خبرگزاری مهر، گروه بینالملل - وحید پورتجریشی: خروج نیروهای نظامی آمریکا و ناتو از خاک افغانستان، یکی از مهمترین تحولات اخیر منطقه آسیای مرکزی و جنوبی به حساب میآید که این اهمیت بیش از آنکه مربوط به خروج نظامیان آمریکایی باشد، با آینده سیاسی افغانستان و تغییر معادلات میان نیروهای خارجی نقش آفرین در صحنه سیاست این کشور مرتبط خواهد بود.
آنچه مسلم است، افغانستان طبیعتاً هنوز به میزانی از ثبات و استقلال سیاسی دست نیافته که بتوان از تحرکات نیروهای خارجی در این کشور چشمپوشی کرده و وعدههای شیرین اداره امور به دست نیروهای دولتی و مردم افغانستان را چندان جدی پنداشت. اما سوال اینجاست که با خروج ادعایی آمریکا از افغانستان، کدام بازیگران خارجی جایگزین واشنگتن در این کشور خواهند شد؟
توزیع قدرت در عرصه سیاست داخلی افغانستان
افغانستان نیز مانند هر کشور دیگری در منطقه آسیای میانه و جنوبی، کشوری متشکل از قومیتهای گوناگون است که به طور کلی عبارتند از تاجیکها، ازبکها، هزارهها و پشتونها. دستکم از زمان به قدرت رسیدن طالبان در دهه ۸۰ میلادی تاکنون، فارغ از گرایش سیاسی، چرخش قدرت رسمی در افغانستان همواره در دست قوم پشتون بوده است. حتی دو رئیس جمهور فعلی و گذشته افغانستان یعنی «کرزای» و «غنی» نیز از همین تبار بودهاند. همانطور که میدانیم خاستگاه نژادی پشتونها در مناطق جنوبی افغانستان و بخشهای شمالی پاکستان بوده و جمعیت آنها در کل کشورهای منطقه به بالای ۶۰ میلیون نفر میرسد که این خود به اندازه جمعیت یک کشور بزرگ در خاورمیانه محسوب میشود. لذا گردش همواره قدرت در میان پشتونها با توجه به این عقبه پر نفوذ و قدرتمند در ساختار اجتماعی افغانستان چندان عجیب به نظر نمیرسد؛ گردشی که حتی با اشغال خاک این کشور توسط آمریکا و ناتو و خروج قدرت از دست طالبان نیز هیچگاه از دستان قوم بزرگ و پر نفوذ پشتون خارج نشد.
افغانستان، باتلاق سیاسی پر هزینه آمریکا
شاید زمانی که «جورج بوش» دستور حمله نظامی به افغانستان را صادر کرد، تا این حد از حقایق جامعه شناختی این کشور اطلاع چندانی در دست نداشت. اساساً بر اساس اسناد تاریخی موجود، حمایت از طالبان در افغانستان و تقویت این گروه شبه نظامی در دهه هشتاد میلادی، استراتژی رسمی آمریکاییها برای بیرون راندن نیروهای شوروی از خاک افغانستان بود. اما چند سال پس از اعلام جنگ رسمی طالبانِ افغانستان و شبه نظامیان پاکستان علیه آمریکا و نهایتاً تجاوز نظامی واشنگتن به افغانستان و شکلگیری حضور نظامی ۲۰ ساله فرسایشی و پرهزینه نیروهای آمریکایی در داخل خاک این کشور، گویی واشنگتن به این نتیجه رسید که طالبان تنها بخشی از قدرت در دست پشتونهای پر نفوذ در افغانستان بوده و در حقیقت راهی جز تسلیم در برابر این حقیقت اجتماعی که این قوم بزرگ غرب آسیا قابل حذف از صحنه سیاسی منطقه نیستند، در پیش رو ندارد؛ نفوذی که با به قدرت رسیدن پیاپی دو رئیس جمهور پشتون در افغانستان، حتی با وجود حضور رسمی و نظامی آمریکا در این کشور، همچنان حفظ شده و حتی طالبان نیز رفته رفته تا حد زیادی قدرت گرفت.
