خبرگزاری مهر -گروه هنر-آروین مؤذن زاده: نمایش «سگک» به نویسندگی کهبد تاراج و کارگردانی رضا بهرامی این روزها در سالن سمندریان تماشاخانه ایرانشهر روی صحنه است اثری که در جشنواره تئاتر «مقاومت» برنده ۶ جایزه کارگردانی، طراحی صحنه، بازیگری زن، بازیگری مرد، طراح لباس و طراح گریم شد و در اجرای عمومی نیز با توجه به شرایط کرونا و نصف بودن ظرفیت سالنهای نمایش با استقبال خوبی از جانب مخاطبان روبرو شده است.
این اثر نمایشی به زندگی شهید شاهرخ ضرغام یکی از شهدای جنگ تحمیلی میپردازد؛ شهیدی که شخصیت منحصر به فردش که قبل از پیروزی انقلاب به جاهل مابی و لات گری معروف بوده و تحولش بعد از آشنایی با امام خمینی (ره) و ورودش به جبههها و در نهایت شهادتش باعث شد به او لقب «حر انقلاب» را بدهند.
به بهانه اجرای این اثر نمایشی و پرداختن به زندگی و ویژگیهای جذاب این شهید با رضا بهرامی کارگردان، کهبد تاراج نویسنده و مرجان قمری و محمدرضا ایمانیان بازیگران نمایش که در نقش مادر و ناپدری شاهرخ ضرغام ایفای نقش کردهاند، گفتگو کردهایم.
در بخش ابتدایی این نشست درباره چگونگی نگارش نمایشنامه، دلایل وجود دافعه در پرداختن به زندگی قهرمانان کشور، انگ سفارشی خوردن به آثار دفاع مقدسی و مذهبی و شرایطی که ارگانها و نهادها برای حمایت از چنین آثاری دارند، گفتگو شد.
در بخش نخست این نشست میخوانید:
*پرداختن به زندگی شهید شاهرخ ضرغام به دلیل ویژگیهای منحصر به فرد شخصیتی او به عنوان شهیدی که زندگی و رفتارها و عملکردش در جوانی و قبل از وقوع انقلاب متفاوتتر از بقیه بود برایتان جذاب بود یا اینکه علاقه مند بودید درباره زندگی شهدا نمایشی را به صحنه ببرید. چون معمولاً در میان هنرمندان جوان تئاتر برای پرداختن به زندگی شهدا و وقایع جنگ، دافعه وجود دارد و بیشترشان از ترس اینکه انگ سفارشی بودن به آنها نخورد ترجیح میدهند به چنین مضامینی ورود نکنند.
کهبد تاراج: شهرام کرمی زمانی که مدیرکل هنرهای نمایشی بوده پروژه را با عنوان «قلم رشن» به مدیریت کامران شهلایی کلید زد که فصل اول این پروژه ملی نمایشنامهنویسی اختصاص به تولید متونی با مضامین مقاومت، شخصیتهای انقلاب اسلامی و شهدای دفاع مقدس داشت که در آن از ۱۰ نمایشنامهنویس برای نگارش نمایشنامه دعوت به عمل آمد. کامران شهلایی ظهر تاسوعا با من تماس گرفت و پیشنهاد داد که نمایشنامهای درباره شاهرخ ضرغام بنویسم. من او را به اسم ابوالفضل ضرغام میشناختم چون عکس بزرگی از او سر چهارراه گلوبندک وجود دارد و البته اطلاعات زیادی دربارهاش نداشتم. بعد از این پیشنهاد ۲ کتابی را که درباره شهید ضرغام نوشته شده بود، خواندم و شروع کردم به نگارش نمایشنامه.
بعد از اتمام نگارش متن و تحویل آن، آقای کرمی و مهرداد رایانی مخصوص من را خواستند و گفتند که این شخصیت را مثل مجید سوزوکی اخراجیها ببین به این معنی که بیشتر روی تحولش تاکید شود تا مسیری که برای این تحول طی کرده است. در نتیجه نمایشنامه اولیه با اصلاحات زیادی روبرو شد. کلاً این نمایشنامه سه ورسیون دارد که در حال حاضر نسخه سوم آن در حال اجرا است و در این نسخه کلید واژه امام خمینی (ره) بیشتر دیده میشود در حالی که ما قصد داشتیم بگوییم شاهرخ ضرغام یکبار تحت تأثیر امام قرار میگیرد و عوض میشود نه اینکه مدام بخواهیم روی این موضوع تاکید کنیم.
