رژیم صهیونیستی به محض پخش ورود نیروهای ایرانی به دمشق، تدابیر بی‌سابقه‌ای اتخاذ کرد و بلافاصله بعد از ورود اولین هواپیمای حامل نیروهای ما به آنجا، اعلام آتش‌بس یک‌طرفه کرد.

خبرگزاری مهر، فرهنگ و اندیشه- زهرا زمانی: در بخش اول روایت سفر (اینجا بخوانید) از چگونگی و شرایط اعزام نیروهای ایرانی به سوریه خواندید. اینک بخش دوم این روایت را بخوانید.

اعزام قوای محمد رسول الله (ص) به سوریه، در سه مرحله انجام گرفت. در مرحله اول، حاج احمد متوسلیان به همراه چند تعدادی از نیروها اعزام شد. در حقیقت آنها رفتند تا به عنوان جلودار قوای اعزامی ایران، در دمشق، زمینه را برای اعزام دیگر نیروها آماده کنند. پس از آن مرحله دوم انجام گرفت و سپس حجم زیادی از نیروهای رزمنده به کمک نیروی هوایی ارتش جمهوری اسلامی، راهی سوریه شدند که سرپرستی مجموعه سوم را شهید محمد ابراهیم همت به عهده داشت.

تنها خبرنگاری که همراه مجموعه سوم نیروهای اعزامی در این سفر حضور داشت، در قسمتی از گزارش خود می‌نویسد: … ساعت هشت و نیم شب به وقت تهران و هفت به وقت سوریه، وارد دمشق شدیم. پلکان به در هواپیما متصل شد. در این لحظات مقامات، مقام‌های بلند پایه‌ی سوری از جمله- رفعت اسد؛ برادر رئیس جمهور و معاون فرمانده کل ارتش سوریه- برای خوش‌آمدگویی وارد هواپیما شدند. ابتدا سفیر ایران در دمشق صحبت کرد و خوشامد گفت و پس از آن، برادر احمد-فرمانده قوای محمد رسول الله (ص) سخنانی ایراد کردند. وقتی از هواپیما پیاده و سوار اتوبوس‌ها شدیم، چیزی که از همان اول حیرت ما را برانگیخت، تقاضایی بود که راننده اتوبوس از ما داشت. او از ما عکس امام خمینی را می‌خواست.نیروهای ایرانی به وسیله اتوبوس و کامیون‌هایی که صف به صف پشت سر هم ایستاده بودند، از فرودگاه انتقال داده شدند. در بین نیروهای رزمنده ایرانی، چند نفر رزمنده داوطلب از دو کشور لیبی و الجزایر نیز حضور داشتند. از فرودگاه عازم محله شیعه نشینی در حاشیه دمشق به نام زینبیه شدیم. در بین راه در محله زینبیه مورد استقبال شدید مردم قرار گرفتیم. شور و شعف مردم با این شعارها عجین شده بود: " خمینی! سیر، سیر، نحن جنودک لتحریر یعنی خمینی! به پیش، ما سربازانت هستیم تا رهایی"." بالدم، بالروح، نحمیک یا خمینی" یعنی با خونمان، با جانمان، حمایتت می‌کنیم ای خمینی"در بین جمعیت، عده‌ای زنان و خواهران عرب، معصومانه سعی می‌کردند به فارسی شعار بدهند.

وقتی از هواپیما پیاده و سوار اتوبوس‌ها شدیم، چیزی که از همان اول حیرت ما را برانگیخت، تقاضایی بود که راننده اتوبوس از ما داشت. او از ما عکس امام خمینی را می‌خواست

منصور کوچک محسنی، از کادرهای ارشد اعزامی سپاه به سوریه در قسمتی از روایت خود از این سفر اشاره می‌کند: "…من جزء نفراتی بودم که با حاج احمد به سوریه رفته بودیم. جایی که برای استقرار نیروها مشخص کرده بودند، پادگانی بود به اسم زبدانی. پادگان که چه عرض کنم در واقع یک زباله دانی بود. به محض استقرار نیروها در این پادگان، حاج احمد، مسؤولین واحدهای ستادی و هریک از گردان‌ها را تعیین کرد."

دولت اسرائیل به محض پخش ورود نیروهای ایرانی به دمشق، تدابیر بی سابقه‌ای اتخاذ کرد. متوسلیان در این باره می‌گوید: «… بلافاصله بعد از ورود اولین هواپیمای حامل نیروهای ما به آنجا، اسرائیل اعلام آتش بس یک طرفه کرد و این، اولین گام بود برای اینکه دست به عقب نشینی تاکتیکی بزند و این امر هم در اینجا پیش آمد که نیروهای وابسته اسرائیل در خاک لبنان مثل «فالانژیست ها» و نیروهای مربوطه به سرگرد سعد حداد و حتی اسرائیل، در برنامه رادیویی شان، بخش فارسی دایر کردند و عجیب اینکه بخش فارسی این رادیوها بلافاصله بعد از ورود نیروهای ایرانی، شروع به کار کرد. صهیونیست‌ها و مزدورانشان در تبلیغات رادیویی شان خطاب به ما می‌گفتند: شما ایرانی‌ها آتش بیار معرکه شده‌اید؟! شما برای اشغال لبنان آمده‌اید. عجیب اینکه در عرف صهیونیست‌های متجاوز و اشغال گر، ما اشغال گر محسوب می‌شدیم و آنها، اسرائیلی‌ها، حامی مردم…»

