خبرگزاری مهر _ گروه جامعه؛ از درگاه خانه گرفته تا گل میخها و کوبه های زنانه و مردانه تا تاقچه های پیرنشین ذره ذره ظرافت و نقش پردازی است. در اوج تناسب و هم آوایی گاهی بسیار ساده اند؛ همچون دیوارهای بیرونی خانه که کاهگلی و عاری از نقوش اند. بی آنکه برتری بنا را به رخ بکشند. نوعی همرنگی و مردم وارگی دارند. هشتی درونی مکث میآفرینند و با درگاههای متعدد، راه درونی، بیرونی و بام را از هم جدا میکند. اصلی ترین راه به حیاط میرسد.
حیاط میان بنا، با آب نما، باغچهها و اتاقهای شاه نشین، پنج دری و سه دری در برگرفته شده است. آب و باد و خاک و آتش، جزو جدایی ناپذیر خانههای ایرانی هستند. زمین باب آب، این مایه هستی بخش جان گرفت. آدمی با آن نان و خورش ساخت و آن را با خاک درآمیخت و سرپناه خود را بنیاد نهاد. با آن روان هشیار و ناهشیار خود را به پاکی و خلسه و خلوت خواند. از همین رو، آب در مرکز بنا و میانه حیاط خانه ایرانی قرار گرفت. آب ابعاد پیدا و پنهان آدمی را انعکاس میداد. آسمان با آب به زمین میآمد. خانه و خانمان و سایه آدمی بر آن میافتاد و خیال انسان ایرانی را میپروراند. به برکت آب باغچههایی در حیاط شکل گرفتند که یادآور باغهای مینو بودند.
باد، گره گشوده در کالبد خانه ایرانی، همواره جریان داشت. از بادگیرهای بربام تا ناکش، سردابها و کنده های زیرین خانهها، باد در حصار هیچ مخلوقی نبود. بادها در فرهنگ ایرانی، موافق و ناموافق قرار گرفتند. باد صبا، موافق ترین و خوشنام ترین آنهاست.
زمین را به سبزی و رویش فرامی خواند و بوی بهار و عطر گیسوی یار را به مشام انسان ایرانی می دمد. باد، سکون و سکوت و بیماری را محو میکند و از این رو در ساحت فضای معماری خانه ایرانی هیچ فضایی بر آن بسته نیست. حتی بسیاری از درها مشبک ساخته شدهاند تا او از میانشان به آسانی عبور کند. گویی روان تقدیس یافته هستی است که با خود زمین و زمان و جهان و آدمی و پری را به نوزایی و شکوفایی میپروراند.
خاک همه کالبد معمارانه خانه ایرانی است. خاک خشت میشود. خشت آجر میشود آجر راسته و خفته و چلیپا و پر نقش یا ساده و معمول، بر هم نهاده میشود؛ هشتی ورودی خانه میشود؛ راهرو میشود؛ سه دری و پنج دری و گوشواره، اتاق بالاخانه و شاه نشین میشود؛ حوضخانه و مهتابی روی گشوده بر حیاط و حوض میشود. تاق و گنبد و تویزه میشود.
از خشت زیرین تا خشت خام و بادگیر؛ خاک همانند کالبد خانه میشود و تن و کالبد در فرهنگ ایرانی همیشه خوشگوار و عزیز است که میتوان در را بست و در ایوان به تماشای آن نشست. آتش نور و روشنی سلامت و شادمانی است و دارنده جایگاهی والا، از آتش خانه پارسیان و معابد کهن ایشان تا بلندای اتاق شاه نشین تا مطبخ و تنورخانه تا افروختگی اش بر بام، که نشانهای شود. آتش خورد و خوراک آدمی را هموار میسازد. گندم و نان و تنور و مطبخ، شأن و منزلتی فراخور دارند و بی گمان خانه ایرانی با آن فروغ و روشنی و گرمی پذیرفته است.
حضور این چهار جز هستی بخش جهان اصلی ترین وجه بارز فرهنگ ایرانی در خانه و خانمان او به شمار میآید. در بنیادپذیری بناهای ایرانی، قرینگی نیمی از بنا عکس برگردان نیمه دیگر آن میشود. گویی از فردیت خود به همراه دیگری راه مییابد. قرینگی سبب میشد خانه ایرانی گستره ابعاد خود را بازیابد و جهان دوگانه را کنار هم بنهد. اتفاقی که طراحان و خالقان فرش ایرانی را نیز با خود همراه کرد.
رمزوارگی و هزارتویی، وجه دیگر است. درگاهها و راهروها، شبکه دسترسی خانهاند. راهروهایی که از هشتی و درگاه ورودی خانه محجوب وار شما را به شاه نشین رهنمون میشوند. نیز راههایی پیچ در پیچ و خلوت که غیر را به آن راهی نیست و گاه کوره راههایی نهانی، پایابها و کندهها که هنگامه خطر گریزگاهی میشوند تا اهل خانه را به جای امنی راه بری کنند. خانههای ایرانی در الگوی معماری خود زندگی در چهارفصل را فراهم میکنند.
جنوبی بنا با دریافت حجم کم آفتاب در طول روز تابستانی نشین و شمالی بنا با دریافت بی دریغ آفتاب در طول روز زمستانی نشین محسوب میشوند. علاوه بر آن از بلندای خانهها در بام تا زیرزمین و سردابها کارکرد بنا تنوع و گوناگونی می پذیرفته است. از جمله ایوان و مهتابی و حوضخانه در تراز میانی بنا که فضای فراغت و گردهمایی میشود زمانی بر دورهمنشین خوردن و نوشیدن جایی برای نقل و قصه در بهار و تابستان و پاییز تا اتاق کرسی و شبهای زمستانی و شب چره بسنده گرایی وجهه دیگر خانه ایرانی است.
خانه فضای کار نیز به شمار میآید. قالیباف خانه و گاه کارگاه شعربافی که از آن به کارخانه یاد میشود جز جدایی ناپذیر خانه است. همچنین است برای تنور و مطبخ و انبار و کاهدان و هیمه دان. اهالی خانه فراوانی از نیازهای سال و ماه را درون خانه تأمین میکردند. بی آنکه به همسایه و غیر بسته شوند. درون پرگه ها غلات و حبوبات برای همه فصول ذخیره میشد و در پسین جای سردابها خمرههای سر به مهر نگهداری میشد؛ ترشی و شیرینی، شهد و نوش راح و روح.
خانه ایرانی در هزار و یک جز خود هزار و یک نقش میپذیرد. نوای بازی کودکان و شادیهایشان لی لی و گرگم به هوا و سک سک آوای به هنگام اذان و قرآن و حافظ ترانههای دختران قالیباف، عقد و حنابندان و عروسی، جنبش آرام برگها و سایهها شأن بر حوض و ماهیها. هزار و یک روز و شب خانههای این سرزمین تماشایی است. میتوان نرم و آهسته سراغشان آمد و در مهمانی شأن زندگی را زمزمه کرد.
برگرفته از کتاب اهل کاشانم از مجموعه کتابهای اهل ایرانم.