تاراج: در نمایشی که الان روی صحنه است شاید تنها ۲۰ درصد از زندگی شاهرخ ضرغام را میبینیم چون نگذاشتند ما به دل دریا بزنیم و نمایش تند و تیزی را اجرا کنیم اما این شخصیت آنقدر جالب است که در همین حد هم برای مخاطب جذاب میشود شاهرخ ضرغام دچار تحول زیادی در زندگیاش شده است. او به اصطلاح یک لات و آسمون جُل اورجینال بود اما نامرد نبوده است و همین ویژگی شخصیت او را دراماتیک میکند.
زمانی که شروع به نگارش کردم فکر نمیکردم که کار با ممیزی و سانسور روبرو شود چون تصورم این بود وقتی که تحول به این بزرگی را در یک شخصیت نشان میدهیم دیگر مهم نیست که قبلاً زندگیاش چگونه بوده است اما متأسفانه نمایشنامه حتی اجازه چاپ هم پیدا نکرد چون دوستان میخواستند که ما همواره این شخصیت را قضاوت کنیم و کاری به مسیری که در طول زندگیاش طی کرده بود تا به این نقطه برسد، نداشتند بلکه تاکید زیادی روی تحولش توسط شخصیت امام خمینی (ره) میکردند و دوست داشتند ما مدام روی این موضوع مانور دهیم نه اینکه سیر رنسانس او را به تصویر بکشیم. البته چاپ نمایشنامه برایم مهم نیست و به نظرم حتی اگر یک نفر به دیدن نمایش بیاید و بعد از آن برود و درباره شاهرخ ضرغام اطلاعات کسب کند این تئاتر رسالت خودش را انجام داده است.
در نمایشی که الان روی صحنه است شاید تنها ۲۰ درصد از زندگی شاهرخ ضرغام را میبینیم چون نگذاشتند ما به دل دریا بزنیم و نمایش تند و تیزی را اجرا کنیم اما این شخصیت آنقدر جالب است که در همین حد هم برای مخاطب جذاب میشود. با این وجود من تلاش کردم بیشتر روی محل زندگیاش و ارتباطی که با رفقایش در محله داشته و مرام و مسلکی که دنبال میکرده تاکید داشته باشم.
* به هر حال شخصیت شاهرخ ضرغام با مجید سوزوکی متفاوت بوده است؟
تاراج: بله درست است با هم تفاوت دارند اما باید به این نکته هم توجه کنیم که همین طبقه اجتماعی به جنگ میرفتند و اصلاً نیمه جنوبی شهر بودند که انقلاب کردند و در جامعه تحول به وجود آوردند.
متأسفانه برای پرداختن به چنین شخصیتهایی به ما انگ سفارشی بودن میزنند در حالی که ما اگر میخواستیم نمایش سفارشی کار کنیم حداقلش این بود که در تماشاخانه سرو انجمن انقلاب تئاتر و دفاع مقدس به صحنه برویم که در بدو ورود به ما کمک هزینه قابل توجهی پرداخت میشد اما ما ترجیح دادیم نمایشمان را در تماشاخانه ایرانشهر اجرا کنیم.
بهرامی: شاهرخ ضرغام نسبت به مجید سوزوکی خیلی متفاوت بوده است اما متأسفانه در بعضی نقدها میبینم که گفتهاند شما رفتهاید یک «اخراجیها» ساختهاید و نگاهی به تفاوتهای این ۲ آدم نمیشود.
تاراج: ممکن است تم کلی داستان شباهتهایی به «اخراجیها» داشته باشد اما در کل این ۲ شخصیت بسیار با هم متفاوت بودند.
بهرامی: شاهرخ ضرغام به دلیل علاقه زیادی که به امام خمینی (ره) پیدا کرده بود عکس ایشان را روی سینهاش خالکوبی میکند و یک تعداد از هم مسلکیهایش را از سراسر ایران دور خود جمع میکند و با راه اندازی گروهی به نام «پیشرو» کارهایی را در جهت دفاع از خاکشان در زمان جنگ آغاز میکنند.
* آقای بهرامی شما به عنوان کارگردان تئاتر نیز با چنین تقسیم بندیهایی در اجرای آثار نمایشی روبرو هستید.