با توجه به اینکه حضرت آیت الله خامنه‌ای – رئیس وقت شورای عالی دفاع- تاکید فراوانی به روی شناسایی مواضع قوای اشغالگر اسرائیل داشتند، به محض استقرار قوای اعزامی در پادگان زبدانی، متوسلیان قبل از هر کاری، اقدام به تشکیل تیم‌های اطلاعاتی کرد تا مواضع اشغال شده توسط ارتش اسرائیل در" دره بقاع" را کاملاً مورد شناسایی قرار دهند. چندین جلسه هماهنگی با مسئولین کشوری و لشکری سوریه برگزار شد تا در خصوص نحوه به کارگیری نیروهای ایرانی، طی نبردهای آتی علیه اسرائیلی‌ها تصمیم گیری شود؛ اما از این گونه جلسات، هیچ نتیجه مطلوبی حاصل نشد.

منصور کوچک محسنی پیرامون این جلسات گفته است: … یکی دوبار با حاج احمد رفتیم و جلساتی را با مسؤولین رده‌های ارشد نظامی و امنیتی کشور سوریه، به خصوص رفعت اسد، برادر حافظ اسد؛ رئیس جمهور این کشور که آن روزها همه کاره وزارت دفاع و ارتش سوریه به حساب می‌آمد، برگزار کردیم. بعد از پایان جلسه دوم بود که حاج احمد گفت: ما رودست خورده‌ایم و آوردن نیروها به سوریه، اشتباه بوده است. حاج احمد با همان لحن شمرده همیشگی‌اش گفت: برادر منصور! این آدم‌هایی که به عنوان مسئولین نظامی سوریه آمدند و با ما جلسه گذاشتند، فکر نمی‌کنم کوچک‌ترین دغدغه‌ای برای جنگ با اسرائیل داشته باشند. اصلاً اهل این حرف‌ها نیستند. ما هم که در اینجا عقبه‌ای نداریم تا بتوانیم حرکتی انجام بدهیم. پس باید قبول کنیم که آمدن ما به سوریه، اشتباه بوده است.

متوسلیان از این وضعیت به هیچ وجه راضی به نظر نمی‌رسید. از این رو در صدد برآمد تا مراتب اعتراض خود را به مقامات سوری ابراز کند. محسن کاظمینی از بچه‌های کادر تیپ ۲۷ در این باره می‌گوید: احمد برای تعیین تکلیف با مقامات سوری به جلسه رفت و به رفعت اسد گفت: شما بهتر می‌دانید که هنوز تکلیف جنگ ما با صدام یکسره نشده است. اگر حاضر شده‌ایم به اینجا بیایم، برای این بود که ثابت کنیم اگر محور جهاد، اسلام باشد، بچه‌های ۱۵-۱۶ ساله‌ای مسلمان سوری هم می‌توانند مثل شیر به ارتفاعات اشغالی جولان حمله ببرند و گوش سرباز اسرائیلی را بگیرند و او را با خفت بیاورند در خیابان‌های دمشق بچرخانند؛ مثل همان کاری که بسیجی‌های نوجوان ما در فتح مبین و الی بیت‌المقدس، با کماندوهای بعثی صدام کردند… تعارف بس است… ما برای میهمانی به سوریه نیامده‌ایم. اگر به هر علت قرار است حضور ما در سوریه صرفاً در حد وجه المصالحه و برگ برنده‌ای در مذاکرات سیاسی باشد، ما اهل آن نیستیم.

احمد متوسلیان پس از این گفت و گو، برای تعیین تکلیف نیروها، ظهر پنج شنبه سوم تیرماه ۱۳۶۱ با یک پرواز فوق‌العاده از دمشق راهی تهران شد. همزمان با برگشتن حاج احمد و پیرو انتقال اطلاعات امام خمینی گفت نیروها سریع برگردند که اسرائیل می‌خواهد ما را از جنگ خودمان منحرف کند. "آنها که می‌دانند ما به فلسطین حساس هستیم حمله کردند تا ما را از جبهه‌های خودمان غافل کنند. در این توطئه ما هم یک مقداری بازی خوردیم."

نیروها برگشتند و تنها تعداد کمی از آنها برای تربیت نیروهای حزب اللهی لبنان آنجا ماندند و در شهر بعلبک مقر عاشقان را تأسیس کردند. امام گفته بود ما که راه پشتیبانی برای جنگ در اسرائیل نداریم. بعد مثال زده بود که فردی با دزد یک مغازه درگیر شده بود و دعوایشان طول کشید. مغازه دار که سر رسید هر دونفر را هل می‌داد و می‌گفت بروید جای دیگر دعوا کنید. ممکن است وضعیت ما نیز چنین شود. این مساله را ایرانی‌ها هم متوجه شدند. از این رو امام در بیانات خود با موضوع" راه قدس از کربلا می‌گذرد" سریعاً دستور بازگشت نیروها را صادر فرمودند.

منابع:

ضربت متقابل، گل علی بابایی

در هاله‌ای از غبار، گل علی بابایی

تاریخ جنگ ایران و عراق. جعفر شیرعلی نیا