میکنند.
چهره کاملشان را پشت ماسکهای رنگ و وارنگ و متنوع نمیتوان دید، ولی چشمهایشان نشان میدهد که روزهداری خیلی بهشان فشار نیاورده که حاضر شدند ساعت ۱۱ شب خود را برای مراسم مناجاتخوانی برسانند.
از مهدی که دختر یک سال و دو ماههاش را جلوی در ورودی خانمها به آغوش همسرش میدهد میپرسم: «نمیترسید خدای نکرده در این مراسم به کرونا مبتلا شوید؟ امکان ابتلای کرونای جهش یافته هم که در کودکان بسیار بیشتر هست!»
_ راستش این مراسم از شب اول ماه مبارک برگزار شده. من شبهای اول خودم تنهایی در مراسم شرکت میکردم و همسرم و دخترم را همراهم نمیآوردم، ولی وقتی دیدم جمعیت امامزاده کم هست و موارد بهداشتی و پروتکلها خیلی خوب رعایت میشود، تصمیم گرفتیم خانوادگی در این مراسم شرکت کنیم.
کمکم صدای یوسف ربیعی از دل امامزاده شنیده میشود. ساعت را که نگاه میکنم ۱۱ را نشان میدهد. با آقا مهدی و همسرش خداحافظی میکنم که به موقع به مراسم برسند.
صدای زیادی در محوطه پارک پخش نمیشود؛ اگر نزدیک در ورودی امامزاده باشید متوجه صدای سخنران میشوید، محله مسکونی است و شاید صدای بلندگوها اهالی را ناراحت کند.
قصد میکنم وارد امامزاده شوم که هشدار استفاده از ماسک، روی پوستر بزرگی که روی در امامزاده نصب شده مضطربم میکند! دستی روی صورتم میکشم و از اینکه ماسکم سر جایش است مطمئن میشوم. در سنگین آهنی را هُل میدهم و وارد میشوم.
همین یک ساعت هم غنیمت است
خنکای سنگ کف امامزاده که به خاطر باد کولرگازیهاست، حس خوبی به آدم میدهد. انگار خبری از کرونا نیست؛ دور ضریح خلوت است، فاصلهها بیش از حد تصور زیاد است، شاید روی هر فرش ۶ متری نهایتاً یک نفر نشسته باشد، روی بعضیها هم دو نفر، خیلی از فرشها هم خالی هستند.
ضریح فلزی با اشعار و کتیبههای قرآنی تزیین شده و در وسط حرم قرار دارد. این بقعه دارای ۲ ایوان ستوندار است که روی دیوارهای آن کتیبههای کاشیکاری قرار دارد. گنبد کوچک این بنا هم دارای کاشیهای سبز و لاجوردی و کتیبهای قرآنی است که دور تا دور پایین گنبد را پوشانده است. تمامی تزئینات و ملحقات بنای بقعه، جدید و مربوط به سالهای اخیر است.
مراسم با شرح چهل حدیث امام خمینی شیخ یوسف ربیعی از اولین شب ماه مبارک شروع شده و قرار است تا آخر ماه رمضان هم ادامه داشته باشد.
به محض اینکه چراغها خاموش میشود، صدای سوزناک مجید شعبانی فضای امامزاده را پر میکند. با اینکه جمعیت کم است و ماسکها روی صورتها جاگرفته، اما صدای گریهها در فضا میپیچید. معلوم است با اینکه هنوز شبهای قدر نرسیده دل همگی پر است! همه دلشان از اینکه یک سال و اندی شده که کرونا مهمان ناخوانده شده و خیلی از دلخوشیهای معنوی را گرفته و نمیتوانند یک دل سیر راز و نیاز کنند، دلگیرند. خیلیها عزیز از دست دادهاند و خیلیها عزیزشان روی تخت بیمارستان است، خیلیها مدتهاست از ترس ناقل بودن به دیدن بزرگترهایشان نرفتند و خیلیها هم دلشان لک زده برای یک زیارت درست و حسابی… آنها که میتوانستند آمدند تا حداقل کمی دلی از عزا در بیاورند و حتی شده اندازه سر سوزن حال دلشان را خوب کنند و آنها هم که به هر دلیلی نتوانستند بیایند و دلشان اینجا بود با فضای مجازی دنبال کننده حال و هوای مراسم شوند....
مراسم زیاد طول نمیکشد. حول و حوش ساعت ۱۲ بامداد است که چراغها روشن میشود و با خواندن دعای فرج، معلوم میشود که وقت خداحافظی رسیده. راستش معلوم است که کسی سیر نشده و همچنان عطش رازونیاز دارند ولی با این اوضاعی که کرونا برای ما درست کرده مصداق بارز «به مرگ گرفته که به تب راضی بشه» هست! برای ما که یک سال و خردهای است همه چیز از ما دریغ شده همین یک ساعت یک ساعتهای روضه و هیئت و مناجات، با تمام فاصلهها و رعایت پروتکلهایش هم غنیمت است.