بهرامی: اگر من درباره شاهرخ ضرغام نسازم پس چه بسازم. دوباره به سراغ «هملت» و «مکبث» و «کرگدن» و امثالهم بروم. درست است که این نمایشها جذاب و جهانشمول هستند اما چقدر قرار است آنها را روی صحنه ببریم. اولویت اولیه ما این است که درباره قهرمانانمان کار تولید کنیم بهرامی: بله. یکی از معضلاتی که این روزها در تئاتر وجود دارد این است که پرداختن به چنین آدمهایی خطرناک است و به شما انگ سفارشی سازی و سازمانی بودن میزنند و تا بخواهید این انگ را از خودتان دور کنید زمان زیادی طول میکشد. واقعیت این است که ما جز تئاتر کار دیگری انجام نمیدهیم، نه خانواده پولداری داریم که ما را ساپورت کند نه از طرف سیستمی حمایت میشویم بنابراین هر اتفاقی که تا امروز در گروه ما افتاده است به صورت مستقل و توسط خود ما انجام شده است. دلخواه خود ما بود که به سراغ این شخصیت برویم و تلاش کردیم که به صورت آبرومندانه بتوانیم یک تئاتر تولید کنیم. اگر کار ما وابسته به سازمان یا ارگانی بود قطعاً چاپ میشد و بودجه کلانی برای اجرا دریافت میکرد و از نظر حضور مخاطب هم شاهد تماشاگران زیادتر و سازمان یافته تری بودیم.
معتقدم این قضاوتها یا از بیسوادی میآید یا از ندانم کاریِ یک سری از همکاران خودمان که باعث شده دیدگاه مخاطبان هم نسبت به چنین آثاری تغییر کند.
*مساله این است که اصلاً چرا باید چنین دافعهای درباره همکاری کردن با نهادها و سازمانها وجود داشته باشد در حالی که این نهادها برای تولید کار فرهنگی بودجه میگیرند و اصلاً در همه جای دنیا نهادهای سفارش دهندهای وجود دارند که برای تولید اثر و یا کار پژوهشی درباره یک موضوع مشخص بودجه میدهند اما در ایران همکاری با چنین سازمانهایی باعث انگ زدن به هنرمندان میشود.
تاراج: به نظرم چنین تفکراتی به مثابه کلاه شرعی گذاشتن روی دریافت بودجههای دولتی است. چون شما اگر بودجه و سوبسید اداره کل هنرهای نمایشی را بگیرید کسی ایراد نمیگیرد در حالی که این کمک هزینهها هم دوباره از بخش دولتی تأمین میشوند. بنابراین ما داریم سر خودمان کلاه میگذاریم و تصور این است که مثلاً نمایشی که درباره فلان سردار شهید است، میشود نمایشی حکومتی اما نمایشی که درباره موضوعی غیر دفاع مقدسی است از این قضیه مبراست.
بهرامی: مساله دیگر این است که بسیاری از هنرمندان ما خودشان را در یک حباب روشنفکری جا دادهاند و مثلاً میگویند ما با سازمانی مثل اوج کار نمیکنیم اما بعد سروکلهشان در فلان سریال یا فیلم سینمایی سفارشی پیدا میشود.
اگر ما به عنوان یک هنرمند بخواهیم تئاتر کار کنیم باید در هر شرایطی مسائل اجتماعی خودمان را روی صحنه بیاوریم. اگر من شاهرخ ضرغام نسازم پس چه بسازم. دوباره به سراغ «هملت» و «مکبث» و «کرگدن» و امثالهم بروم. درست است که این نمایشها جذاب و جهانشمول هستند اما چقدر قرار است آنها را روی صحنه ببریم. اولویت اولیه ما این است که درباره قهرمانانمان کار تولید کنیم. ۷ کاندیدای ریاست جمهوری ما در تلویزیون صحبت میکنند اما طبق آمار خود صداوسیما ۳۵ درصد از مردم آنها را تماشا میکنند چون ما دیگر قهرمانی نداریم که برایمان جذاب باشد و علاقه مند باشیم او را دنبال کنیم.