پاکستان، شاه کلید موازنه قدرت در افغانستان
البته تاکید بر این نکته ضروری است که طالبان اگرچه عقبهای از قوم پشتون دارد اما هرگز ابزار سیاسی این قوم نبوده حال آنکه اشتراک در برخی ویژگیهای فرهنگی میتواند در گرایش برخی اعضا به این گروه موثر بوده باشد. با خروج نظامی آمریکا از افغانستان، بدیهی است که تنها دولت منطقه که توانایی تعامل و کنترل گروههای شبه نظامی داخل افغانستان به ویژه طالبان را دارد، دولت پاکستان خواهد بود.
اما مشکل جای دیگری است. از زمان تشکیل کشور پاکستان در آگوست ۱۹۴۷ و بنا به ماهیت اسلامی این کشور، آمریکاییها همواره اسلام آباد را به عنوان شریک دست دوم خود پس از هند به حساب آوردهاند. هرچند دو کشور در زمان شوروی سابق همکاریهای بسیار نزدیکی با یکدیگر داشتهاند که به عنوان مثال، میتوان به سرمایه گذاری و حمایت مشترک از مجاهدین بین سالهای ۱۹۷۹ تا ۱۹۸۹ به منظور مبارزه با شوروی در افغانستان اشاره کرد اما از ابتدای سال ۹۰ تا ۹۴ میلادی، روابط دو کشور بر سر اقدام پاکستان به ساخت تأسیسات و تسلیحات هستهای به بهانه لزوم دفاع از خود در برابر هند، تا حدی تیره شد که واشنگتن نخستین تحریمهای تسلیحاتی خود علیه اسلام آباد را در همین بازه زمانی اجرا کرد. این تحریمها در سال ۹۴ به دلیل همراهی پاکستان با واشنگتن در جنگهای داخلی یوگسلاوی سابق و سومالی تعلیق شد و بار دیگر در سال ۹۸ در پی درگیری سیاسی میان هند و پاکستان بر سر مساله تسلیحات هستهای که به راه افتادن نوعی رقابت تسلیحاتی هستهای میان دو کشور تبدیل شد، بار دیگر تحریمهای آمریکا بازگشته و نهایتاً در سال ۲۰۰۱ با آغاز جنگ آمریکا علیه افغانستان، تحریمها برچیده شدند.
همین فراز و نشیب در روابط دو کشور طی چند دهه گذشته همواره منجر به دلسردی پاکستانیها نسبت به رابطه با آمریکا و به ویژه حرکت آهسته آنها به سمت همکاری استراتژیک هر چه بیشتر با روسیه (پس از فروپاشی شوروی) شد. تا جایی که در برهههای زمانی مختلف و زیادی، روسیه جای آمریکا در صادرات تسلیحات نظامی به پاکستان را گرفته است.
البته تنها مشکل آمریکاییها در تعامل با پاکستان، شوروی و پس از فروپاشی آن، روسیه نبوده است. بلکه حضور چین به عنوان بزرگترین شریک استراتژیک پاکستان به ویژه طی دو دهه اخیر، بزرگترین چالش در برابر آمریکا محسوب میشود؛ کشوری که اکنون میلیاردها دلار در توسعه بخشهای زیر ساختی پاکستان هزینه کرده و حتی شاخه مهمی از مسیر «یک کمربند – یک جاده» یا همان جاده ابریشم جدید را از پاکستان عبور داده است.
حال با محاسبه و در نظر گرفتن فاکتورهای مذکور، به راحتی متوجه خواهیم شد که تأمین حداکثری آرامش افغانستان و همچنین تضمین تداوم حضور سیاسی و اقتصادی آمریکا در این کشور، بیش از هر چیز در دستان دولت پاکستان است. بدیهی است هر دو کشور چین و آمریکا برای گسترش حضور همه جانبه خود در افغانستان، حساب ویژهای روی کمک پاکستان باز خواهند کرد و همین موضوع میتواند به برگ برنده بزرگی در سیاست خارجی پاکستان طی سالهای اخیر تبدیل شده و نقش تعیین کنندهای برای تنظیم موازنه قوا میان سه کشور چین، آمریکا و روسیه در افغانستان ایفا کند چرا که هر گونه حضور اقتصادی کشورهای مذکور در افغانستان و سرمایه گذاری در این کشور، نیازمند فاکتور تأمین «امنیت» در داخل این کشور است که این فاکتور تنها با کنترل منابع قدرت طالبان میسر خواهد بود.