محمدرضا ایمانیان: به این قضیه از زاویه دیگری هم میتوان نگاه کرد و آن این است که چندین و چندسال نگاهی یک سویه به مضامین جنگی و اتفاقات مناسبتی داشتهایم. مثلاً در سینما سالها شاهد بودیم که دشمن را افراد کم توان و کندذهنی به تصویر میکشیدیم در حالی که از جایی به بعد متوجه شدند این نوع نگاه در واقع تحقیر خودمان است. فراموش نکنیم که تا زمانی شوخی با مقوله جنگ یک تابو بوده است و تازه در «لیلی با من است» این فضا شکست و سالها بعد ما بر حسب همان مسیر فیلمی مثل «اخراجیها» را داشتیم. در تئاتر هم همین جریان حاکم است و ما توانستیم شاهد نمایشهایی چون «خنکای ختم خاطره» «مادر مانده» و یا آثار دیگری باشیم از این رو من اسم این تفکرات را انگ زدن نمیگذارم بلکه معتقدم تنگ نظریهایی وجود دارد که اجازه نگاه درست را به هنرمندان نمیدهد.
بهعنوان نمونه این سیر تحول شاهرخ ضرغام است که اهمیت دارد و مبدا و مقصدش که مشخص است اما همین تنگ نظریها باعث شده که بخواهند فقط به سرنوشت شخصیت توجه کنند اما برایشان مهم نیست که یک فرد لات و لاابالی که در قید و بند اعتقادات نبوده چطور دچار تغییر شده است و این تغییر یک شبه رخ نداده است. همین تنگ نظریها باعث شده ما شخصیتهایی مثل شاهرخ ضرغام را نبینیم و اجازه پرداختن به چنین افرادی داده نشده است.
خود من چندسال قبل در نمایش «خنکای ختم خاطره» که در تالار حافظ اجرا شد بازی داشتم و شاهد بودم که مخاطبان ابتدا با دافعه به دیدن نمایش مینشستند اما بعد متوجه میشدند که با نگاه دیگری هم میتوان به مقوله جنگ نگاه کرد.
*خانم قمری شما به عنوان بازیگر چقدر با چنین نگاهی موافقید؟
مرجان قمری: من میگویم جنگ را که مردم به وجود نیاوردند ولی بسیاری از مردم رفتند و از این سرزمین دفاع کردند. اگر بخواهیم بگوییم که همه کسانی که از کشورشان دفاع کردند وابسته بودند و داشتند نان به نرخ روز میخوردند بی انصافی کردیم چون واقعاً خیلیها غیرتمند بودند و به خاطر ناموسشان رفتند و جنگیدند به خصوص شاهرخ ضرغام که واقعاً فرد ناموس پرستی بوده و در کتابی که دربارهاش خواندم نوشته بود که اصلاً به این دلیل او انقلابی شد که معتقد بود کابارهداران زنان و دختران ما را در کابارهها بدبخت کردهاند.
ما جوانان بسیاری را داریم که رفتند، جنگیدند، اسیر و مفقودالاثر شدهاند اما هدفشان دفاع از سرزمین و ناموسشان بوده و این تفکر را داشتند که اگر نروند و جلو دشمن را نگیرند آنها وارد تهران و یا شهرهای دیگر کشور میشوند.
متأسفانه آنقدر برخی مسائل به ما فشار میآورد که همه چیز را با هم قاطی میکنیم. زمانی که جنگ تمام شد من بچه بودم اما الان دارم به این مساله فکر میکنم که یک نفر مثل شاهرخ ضرغام با این قد و هیکل و خوش قیافه و محبوب بودن وارد جبهه شده و برای مملکتش جنگیده است.
بهرامی: آن زمان به ضرغام ماهی ۳۰۰ تومان میدادند تا محافظ کاباره باشد. چنین پولی در آن دوران بسیار زیاد بوده و او میتوانسته بهترین زندگی را برای خودش درست کند ولی همه پولهایش را صرف مردم ضعیف و بی بضاعت میکرده است.
قمری: این نشان میدهد که گِلش گِل درستی بوده است. حالا یک جاهایی به زعم ما داشته بیراهه میرفته اما خب ما که درون آدمها نیستیم که آنها را قضاوت کنیم. در اصل او حواسش به زنان بی سرپرست و مردم ضعیف بوده است پس چرا نباید درباره چنین شخصیتی کار بشود. حالا قرار است به خاطر روی صحنه بردن چنین نمایشی به ما انگ سفارشی بزنند، خب بزنند.
من به مادرانی که فرزندانشان رفتند و سالهای سال منتظر ماندند احساس دین میکنم خب این احساس دین را چگونه باید نشان دهم. پس نباید همه چیز را با هم قاطی کنیم.
* تا به حال شده بخواهید در پروژهای بازی کنید و با چنین ملاحظاتی روبرو شوید و یا دوستانتان شما را از حضور در چنین نمایشهایی منع کنند.
قمری: اصولاً من آدمی هستم که همه ژانر تئاتری را بازی کردهام. خیلی از دوستان به من گفتند که در فلان نمایش بازی نکن چون ممکن است انگ خاصی به تو بخورد اما خیلی خوشحالم که همه جور ژانری را تجربه کردم و الان آنقدر تجربه به دست آوردم که میدانم در کار کمدی باید چطور بازی کنم و در کار مذهبی و دفاع مقدسی چطور ظاهر شوم. ما بازیگر هستیم و باید هر کاراکتر و تیپی را تجربه کنیم و همین تجربیات من را راضی کرده است.
ایمانیان: بازیگر باید هر پیشنهادی را سبک سنگین کند و اگر علاقهمند بود در آن کار حضور یابد اما نکتهای که وجود دارد برخورد بعدش است و اینکه آن بازیگر چطور خودش را پرزنت میکند. بازیگرانی داشتیم که سالها نگاه انتقادی داشتند اما بعد از بازی کردن در نقش یک شخصیت خاص و کاری مذهبی میبینید که انگار آن شخص متحول شده و نوع گفتار و رفتارش هم متفاوت میشود در حالی که آن یک نقش بوده که بازی کرده و تمام شده پس چرا باید رفتار و شخصیت آن فرد نسبت به قبل تفاوت کند.
*اصلا چه ایرادی دارد که یک بازیگر یا کارگردان اعتراف کند که به خاطر مسائل مالی در یک اثر حضور پیدا کرده است.
تاراج: دقیقاً درست است. اما نکته جالب این است که ما برای این نمایش پولی هم نگرفتیم. من برای نگارش این نمایشنامه ۶ میلیون تومان از اداره کل هنرهای نمایشی گرفتم که البته آقای کرمی لطف کرد این پول را به من داد چون نمایشنامه اصلاً چاپ نشده بود که بخواهند برایش پولی بدهند.
نه ما با نیمی از ظرفیت سالن که ۶۰ صندلی است میتوانیم هزینههای نمایش را تأمین کنیم و نه با کمک هزینهای که قرار است ایرانشهر به ما بدهد. هزینه صندلیهای خالی را هم که مشخص نیست پرداخت کنند یا نه بنابراین ما درآمدی برای اجرای این نمایش به دست نیاوردیم و هزینهای دریافت نکردیم. این کار مثل یک بچه یتیم میماند در حالی که این نمایش برگزیده جشنواره تئاتر «مقاومت» بوده است اما با وجودی که آقای نیلی قول کمک به کار را داده تا امروز هیچ حمایتی از نمایش نشده است. حداقلش این بود که انجمن تئاتر انقلاب و دفاع مقدس میتوانست برای نمایش ۲ بیلبورد شهری بگیرند اما این کار را هم نکردند و گفتند اگر در تماشاخانه سرو اجرا بروید به شما کمک هزینه میدهیم در غیر این صورت امکان پذیر نیست.
با احترام به تینو صالحی که نقش شاهرخ ضرغام را به درستی بازی میکند اما اگر مثلاً امیر جعفری - به دلیل قد و قامتش- این نقش را بازی میکرد مساله فرق داشت و بنیاد حتماً پشت کار میآمد چون آنها تئاتر را با توجه به چهرهها میبینند که این مساله بسیار تراژیک است.
بهرامی: همه این مسائل از خود ما شکل میگیرد چون مدیر این سیستم که از اسرائیل و آمریکا و عربستان و انگلیس نیامده بلکه از بین خودمان آمده است و به نگاههایی برمیگردد که خود ما نسبت به یکدیگر داریم. به عنوان نمونه میگویند چرا فلانی دارد آنقدر کار میکند پس بزنیمش. انتقادها را که میبینیم یا از روی غرض است یا بی سوادی و کسی نقد اصولی نمیکند. به عنوان نمونه یک نفر در تیوال برای نمایش کامنت گذاشته که خانم تینو صالحی خیلی بد بازی میکند و زمانی که برایش نوشتم تینو صالحی مرد است کامنتش را تغییر داده است. ما ایرانیها یاد گرفتیم تحت هر شرایطی باید حرف بزنیم و کلاً سکوت نداریم و همه باید درباره هر مسائلی اظهار نظر کنند.